از : احمد احمدی
عنوان : آن جوانان پرشور سال ۵۷
سرکار لیثی حبیبی م. تلنگر،
من می توانستم تمام حرفهای شما را تایید کنم. حتی بالاتر، از آنجا که شما سری در ادبیات و ریشه ای قوی در گذشته ی مردم این سرزمین دارید، می توانم بگویم که "چپ" خود نامیده ایران از آنجا بی هویت است، که هویت خود را از ریشه اش بریده و در بدر بدنبال "پیشرفت" غرب و از آن میان "نظریات علمی!!!!!!" رفته.
درست و درست، هر آنچه که شما گفته اید. اما وقتی شما بخواهید همین چپ را بر سر کوچکترین عمل اجتماعی برای دفاع از ساده ترین خواسته های انسانی متحد کنید، آنگاه با دندانهای بهم سائیده و خشم و نفرتی بیکران و بی هدف روبرو خواهید شد که سی سال است آن جوانان پرشور سال ۵۷ را به نابودی کشانیده است. موضوع من، نفی هیچ انسانی نیست. هرکسی اختیار دارد، آنگونه که می خواهد زندگی کند و بیندیشد.
اما برای هرگونه دیالوگ و مراوده (کاش من نیز نام فارسی این نوع رابطه را می دانستم) و تبادل تجربه و اندوخته، ضمن احترام بسیار به دوستان اخبار روز، بدون واسطه و ممانعت، اگر علاقه مند هستید، با این آدرس تماس بگیرید:
ahmad_e_ahmadi@web.de
۵۴۴۷۹ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : درخت تو گر بار دانش بگیرد - به زیر آوری چرخ نیلو فری را(ناصر خسروی بزرگ)۲
زیر نویس ۱ - آنچه از دیگران می آید، نقل به مضمون است.
ما خیلی راحت به دیروز زیبای خود لگد می زنیم بی آنکه دقیق آن را شناخته باشیم. هنوز در کل جهان شاعری چون حافظ زاده نشده است. من برای این سخن دلایل استوار دارم که در این اندک نگنجد. و همین بی شناختی باعث شده دیرتر مانند سعدی، گرفتار بد خویی ناسازگار شده در یابیم. البته اگر در یابیم.
گفت: تو همانی که پدرم تو را به ده دینار خرید.
گفتم: آری، به ده دینار خرید و به سد دینار به چنگ تو گرفتار کرد.
بزرگان میهن خود را اگر نمی شناسید نیک؛ حد اقل دهن کجی مکنید. آنها روی تیغه ی شمشیر بخاطر فردای روشن راه رفتند. سر چوب پاره سرخ کرده اند تا به شبیلی ها بگویند: استاد گرامی! به هر قیمتی نباید زیست.
می گویند کسی ده شاهی در جیب داشت فریاد کنان می گفت: من این شهر به دو هزار دینار نخرم!
بیایید واقع بین باشیم و اگر می خواهیم نقد کنیم لحظاتی، حد اقل لحظاتی خود را جای آنان بگذاریم. پایه گذار پایه گذار است حتی اگر بعد ها اسا کار اش بسیار تغییر کند. پس وقتی اینگونه رجز می خوانیم در امنگاه خود، خوب است کمی منصف هم باشیم.
ناصر خسرو می گوید: خسته و گرسنه و خاک آلود وارد بغداد شدم. پای افزارم بر پای بند نمی شد از پارگی.
به دکه ی پینه دوزی رفتم و از او خواستم تا گیوه ی پاره ام بدوزد. تا گیوه و درفش در دست گرفت؛ ناگهان غباری از بازار روبروی دکه اش برخاست. گیوه ام را به زمین پرت کرد و درفش در دست بدان سامان شتافت.
مدتی گذشت؛ برگشت. دیدم سر و جانش به خون آلوده است و تکه ای گوشت خونین بر درفش نهاده، آمده!
