انتخابات و جنگ بخش سوم ( بزرگترین تقلب در تاریخ ایران) - مهرگان البرز



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۴ خرداد ۱٣۹۲ -  ۴ ژوئن ۲۰۱٣



"اگر دروغ بزرگی را بارها تکرار کنید، سرانجام باور خواهند کرد." (جوزف گوبِلز، وزیر تبلیغات هیتلر)

مقدمه

انقلاب ۱٣۵۷ مهمترین تجربه تاریخ اخیر مبارزات مردم ایران است. اما هنوز ناروشنی های مهمی در مورد این انقلاب و تداوم آن تا سال ۱٣۶۰ موجودند که نیاز به تحلیل و جمعبندی دارند. در غیر این صورت، اشتباهات گذشته تکرار شده و به ناتوانی در حل مشکلات مقابل جنبش مردم ایران می انجامد. یکی از این ناروشنی ها، ماهیت انتخابات در نظام کنونی است. در انتخابات ۱٣۷۶، ۱٣٨٨ و اکنون نیز می توان وجود این ناروشنی را مشاهده نمود که گریبان بخشهایی از مردم و برخی سازمانهای سیاسی سرنگونی طلب را نیز گرفته است.

تا زماینکه مردم ماهیت دشمنان اصلی خود (حکومت طبقات ارتجاعی و مرتجعین خارج از حکومت) را نشناسند و از نقشه هایشان آگاه نگردند نمی توان انتظار داشت که به درجات مختلف تحت تاثیر بمباران تبلیغات فریبنده آنان قرار نگیرند. در انقلاب ۱٣۵۷، مردم ماهیت حکومت سلطنتی را به حدی شناختند که بپای سرنگونی اش رفتند، اما برخی فریب وعده های دروغین خمینی را خوردند و به ماهیت طبقاتی دار و دسته او و نقشه هایشان پی نبردند. مسئولیت این ناروشنی، در درجه اول به رهبران سازمانهای انقلابی بر می گردد که خیال خود را با کُلی گویی های تئوریک راحت می کردند و به تحلیل مشخص از سیاستهای این دار و دسته نمی پرداختند.

اکنون در بُرش یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری روشن است که حکومت جمهوری اسلامی در یک بحران سیاسی- اقتصادی عمیق فرو رفته و در جنگ داخلی در سوریه دخالت مستقیم دارد با چنین سئوالاتی روبروئیم : خصوصیات این بحران و سیاست اصلی حکومت برای برون رفت از بحران چیستند؟ تضاد جناحهای حکومتی بر سر چیست؟ این حکومت در خدمت کدام قدرت امپریالیستی است وتضاد آن با امپریالیستهای غربی تا چه حد تکامل یافته است؟ تبلیغات جناحها چیستند و چه وعده هایی به مردم می دهند؟ چرا جنبش مردم ایران در رکود بسر می برد؟ چگونه می توان از انتخابات برای برون رفت از این رکود استفاده کرد؟

اما در نوشتارهای سازمانهای سیاسی مشاهده می کنیم که جریان انتخابات به گونه علمی و مشخص تحلیل نشده و به این سئوالات مهم پاسخ داده نمی شوند. تعللِ طولانی مدتِ جناحهای اصلی حکومت در ارائه کاندیدا، ماهیت تقابلات باند خامنه ای با باندهای احمدی نژاد و رفسنجانی و همچنین عدم شرکت باند خاتمی و همسوئی این جناحها با امپریالیستها یا اصلا بررسی و تحلیل نشده و یا در بهترین حالت در چند مقاله و گفتگوی پراکنده خلاصه شده اند. در واقع، سازمانهای سیاسی باز هم خیال خود را با تکرار رهنمود تحریم انتخابات راحت کرده اند.

