"براندازی نرم"
پیرامون یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران


ن. نوری زاده


• در شرایطی که بحران های همه جانبه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رژیم نظامی- امنیتی جمهوری اسلامی را فراگرفته است و اکثریت مردم اصل ولایت فقیه را بمثابه آمر و عامل تمام نابسامانی ها نشانه گرفته اند، فرصتی تاریخی جهت نافرمانی مدنی فراهم گشته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ خرداد ۱٣۹۲ -  ۲٨ می ۲۰۱٣


بعد از فروپاشی نظام سلطنتی در انقلاب بهمن 1357 و آری 2/98 درصدی مردم ایران به جمهوری اسلامی در تاریخ 12 فروردین 1358 امید میرفت که آزادی، دموکراسی و حاکمیت مردم جایگزین استبداد 2500 ساله ی   شاهنشاهی شود. اما با گذشت روزها امید مردم به یآس مبدل گشت و آنها شاهد استقرار استبداد خشن دینی شدند که بدترین نوع استبداد در تاریخ ملل شناخته شده است. از آن هنگام به بعد گروه ها، سازمانها و احزاب سیاسی با انگیزه ها و روشهای متفاوت درصدد برآمدند تا در مقابل چنین رژیم تمامیت خواه سلطه گر که برآمده از انقلاب نیز بود برخیزند و آنرا براندازند. در این نوشتار ضمن بررسی کوتاه استراتژی مبارزاتی این گروهها به استراتژی "قیام قانونی" نهضت آزادی ایران و یا به زعم دادگاه انقلاب "براندازی نرم" می پردازیم و در آخر و مبحث "اما چه باید کرد؟" راهکارهای نافرمانی مدنی را جهت براندازی نرم رژیم جمهوری اسلامی بررسی و ارزیابی میکنیم.
روش های مبارزه استراتژیک گروه هائی که در این نوشتار بررسی میگردد بدین قرار است
1- کودتای نظامی
2- مبارزه مسلحانه
3- مبارزه به کمک دخالت همه جانبه (نظامی، اقتصادی) بیگانگان (آمریکا و هم پیمانانش)
4- مبارزه قانونی (مسالمت آمیز، مدنی و بدور از خشونت در داخل ایران)

1 - کودتای نظامی (coup d’etat): کودتای نظامی یک ائتلاف و توافق نظامی است که باعث میگردد نیروهای متشکل نظامی به شیوه ی قهرآمیز قدرت سیاسی را به ناگهان بدست گیرند. ایران در طول تاریخ معاصر سیاسی خود حداقل با 3 کودتای نظامی مانند کودتای سوم اسفند 1299 (رضا خانی) و کودتای ننگین 28 مرداد 1332 (آمریکا – انگلیس علیه حکومت ملی دکتر مصدق) و کودتای نوژه 18 تیر 1359 روبرو شده است که فقط یکی از آنها یعنی کودتای نوژه با شکست روبرو گردید. بدیهی است کودتایی که در این مقاله مورد اشاره میباشد کودتای نوژه است که بوسیله عده ای از افسران و درجه داران ارتش شاهنشاهی بویژه نیروی هوائی این ارتش جهت براندازی رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت.
صرف نظر از اینکه کودتا یکی از غیراصولی ترین شیوه های کسب قدرت سیاسی است، نه تنها از حمایت و پشتیبانی توده مردم برخوردار نیست، بلکه همواره با حمایت و هدایت دولت های بیگانه همرا میباشد. کودتای نوژه نیز از این امر مستثنی نبود و طراحی پنهان آن بر اساس تامین خواسته های دشمنان ملک و ملت بویژه دولت عراق انجام گرفت. برای مثال، مارک جِی گازیوروسکی (Mark J. Gasiorowski)‏ استاد علوم سیاسی در دانشگاه ایالتی لوئیزیانا تحقیقات خود را در این مورد در شماره 34 مجله بین المللی مطالعات خاورمیانه منتشر کرده است. او بعد از ذکر زمینه های کودتای نوژه و طرح، اجرای و شکست آن نتیجه میگیرد که: " کودتای نوژه تاثیرات مهمی بر روند تحولات سیاسی ایران گذاشت و ضمن (ایجاد مشوق) نسبت به تعرضات عراق به خاک ایران، حکومتگران جمهوری اسلامی را برای حفظ قدرت متقاعد نمود که متوسل به خشونت شوند و ... کودتای نوژه از هر سو بسود حکومت عراق خاتمه یافت زیرا (دستگیری)، اعدام و تصفیه نیروهای زبده ارتش موجب تضعیف روحیه نیروهای نظامی ایران قبل از حمله سپتامبر 1980 این کشور علیه ایران شد. ... اما حتی در صورت پیروزی کودتا و هرج و مرج پس از آن صدام حسین را تشویق و تهییج میکرد تا فرمان حمله به ایران را زودتر از موعد مقرر صادر کند. بنابراین هرچه حاصل کار کودتای نوژه بود (شکست یا پیروزی) تماما عراق از آن سود میجست. دفاع دولت عراق از شاهپور بختیار و یا حمایت های مالی این کشور از کودتای نوژه به معنای حمایت از یک دولت لیبرال و سکولار در ایران محسوب نمیشد بلکه در واقع شرایطی را فراهم میساخت تا عراق درصدد تحقق طرح اکتبر 1979(1) خود برآید."(2)

2- ضرورت مبارزه مسلحانه: یکی دیگر از شیوه هائی که علیه براندازی رژیم جمهوری اسلامی و حاکمیت نوپای آن بکار گرفته شد ادامه مبارزه مسلحانه بمثابه "هم تاکتیک و هم استراتژیک" بود. اتخاذ چنین استراتژی که پس زمینه هایش از قبل از انقلاب 57 وجود داشت در خرداد 1360 به شرح زیر به اوج خود رسید.