از او پرسیدم: این چه حکایت است!؟
گفت: خبر چینان و جاسوسان خبر آورده بودند که ناصر خسرو قبادیانی ی تکفیر شده امروز به بغداد در آید. چون غبار برخاست «نیک» دریافتم که اوست. پس تکه ای از جان اش بر کندم تا بهشت خود خریده باشم.
دوست عزیز احمد که فکر می کنم فامیلی مستعار داری - فرقی نمی کند -، به یاد داشته باش که آن پینه دوز نیز «نیک» و بی تردید می دانست.
راستی در هنگام گرد و خاک کردن برای ایجاد کوری، ای کاش از تکفیر کنندگان اش نیز چیزکی می نوشتی تا خیالات غریب بر نینگیزی.
به هر حال ما همه انسانیم؛ پس دست شما و همگان را گرم می فشارم و عزیزتان می دارم.
تا بعد
زیر نویس ۲- همیشه وقتی این بیت عجیب را زمزمه می کنم، مرا به فکری عمیق می برد.
و از خود می پرسم مرد در این بیت به چه چیزی نظر داشته است!؟
چرخ نیلو فری را که نمی توان فرود آورد. آیا منظور ایشان این بوده است که روزی بشر به کمک علم وسیله ای خواهد ساخت و پرواز خواهد کرد و ابر های آسمان را به زیر پای خود قرار خواهد داد؟ که کرد و داد.
دقت شود که او در این بیت ماندگار به آموختن علم که ضد خرافات است انسان ها را تشویق می کند. و همین علم بود که هواپیما را بالا کرد.
ای کاش بر سر در تمامی فرودگاه های کیشور عزیز ما ایران، این زرین بیت ماندگار را می نوشتند.
درخت تو گر بار دانش بگیرد - به زیر آوری چرخ نیلو فری را(ناصر خسروی بزرگ)
کوتاه کوتاه کوتاه سخن: چپ آن است که در برابر راست تهوع آور می ایستد؛ و آن تاریخی به درازای عمر جامعه ی طبقاتی دارد. البته گاه چپ های راست شده از هر راستی زننده ترند؛ البته به احتمال قوی خود این را نمی دانند.
۵۴۴۷۱ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : «هشیار گرد، هان، که گذشت اختیار عمر»(حافظ)
متن بلندی برای وارد شدن به بحث نوشتم - در واقع مقدمه بود - که گویا اشکالی داشت و اخبار روز آن را منتشر نکرد. من متأسفانه برای دوباره و سه باره نویسی وقت ندارم. از اخبار روز هم گله مند نیستم، باید کنترل امور خود را در دست داشته باشند تا هرج و مرج نشود.
پس با این حساب من از دایره ی شما عزیزان بحث کننده خارج می گردم.
فقط کوتاه باید بگویم: پدر جان تو که دست به خود کشی اندیشه ای زده ای، همه حالا باید بیایند و چون تو شوند و بگویند سیاست کثیف است!؟
و اگر نشدند، دیگر نه مبارز اند و نه درک درستی از گذر زمان دارند!؟
نه، سیاست کثیف نیست. نیرویی پلید در جهان راه افتاده و دارد جوانان را به سوی بی خیالی می بَرَد و می گوید: "سیاست کثیف است."
سیاست کثیف هم وجود دارد. اتفاقن شامل همین ها که می گویند سیاست کثیف است می شود. منظورم شما عزیز نیستید. آنهایی که بنیان خراب کاری را گذاشته اند، منظور نظر من اند.
راستی چرا این تلاش مخرب انجام می گیرد؟
برای اینکه سالمترین و شریف ترین و زنده دل ترین جوانان جهان سیاسی های آن هستند. مردمی پر جنب و جوش و عدالت خواه و آزادی خواه و سر فراز و جمع گرا.
سیاست را کثیف ساخته اند تا این اردوی عظیم به راه نیفتد دریا ساز و خطرناک.
تو فکر نکن که نوبر آورده ای. چون تو بسیار ساخته اند. یعنی بی آنکه بعضی ها بدانند، در کمال صداقت به هیچ و پوچ دلباخته اند!