جای تعجبی نیست که اگر همچون انتخابات ۱٣۷۶، بسیاری به یکی از کاندیداهای حکومت رای دهند، اینان بگویند : مردم متوهمند. اگر همانند انتخابات ۱٣٨٨، مردم در اعتراض به وضعیت زندگی ناهنجار خود به بهانه تقلب در انتخابات به خیابان ها آیند و با نیروهای نظامی- امنیتی درگیر شوند و چون ۱٣ آبان و عاشورا، پوزه خونین حکومت را به خاک بمالند، اینان بگویند : همه اینها طبقات میانی، متوهم، سبز و اصلاح طلبند و اگر مردم در سطح وسیع در انتخابات شرکت نکنند، اینان بگویند : رهنمودی که ما دادیم بالاخره کار خود را کرد!

در مقاله پیشین، خصوصیات دوران رفراندم فروردین ۱٣۵٨ به طور مختصر بررسی شد. بی تردید اوضاع ایران در بُرش رفراندم با وضعیت کنونی تفاوتهای بسیار دارد، اما تشابهاتشان نیز قابل توجه اند. در آن دوران، حکومت به سرعت وارد یک بحران سیاسی شد و اکنون نیز در چنین بحرانی بسر می برد. برای برون رفت از آن بحران، دار و دسته خمینی رفراندم را حتی قبل از برگزاری آن مهندسی کردند و پس از تقلبات متعدد مدعی شدند که جمهوری اسلامی با اکثریت آراء از صندوقها بیرون آمده است. انتخابات کنونی نیز اکنون مهندسی شده و می باید فقط کاندید مورد نظر باند خامنه ای از صندوقها بیرون آید.

نحوه برگزاری رفراندم

پیام خمینی که لحظاتی بعد از سال نو ( ۱٣۵٨) از طریق رادیو و تلویزیون پخش شد هیچ اشاره ای به رفراندم نداشت. اما روز سوم فروردین، خمینی که از رشد برق آسای مبارزات مردم ایران وحشت زده شده و حکومت تازه به قدرت رسیده و تحکیم نیافته اش را در خطر می دید در پیامی رسما برگزاری رفراندم را اعلام نمود و گفت : " امروز اهمال در شرکت در رفراندوم و سردی و سستی در این امر حیاتی موجب هدر رفتن خون شهیدان و به تباهی کشیدن کشور و اسلام عزیز است."

روز ۶ فروردین، یعنی فقط ۴ روز قبل از برگزاری رفراندوم، اطلاعیه رسمی نحوه برگزاری رفراندم از طریق رسانه ها و روزنامه ها انتشار یافت. در این اطلاعیه آمده است : " ۱٨ هزار شعبه انتخاباتی بمنظور برگزاری هرچه سریعتر رفراندوم در سراسر کشور تعیین شده است." همچنین، اعلام شد "هم اکنون حوزه بندی انتخاباتی پایان یافته و آخرین اقدامات بمنظور تامین نیروی انسانی لازم و تجهیزات امور انتخاباتی در دست انجام است."

بکارگیری نیروی انسانی لازم و آموزش دیده ای که در انجام وظایف خود در حوزه های انتخاباتی و شمارش آراء با کفایت باشند، ستون فقرات یک انتخابات است. برگزاری انتخابات سراسری یا رفراندم، مستلزم اشتغال یک نیروی عظیم انسانی و آموزش دیده می باشد و در واقع، بزرگترین سازماندهی افراد است که یک حکومت در دوران صلح انجام می دهد. به همین ترتیب، بکارگیری نیروی انسانی و آموزش آنان برای برگزاری انتخابات در سطوح محلی و منطقه ای نیز از بزرگترین سازماندهی کارکنانی است که مسئولین محلات و مناطق انجام می دهند. بی تردید، ابعاد چنین سازماندهی عظیمی به یک برنامه ریزی دقیق نیاز دارد.

