به جلیلی رای بدهید - مشایی میدان بازی را عوض خواهد کرد؛ هاشمی را فراموش کنید!
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲٣ ارديبهشت ۱٣۹۲ -
۱٣ می ۲۰۱٣
اخبار روز: یکی از هواداران «گفتمان سوم تیر» که موافق حضور الهام در انتخابات بوده است، حالا معتقد است که همه باید پشت سر جلیلی جمع شوند. او در عین حال شانس اول را برای مشایی می داند. تحلیل وی نکات خواندنی ای دارد:
مهم آن است که مشایی بازی جدیدی در کشور طرح خواهد کرد که این بازی تعیین کننده است. مشایی گفتمان جدیدی را پیش خواهد کشید که در فضای فقر گفتمانی کنونی نقشی کلیدی ایفا خواهد نمود. امروز باید دانست دوقطبی هاشمی و احمدینژاد به تاریخ پیوسته است. این صحنه به کلی تغییر خواهد کرد و جدالی جدید رخ خواهد داد.
'محمدمهدی تهرانی' از فعالان شناخته شده سیاسی به اصطلاح سوم تیری است که روزگاری را در حمایت از جبهه پایداری سپری کرد و البته اخیرا گریزان از این جبهه به غلامحسین الهام دل بسته بود و از مخالفان شناخته شده اسفندیار رحیم مشایی نیز می باشد.
وی در وبلاگ شخصی خود (محراب اندیشه)، در مطلبی با عنوان «مشایی رئیسجمهور میشود»، به پیشبینی نتایج احتمالی انتخابات و بررسی وضعیت فراروی جریان انقلابی پرداخته است.
نظر به اهمیت این تحلیل و نکات جالبی که در آن مطرح شده، البته بدون آنکه همه محتوای یادداشت وی را تأیید کنیم، در ادامه آن را تقدیم می نماییم:
*** مشایی رئیسجمهور میشود
پیشبینی نتیجه انتخابات از هماکنون البته دشوار است اما با توجه به شرایط موجود ترتیب آراء به احتمال خیلی زیاد این گونه رقم خواهد خورد: ۱- مشایی ۲- جلیلی ٣- هاشمی ۴- ولایتی یا قالیباف ۵- ابوترابی و... به این ترتیب قطعا مشایی رئیسجمهور خواهد شد. در خصوص دلایل این پیشبینی و وضعیت آینده فضای سیاسی کشور و چالشهای احتمالی نکات مهمی هست که در ادامه میآید.
*** مشایی میدان بازی را عوض خواهد کرد؛ هاشمی را فراموش کنید!
سبد آراء مشایی سبد گستردهای است. از یک سو جمعی از حامیان دولت به استقبال مشایی خواهند شتافت؛ از یک سو روستانشینانی که طعم خدمات دولت و توجه به مناطق محروم را چشیدهاند و دست مشایی را در دست احمدینژاد دیدهاند، او را برخواهند گزید، از یک سو کسانی که سودای ۲۵۰ هزار تومانی را دارند به او اقبال نشان خواهند داد و از سوی دیگر طیفی از قشر خاکستری که بعضا جزو سبد رأی امثال هاشمی به شمار میآمدند با همنشین هدیه تهرانیها عقد اخوت خواهند بست. این بدین معنی است که مشایی سبد رأیی گسترده و متنوع دارد. کمی که از تخریبهای انجام شده علیهاش سخن بگوید و اسناد مظلومیتش را رو کند سبد آرایش تکمیلتر هم خواهد شد!
باید پذیرفت اصولگرایانی که با جهالتشان در دوم خرداد، خاتمی را خاتمی کردند، امروز نیز با حماقتشان مشایی را مشایی کردند. اصولگرایان مدتهاست که در پازل مشایی بازی کردهاند. مشایی از یک حیث قابل مقایسه با خاتمی است. او موجی نظیر خاتمی خواهد آفرید با این تفاوت که اگر خاتمی بر شانههای نارضایتی از دولت هاشمی سوار شد، امروز مشایی بر شانه موفقیتهای دولت پیش خواهد رفت و مسکن مهر و... را به کارنامه خود ملحق خواهد کرد. او اما خیلی ساده میتواند مشکلات اقتصادی را به تحریم و تحریم را به سعید جلیلی و عملکرد او در مسئله هستهای نسبت دهد.