الف- سازمان مجاهدین خلق ایران: بعضی از سازمان های مطرح سیاسی در تحلیل های درون سازمانی خود به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه برای براندازی رژیم و کسب قدرت سیاسی مبارزه مسلحانه است. برای مثال، بعد از مانور تظاهرات موضعی نیروهای هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران در گوشه و کنار شهرهای بزرگ بنام میلیشیا (چریک های نیمه وقت) زمینه ی قهر و خشونت عریان در جامعه، فراهم گردید. بعد از سرکوب وحشیانه میلیشیا توسط نیروهای وفادار به رهبر انقلاب که به حذف اولین رئیس جمهور ایران نیز منجر شد، فضای قهر و غضب و خشونت لجام گسیخته از دو سوی نیروهای متخاصم تمامیت خواه تشدید گشت. سرانجام سازمان مجاهدین با صدور اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25 که به قیام مسلحانه با رژیم تفسیر میشد برگ سیاهی در تاریخ معاصر مبارزات مردم ایران برجای گذاشت. مجاهدین با اتخاذ چنین شیوه ای نه تنها به مقصود خود نائل نشدند بلکه ضمن از دست دادن نیروهای خود در معاملات سیاسی پرپیچ و خم بین المللی نهایتا در خدمت محض قدرت های بیگانه قرار گرفتند. این بحث را در فرازی دیگر از این مقاله پی خواهیم گرفت.

ب- اتحادیه کمونیستهای ایران: سازمان های چپ نیز به استناد تئوری های مارکس و لنین و مائو روش مبارزه مسلحانه را بمثابه حل نهائی معضلات سیاسی، اجتماعی توده مردم بویژه طبقه کارگر برگزیدند و برای براندازی رژیم دست به سلاح بردند. سر لوحه استراتژیک این سازمان ها بر این مبنا قرار داشت که "کسب قدرت سیاسی از درون لوله های تفنگ بدست میآید" و "بدون اعمال قهر انقلابی هیچ طبقه از طبقات اجتماعی بویژه طبقه کارگر قادر نخواهند بود که حقوق پایمال شده ی خود را از چنگال امپریالیسم و یا تفاله های آن چون رژیم جمهوری اسلامی بیرون آورند."(3) این گروه ها و سازمانها بر سر اتخاذ روش مسلحانه بر سر دوراهی "تئوری جنگ دراز مدت فرسایشی" مائو و یا "تئوری کانونی" کاسترو قرار گرفته بودند و سرانجام تصمیم درون سازمانی آنها بر آن خط استوار گردید که با آمیختن این دو تئوری به جنگل های اطراف شهر آمل روند و کانون مقاومتی در مناطق دور دست و خارج از دسترسی نیروهای دولتی ایجاد کنند. آنها بر این عقیده استوار بودند که میتوان از این طریق نیروهای بالقوه توده مردم را به نیروهای بالفعل تبدیل کنند و در یک کارزار فرسایشی قدرت سیاسی را بدست آورند. این گروه ها در توهم تئوری مبارزه مسلحانه سرانجام با نیروهای سپاه و مردم بومی منطقه در گیر و عده ای کشته و شماری از آنها دستگیر و در ملا عام به دار آویخته شدند و انگشت شماری که از آن ماجراجوئی جان سالم بدر بردند همراه با طیف وفاداران این سازمان به کشور های "امپریالیستی" ترجیحا امپریالیست آمریکا و یا حیات خلوت آن کانادا پناهنده شدند.

ج- حزب توده و چریک های فدائی خلق (اکثریت): اما کار احزاب سیاسی چپ بدین جا خاتمه نیافت زیرا گروه های دیگری از احزاب چپ بویژه "حزب طراز نوین" آنها با اتخاذ تئوری "خیزش لنینی" ضمن سازماندهی سری نیروهای رزمی خود و انبار کردن سلاح برای "روز مبادا" با رژیم همکاری تنگاتنگی صورت دادند. حزب... توده و چریک های فدائی خلق (اکثریت) بر اساس تفسیر لنین از نوشته کمون پاریس مارکس که گفته بود "طبقه کارگر نمیتواند بسادگی زمام ماشین دولت حی و حاضر را بدست آورد تا از این طریق بتواند آنرا برای مقاصد خود بکار گیرد" پس باید منتظر فرا رسیدن زمانی شود که حاکمیت نو پا از طرفی قادر به حکومت کردن نباشد و از طرف دیگر نارضایتی توده مردم به اوج خود رسیده باشد در این شرایط کمیته مرکزی حزب طبقه کارگر که اعضاء آن پیشتر در نهادهای نظامی و ارگان های دولتی رخنه و نفوذ کرده اند"(4) میتوانند "در اوضاع استثنائی خیزش یک شهر" (5) قدرت سیاسی را بدست آورند. به عبارت دیگر همانطور که در تجربه سیاسی این دو حزب در گذشته به وضوح مشاهده شده است کسب قدرت سیاسی از طریق سازماندهی نیروهای انقلابی و رخنه در ارگانهای دولتی میسر بود.
دانش و تجربه در مورد شیوه های مبارزه ی سیاسی در ایران ثابت کرده است که اتخاذ شیوه مبارزه مسلحانه   احزاب از یک توهم مبهم و آرمانگرائی صرف سرچشمه می گرفته است و آنها نه تنها شرایط عینی، توازن قوا، مبادلات و مناسبات سیاسی اجتماعی در سطح داخلی و بین المللی را در محاسبات خود در نظر نمیآورند بلکه اصولا بدست آوردن قدرت سیاسی از طریق مبارزه مسلحانه آنهم در شرایط جغرافیائی، فرهنگی و اجتماعی ایران ضمن آنکه از حمایت توده های مردم برخوردار نبود انحراف از اصول دمکراتیک و راهکارهای مسالمت آمیز مدنی بشمار میرفت. پرواضح است هئیت حاکمه ای که از این طریق قدرت را بدست بیاورد بناچار میباید از همین طریق در حفظ و نگهداری آن تلاش کند.
بهرحال اتخاذ چنین روشی از سوی سازمانهای سیاسی نه تنها نتیجه ای در برنداشت بلکه باعث خشونت عریان شد و پایه های استحکام استبداد مذهبی در ایران را محکم کرد.