در کشورهایی که بیش از یک قرن تجربه برگزاری انتخابات سراسری داشته و کادرهای آموزش دیده‍ی فراوان دارند، تدارک انتخابات چند ماه به طول می انجامد. اما حکومت ۴٨ روزه جمهوری اسلامی مدعی شد که در مدت یک هفته (۱۰-٣ فروردین) و آنهم در شرایطی که در بسیاری از نقاط کشور هر روز درگیریهای بسیار و حتی مسلحانه بین ماموران حکومت و مردم در جریان بود، ۱٨ هزار حوزه انتخاباتی در سراسر کشور دایر کرده است تا اکثر قریب به اتفاق واجدین شرایط بتوانند در رفراندم شرکت کنند!

در همین اطلاعیه در بخش شرایط رای دادن و نحوه رای گیری چنین آمده است : "رای دهندگان در روز مقرر و موعد اخذ رای با در دست داشتن شناسنامه در محل اخذ رای حاضر شده و یکی از اعضاء ۵ نفری انجمن نظارت اوراق رفراندوم را بین رای دهندگان توزیع می کند."
وجود ۵ نفر اعضای انجمن نظارت در هر حوزه نشان می دهد که برای ۱٨ هزار حوزه در سراسر کشور، حداقل نیاز به ۹۰۰۰۰ نفر آنهم فقط در حوزه های انتخاباتی بوده است.

آیا سازماندهی ۹۰۰۰۰ نیروی انسانی آموزش دیده در کشوری که سابقه شرکت وسیع در انتخابات را نداشت و هیچگاه رفراندم برگزار نکرده بود، آنهم در ظرف چند روز، ممکن است؟! همچنین، آیا فراهم آوردن تجهیزات امور انتخاباتی، انتقال آنها به حوزه ها در اقصی نقاط کشور، اطلاع رسانی درباره محل حوزه ها، مقررات انتخابات و نحوه رای گیری، آنهم در کشوری که اکثر مردم بیسواد بوده و برق، رادیو، تلویزیون و تلفن نداشتند، میسر است؟!

وزارت کشور در اطلاعیه نحوه برگزاری رفراندم اعلام کرد که "حوزه های انتخاباتی در شهرها در مساجد، مدارس، ادارات و سازمانهای دولتی، امکان عمومی و چادرهای موقت انجام می شود." اما اصلا روشن نبود که محل حوزه های رای گیری کجاست. البته، برای خالی نبودن عریضه، لیست هایی منتشر شد. بعنوان مثال، در ٨ فروردین، روزنامه اطلاعات فقط یک لیست محل استقرار صندوقهای اخذ آراء رفراندوم در حوزه شهرستان ری را منتشر نمود. خوب، چند نفر در شهرستان ری سواد داشتند و روزنامه می خریدند؟!

در آندوره، میانگین پر تیراژترین روزنامه ها ( کیهان و اطلاعات) آنهم برای کُل کشور ۲۰۰ هزار بود. حدود ۷۱ درصد از مردم ایران بیسواد بودند و اکثر افراد با سواد نیز علاقه ای به خواندن روزنامه نداشتند. در واقع، کسانی که روزنامه می خواندند قشر بسیار نازکی از طبقات میانی و مرفه جامعه بودند که در چند شهر بزرگ به ویژه در تهران زندگی می کردند. در بسیاری از شهرستانهای کوچک حتی یک دکه روزنامه فروشی وجود نداشت، چون خریداری نداشت. چه رسد به روستاها!

تعداد شرکت کنندگان

در اطلاعیه آمده است : "رای دهندگان باید ۱۶ سال سن داشته باشند (کسانی که تاریخ تولد آنان قبل از فروردین ۱٣۴۲ می باشد.)" حداقل سن از ۱٨ به ۱۶ سال تقلیل یافت تا پس از رفراندم، کُل آراء اعلام شده واقعی جلوه کند. اما با بررسی آمارهای جمعیت در ایران برحسب گروهای سنی می توان تخمین زد که جمع کُل افراد ۱۶ و ۱۷ ساله در فروردین ۱٣۵٨ کمتر از ۵ درصد جمعیت کشور بود و اگر تمام این نوجوانان نیز شرکت می کردند نمی توانست تغییر محسوسی در نتیجه رفراندم ایجاد کند.