اینها اما هیچیک مهم نیست! مهم آن است که مشایی بازی جدیدی در کشور طرح خواهد کرد که این بازی تعیینکننده است. مشایی گفتمان جدیدی را پیش خواهد کشید که در فضای فقر گفتمانی کنونی نقشی کلیدی ایفا خواهد نمود. امروز باید دانست دوقطبی هاشمی و احمدینژاد به تاریخ پیوسته است. این صحنه به کلی تغییر خواهد کرد و جدالی جدید رخ خواهد داد. البته این بدین معنی نیست که دوقطبیهای گذشته مثل جدال با هاشمی به هیچ وجه تعیین کننده نباشد، یا مسئله هستهای و... موضوعیت نداشته باشد؛ اینها هم در جای خود در تعیین مناسبات نقش خواهند آفرید اما اینها هیچکدام تعیین کننده دوقطبی اصلی انتخابات نخواهند بود. دعوایی که رخ خواهد داد جدال میان شریعت و طریقت است؛ جدال میان فلسفه و عرفان و در این جدال طریقت یا عرفان پیروز خواهد شد. در این جدال هاشمی به حاشیه خواهد رفت. این بدین معنی است که دیگر رقیب اصلیِ طیف دولت، هاشمی نیست! مشایی فضای سیاسی کشور را به کلی عوض خواهد کرد و طرح زمین بازیای را خواهد ریخت که هیچکس را گریزی از بازی کردن در آن زمین بازی نباشد؛ کما اینکه تا هماکنون هم خیلی از اصولگرایان در زمین او بازی کردهاند. این بار اما بازی وارد فاز جدید خود خواهد شد.
پیروزی مشایی به جهت گفتمان تعیینکننده او، تعیین زمین بازی توسط او، سبد رأی گسترده او، محور تخریب و توجه قرار گرفتن او و... حتمی است. پیروزی او پیروزیای نظیر سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد سال ۷۶ است. شرایط به نوعی همان شرایط است.
*** آمدن هاشمی به نفع دولت تمام شد / دو راه پیش روی شورای نگهبان
هاشمی با آمدنش به مشایی کمک بزرگی کرد و این کمک، سخت کردنِ رد صلاحیت مشایی بود. چگونه میتوان مشایی را ردصلاحیت کرد و هاشمی یعنی همان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را تأیید؟! هر آنچه بخواهند در مذمت مشایی بگویند به طریق اولی در خصوص کسی که تکیهگاه فتنه و براندازی علیه نظام بوده، مطرح است. از دیگر سو آیا ردصلاحیت کسی که در جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار دارد، ممکن است؟! آیا شورای نگهبان تبعات ردصلاحیت هاشمی و مشایی را خواهد پذیرفت؟ آیا ریسک ظهور فتنه جدیدی که میتواند هم از سوی حامیان مشایی محتمل باشد و هم از سوی حامیان هاشمی را میتواند بپذیرد؟ آیا اساساً میشود دو چهره اصلی انتخابات را ردصلاحیت کرد؟ واقعیت آن است که هاشمی با آمدنش مسئله را برای شورای نگهبان دشوار کرد و این به نفع مشایی بود.
*** اکنون دو راه پیش روی شورای نگهبان است. ۱) ردصلاحیت حداقلی ۲) ردصلاحیت حداکثری. در حالت نخست شورای نگهبان هم به مشایی و هم هاشمی اجازه ورود در انتخابات میدهد و به ردصلاحیت افراد محدودی از میان چهرههای اصلی بسنده میکند. در حالت دوم که محتملتر نیز هست شورای نگهبان علاوه بر مشایی و هاشمی تعداد زیادی از چهرههای اصلاحطلب و برخی چهرههای اصولگرا مثل لنکرانی را هم ردصلاحیت خواهد کرد و با دستور رهبر انقلاب به عنوان حکم حکومتی این تعداد به عرصه انتخابات بازخواهند گشت. اگر حالتی بینابین رخ دهد و مثلا هاشمی تایید شود اما مشایی ردصلاحیت، ورود احتمالی رهبرانقلاب به شدت برای ایشان هزینه خواهد داشت و به شدت موجب تشدید شکاف مرجعیت و رهبری خواهد شد. شورای نگهبان منطقا نباید رهبری را در چنین شرایطی قرار دهد چه آنکه احتمال این هزینه سنگین؛ کم نیست. لااقل آنکه اگر از ارزش احتمال نیز صرفنظر کنیم، ارزش محتمل غیر قابل چشمپوشی است.