3- مبارزه به کمک دخالت همه جانبه (نظامی، اقتصادی) بیگانگان (آمریکا و هم پیمانانش)
الف- شورای ملی ایران: رضا پهلوی که در عنفوان جوانی در حالی که بیست بهار را پشت سر گذاشته بود در 29 آبان 1359 سوگند یاد کرد که از کیان شاهی حفاظت کند. اما اینک در میانسالی به او فهمانده اند که در صفحه شطرنج سیاسی جهان دیگر شاه جائی ندارد و او ناچار میباید با سناریو کارشناسان و نظریه پردازان که دستی در ساختار سیاست بین المللی و منطقه خاور میانه دارند، اهداف خود را پیش ببرد. بر این اساس "شورای ملی ایران" در 16 اصل و در جهت اتحاد اپوزیسیون در خارج از کشور و با شعار دمکراسی، حقوق بشر و سکولاریزم تشکیل شد. نامبرده از آن به بعد مانند صفحه 33 دوری که خط برداشته است مدام از دمکراسی و انتخابات آزاد با نظارت بین المللی سخن میگوید و طوطی وار اعلام میدارد که تعیین و تکلیف آینده نوع رژیم بعد از براندازی جمهوری اسلامی معلوم میگردد. رضا پهلوی شورای ملی ایران را بعنوان پایگاهی در خارج از کشور معرفی مینماید که بر اساس "نیاز تمام هم میهنان ما در داخل کشور" تاسیس شده است تا بدینوسیله کلیت نظام (جمهوری اسلامی) را زیر سئوال ببرد. او بی محابا و با صراحت اعلام میدارد که: "باید چنین نقطه اتکائی ابتدا در خارج از کشور وجود داشته باشد چه برای ارتباط مربوط به ایرانیان در داخل کشور و چه برای رایزنی و ارتباط و مذاکره در سطح بین المللی" (6) حال اگر کسی نداند از سخنان ایشان چنین استنباط میگردد که در این مدت سی و چند سال هیچ نقطه اتکائی در داخل و خارج از کشور وجود نداشته است که نامبرده از گرد راه نرسیده جهت رفع نیاز "تمام هم میهنان"، شورای ملی ایران را تاسیس کرده است. بدیهی است اگر این سخنان "مصرفی برای خارجی" نداشته باشد بدون شک "رایزنی و ارتباط و مذاکره (ایشان) در سطح بین المللی" معنا پیدا میکند.
در شرایط فعلی علم کردن بیدق شورای ملی ایران به رهبری رضا پهلوی در واقع همطراز با پرو بال دادن به مجاهدین خلق به رهبری مریم رجوی از زاویه دیگری است. هر دو سازمان بدلیل طرح آلترناتیو سازی مجازی آمریکا و هم پیمانانش بویژه اسرائیل جهت تحت فشار قرار دادن رژیم جمهوری اسلامی انجام گرفته است. برای مثال، طرح ریگانیسم بنام "من باز خواهم گشت" در سال 1981 که طرح بازگرداندن رضا پهلوی به قدرت سیاسی جهت فشار بر رژیم آیت اله خمینی بود،(7) اینک بوسیله همان جناح یعنی نو محافظه کاران به شکل امروزی آن که در لیبی، مصر، سوریه و .. بنام دمکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم انجام گرفته و طرح ریزی شده است. به نوشته باب ود وارد (Bob Wood Ward) در آنزمان سازمان CIA بطور مخفیانه فرستنده تلویزیونی کوچکی را برای پخش برنامه 11 دقیقه ای رضا پهلوی در ایران فراهم کرده بود تا وی در آن برنامه اعلام دارد که "من باز خواهم گشت" (I will return) (8) اما اینک که شرایط در سطح منطقه و جهان بکلی متفاوت از دهه 80 میباشد دگر بار طرح بازگشت مجازی رضا پهلوی به قدرت بمثابه تحت فشار قرار دادن رژیم با حمایت همان جناح جنگ طلب و بوسیله ماهواره های تلویزونی فارسی زبان لوس آنجلسی نه به مدت 11 دقیقه بلکه 24 ساعته تبلیغ میگردد.
همچنین رضا پهلوی صریحا در سخنرانی های خود از روابطش با مقامات دولتی آمریکا و اروپا سخن میگوید اما روابط پنهان ایشان را باید در لابلای گزارشات سری و کتابهای تحقیقی و مرجع راجع به سیاست خارجی آمریکا در منطقه جستجو کرد. برای مثال، دو استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد و دانشگاه شیکاگو بنام جان . ج. میرشایمر و استفان. م. والت در کتاب با ارزش خود تحت عنوان لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا که در سال 2007 منتشر شد، می نویسند که: " در ششم ماه می، موسسه بازرگانی آمریکائی (AEI) همایش یکروزه ای را مربوط به ایران همراه با دو سازمان طرفدار اسرائیل یعنی بنیاد دفاع از دموکراسی (FDD) و موسسه هودسن برگزار کرد. سخنرانان این همایش برنارد لوئیس (Bernard Lewis)، سناتور سام برونبک (Sam Brownback)، یوری لوبرانی (Uri L ubrani) مشاور عالی نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) و هماهنگ کننده سابق دولت اسرائیل در جنوب لبنان، موریس آمیتی (Morris Amitay) عضو موسسه یهودی امور امنیت ملی (JINSA) و مدیر عامل سابق کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل، مایکل لدن، رائول مارک گرچگ (Reuel Marc Gerecht) از اعضاء موسسه بازرگانی آمریکائی و میروا ورمسر از موسسه هودسن بودند که همگی از طرفداران سرسخت اسرائیل بشمار می آمدند.
موضوع اصلی در دستور کار این کنفرانس این بود که: "ایالات متحده آمریکا برای پیشبرد دموکراسی و تغییر رژیم در ایران میباید چه اقداماتی انجام دهد؟" بدیهی است که موضع نهائی هر یک از سخنرانان براندازی حکومت جمهوری اسلامی و جایگزین نمودن آن با یک حکومت دمکراتیک از سوی آمریکا بود، به همین منظور شارون و نتانیاهو دیداری خصوصی با رضا پهلوی پسر شاه سابق ایران انجام دادند. رضا پهلوی در همین رابطه با لابی اسرائیل در آمریکا و افراد طرفدار این کشور روابط ویژه و گسترده ای برقرار کرده است. طرح ارتباط با رضا پهلوی از آن نوع طرح هائی است که لابی اسرائیل در آمریکا قبلا در مورد احمد چلبی (Ahmed Chalabi) که در تبعید بسر میبرد، برای عراق تهیه کرده بود. گروه های بانفوذ لابی اسرائیل از رضا پهلوی برای دستیابی به اهدافش قول حمایت های لازم را دادند و او نیز در مقابل این حمایت ها اعلام کرد که اگر در ایران به قدرت برسد، تعهد میکند که کشورش روابط دوستانه ای با اسرائیل برقرار سازد.
در 19 ماه می سال 2003 سناتور سام برونبک اعلام کرد که او تصمیم دارد برای پیشبرد دموکراسی در ایران مصوبه ای را جهت تامین منابع مالی گروه های مخالف ایران (سلطنت طلبان) به مجلس ارائه دهد. این مصوبه که به مصوبه "دمکراسی در ایران" مشهور شد، نه تنها مورد حمایت ایرانیان تبعیدی واقع شد بلکه از سوی لابی اسرائیل مانند کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل و موسسه امنیت ملی یهود و ائتلاف برای دموکراسی در ایران (CDI) که بنیاد گذار آن موریس آمینی است و بلاخره مایکل لدن از موسسه بازرگانی آمریکائی شدیدا مورد پشتیبانی قرار گرفت. این مصوبه بوسیله براد شرمن (Brad Sherman) نماینده دمکرات از ایالت کالیفرنیا و یکی از هواداران پرو پا قرص اسرائیل به مجلس نمایندگان ارائه گردید." (9)

