یک نامه و تئوری توطئه - آهنگ



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲ خرداد ۱٣۹۲ -  ۲٣ می ۲۰۱٣


نامه دختر خمینی به "رهبر معظم انقلاب" دارای ویژگی هایی است که نارضایتی او از رد صلاحیت رفسنجانی را از دیگر معترضین متمایز می کند. در وهله اول این هشدار شخصی "خودی" است با دستی در سیاست ایران و دوم آن که این خانم نزدیکترین شخص به بنیانگذار جمهوری ولایت فقیه است. همین نزدیکی او به خمینی درد انتشار این نامه را برای خامنه ای دو چندان می کند، زیرا شکست ابهت او را عریان می کند. ابهتی که نخست در رویدادهای پس از انتخابات گذشته در خیابان های شهرها، بی توجهی جامعه به واکنش اولیه او در خواباندن "غائله" رسوایی بزرگ مالی در دوسال پیش و سپس نه تنها در "بگم بگم ها" در بالاترین ارگان های اجرایی، قضایی و قانونگذاری کشور طشت شکست آن از بام افتاده بود.
روند تاکنونی واکنش های خامنه ای به بانگ این طشت نشان داده است که او توانایی یادگیری از تاریخ را نداشته، هنوز بر دیدگاه "انقلابی" گذشته خود ایستاده است که "حرف مرد یکی است". او تا آن جا پیش می رود که هفته گذشته در نمایشی نه چندان جدی از خود چون نماینده خدا بر روی زمین، ضمن پذیرش تلویحی اشتباهاتش هرگونه حسابرسی را به تقلید از بنیانگذار جمهوری اسلامی به درگاه باریتعالی حواله می دهد. اهمیت نامه سرگشاده بازمانده خمینی به رهبر درست در همین جاست که بند ناف او را از هرگونه تقدس آسمانی و تقرب به خمینی پاره کرده، رهبری او را در توطئه های "خودی ها" باز می کند. این نامه مهر تاییدی بر آن است که رهبر معظم، تخت خلافتش را مدیون رفسنجانی است، چیزی که خامنه ای تحمل شنیدنش را ندارد و آن را با جمع کردن کتاب خاطرات رفسنجانی نشان داده است.
گویا روانشناسی قدرت چنان است که فراموشی را باید پاره ای جدایی ناپذیر از آن دانست و خامنه ای فراموشی دیگری نیز دارد و آن ندیدن تاریخ کشور است. در این جا گفتگو از آن نیست که آیا او چاره ای جز ایفای نقش رویایی رهبر بلامنازع ندارد و یا روانشناسی قدرت ولی فقیه با تکیه بر سیاست های گذشته راه دیگری نمی شناسد. این جا گفتگو از نامه ای است که رهبر را درست از جایی نشانه گرفته که کسی و بیش از همه خود او کمتر از همه انتطار آن را داشت. این همان وجه تاریخی جنبش های اجتماعی به طور عام است که مملو از رویدادهای "نامنتظره" است. واقعیت آن است که رویدادهای سیاسی یک جامعه آینه ای از خواست و انتظاراتش بوده و با تکیه بر جان و جنم جامعه عمل می کند. در سیاست کمتر چیزی "غیر منتظره" است، تنها باید چشمانی باز برای دیدن دگرگونی ها داشت.
خامنه ای که میدان چشم اندازش به تغییرات اجتماعی کشور فراتر از تخت خلافتش نمی رود، قادر به دیدن این نو شدن ها حتی در چارچوب فقه شیعه نیز نیست، زیرا او با کمترین آگاهی از «حکمت متعالیه» ملاصدرا به نو شدن و حرکت و پیدایی ماهیتی نو در جهان پی می برد. پافشاری او بر روش های دوران خفقان و سرکوب نشان می دهد که او بیگانه از مردم و نسل نوی است که انقلابی به معنی سه دهه پیش نیست. تکیه او بر باندهای گوناگون دستگاه رهبری در حفظ مشت آهنین ادامه سیاست دورانی است که دورانش گذشته است. سیاستی که نخ نما شدن خود را بار دیگر با نامه خانم مصطفوی دختر خمینی نشان می دهد.
نکته دیگری که در این نامه قابل توجه است بی ارزش شدن و "تف سر بالا شدن" سیاست های مافیایی و"توطئه"های درونی باندهای حاکم است. آشکار ترین نمونه سیاست های توطئه گرانه باندهای حاکم "خودی" با مشت آهنین را حداد عادل زمانی که بر صندلی ریاست مجلس تکیه زده بود بیان داشت که بر طبق آن مردم باید از حکومت بترسند. عمله و اکره دستگاه رهبری باور ندارند که آن دوران گذشته است، که جامعه ایران اکنون در مرحله ای است که رازی سر بمهر از میان همان دستگاه و نزدیکترین کسان به بنیانگذار جمهوری اسلامی باز می شود تا حاکم توطئه گر را بی اعتبار کند. اهمیت نامه خانم مصطفوی در آن است که کارآیی "تئوری توطئه" را به چالش می کشد، زیرا شرایط اجتماعی و روان جامعه ایران بیش از دو دهه نیازی به افشای این راز سر بمهر نداشت.