این را نیز باید در نظر گرفت که هاشمی و احمدینژاد هر دو با رهبرانقلاب جلسه داشتهاند و حتی هاشمی گفته بود اگر متوجه شوم رهبرانقلاب مخالفتی با آمدن من ندارد، میآیم. فارغ از اینکه این سخنان چقدر قابل اتکاء و استناد است باید گفت اکنون شورای نگهبان در شرایط دشواری قرار گرفته است. به نظر میرسد اگر شورای نگهبان قبل از اعلام نظر خود با رهبرانقلاب در این زمینه مشورت کند، ایشان دستور به حالت اول یا همان ردصلاحیت حداقلی بدهند.
*** مشکلاتی که جلیلی با آن روبروست
واقعیت آن است که اگر سعید جلیلی خوب عمل نکند میتواند جایگاه سوم را کسب کند و هاشمی را به جایگاه دومی بفرستد. مهمترین مسئلهی او شاید ادبیات نخبگانیاش باشد. با اخم سخن گفتن با مردم یا شخصیتی خشک از خود نشان دادن به شدت تکمیل کننده پازل مشایی خواهد بود. در چنین حالتی جلیلی نقش همان ریشهری و توکلی و ناطق در انتخاباتهای گذشته را ایفا خواهد کرد.
سعید جلیلی از یک سو با ادبیات صوفیمآبانه و عرفانی- اخلاقی طرف خواهد بود و از سویی مقابل کسانی که دم از ارتجاع میزنند قرار خواهد گرفت. او از یک سو مسئول مستقیم پرونده هستهای ایران است و در سه قطبی مشایی-هاشمی-جلیلی تنها اوست که میبایست پاسخگوی وضعیت روند اخیر هستهای و مسئله تحریمها باشد. اگر او موضعی شدید علیه دولت بگیرد نیز در زمره طیف مخالفان دولت قلمداد خواهد شد. مسئله این است که آیا جلیلی در چنین شرایطی با فرض اینکه لنکرانی و زاکانی برای حفظ آبروی خودشان هم که شده به نفع او کنار بروند، میتواند ادبیات بدیل ارتجاع و تصوف را داشته باشد و بازی را به نفع خود تمام کند؟!
*** چرا میگفتیم الهام؟
الهام تنها کسی بود که میتوانست این بازی را بر هم بزند. او مرد مواجهه با هاشمی و ارتجاع بود، ادبیاتی مردمی و سومتیری داشت و میتوانست بخشی از آرای دولت را به حساب خود واریز کند. الهام بدیل گفتمان شبهعرفانی مشایی را نیز با ادبیات حکیمانهاش میتوانست شکل دهد. او میتوانست به کلی مختصات این بازی را عوض کند و رئیسجمهور بعدی باشد.
شاید اگر جلیلی نیامده بود، الهام میآمد. او بیش از همه نگران تکثر کاندیداهای انقلابی در صحنه بود. معتقد بود در چنین شرایطی حضورش تنها انشقاق را بیشتر خواهد کرد. الهام معتقد بود اجازه شکلگیری اجماع در میان جریان انقلابی بر روی او داده نخواهد شد. آنان که الهام را میشناسند به خوبی میدانند او چقدر اهل مطایبه است. در میان جمع بچههایی که برای راضی کردنش از عصر تا آخر شب در خانهاش جمع شده بودند سخن میگفت و گهگاه خنده را به میهمانی لبهای بچهها میآورد. اما همین مرد شیرینسخن دقایقی بود که بغض گلویش را گرفت و با بغض سخن گفت. میگفت تمام عمرم را برای ولایتفقیه و در دفاع از ولایتفقیه گذاشتم. راست هم میگفت در سختترین دورهها او وسط میدان بوده است. در سالهای سخت اصلاحات مرد پیکار و جهاد شناخته میشده است. میگفت بیایم، همه چیز را زیر سوال خواهند برد. مواردی را برشمرد. گلایهها و شکوایههایی داشت از دوستان سابقش. میگفت حرفهایم را واژگونه کردند و به چون منی که همواره در سنگر دفاع از ولایتفقیه بودم نسبتها دادند. بیایم فقط بر انشقاق خواهم افزود و دردی دوا نخواهد شد. میگفت دارید اسماعیل را به قربانگاه میبرید. راست میگفت. قبل از همهی این دعوتها نگران آنچه رخ خواهد داد بودم؛ خیلیها هستند که باید از او عذرخواهی کنند.
