با این بیراهه رفتن و اجحاف در حق ادبیات
مگر ما مستحق جهانی شدنیم؟! (بخش ۲)


عرفان قانعی فرد


• ادبیات معاصر ایران، شعر و نثر، هر کدام طی سده اخیر فراز و فرودهای خاصی داشته است و متاسفانه به همان سرعت که ادبیات خارجی به فارسی برگردانده شد، آثار ادبیات معاصر ایران به زبان های دیگر _ حداقل انگلیسی و فرانسه _ ترجمه نشده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ شهريور ۱٣٨۵ -  ٣۰ اوت ۲۰۰۶


 
توضیح : سعی دارم در چند نوشته سریالی ، آنچه که دغدغه های واقعی و پرسش های ذهنی کنش گران عالم ادبیات و تفکر معاصر ایران است را بازگو کنم تا که شاید اهل هنر و ادب داخل و خارج از ایران بدانند با این دغدغه ها چگونه باید رفتار کرد و چاره ای اندیشید و راهکاری را آزمود....
----------------------
 
۹. ادبیات معاصر ایران، شعر و نثر، هر کدام طی سده اخیر فراز و فرودهای خاصی داشته است و متاسفانه به همان سرعت که ادبیات خارجی به فارسی برگردانده شد، آثار ادبیات معاصر ایران به زبان های دیگر _ حداقل انگلیسی و فرانسه _ ترجمه نشده است. به غیر از دعوت های پراکنده از تعدادی مشخص از شخصیت ها و چهره های ادبی ایرانی _ اغلب از اعضای کانون نویسندگان ایران _ و ترجمه نامنظم بعضی از آثار ادبی به زبان هایی مانند فرانسه و آلمانی _ مانند فتانه حاج سیدجوادی، دولت آبادی، معروفی و... - کمتر حضوری موفق در سطح ادبیات جهانی داشته ایم و به عبارتی چهره های ادبی و جوان ما را کسی نمی شناسد و حضور چهره های ادبی ملی ما در اروپا و آمریکا هم، بیشتر از همه در میان جمع ایرانیان مقیم آنجاست، که گاه تعداد شرکت کنندگان در جلسات، به ۱۵۰ نفر هم نمی رسد و معمولاً علاقه مندان به فرهنگ و ادب برای مطرح کردن پرسش های پراکنده در آنتراکت های میان جلسه ای و خریدن یک یا دو جلد کتاب مزین به امضای نویسنده، وارد جلسه مزبور می شوند ...
 
۱۰. دعوت چهره های جوان هم گویی گناه است!و طرفه آنکه، اغلب نویسندگان و شاعران ایرانی، از تسلط به زبانی خارجی و ارائه مطلب خود به زبان دیگری غیر از فارسی، عاجزند و همیشه در مراسم چندطرفه، بین نویسندگان دیگر و ایرانی، از مترجم استفاده می شود، البته به شرطی که سخنی برای گفتن وجود داشته باشد، وگرنه به داستان خوانی و شعرخوانی بسنده می شود. کمتر نویسنده ای و یا شاعری در ایران می تواند در جلسات ادبی جهانی، به زبانی دیگر سخنرانی کند و بهانه آن است که به زبانی دیگر غیر از زبان حافظ نمی دانیم سخن بگوییم!...
 
۱۱. و این واقعیت تلخ را باید پذیرفت. هر چند در این میان، چند نفر از نویسندگان و شاعران هم هستند که با تسلط به زبانی دیگر سخن می گویند و از شیوه سنتی موجود، گامی فراتر می گذارند، اما افسوس که تعدادشان به انگشتان دست هم نمی رسد! در بازار جهانی کتاب هم متاسفانه، چاپ و نشر آثار نویسندگان و شعرای ایرانی کمتر به چشم می خورد و بهتر است با کمی بدبینی و تلخی بگویم، اصلاً به چشم نمی آید، غیر از چند استثنای موجود، هنوز خارجیان نمی دانند، آن چند هزار اثری که ایرانیان به فارسی برگرداندند، چه تاثیری بر زبان گفتاری و نوشتاری آن مردمان گذاشته است؟!
 
۱۲. و حال روی سخنم با نسل سوم و چهارم و جوانان فعال در عرصه ادبیات ایرانی است، که باید تلاش کرد و به عمل، شیوه مدرن بودن را تجربه کرد؛ اگر فقط چند نفر معدود جزء نمایندگان ادبیات ما در خارج از کشورند، پس به فکر و اندیشه پروردن سفیران جوان فرهنگ و هنر ایرانی باشیم، دیگر در این عصر جایز نیست که داستان نویسی ایرانی، فقط مخاطب فارسی زبان را بیابد و نظر او را جست وجو کند، آیا بهتر نیست که چاره ای نو اندیشید تا صدای ما به گوش مردمانی دیگر هم برسد؟ به زبانی بین المللی _ انگلیس، فرانسه و... _ نوشت و جهان را از حال و روز جامعه و اندیشه خود آگاه کرد؟ در طول سال، صدها اثر از زبان های دیگر به فارسی ترجمه می شوند، ده ها اثر در اداره کتاب، سانسور می شوند و ده ها اثر دیگر منتشر ... اما دریغ از یک ترجمه از فارسی به زبانی دیگر!...
 