ب- سازمان مجاهدین خلق ایران: همانطور که قبلا گفته شد رهبری سازمان مجاهدین با اعلام جنگ مسلحانه انبوه نوجوانان و جوانان پر احساس اما تهی از دانش و تجربه سیاسی را در چنگال رژیم گرفتار ساخت و خود همراه آقای بنی صدر در مرداد 1360 به پاریس گریخت. رجوی با کمک آقای بنی صدر شورای ملی مقاومت را جهت براندازی رژیم در فرانسه پایه گذاری کرد اما از آنجائیکه رهبری سازمان مجاهدین قصد هژمونی و سلطه مطلق بر دیگر اعضای شورا را داشت با مقاومت آنان روبرو گشت و عملا شورای مقاومت منحل شد.
در زمانیکه قسمتی از خاک ایران در اشغال دشمن بعثی قرار داشت رهبر سازمان مجاهدین در خرداد 1365 تصمیم گرفت به عراق عزیمت کند و در "جوار خاک میهن" و در همکاری با صدام حسین رژیم را سرنگون سازد. مجاهدین بعد از استقرار در عراق با تجهیزاتی که از ارتش عراق دریافت کردند مقر فرماندهی خود را در شمال بغداد استان دیاله بنام شهر اشرف برپا نمودند. در سال 1366 و بر اساس طرح رجوی- صدام "ارتش آزادیبخش ملی" تاسیس شد تا بدین وسیله عملیات نظامی علیه ایران شدت گیرد. مجاهدین خلق با سلاح های سنگینی که از ارتش عراق دریافت کرده بودند در 8 شهریور 67 عملیات "آفتاب" را علیه ارتش ایران انجام دادند. در این عملیات که با فرمان آتش مریم رجوی انجام گرفت،(10) بیش از 3 هزار و 500 تن از سربازان لشکر 77 خراسان کشته و مجروح گردیدند و 508 سرباز به اسارت مجاهدین خلق درآمدند که مستقیما در اختیار ارتش بعث عراق قرار داده شدند. بدنبال این عملیات صدام حسین در 8 تیر 1367 طی یک سخنرانی اظهار داشت که: " شجاعت و قهرمانی های مجاهدین خلق در مهران و دهلران موید این ادعا است که ما از طریق ایرانی ها جمهوری اسلامی را نابود خواهیم کرد ... زیرا بعد از آنکه مجاهدین خلق به عمق خاک خودشان نفوذ کردند، ایرانیان به صفوف آنها خواهند پیوست و رژیم ایران سرنگون خواهد شد." (11) بعد از سخنان صدام "شعار "امروز مهران فردا تهران" شعار استراتژیک مجاهدین شد که بدنبال آن رهبری سازمان در تیر 1367 عملیات "فروغ جاویدان" (مرصاد) را اعلام نمود و قول فتح تهران را داد. رجوی طی سخنرانی در اردوگاه اشرف خطاب به مجاهدین اظهار کرد که: "از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید، هر سه ساعت به سه ساعت دستور می دهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوه بر آن، ضدهوایی و موشک سام 7 هم که داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون ها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند."(12)
مجاهدین نه تنها در کنار ارتش عراق علیه ایران میجنگیدند بلکه آنها در سرکوبی کردها در شمال عراق و شیعیان در جنوب این کشور در سال 1370 وارد میدان جنگ به نفع صدام شدند. با این وجود در سال 1376 بعد از تغییر و تحولاتی که در صحنه سیاسی بین المللی در رابطه با ایران انجام گرفت، نام سازمان مجاهدین خلق از سوی آمریکا و سپس بریتانیا و اتحادیه اروپا در لیست تروریستی جهان قرار گرفت.
بعد از اشغال عراق توسط ایالات متحده در سال 1382 و سرنگونی رژیم بعث عراق اردوگاه اشرف تحت کنترل و نظارت نیروهای آمریکا درآمد و بدنبال آن حکم خلع سلاح به این سازمان ابلاغ گشت.
مجاهدین خلق ایران از این تاریخ به بعد قاطعانه کمر به خدمت آمریکا و هم پیمان ثابت قدم آن اسرائیل بستند و برای سناریو بعدی آنها آماده شدند. برای مثال ، در گزارش هفته نامه نیویورکر و به نقل از مقام های سابق نظامی و اطلاعاتی آمریکا آمده است که: " از سوی سازمان های امنیتی آمریکا عده ای از مجاهدین جهت آموزش عملیات ضد جاسوسی به ایالات نوادا اعزام شدند." (13) بعد از وفاداری محض مجاهدین از فرامین آمریکا و همکاری صادقانه با نیروهای ائتلاف در منطقه، نام مجاهدین از فهرست سازمان های تروریستی در سپتامبر 1012 (مهر 1391) خارج گشت. (14) بدین سبب مریم رجوی در تاریخ اکتبر 2012 از کلیه مقامات لشکری و کشوری دولت آمریکا که در امر خطیر خارج ساختن نام مجاهدین از لیست تروریست ها یاری رسانده بودند طی سخنانی تشکر کرد. کافی است که فقط به اسامی که مریم رجوی از آنها سپاسگزاری کرده است توجه شود تا به عمق خیانت، رذالت، فرومایگی و سرسپردگی سازمان مجاهدین خلق پی برد. (15) بگفته پاتریک کلاسون (Patrick Clawson) اقتصاد دان و پژوهشگر امور خاورمیانه در انستیتو سیاست خاورمیانه واشنگتن " دولت آمریکا در عمل با خارج کردن این سازمان از فهرست تروریستی ابزار دیگری برای چانه زنی با ایران بر سر میز مذاکره دارد."(16)