نیمی از این نوجوانان، دختر بودند و فرهنگ مردسالار غالب در جامعه و خانواده، همواره جلوگیرنده تحرکات سیاسی – اجتماعی زنان جوان در ایران بوده است. از طرف دیگر، انقلاب ۱٣۵۷ روحیه مبارزه بر علیه مرد سالاری را تقویت کرد و تعرضات پی در پی خمینی و سرکردگان حکومت به حقوق زنان و حملات ماموران و حزب الله در معابر عمومی زمینه ای ایجاد نمود که بخشهایی از زنان نوجوان نیز مخالف حکومت باشند. در رفراندم صفوف رای گیری زنان و مردان را جدا کردند اما در آمارهای منتشر شده از نتایج رای گیری هیچگونه تفکیک جنسیتی وجود ندارد، زیرا بعلت سطح نازل شرکت زنان آشکار می شد که حکومت در مورد میزان رای کاملا دروغ می گوید.

در زمان برگزاری رفراندم، جمعیت ایران حدود ٣۵ میلیون نفر بود که قریب به ۵٣ درصد از آنان در ۶۴۰۰۰ روستا زندگی می کردند. روستاهای کم جمعیت و دور از یکدیگر که اکثر قریب به اتفاق آنان از آب تصفیه شده، برق، تلفن، گاز و جاده شوسه محروم بودند و بیسوادی تقریبا شامل تمامی روستائیان می شد. چگونه بیش از نیمی از مردم ایران که در چنین شرایطی در روستاها زندگی می کردند و وزارت کشور ۴ روز پیش از برگزاری رفراندم اعلام کرده بود "اقدامات بمنظور تامین نیروی انسانی لازم و تجهیزات انتخاباتی" هنوز به اتمام نرسیده است می توانستند، در رفراندم شرکت کنند؟!

البته، دار ودسته خمینی از گفتن هیچ دروغی ابایی نداشتند و برای اینکه دستشان رو نشود در همان اطلاعیه اعلام کردند : "برای نقاط دور دست و صعب العبور و همچنین نقاط عشایری و کوهستانی از واحدهای سیّار و هلیکوپتر نیز استفاده می شود." در چنین وضعیتی، حتما قرار بود ظرف یکی دو روز، هزاران هلیکوپتر صندوق رای را به ده ها هزار روستای دور افتاده برده و سپس به حوزه های انتخاباتی در شهرها بازگردانند! یکی را به ده راهش نمی دادند سراغ خانه کدخدا را می گرفت.

خمینی در پیام سال نو می گوید : "ارتش را تضعیف نکنید. ما احتیاج به ارتش داریم ... ارتش باید از طرف ملت حمایت بشود و تقویت بشود." ارتش شاه توسط آمریکا کاملا در اختیار خمینی قرار گرفت، اما انقلاب مردم در میان سربازان و افسران نیز روحیه شورشگری ایجاد کرده بود و آنان از فرماندهان خود اطاعت نمی کردند. این تضاد به حدی شدید شد که عباس امیر انتظام در یک مصاحبه رادیو تلویزیونی گفت: "سِمَت فرماندهی در ارتش لغو می شود." در واقع، ارتش به ارث رسیده نه چنین امکاناتی داشت و نه در وضعیتی بود که بتواند چنین ماموریت عظیمی را انجام دهد.

علاوه بر همه اینها، امواج انقلاب ۱٣۵۷ از حاشیه نشینان تهران که ریشه طبقاتی آنان در روستاها بود شروع شد و با سرنگونی حکومت سلطنتی، این امواج با قدرت بمراتب عظیمتری به روستاها بازگشت. بدین ترتیب، مبارزات دهقانان به ویژه دهقانان بی زمین و کم زمین (اکثریت روستائیان) برای خواسته های بحق آنان؛ زمین، آب، بذر، امکانات کشت، نگهداری، انتقال و فروش محصولاتشان، اوج بیسابقه گرفت. مبارزاتی که دائما با حملات وحشیانه ماموران حکومت و مالکان محلی روبرو بود.