الهام تصمیم گرفت بماند و پرچم گفتمان را حفظ کند، بماند برای مدیریت صحنههای سخت بعدی. ما از او خواستیم بیاید و رئیسِ جمهور شود و او دعا کرد رفتگر امام زمان(عج) باشد. الهام تنها کسی بود که آمدن و نیامدنهایش فیلم انتخاباتیش نبود. او اکنون یک ظرفیت است و باید این ظرفیت را به کار گیرد و توسعه دهد. ظرفیتی که بچه انقلابیها نیز کمتر شناختندش. حقیر هنوز به او اعتقاد دارم و معتقدم او اصلح بود. معتقدم اکنون که امر بر نیامدن او دایر شده باید ظرفیت گفتمانیاش را به کمک بچهها وارد فاز تازهای کند و سامانی نو بدهد. او باید مهیای صحنههای سخت بعدی باشد.
*** چه باید بکنیم؟
اگر چه چنانکه پیشتر نیز نوشتم بسیاری از مواضع آقای جلیلی برای حقیر مبهم است اما به نظر میرسد در شرایط کنونی باید جریان انقلابی بدون هیچ گونه تردید و سستی ظرفیت خود را برای کمک به آقای جلیلی بسیج کند. آنچه در این نوشتار طرح شد به جهت بازشناسی صحنه کنونی و رسیدن به پرسش چه باید بکنیم بود. از اینکه شنیدم آقای جلیلی ستاد انتخابات وزارت کشور را بدون کنفرانس خبری ترک کرده ناراحت شدم. جلیلی باید بداند در میدان دشواری قرار گرفته. باید به شدت به ادبیات مردمی و تصویری که از خود ارائه خواهد داد فکر کند. باید به گفتمان بدیل گفتمان ارتجاع و صوفیمسلکانه فکر کند. جریان انقلابی باید به شدت تلاش کند و به هوش باشد که مبادا بار دیگر با برخوردهای ناصحیح و تخریبها پازل مشایی کامل شود. روند برخوردها و ادبیات افراد سیاسیکاری چون زاکانی به کلی باید از صحنه حذف شود. این یک هشدار کاملا جدی است.
تا اکنون اشتباهی که راستیها قبل از دوم خرداد ۷۶ انجام دادند مو به مو تکرار شده. این اشتباه بزرگ و خطرناک باید هر چه سریعتر متوقف شود. به شدت ادبیات نقد هم از سوی امثال زاکانی و هم از سوی جریانهایی چون جبهه پایداری یا سیاسیون دیگر و خصوصا افرادی چون جلیلی باید به ادبیاتی آرام، منطقی، عقلانی و عادی تبدیل شود. بحراننمایی و بزرگ و بزرگتر کردن خطر رقیب سم مهلکی است که پیروزی رقیب را قطعیتر خواهد کرد. باید نقدعقلایی و عالمانه میدان پیدا کند. به جرأت میتوانم بگیوم اگر صدای ما شنیده میشد هیچگاه چنین وضعیتی مثل امروز رخ نمیداد.
آنچه ما از الهام انتظار داشتیم، جلیلی اگر بخواهد انشاءالله میتواند عملیاتی کند. مهم آن است که هوشمندانه عمل کند. شناخت اولیهی ما از او این نیست که او این بازی را به هم خواهد زد. در شرایط کنونی به نظر میرسد پیروزی مشایی حتمی باشد. آن کس که میتواند این وضعیت را تغییر دهد شورای نگهبان نیست. آن فرد تنها و تنها جلیلی است. به نوبه خودم امیدوارم جلیلی درست و خوب عمل کند و در برخی روندهای کنونی به شدت تجدیدنظر کند. باید جلیلی را در عرصه کاندیداتوری کمک کرد و الهام را در صحنه ایجاد بسترهای جدید گفتمانی همراهی نمود. امیدوارم جلیلی با مواضع و رویکردهای نادرست این امیدها را به ناامیدی تبدیل نکند.
*** جبهه پایداری باید به بازسازی خود فکر کند
حکایت ما حکایت آژیر خطری بود که در جبهه پایداری مدام به فریاد در آمدیم اما هیچگاه صدایمان شنیده نشد. جبهه پایداری به جای آنکه جبههای گفتمانی باشد به حزبی سیاسی با ادبیاتی سیاسی تبدیل شد. امروز واضح است که نه لنکرانی مرد سیاست بود و نه جبهه پایداری در میدان سیاست نظیر یک سیاستمدار خبره عمل کرد. جبهه پایداری در مورد نوع مواجههاش با جلیلی نیز اشتباه کرد. عملکرد جبهه پایداری در این مدت پر از اشتباه بود. جبهه پایداری هیچگاه انتقادها را نشنید. ای کاش رایحه خوش خدمت جبهه پایداری در مجلس پیچیده بود و ای کاش... .