۱٣.  اما مگر چند نفر آن اثر فارسی را می خواند، ۲۰۰۰ یا ۳۰۰۰ نفر... اما نویسنده سوئدی، هم اثرش را حداقل ۳۰۰ هزار نفر می خرند و هم جلسه نقد و پرسش با خوانندگان می گذارد و هم ناشر ترجمه اثرش را به مترجمان دیگر می سپارد، تا در بازار کتاب جهانی هم فروش داشته باشد، اما در ایران، نه دولت به فکر اشاعه ادب ایرانی در سطح جهانی است و نه ما مترجمان به ترجمه اثری لااقل مجموعه ای از رمان های نویسندگان ایرانی، همت می گماریم!... به قول کریم امامی، «هر چه هست از زبان دانی ماست!» ... کمتر مترجمی جرات و جسارت ترجمه داستان و رمان و شعری از فارسی به زبانی دیگر را می یابد؛ البته شاید، تقصیری متوجه مترجمان ما نیست، نه در دانشگاه های ما اصول و قواعد ترجمه از فارسی عملاً تدریس می شود، نه کتابی درسی در این باره هست و نه حتی فرهنگ لغتی کارآمد در این راستا وجود دارد، هر چه هست حییم و آریانپور است و فرهنگ های دهه ۳۰ و ۴۰ ... پس چه باید کرد؟ چگونه شناختی درست از هویت ادبیات امروزمان را به دست دهیم؟ غیر از آن است که بگوییم ترجمه از فارسی در ادبیات معاصر ما، هنوز دوران طفولیت خود را می گذراند؟!
 
---------------------------
 
۱۴. در گفت و گوهای اخیرم نیز درباره ادبیات معاصر گفته ام :
 
- هر چند اندیشه و اشعار حافظ ، مولانا و خیام از طریق ترجمه اشعارشان در اقصی نقاط جهان منتشر شده ، اما مابقی آثار ادبی سرزمین ما به صورت پراکنده و ناقص و گاه مبهم و نامفهوم ارائه شده اند که طبعا در معرفی اندیشه شعر ایرانی چندان سود آور نبوده و احراز هویتی چنین ، به هیچ وجه خوشایند نیست.
 
- من همیشه معتقد بوده ام که ترجمه شعر غیر ممکن نیست ، اما همیشه ترجمه باعث شده تا اشعار بسیاری از شاعران جهان را بخوانم و چون یا زبان اصلی آن اشعار را نمی دانسته ام یا اگر می دانسته ام به اصل اشعار دسترسی نداشته ام پس انگار راه حلی جز ترجمه کردن اشعار از زبان اصلی برای فهمیدن جهان بینی شاعران آن سوی دنیا وجود ندارد
وی در ادامه افزود : ترحمه شعر دانش و بینش و فراست خاصی را می طلبد و از نمونه های بارز این کار، می توان از ترجمه اشعار لورکا توسط شاملو یا احمد میر اعلایی اشاره کرد که نبوغ و تسلط آن دو مترجم به ظرایف زبان و شعر فارسی موجب ارائه ترجمه هایی  دلنشین و زیبا شد   ، ترجمه هایی که از لحاظ ساختاری ، معنی و مفهوم و ابهت در حد درخشش شعر به زبان اصلی اش بود و مصداق پیدا کردن همه موارد به چنین درخششی ، تقریبا خوش خیالی است .
 
- در کشوری ما کمتر شاعری را می توان یافت که به زبان غیر فارسی شعر بگوید و نگذارد که تا شعر آنان در محدوده یک زبان اسیر نماند.  . متاسفانه ما آنگونه که باید نتوانسته ایم نه از شعر جهان سردرآوریم و نه شعر خود را به جهانیان عرضه کنیم و آنچه که هست به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد.
- معتقدم که تنها راه آشنایی با اشعار کلاسیک یا مدرن و مهم ادبیات جهان صرف نظر از اینکه مترجم بتواند باز سرایی کند و برخوردی خلاقانه داشته باشد یا خیر ، فقط ترجمه کردن است تا جامعه بتواند با آن ارتباط برقرار کند
 
-بعد از ترجمه ۹ اثر به فارسی ، دیگر تصمیم گرفتم بعد از این " مترجم صادر کننده " باشم ، نه به طریقه سنتی " مترجم وارد کننده " باشم و فقط از زبانهای دیگر به فارسی چیزی را برگردانم. چون به  قول " آرتور میلر " ، نویسنده معاصر آمریکایی ، که درباره ایران نظر خوبی داشت در گفتگویش به من گفت :  « ایران از نظر ترجمه آثار خارجی به زبان فارسی کشور بی نظیری است ، ولی  از نظر ترجمه آثار فارسی ، به زبان خارجی کشوری فقیری است » . این سخن " میلر" نشان می دهد که ما در ترجمه آثارمان به زبان های دیگر صد سال عقب هستیم . در راه جهانی شدن هم   با ترجمه آثار معاصرین به انگلیسی و آلمانی و فرانسه ؛ و شفافیت زبانی   و پردازش ذهنی آنان باید  تکاپویی جدی در ترجمه آثارمان به زبان دیگر داشته باشیم و دیگر با سهل انگاری و بیراهه رفتن جایز نیست  که  . در حق ادبیات خود بیش از این  اجحاف کنیم !
 
 
وبلاگ قانعی فرد :
http://www.erphaneqaneeifard.blogfa.com