سیاست هم چون نوعی زورگیری رسانه ای


اکبر کرمی


• روزنامه نگارزده گی در ایران معاصر بازتاب تشدید شده ی همان صدای بلند عوامانه ای است که هر گاه فرصت می کند با افتخار و مباهات خود را مستقل، غیرسیاسی و غیرحزبی معرفی می کند! بلاهتی که در این ادعا خوابیده است بسیار عمیق است و از جهل مرکب انسانی حکایت دارد که قرار بود حیوان سیاسی باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣ خرداد ۱٣۹۲ -  ۲۴ می ۲۰۱٣


ایران معاصر کشوری خبرنگارزده است!

ایران در دوران جمهوری اسلامی به گونه ای بی سابقه از سرکوب، سانسور و سکوت رنج می برد و روزنامه نگاری حرفه ای در آن بسیار دشوار و پر خطر شده است؛ روزنامه نگاران ایرانی هرچند در غیبت نهادهای مدنی و صنفی مستقل و حتا روزنامه های حرفه ای قدرت مند، قلم می زنند، اما هم چنان با زبان سرخ خود سر سبز خبررسانی را استوار نگاه داشته اند؛ با این همه، خبررسانی و روزنامه نگاری از آسیب این حجم انبوه سرکوب و سانسور و سکوت در امان نمانده و برای نمونه ایران معاصر کشوری خبرنگارزده نیز هست! و خبرنگاران هم، در "دوپهلویی" و "هم دستی"(1) با حاکمیت روزگار می گذرانند و اسیر و پی رو "مدیریت محرومیت" اند.(2)

خبرنگارزده گی همانند هر سرنام دیگری که با پسوند "زده گی" به کار می رود، آسیبی است که نشان می دهد پدیده ای هر چند خوب و لازم، از حد تحمل پذیر یا مطلوب گذشته است. به عنوان نمونه، گرما زده گی یا سرما زده گی سرنام هایی هستند که به افزایش یا کاهش گرما از آستانه ی تحمل آدمیان اشاره دارند؛ افزایش و کاهشی که به بدکاری و بدکاربردی آن نیز کشیده می شود و آبشاری از نتایج ناخواسته و پیش بینی ناشده را به راه می اندازد.

با این پیش درآمد، شکایت یا گزارش خبرنگارزده گی چه می خواهد بگوید؟

درک این پدیده به باور من، در گرو درک پندار دیگری است که ایرانیان را بسیار سیاست زده یا اگر مثبت تر بخوانیم سیاسی می داند. چرا ایرانیان بیش از انتظار سیاسی اند؟ در اساس، آسیب سیاست زده گی در چهارچوب تعریفی از انسان که او را "حیوانی سیاسی" می داند، چه می خواهد بگوید؟ و چرا؟

آیا سیاست زده گی در ایران از آسیبی پرده بر می دارد که ناخوداگاه قومی ما را می آزارد؟ آیا نواده گان از پای افتاده ی کورش از حاشیه نشینی طولانی در جهان های سنتی، سنت های اسلامی و جهان های جدید به تنگ آمده اند؟ و سیاست زده گی نشانه گان چیره ی آن ترکیب دردناک و هم هنگام خودشیفته گی و احساس کهتری (حقارت) است؟ یا سیاست زده گی بازتاب ناامنی تاریخی، اجتماعی و سیاسی مردمانی است که زمانی دراز در سایه ی سیاست مدارانی بی کفایت و سیاست هایی بی کفایت تر، تاب و توان ایستاده گی از دست داده اند و به اجتماع و مدیریت آن بی اعتماد اند؟ آیا سیاست زده گی واکنش دفاعی و خودپایانه ی ملتی است که همیشه از پهنه ی تصمیم سازی و تصمیم گیری بیرون مانده است؟ آیا سیاست زده گی چهره ی چیره ی آسیب توسعه نایافته گی سیاسی است یا سیاست زده گی تلاشی است برای ایستادن در برابر این نکبت تاریخی؟ چه نسبتی است میان "سیاسی بودن هم چون واکنشی شهربندی" و "سیاسی بودن هم چون نوعی کنش شهروندی"؟   

پاسخ هر چه باشد اصل داستان تغییر نمی کند؛ (اگر گرفتار آسیب خودمداری قومی نشده باشم) می خواهم ادعا کنم ایرانیان به شهادت جنبش های اجتماعی و دینی و انقلاب های سیاسی بسیاری که از سر گذرانده اند، مردمانی بسیار سیاسی اند. این سیاسی بودن پوشالین (دست کم بعد از انقلاب) بازتاب وجهی از مدیریت محرومیت است که فرایند ننگین و مزمن سرکوب، سانسور و سکوت را در ایران تکمیل می کند. چنین ادعایی تنها می گوید ایرانیان دچار روزمرگی و روزمره گی اند! ایرانیان سخت تشنه ی توسعه و ترقی اند، اما از آن ها بسیار دور افتاده اند؛ و دیگر هیچ.      

سکانداران اصلی مدیریت محرومیت در پهنه ی رسانانه های فارسی زبان، یعنی بخش هایی از سپاه، با مدیریت و کنترل منابع مالی و انسانی رسانه ها فارسی زبان، جهان، جان و زبان خبرنگاران را تا حد بسیاری در اختیار گرفته اند. گسترش فساد مالی در پهنه ی رسانه ای کشور وجهی از این مدیریت محرومیت است که از بی بنیادی امر سیاست و فرهنگ در میان خبرنگاران هم حکایت دارد.