امروز جبهه پایداری باید به بازسازی خود فکر کند. در صحنه انتخابات طبیعتا باید صحنه را به جلیلی بسپارد و هر گونه تصمیم غیر از این، اشتباهی بر اشتباهات گذشتهاش خواهد افزود. البته لنکرانی میتواند فعلا در صحنه بماند تا شرایط کمی بیشتر سنجیده شود اما به نظر میرسد تداوم حضور ایشان خصوصا با توجه به مدعای اعضای جبهه پایداری و خود ایشان مبنی بر کنارهگیری در صورت آمدن جلیلی، چندان به صلاح نباشد.
پایداری باید به فرداها فکر کند. به اینکه چقدر آرمانی فکر میکرد و اکنون چگونه است. به اینکه چقدر گفتمانی است و چقدر کار گفتمانی برایش دغدغه است. باید حلقه بسته حزبیاش را باز کند و نگاه تنگنظرانهاش را تغییر دهد. باید به معنای واقعی یک جبهه باشد. باید توسعه دایره مخلصین را مطابق بیان رهبرانقلاب سرلوحه فعالیتهای خود قرار دهد. باید ادبیات نقدش را تغییر دهد. جبهه پایداری نباید فکر کند اگر بر ولایتمداری تأکید کرد کارش تمام شده است. باید بداند دفاع نادرست از ولایت و ضعف مدعیان ولایتمداری خود نوعی ضربه زدن به ولایت خواهد بود. نباید ولایت را هزینه خود و وجهه ساختن برای خود کند باید خود هزینه ولایت شود و این هزینه شدن با ادعا ممکن نیست. باید زمینههای خودسازی را فراهم کند و قبل از آنکه به فکر کسب جایگاهی دیگر در ساختار کشور بیافتد، وعدههای پیشینش را عملیاتی نماید. پایداری باید به نقصان خود پی ببرد و درصدد رفع نواقص برآید. باید فکری به حال وضعیت شورای مرکزی خود کند که عدالتی در شکلگیری آن نبود. باید به جای آنکه در درون خود به ۱۰ جریان تقسیم شود، به تفکر ضریب و اولویت بدهد. باید بداند این شورای مرکزی از سوی جریان انقلابی به رسمیت شناخته نمیشود.
*** سخن آخر
باید بدانیم صحنه، صحنه دشواری است. خدا هم با هیچکس عهد اخوت نبسته است. باید تجربه ریشهریها و احمدتوکلیها در انتخاباتهای گذشته ثانیه به ثانیه جلوی چشم ما باشد. بدانیم اصولگرایی و کار گفتمانی به ادعا و پروپاگاندا و جوسازی و هیاهو نیست. بوی خدمت را همه ناخودآگاه خواهند شناخت و بوی سیاست را نیز. باید یک دل شویم. تکفیرها را کم کنیم و تحملها را بیشتر. باید مدل مواجههمان را در فضای کشور عوض کنیم. باید عوض شویم. باید کمک کنیم صحنه انتخابات ریاستجمهوری آتی صحنه پیروزی اصلح باشد. منیّتها و قبیلهگراییها را کنار بگذاریم. خود را نبینیم و خدا را ببینیم. واقعا ولایتمدار شویم! اولویتمان را گفتمانسازی قرار دهیم. بدانیم همه ما ذرهای بیش نیستیم. چیزی نیستیم، کسی نیستیم. کمی خود را بشکنیم. واقعا عوض شویم. عجب و غرور را کنار بگذاریم. به توسلها و دعاها بار دیگر ضریب بدهیم. خود را ناتوان و فقیر ببینیم و از او که عظمتش بر همه کائنات سیطره و حکومت دارد ذلیلانه و خاضعانه استمداد بجوییم. در صحنه کنونی انتخابات هم با شناخت درست صحنه اولا مراقب باشیم مبادا در پازل رقیب نقشآفرینی کنیم و ثانیا تلاش کنیم گفتمان بدیل برای رقابت در انتخابات یازدهم به درستی شکل بگیرد.
سیام(۱)**
|