4- مبارزه قانونی (مسالمت آمیز، مدنی و بدون خشونت در داخل ایران)
نهضت آزادی ایران: نهضت آزادی ایران ضمن اعلام صریح موضع خود مبنی بر اینکه "امید نجات یا دلبستگی به هر بیگانه ای، دریوزگی و ننگ آور است و هیچ فرد و گروه مسلمان ایرانی زیربار آن نخواهد رفت" (17) بر این باور مصمم است "در کشوری که سالیان دراز گرفتار استبداد مطلقه بوده است، تغییر در ساختار سیاسی و نهادینه شدن حکومت مردم بر مردم فرایندی است طولانی، پرفراز و نشیب و پرهزینه."(18)
در رژیمهای استبدادی خودکامه که دارای سیستم انتخاباتی رقابتگر مرجع باور (Competitive authoritarianism) میباشند مانند رژیم جمهوری اسلامی، هئیت حاکمه "تاب تحمل حضور مردم در صحنه سیاسی را ندارند. بنابراین برای جلوگیری از خطرات اجتناب ‌ناپذیر یک جامعه سیاسی شده و فعالیت سیاسی سازمان‌یافته، با سرکوب و فشار به بهانه‌‌های رنگارنگ هزینه این نوع فعالیت‌‌ها را بالا می‌برند تا آنجا که مردم، حتی اگر هم آگاهی سیاسی کافی داشته باشند، حاضر به مشارکت در عمل سیاسی و پرداخت هزینه آن نیستند و با یأس و ناامیدی به بی تفاوتی و انفعال کشیده می‌شوند. با توجه به اینکه انتخابات یکی از ابزار موثری است که شرایط مشارکت توده مردم را مهیا میسازد بدیهی است در چنین شرایط سیاسی‌ـ روانشناختی تحریم انتخابات به منزله نفی مبارزه سیاسی و آب به آسیاب نیروهای ضد مردم‌سالار ریختن است. هدف از فعالیت و کار سیاسی در هر شکل و ساختاری، در نهایت ایجاد ارتباط با توده‌‌های مردم و دعوت آنان به ترک بی‌تفاوتی، انفعال، یاس و ناامیدی و متقاعد ساختن آنان به شرکت فعال و مسئولانه در صحنه سیاسی است. به عبارت دیگر وظیفه اصلی یک شخصیت یا گروه سیاسی دعوت مردم به خروج از صدف تنگ خودمحوری و خودخواهی و پیوندزدن سرنوشت خود به سرنوشت اجتماعی می‌باشد و انتخابات یکی از بهترین فرصتها برای ایجاد پیوند بین مردم و احزاب سیاسی است" (19).
همچنین از آنجائیکه رژیم خودکامه و تمامیت خواه جمهوری اسلامی بنابر اصل ششم قانون اساسی اداره امور کشور را به اتکاء آراء عمومی واگزار کرده است (20) و در حقیقت مهمترین اصل دموکراسی یعنی انتخابات را بطور رسمی و قانونی پذیرفته است و نیز همواره ادعا میکند که از حمایت اکثریت توده ی مردم برخوردار است بنابراین برای یک حزب سیاسی اصولی ترین استراتژی مبارزه با چنین رژیمی به چالش کشیدن آن در اثبات پایبندی اش به قانون است. نهضت آزادی ایران با درک صحیح از شرایط اجتماعی و مناسبات بین المللی از این روزن که در واقع چشم اسفندیار رژیم محسوب میشود و با اتخاذ استراتژیکی مبارزه قانونی، وارد میدان مبارزه با استبداد عریان جمهوری اسلامی شد. بی تردید به چالش کشیدن ارکان عقیدتی - سیاسی فاشیسم مذهبی آنهم با استراتژی مبارزه مسالمت آمیز کار سهل و ساده ای نیست و با صبر و استقامت همراه است و در این راه اگر احزاب سیاسی و نیروهای فعال در عرصه اجتماعی با درک صحیح از شرایط عینی جامعه و آگاهی نسبت به مناسبات سیاسی درون نظام و شناخت تناقضات عناصر هئیت حاکمه و پی بردن به نقاط ضعف و قوت آنان و همچنین آشنائی با شرایط جاری سیاست بین المللی و منطقه بتوانند بر اساس خرد جمعی مواضع واقع بینانه ای جهت مقاومت و ایستادگی و براندازی استبداد اتخاذ نمایند آنگاه میتوان به تغییر و تحولات تدریجی و بنیادین جهت ایجاد یک جامعه باز و آزاد امیدوار بود.
نهضت آزادی بر این باور است: "مردمی که در اثر سرکوب‌‌های سیاسی بی‌تفاوت شده باشند، در انتخابات و هیچ عمل سیاسی دیگری شرکت نمی‌کنند. در چنین شرایطی مردم در انتظار دریافت فتواهای سیاستمداران مبنی بر تحریم انتخابات نیستند. تحریم انتخابات موجب تشدید روحیه انفعال و مزید بر یأس و ناامیدی خواهد بود.
اما دعوت مردم به عدم شرکت در انتخابات و نه تحریم آن شیوه‌‌ ای شناخته شده در عرصه "مبارزه منفی" است، مبارزه ای که مفهوم وسیعتر آن همان "جنبش نافرمانی مدنی" میباشد. در مبارزات سیاسی مسالمت‌آمیز، نافرمانی مدنی یکی از راههای نمایش قدرت مردم و سازمانهای سیاسی‌ـ مردمی در برابر حکومت‌‌های سرکوبگر یا استیلای خارجی است. اما استفاده از این شیوه هنگامی مفید و مثبت و موثر خواهد افتاد که جنبش مقاومت منفی و نافرمانی مدنی ریشه‌دار و گسترده شده باشد. این به آن معنی است که توفیق این روشها نیازمند شرایطی است که در آن هم مردم برای پذیرش هزینه‌‌های چنین روشهایی آمادگی پیدا کرده باشند و هم نفوذ و اعتبار رهبران مبارزه به آن حد رسیده باشد که مردم به دعوت آنان پاسخ مثبت بدهند." (21)
به عبارت دیگر جنبش نافرمانی مدنی مستلزم شرایطی است که در روند مبارزه مدنی و به چالش کشیدن مواضع عقدتی، سیاسی رژیم حاصل میگردد. بر این اساس نهضت آزادی ایران از همان ابتدا و در زمانی که همگان رهبری بلامنازع آیت اله خمینی را سمعا و طاعتا پذیرفته بودند با تاکید بر آزادی احزاب و مطبوعات و .. و برگزاری انتخابات آزاد مواضع رژیم را به چالش می کشید تا جائیکه نهضت در شرایط بسیار سخت و بحرانی اوائل دهه 60 با انتشار بیانیه "چه باید کرد" ملت را به قیام قانونی و احقاق حق حاکمیت ملی دعوت نمود. (22) بر این اساس دادگاه انقلاب اسلامی که صلاحیت آن در مورد رسیدگی به جرائمی مانند "توطئه علیه جمهوری اسلامی به قصد براندازی" محرز میباشد سرانجام در واکنش به مواضع قانونی، مسالمت آمیز و مدنی نهضت آزادی در بیانیه ای صراحتا اعلام داشت که: "هدف این گروه (نهضت آزادی ایران) براندازی حکومت دینی و ولائی به روش جدید و به صورت مسالمت آمیز است" (23) بدیهی است که براندازی نظام مستلزم به کارگیری سلاح و عملیات نظامی خشونت آمیز است که نهضت آزادی شدیدا با چنین روشهائی مخالف میباشد. اما چرا نهاد قضائی رژیم جمهوری اسلامی استراتژی مسالمت آمیز و قانونی نهضت آزادی را بمثابه مشی مسلحانه و "براندازی نرم" تلقی کرده است؟ و چرا نزدیک به هشتاد نفر از سران و اعضاء این حزب را به اتهام "براندازی قانونی" در سال 1380 بازداشت و احکام سنگینی را در مورد آنان به اجرا گذاشت.؟
رژیم بخوبی دریافته است که یکی از ابزارهای مهم که میتوان بوسیله آن رژیم سلطه گر تمامیت خواه آنها را تهدید به رویاروئی با توده ناراضی مردم کند و نیروی بالقوه ی آنان را تبدیل به نیروی بالفعل نماید و به میدان مبارزه کشاند درواقع عرصه انتخاباتی است. بدین ترتیب برگزاری انتخابات که در رژیمهای سلطه گر مرجع باوری که دارای سیستم انتخاباتی رقابتگر (competitive authoritarianism) میباشند همواره وبال گردن آنها است. برای مثال، در انتخابات سال 1388 با وجود آنکه نامزد های انتخاباتی از فیلترهای بسیاری عبور کردند با این وجود آرای عمومی مردم در مخالفت با مرجع قدرت به نفع نامزد دیگری در صندوق های رای ریخته شد و رژیم مجبور گشت برای حفظ قدرت دست به کودتای انتخاباتی بزند و خون مردم معترض را در کوچه و خیابان جاری سازد. زیرا رژیم های سلطه گر مرجع باوری که دارای سیستم انتخاباتی رقابتگر میباشند در هنگام رویاروئی با انبوه توده مردم قادر نیستند از قدرت مطلقه خود به تمامی استفاده کنند. در نتیجه آنان برای حفظ قدرت مطلقه خویش یا عقب نشینی میکنند و یا به سرکوب وحشیانه مردم میپردازند و باعث انباشته شدن بیشتر نفرت و خشم آنها میشوند.
نهضت آزادی در طول این مدت با در نظر گرفتن شرایط عینی جامعه و مناسبات قدرت در سطح منطقه و جهان، مواضع مختلفی در 10 دوره انتخاباتی ریاست جمهوری اتخاذ کرده است. این مواضع برای حضور، شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات از ریختن رای سفید در صندوق ها (24) تا معرفی نامزد انتخاباتی (25) و یا عدم شرکت در انتخابات (26) همواره در نوسان بوده است. با توجه با اینکه نهضت میان موضع تحریم، حضور، شرکت، و عدم شرکت در انتخابات تفاوت قائل است، زیرا نهضت آزادی معتقد است در مرحله حضور با استفاده از فضای انتخابات میتوان به طرح مطالبات سیاسی مردم پرداخت و آنها را نسبت به مسائل مبتلا به جامعه آگاه و آشنا ساخت و سپس اگر شرایط ایجاب کرد و حاکمیت مطالبات سیاسی مردم را حتی بطور نسبی، پذیرفت مرحله دوم یعنی شرکت در انتخابات و رفتن به پای صندوق های رای مطرح میگردد در غیر این صورت عدم شرکت در انتخابات را توصیه مینماید. (27) اما همانطور که قبلا اشاره شد موضع تحریم از نظر نهضت علاوه بر آنکه موجب تشدید روحیه انفعالی مردم میگردد خواسته ها و مطالبات سیاسی غیر واقعی و آرمانی را مطرح مینماید و در نتیجه مورد موافقت نهضت نمیباشد.
بنابر این در شرایط کنونی که به خواست و مطالبات بر حق مردم مبنی بر آزادی برگزاری انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و رسانه های گروهی مستقل، پایان دادن به حصر خانگی رهبران اصلاح طلب، آزادی احزاب سیاسی و تشکلات اجتماعی مستقل و غیر وابسته، وجود جو اختناق و فضای امنیتی – نظامی در سطح کشور، عدم دخالت فرا قانونی مسئولان و مقامات حکومتی از جمله ولی فقیه در امور مملکت، انحلال شورای نگهبان، لغو نظارت استصوابی و... وقعی نهاده نشده است و حاکمیت با تمرکز قدرت، دیکتاتوری، قیمومیت و ولایت لجام گسیخته فقیه، کار را به جائی کشانده است که حتی هاشمی رفسنجانی "فرانکشتاین" (28) رژیم را نیز تحمل نمیکند، در چنین شرایطی که در واقع یاد آور دهه خونبار 60 است، بنظر میرسد که موضع نهضت آزادی بسان سال 1368، عدم شرکت در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری(29) میباشد.