نیروی عظیم سیاسی چپ ما همین است که داریم. این نیرو بسیار پر قدرت و شریف است. سرود خوانان در صبگاهان تاریخ بسیار بار به چشمان دشمن نگریسته اند سر فراز.
چپ هیچ یک از کشور های اطراف ایران را با نیروی چپ پر خروش، پر شور و زنده دل ایران نمی توان مقایسه کرد. آن چپ مورد نظر شما هرگز ایرانی نشد. چپ ایران فقط مال دو قرن ما نیست. ما قبل از لنین از ناصر ها خسرو آموختیم که گفت: دخترم، پسرم، مبادا بریزی به پای خوکان دُرّ دری را!۱
و توی "بد جوری ره یافته" حالا مسخره اش میس کنی!
عزیزی دانشمند در باب واژه ی فرهنگ در یک مصاحبه ای گفته بود: این واژه حاصل قرن هجدهم اروپا است.
برای آن دانشمند پروفسور گرامی نوشتم: فرهنگ در هزاره ها بُن دارد.
فَرهنگ، یعنی هنگِ فَر و شکوه آدمیان. و این واژه با زبان تو متولد شده.
شما در لابلای کاغد ها گم شده اید. و حالا که بریده اید - البته حق شماست - همه را به نیمه جان گشتن دعوت می کنید!
من یک شورشی عدالت خواهم؛ با عشق در دل با مردم خود پیمان بسته ام و هستی من در شور و عشق و ناخورده مستی من است.
بله اشکال هم دارم. رفع اش می کنم. برای رفع سر درد، سر به دیوار نمی کوبم.
بعضی ها وقتی بریدند بد جوری می برند و بدبختانه به عبث فکر می کنند که تمام حقیقت را در دستان «بسته» ی۲ خود دارند؛ بی خبر از اینکه آنجا تهی گاه است.
چو مشت خود بگشایند
درون دست بنمایند
نگاه عالمی حیران:
پس این بود مایه ی آن "جان"!
باقی حرف ها را «آزاده» ی عزیز و گرامی «ب. باران» زده اند.
۲ - لطفن به حضور ایهام «دستان بسته» توجه نمایید ژرف. کس چه می داند؛ شاید تلنگری گشت آتشناک و به خود آورنده.
زیر نویس ۱ را دیر تر می نویسم.
۵۴۴۶۵ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۲
|
از : ب باران
عنوان : لزومی به باز آفرینی چرخ چاه نیست.
به تصور من ما برای تمام اندیشه های مختلف و متنوعی که ذیل چپ دسته بندی می شوند، سازمان ها و احزاب متشکل داریم. این تصور که آن ها ضعیف اند چون چپ نیستند، یا ما بهتر از آنانیم و یا «خودمان را نمی بخشیم» که عضو آنان بوده ایم و دعوت به ساختن باز هم یک تشکل تازه، خاک در چشم مردم پاشیدن است.
بهتر است به جای هر کس یک خط، و اینهمه تشتت، بنا بر علاقمندی ها و ارزیابی های خود به نزدیک ترین تشکیلات موجود با باورهای خود بپیوندیم و کار متشکل کنیم.
اینکه ما دوباره بشینیم چیزی درست کنیم و فکر کنیم از این بهتر می شود : کوچه غلط دادن است. تخم نفاق افکندن است. چپ ما همین است. و همین هم عالی است. هم اکنون نیز بسیاری از رویدادها نقطه شروعی از اقدامات سیاسی اطاق های فکری چپ دارد و آینده نیز نشان خواهد چگونه چپ واقعی از این میان و در ترکیب چندگانه خود، مهرش را بر سیر رویداد ها خواهد کوبید. روشنفکران بهتر است بروند کار روشنگری کنند. و از این اظهارات ضد تشکیلاتی دست بردارند.