چنین دریافت تاریخی/سیاسی ای در برابر ادعای نخستین که ایران معاصر را کشوری خبرنگاره زده می داند، چه می خواهد بگوید؟ و چرا ایران که یکی از بزرگ ترین زندان روزنامه نگاران خواند می شود، آلوده به روزنامه نگارزده گی نیز است؟

حاکمیت با گزین کشی گسترده و پرکارش فضای جامعه ی مدنی را به شدت سرکوب و محدود کرده است؛ در نتیجه هم کارهای سیاسی اساسی و هم روزنامه نگاری حرفه ای بسیار پرهزینه گشته و به آرامی به کارهای کم هزینه تر دگردیسیده است. در نبود روزنامه نگاری حرفه ای و روزنامه نگاران استخوان دار، روزنامه نگاری با همه دک و پزی که به هم زده است، هم برای حاکمیت کنترل پذیرتر است و هم توان جای گزین سازی ندارد. دست کم روزنامه نگارزده گی در ایران به حاکمیت فرصت می دهد که روزنامه نگاران (که بیشتر آن ها متاسفانه سابقه ی هم کاری با حاکمیت و نهادهای آن را دارند و بسیار کم تجربه اند) را در هیات و هیبت متفکران قوم در ویترین جماعت و اجتماع اتمیده ایران بگذارد و منتقدان خود را بی اعتبار کند. روزنامه نگارزده گی هم چنین به حاکمیت فرصت می دهد که بسیاری از چهره های سیاسی برجسته و احتمالن تاثیر گذار را در هم آوردی با این جماعت پرگو، اما کم مایه زمین گیر کند.

آماج من به هیچ روی کاهش شان روزنامه نگاری و روزنامه نگاران نیست که جهان جدید بی این دو، هر چه باشد، جدید و آزاد نیست؛ مساله تاکید بر تفکیک و خودبسنده گی پهنه ی سیاست از هر پهنه ی دیگری است. اگر برای نمونه ملایان و فقها نمی توانند و نتوانستند در هیات برادر بزرگ تر به گریز از نکبت توسعه نایافته گی کمکی برسانند و بر دامنه ی تاریکی های و دامن دردهای این اجتماع پریشان افزودند، روزنامه نگاران هم نمی توانند. باید برای همیشه از پندار پیر و سترون برادر بزرگ تر عبور کرد.

روزنامه نگارزده گی در ایران معاصر بازتاب تشدید شده ی همان صدای بلند عوامانه ای است که هر گاه فرصت می کند با افتخار و مباهات خود را مستقل، غیرسیاسی و غیرحزبی معرفی می کند! بلاهتی که در این ادعا خوابیده است بسیار عمیق است و از جهل مرکب انسانی حکایت دارد که قرار بود حیوان سیاسی باشد. تقابل انسان/حیوان ناطق و انسان/حیوان سیاسی بیش از هر جای دیگری در این پهنه نمادینه می شود؛ چه، همیشه فرآیند حکیمانه و برقاعده سخن گفتن، فراتر و فربه تر از کنش سخن گفتن است. روزنامه نگار زده گی چهره ی دیگری از "پروگویی ما ایرانیان" است.(3) پروگویی که به ما امکان نمی دهد به صید صداهای مهربان برخیزیم.

روزنامه نگارزده گی، سیاست و سیاست ورزی را در ایران در گرد و خاک جنگ های کوچک و بی فاتح، حاشیه های داغ تر از متن و گفت و گوهای بی پایان، اگر نه به امری ممتنع که به کاری دشوار و پرهزینه تبدیل کرده است. خیل روزنامه نگاران مهاجر و تبعیدی در خارج از ایران متاسفانه فضاهای رسانه ای خارج از کشور را نیز آلوده است؛ در نتیجه نمود آن چه در این رسانه ها می گذرد با بازنمود آن چه در ایران جریان دارد بسیار فاصله دارد.

برای نمونه، جریان های ملی مذهبی با وجود احترامی که شایسته ی آن اند، در ایران آن قدر بزرگ و فراگیر نیستند که رسانه های فارسی زبان خارجی از جمله BBC و گاهی VOA به علت خبرنگارزده گی بازتاب می دهند. و نیز مقایسه کنید حجم خبر، گزارش و بازتاب سرکوب روزنامه نگاران ایرانی و تهرانی (که در فضای رسانه ای سرکرده گی دارند) را با گروه ها و کنش گران دیگر.

رسانه ای شدن ارتباط و مکالمه ی مهدی هاشمی و نیک آهنگ کوثر (4) نمونه ی شایان دیگری است که آشکارا از آسیب خبرنگارزده گی در ایران پرده برمی گیرد. نمونه ای که همه ی تظاهرات بدخیم این آسیب مزمن را با خود یک جا دارد؛ سابقه ی هم کاری خبرنگار با حاکمیت، جنگ های کوچک بی فاتح، شکلک های یک خبرنگار هم چون یک متفکر، پررنگ تر شدن حاشیه از متن، نقش دوگانه و هم هنگام سیاست مدار/ خبرنگار هم در کنش گر سیاسی و هم در روزنامه نگار، بستر سازی برای حاکمیت در راستای تسویه حساب های سیاسی با منتقدان و مخالفان، دامن زدن به سرکوب، سانسور و سکوت و اتمیدن اجتماع و در نهایت کاهش سیاست و سیاست ورزی به امری دم دستی و مبتذل.

سیاست هم چون نوعی زورگیری رسانه ای برآمد مدیریت سپاه و سرنیزه بر پهنه ی رسانه های فارسی زبان است!


پانویس ها
این توصیفات از محمد رضا نیکفر است.
این سرنام را در "تصویری که دیده نمی شود"، کاویده ام.
www.akhbar-rooz.com
این سرنام را "در پرگویی ما ایرانی ها و ..." کاویده ام.
mag.gooya.com
www.youtube.com