اما چه باید کرد؟
- آیا باید در انتظار مرگ تدریجی و فرج غیبی نشست تا وضعیت ملت زنده و آگاهی چون ملت ایران تغییر کند؟
- آیا به دلیل اینکه پدران ما انقلاب کردند و نتیجه اش فاشیسم عریان مذهبی از کار درآمد باید نظاره گر گذر حوادث باشیم و سکوت پیشه نمائیم؟
- آیا به بهانه اینکه اصلاحات بی نتیجه است و جنبش سبز سرکوب شده است، سرنوشت ملک و ملت را رها کرده و از هر اقدامی پرهیز کنیم؟
- آیا به گمان اینکه بگذار وضع از این هم که هست بدتر شود و رژیم ولایت فقیه بیش از پیش رسوا گردد تا خود بخود سرنگون و ساقط شود؟
- آیا باید به انتظار و استقبال دخالت بیگانگان نشست تا با یک کودتا و یا دخالت نظامی رژیم را سرنگون سازند؟
- آیا باید چشم به راه گروه های دست نشانده بیگانگان دوخت و بازگشت ارتجاعی به نظام گذشته را خواست؟
- آیا باید دست به سلاح برد و با ترور و تعرض کور کسانی را به خاک انداخت و ملک و ملت را در جهت نجات مردم به جنگ های انتقامی و خون و خرابی کشاند؟
- آیا باید در انتظار فرجی مبهم و قیام قائم منتظر نشست و امید نجات از جانب او و خدا خواست؟
بدیهی است که پاسخ به تمام این "آیا ها" منفی است. اما در شرایطی که کلیه راه های قانونی مشروع و مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه به نتیجه نرسیده است ، پس چه باید کرد؟
بنظر میرسد که سنگر بعدی مبارزه، مقاومت همه جانبه نافرمانی مدنی (civil disobedience) است، بمثابه نشان دادن قدرت علنی و عملی مردم در برابر حکومت تمامیت خواه سلطه گر.
استراتژی مقاومت منفی نیاز به آگاهی نسبی توده مردم بویژه قشر پائین جامعه دارد. زیرا اگر چنین آگاهی در سطح وسیع توده ها صورت نگیرد مردم آمادگی پیدا نخواهند کرد که هزینه های سرکوب و ناگوار اولیه را که ممکن است بر اثر چنین مقاومتی بوجود آید، تحمل کنند. به سخنی دیگر نافرمانی مدنی در صورتی میتواند بعنوان شیوه ای موثر و کارآمد به کار آید که پتانسیل و توانائی مقابله و رویاروئی مستقیم با رژیم را داشته باشد و این امر میسّر و موثر نمیباشد مگر آنکه از حمایت گسترده توده ی مردم از هر قشر و طبقه ای برخوردار گردد.