۵۴۴۴۹ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۲
|
از : آزاده سپهری
عنوان : آقای احمد احمدی
این تعریف من درآوردی از چپ را از کجایتان درآورده اید؟! جنبش ۶۸ یک جنبش اعتراض کور بود و برای همین هم دوام نیاورد. زندگی بسیاری از "فعالین" این جنبش به زندگی در "جنگل" و روابط جنسی حیوانی و استفاده بی حد و مرز مواد مخدر خلاصه میشد. این جنبش سه چیز مثبت با خود داشت: توجه به طبیعت، تبلیغ "سادگی"، و صلح دوستی. که البته چون در هر سه به شدت اغراق میکردند، نتیجه ش مخالفت با پیشرفتهای تکنولوژیک و همراهی با جریانات ارتجاعی اسلامی شد.
۵۴۴۴٨ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۲
|
از : احمد احمدی
عنوان : در باره شکل گیری جنبش "چپ"
سرکار لیثی حبیبی - م. تلنگر،
جبش چپ، پدیده ای است که پس از جنگ جهانی دوم، و بطور مشخص پس از جنبش ۶۸ در اروپا و امریکا بوجود آمد. من سعی می کنم بطور خلاصه بیان نمایم:
این جنبش فقط حاصل نقد استالینیزم نبود، بلکه نگاه متفاوتی به زندگی داشت. این جنبش، در بنیان خود، نوع زندگی دهه های پنجاه اروپا را مورد انتقاد قرار داده بود و به کمک فلسفه ی اگزیستانسیالیزم سارتری (و نه هایدگری) خواهان جامعه ای باز تر بود. این جنبش از اینرو جنبشی ضد کمونیستی، ضد فاشیستی و بویژه ضد دموکراسی-ضد لیبرالیسم بود. شما ممکن است استدلال کنید که جوانان و نیروهای این جنبش عسک هوشی مین یا مثلا چه گوارا را روی پیرهن های خود چاپ می کردند. این صحیح است. بعدها و هنوز هم، مثلا جنبش محیط زیست و حتی جنبش موسوم به "دزدان دریائی" نیز عکس چه گوارا را بر سینه خود می زنند. آنها اما سوسیالیزم فیدل کاستروئی را به ریشخند می گیرند و اساسا نرم زندگی اشان با تفکر کمونیست های، چه استالینی، چه لنینی و چه فیدلی، همخوانی ندارد.
بهمین دلیل هم تمام احزاب کمونیست، فاشیست و دموکرات و آزادیخواه و لیبرال و هر زهرمار دیگر مخالف آن بوده اند و هستند. این نیروها، زندگی متفاوتی دارند. آنها این زندگی را نه از روی کتابها، بلکه آنگونه، تا آنجا که می توانند، خود انتخاب کرده اند. گسترش نقش زنان، دگرجنس گرایان و چند جنسی ها باعث شده است که مناسباتی که آنها در زندگی روزانه ی خود دارند، موجب تعجب بسیاری از "طالبان" های ایرانی در خارج کشور گردد.
این جنبش، جنبش کتابی و مقاله ای و سیاسی هم نیست. سیاست یعنی حقه بازی، و اینها نافی هر گونه حقه بازی هستند. اگرچه در تداوم خود، این جنبشها انرژی خود را از دست می دهند و جذب سیستم یافته ی خود می گردند. مثلا هم اکنون حزب سبزهای آلمان آنچنان چاق شده اند که دیگر توان دیدن "آلت" خود را نیز ندارند و ما شاهد پا گیری حزب جدیدی هستیم که جزو حاملین اصلی "چپ" آلمان می باشند. "چپ"، همواره محتوای مبارزاتی و خواسته هایش دگرگون شده و مثلا نمی توان چپ دهه های ۶۸ را با چپ کنونی مقایسه نمود.
در قسمت بعد، شکل گیری "چپ" در ایران، که از دل بورژوازی لیبرال شکست خورده ایران بیرون آمد، بیان خواهم کرد.
با سپاس
۵۴۴۰٨ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۲
|
از : احمد احمدی
عنوان : در باره چپ ایران
سرکار لیثی حبیبی - م. تلنگر،
از پاسخ شما بطور مثبتی متعجب شدم.