اصول نافرمانی مدنی در ادامه جنبش سبز ایران
در شرایطی که بحران های همه جانبه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رژیم نظامی- امنیتی جمهوری اسلامی را فراگرفته است و اکثریت مردم اصل ولایت فقیه را بمثابه آمر و عامل تمام نابسامانی ها نشانه گرفته اند، فرصتی تاریخی جهت نافرمانی مدنی فراهم گشته است. بعبارت دیگر یکی از شرایط عینی و اساسی جنبش نافرمانی مدنی جهت براندازی نرم رژیم فراگیر شدن بحرانهای همه جانبه است که امروزه در ایران بطور عینی و عملی مشاهده میشود. گرچه بحران های همه جانبه اصل لازم برای جنبش نافرمانی مدنی محسوب میشود اما به تنهائی کفایت نمیکند. بنابراین دومین اصل در جنبش نافرمانی مدنی اصل ارتباطات جهت آگاهی بخشیدن و پیام رسانی عمومی بویژه برای طبقه سه جامعه (قشر پائین) میباشد که به دلیل احتیاجات مادی این قشر معمولا بصورت ابزار سرکوب، مورد استفاده رژیم قرار میگیرد. همچنین آگاهی بخشیدن همه جانبه توده مردم از آن روی ضرورت دارد که نه تنها خط مشی آینده جنبش را مشخص و معین میکند بلکه اصولا جهت ارتقاء سطح مقاومت و تحمل پرداخت هزینه هائی که ممکن است بر اثر سرکوب های خشن اولیه رژیم حاصل گردد، بکار میرود. بنابراین بی دلیل نیست که اصل "هر شهروند یک رسانه" بمثابه اصلی اساسی جهت ارتباط و بسیج توده وسیع مردم از اهمیت ویژه ای برخوردار است. آخرین اصل جنبش نافرمانی مدنی، اصل سازماندهی است که میبایست با دو اصل دیگر بصورت عرضی بکار گرفته شود. به سخنی دیگر "هر شهروند یک همراه" بازگو کننده اصل اساسی سازماندهی در جنبش نافرمانی مدنی است که میبایست با جدیت تمام عمومیت پیدا کند. بنابراین با توجه به دو اصل ارتباطات و سازماندهی که رابطه تنگاتنگی با یکدیکر دارند در می یابیم که "هر شهروند یک رسانه" فقط پیام رساندن و رد و بدل کردن اخبار و رویداد های جامعه با یکدیگر نیست بلکه به معنای بسیار فراتر و در هماهنگی با سازماندهی و تشکل بکار گرفته میشود. زیرا برای اینکه نافرمانی مدنی توان تبدیل به یک جنبش سراسری توده ای را پیدا کند، بناچار به ارتباطات سراسری و همه جانبه در شکل سازماندهی شده آن نیاز دارد. اما بی تردید سازماندهی توده مردم و ارتباط آنان با یکدیگر با دو مشکل عمده و اساسی روبرو است، یکی در مواجهه و مقابله با سرکوب وحشیانه و عریان نهاد های امنیتی- نظامی رژیم و دیگری ارتباط و هماهنگی اجتماعات، تشکلات و گروه های ناهمگون اجتماعی با یکدیگر در یک مسیر و هدف معین است. برای مثال، تشکلات دانشجوئی، کارگری، زنان، اصناف، کشاورزان، کارمندان و فرهنگیان و ...، تشکلات و گروه های اجتماعی با دیدگاه ها، خواسته ها و منافع متفاوت از یکدیگر میباشند و هر یک جهت رویاروئی با رژیم روش ها و شیوه های ویژه بخود را دارند. بدیهی است بسیج توده مردم از اقشار و طبقات مختلف اجتماعی در صورتی به یک جنبش نافرمانی عمومی تبدیل میشود که همگی با یک هدف و یک زبان و در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر متحدا علیه استبداد مذهبی بپا خیزند.   
بنابراین در رژیم های سلطه گر تمامیت خواه مانند رژیم جور و جهل جمهوری اسلامی که فضای امنیتی – نظامی آن زبانزد عام و خاص است و بسان حکومت های تمام عیار نظامی میماند سعی و تلاش میکند که ارتباط توده مردم با یکدیگر و بویژه با احزاب سیاسی، نهاد های مستقل اجتماعی و رهبران فکری را قطع کند، روزنامه ها را فله ای توقیف نماید و بر رسانه های گروهی و ارتباط جمعی کاملا کنترل و نظارت داشته باشد. همچنین با توجه به اینکه استراتژی نافرمانی مدنی استراتژی مبارزه ی فرسایشی و نفس گیر همه جانبه با رژیم های سلطه گر تمامیت خواه است و در یک روند طولانی مدت همراه با صبر و پایداری به سرانجام میرسد، توجه به تجربه های گذشته بویژه تجربیات سه دهه اخیر مبارزه مردم با استبداد مذهبی حاکم مانند خیزش و شورش های مشهد، اراک، مبارکه و اسلام شهر در سال 1371، حماسه دوم خرداد 1376، خیزش دانشجوئی 18 تیر 1378، مقاومت هم جانبه زنان، اعتصاب بازاریان و اصناف تیر 1389، اعتصاب کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه اردیبهشت 1392 و مهمتر خیزش سبز میلیونی مردم در اعتراض نسبت به تقلب برگزاری انتخابات سال 1388 و ... میتواند راهگشای جنبش نافرمانی باشد. زیرا با آگاهی از این تجربیات با ارزش نه تنها میتوان شگردها و ترفند های رژیم سرکوب را خنثی کرد بلکه میتوان عمر رژیم را کوتاهتر ساخت.