متاسفانه باید بگویم که کسانی که در خارج از کشور خود را چپ می نامند و مشغول "ژورنالیسم" بوده و هستند و با آمدن "اصلاح طلبان" به خارج به حاشیه ی حوادث پرتاب شدند، چپ نیستند. اینها بقایای جریانی ارتجاعی و بسیار عقب مانده هستند که اگر کسی "زندگی" آنها در خارج را بصورت رمان منتشر کند، فقط موجب وحشت و اکراه شما خواهد شد. من نیز خود یکی از همین نیروها بودم که خوشبختانه خیلی زود صفوف آنها را ترک کردم و متوجه فاجعه بودن خود بعنوان یک انسان شدم. من هیچگاه خودم را فراموش نمی کنم و نمی بخشم!
از آنجا که دوستان ایران امروز گاهی کامنت هائی را سانسور می کنند که مایه ی تعجب من می گردند، بقیه ی این کامنت را در قسمت های کوتاه خواهم نوشت، تا حداقل برای خود مشخص گردد کدام قسمت مایه ناخرسندی آنان گشته است.
در قسمت بعد، به شرح شکل گیری واژه "چپ"، که تازه مدتها پس از جنگ دوم جهانی بوجود آمد خواهم پرداخت و نظرم را در مورد محتوای آن و جایگاه آن در کشورهای غیر اروپائی-امریکائی بیان خواهم نمود.
با سپاس
۵۴۴۰۶ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام. «سیاست مقاله نویسی نیست؛ عرصه عمل جمعی سازمان یافته است»
به نظر من سخنی زرین است و ماندگار.
کار های حاشیه ای و تفننی را عده ای با وظایف تاریخی خود به اشتباه گرفته اند.
آن کار ها هم لازم است؛ ولی اصلِ کار نیست.
احمدی عزیز، من با بخش پایانی سخن حکیمانه ی شما عمیقن موافقم و همیشه آن زشت خویی های ما بر علیه یکدیگر را مخالفت منطقی ندیده ام؛ بلکه یک جوری عقده گشایی نیز در آن هست. یک سیاستمدار شریف و مردمی، قبل از هر چیز باید توان این را داشته باشد که بزرگوار باشد و عادل. تا بتواند به موقع از خود و کل برنامه ی خود انتقاد کند کارساز. اگر نیست باید گردد. یعنی باید به تربیت خود بپردازد. زیرا اغلب ما دچار بیداد نظری هستیم. یعنی آدم می کشیم اما در خیال. کسی که در خیال می تواند آدم بکشد، شاید بتواند فردا در قدرت نیز آن را عملی کند. البته همه ی خیال گرا ها، توان عمل ندارند؛ ولی بخشی خیال را تمرین و آموزشی می دانند برای عمل فردای خود.
اما با بخش آغازین سخن شما عزیز، موافق نیستم. همینی که ما داریم، جنبش چپ ماست، با تمامی ضعف ها و قوت هایش. ما که نمی توانیم برویم و از مثلن اندونزی و یا فرانسه آدم بیاوریم. نیروی ما همین است که داریم. و نیروی عظیمی است. اگر ضعف دارد، که دارد؛ باید ضعف ها شناسایی و رفع گردد. هر یک از ما باید از خود نیز شروع کند. و هم در جمع نگاهی زلال، بی گره و سازنده داشته باشد. اگر به این برسیم، ایران کشوری چپ خیز است و کمتر کشوری در جهان اینگونه است. بسیاری از همسایگان ما قابل مقایسه با ایران نیستند و در فقر فکری عمیقی به سر می برند. نمی دانم چقدر در جریان داخل ایران هستید. نیروی عظیمی که حق طلب و چپ گرا است در ایران رشد کرده چنان که خود را به شعر و ادبیات و هم زندگی جمعی کشانده.