ن. نوری زاده
Nourizadeh.n@gmail.com

1) طرح اکتبر 1979 در واقع طرح صدام حسین جهت اشغال اهواز و سلطه کامل به نفت و راه دریائی آزاد بود.
2) journals.cambridge.org   
nagoftehayeiran.blogspot.ca   همچنین به مصاحبه آقایان بنی صدر و میلانی با "افق"، دوشنبه 9 ژوئیه 2012 رجوع شود.
3) حقیقت ارگان اتحادیه کمونیست های ایران ش 156/ اسفند 1360
4) دولت و انقلاب، لنین. ترجمه انگلیسی، چاپ پروگروس مسکو 1976
5) کارل مارکس، نامه به فردینانت د مه لا نیون هوئیس، 22 فوریه ی 1881
6) رضا پهلوی در گفتگو با رادیو فردا همچنین رجوع شود به www.rezapahlavi.org
7) Veil; the secret wars of the CIA/ 1981-88/ Bob Wood Ward/ Jul 1/2005/ page 488
8) همان و نیز به: nagoftehayeiran.blogspot.ca رجوع شود
9) لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا/ جان . ج. میرشایمر و استفان. م. والت- نشر میترا. ص 435 (ترجمه فارسی) و The Israel Lobby and U.S. foreign Policy به زبان انگلیسی فصل Iran in the Crosshairs ص 293 همچنین به: www.akhbar-rooz.com رجوع شود.
10) www.youtube.com
11) بی بی سی / هشتم تیر 1390
12) همان
13) www.newyorker.com
14) www.bbc.co.uk
15) 66.117.154.17
16) BBC پنج شنبه 4 اکتبر 2012 - 13 مهر1391
17) بیانیه مطبوعاتی به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری، 31 اردیبهشت 1364
18) مجموعه اسناد نهضت آزادی ایران، چرا باید در انتخابات شرکت کرد، 14/03/1380
19) همان
20) اصل ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی
21) مجموعه اسناد نهضت آزادی ایران، چرا باید در انتخابات شرکت کرد، 14/03/1380
22) مجموعه اسناد نهضت آزادی ، بیانیه چه باید کرد، آبان 1363
23) اطلاعیه روابط عمومی دادگاه انقلاب اسلامی، آفتاب یزد، 2/10/ 81
24) بیانیه در مورد هفتمین انتخابات ریاست جمهوری 28 اردیبهشت 1376
25) چرا باید در انتخابات شرکت کرد و به خاتمی رای داد، 14/3/1380
26) اطلاعیه پیرامون انتخابات ریاست جمهوری، ششم تیرماه 1368
27) همان
28) ناگفته‌های ابراهیم یزدی از بازجویی‌ها و محاکمه، دوشنبه، ۴ اردیبهشت، ۱۳۹۱.... "به آقای هاشمی در همان مجلس (اول) و به همان مناسبت (حمله لباس شخصی ها به نهضت آزادی و مهندس بازرگان) گفتم آقای هاشمی نکنید! مار در آستین پرورش می دهید! گفت سرنخ دست خودم است. گفتم شما اشتباه می کنید. شما فرانکنشتاین می سازید و آن شما را نابود خواهد کرد. با تعجب پرسید منظورت چیست؟ داستان فرانکنشتاین را به اختصار گفتم ... که یک شیمیست (کیمیاگر) انگلیسی به دنبال کشف ماده‌ای بود که به یک مرد عادی بدهد و او به یک غول تبدیل شود و سپس دارویی بدهد که به حال عادی برگردد. او در این کار خود موفق شد. دارویی ساخت که به همراه مستخدم آزمایشگاه به بانک می رفت و آن را به او می داد و او می خورد و به یک غول فرمان‌بر و مطیع ارباب تبدیل می شد و به دستور ارباب بانک را می چاپید، رقبا را می کشت و هر کار لازم بود انجام می داد و سپس قرص دوم را می داد و می خورد و غول به شکل عادی بر می گشت. اسکاتلندیارد مبهوت که این چه پدیده‌ای است که در وسط شهر لندن غولی پیدا می شود و جنایت می کند. دزدی و قتل و سپس ناپدید می شود. کیمیاگر توانست رقبا و حریفان را از سر راه بردارد. ثروت خوبی به چنگ آورد. اما در یک نوبت غول حاضر نشد قرص دوم را بخورد و به حال عادی برگردد. کیمیاگر را کشت، آزمایشگاه را آتش زد و خود در میان آتش سوخت."
29) اطلاعیه پیرامون انتخابات ریاست جمهوری، ششم تیرماه 1368