تنها مشکل این است که خارج نشینان نتوانسته اند خود را با آن اردوی بزرگ نوی ما همساز و دمساز کنند.
این ضعف بزرگ نیروی خارج نشین است و اگر فکری برایش نکند فردا سیلی محکمی از شُل کاری و کم کاری و فرصت طلبانه اعلامیه پشت اعلامیه صادر کردن امروز خود می خورد. بسیاری اعلامیه صادر می کنند که یعنی ما هم هستیم. یعنی اگر دری به تخته خورد ما هم حق داریم. باور نمی کنید؟ بفرمایید این اعلامیه ها فاکت ماست. مو لای درزشان نمی رود زیرا برای هر چیز که فکر بکنید، ما کاعذ اش را در آرشیو خود داریم.
و تو خود حدیث مفصل بخوان.
۵۴٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۲
|
از : محمد رضا رقابی
عنوان : نویسندگان "صاحب نظر" بیشمار یکه لالائی میگویند و مردم را خواب میکنند و یا سرگرم!!
واقعن که آقای فرج کوهی عزیز راست گفته ای که سیاست، مقاله نویسی نیست با تاسف با اینهمه مقاله نویس و مفسر و پر کردن ستون روزنامه ها و سایت ها، اینان، این مدعیان چه راهی را پی میگیرند!؟... که اغلب موجب سرگرمی ِمردم و وقت گذرانینند... بنظر میرسد با نقل قصه ای و پرده ای و تفسیر!!؟... از اوضاع شاید بیشتر به بحر طویل مینمایاند و حالت تهوع بانسان ایرانی ِدلسوز دست میدهد که بجای اینکه این همه نویسندگان بیش از اندازه و غیر معمول !!؟ و قد و نیم قد دست بدست هم دهند و راه این "چاره ِناچار" کنند با صرف اوقات!...، بمقاله نویسی میپردازند و با تصویر "شش در چهارشان" اکثرن اظهار بلیه ای میفرمایند و خودی نشان دادن، وقت خوانندگان را هم میگیرند و بعبارتی "سرگرمشان" میکنند و آن نکته ها و پرده های روانی نا گفته خویش را ارضا میکنند و شب هم با رضایت خاطر سر بر بالین مینهند... روزگاری گویا مارکس گفته بوده که دین افیون ملتهاست..."امروزه روز هم گوئیا با تغییر شرائط زمانی و مکانی و حیثیتی!!؟ ..." با اینهمه مقاله نویس وطنی و سد البته "صاحب نظر"موجب خواب و خیال و سرگرمی ما ایرانیانند...زهی تاسف که مانند همیشه سوراخ دعا را گم کرده ایم و آب در آسیاب آخوند قدار میریزیم.
۵۴٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۲
|
از : احمد احمدی
عنوان : جنبش چپ در ایران
جباب سرکوهی،
در ایران ما چیزی بنام "جنبش" (تاکید روی جنبش) چپ نداریم. کمی واقع بینانه تر به حقایق نگاه کنید. اینکه امروزه در جهان چیزی بنام جنبش چپ وجود دارد، و این جنبش دائما در حال تغییر خواسته های خود است مساله ای است. وقتی شما از جنبش چپ صحبت می کنید، بهتر است که آنرا در ایران نشان دهید، نام ببرید، خواسته های آنها را، نه بر اساس وجود چپ در جهان، بلکه در ایران نشان دهید. نشان دهید این خواسته های چپ در ایران را.
آنچه که در ایران بنام جنبش چپ وجود دارد، و حاملین آن، جریانی ارتجاعی و ضد بشری بوده است و هنوز هست، که از ملغمه ای از فرهنگ شیعه و اسماعیلیه بوده است. در تمام این جریانات، همه آنها، در تموم سطوح سازمانی، ترکیبی از دوستی-نفرت حاکم است و تمام این نیروها، حاضرند برای هیچ، بر سر کوچکترین اختلاف، یکدیگر را سربه نیست کنند.
کمی واقع بین باشید.
۵۴٣۶۷ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۲
|