آیا در وضعیتی که تقابلات دهقانان با حکومت سیر صعودی یافته و در تظاهرات اعلان می نمودند : "آری یا نه، یک حقه جدید است!" (تظاهرات بلوچ ها) آنان به جمهوری اسلامی رای می دادند؟! با در نظر گرفتن این واقعیتها، به جرات می توان گفت که اکثر روستائیان کشور در رفراندم فروردین ۱٣۵٨ شرکت نداشتند. اما پس از رفراندم، مهدی بازرگان نخست وزیر در یک مصاحبه رادیو تلویزیونی اعلام کرد: " ۵/۹۹ درصد مردم ایران که مشمول این عمل بودند شرکت کردند." البته، دروغ شاخ و دم ندارد و دروغگو سرانجام رسوا می شود.

مهندسی رفراندم

در اطلاعیه ۶ فروردین ۱٣۵٨ وزارت کشور آمده است : " رای دهندگان پس از دریافت برگ رفراندم با آزادی کامل تشخیص خود را برای یکی از دو حالت زیر بصورت رای مخفی اعلام می دارند:
۱- تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی که قانون آن از تصویب ملت خواهد گذشت ( آری).
۲- تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی که قانون آن از تصویب ملت خواهد گذشت ( نه)."

حکومت قبل از برگزاری رفراندوم آنرا به گونه ای مهندسی کرد که رای دهنده گزینه ای جز جمهوری اسلامی نداشته نباشد. رژیم شاه توسط انقلاب مردم سرنگون شده و دیگر وجود نداشت، به همین دلیل "رژیم سابق" بود، اما سرکردگان حکومت با تفکر انحصاری و عقب مانده خود در برگه رفراندم نوشتند : "تغییر رژیم سابق" آری یا نه؟! سطح شعور حاکمان تازه به قدرت رسیده چنان پایین بود که از رای دهندگان می خواستند "با آزادی کامل تشخیص" دهند که رژیم سلطنتی در ایران دیگر وجود ندارد و فقط به جمهوری اسلامی رای دهند!

جهالت و سبعیت از خصوصیات ذاتی طبقات حاکم در تاریخ اخیر ایران بوده است، اما بررسی این نوع مهندسی رفراندم، حاوی نکاتی است که ماهیت طبقاتی حکومت جمهوری اسلامی، بینش آن نسبت به مردم، انتخابات و شرایط مشخص آن دوران را بهتر نشان می دهد. "تغییر رژیم سابق" آری یا نه، توهین به شعور و به هیچ گرفتنِ مردمی است که آن رژیم را سرنگون کردند و نمایانگر ماهیت طبقات حاکمی است که هیچ ارزشی برای مردم، مبارزات و انقلاب، نظر و رای آنان قائل نیست. واقعیتی که در انتخابات ۱٣٨٨ نیز دوباره آشکار گردید.

با وجود سرنگونی رژیم سلطنتی، دار و دسته خمینی حتی دو گزینه جمهوری یا جمهوری اسلامی را به آراء نگذاشتند. آنها پی برده بودند که خمینی بسیار بی اعتبار شده است و فقط روحانیون، برخی از بازاریان، اقشار عقب مانده، ارازل و اوباش و خود فروخته گانی چون نهضت آزادی، جبهه ملی و حزب توده که لایه نازکی از جامعه را تشکیل می دادند به جمهوری اسلامی رأی خواهند داد. حذف جمهوری و فقط ارائه گزینه مطلوب خمینی نشان می دهد که حکومت به شدت نگران تقابل مردم و نفی گزینه جمهوری اسلامی بود.

در اطلاعیه ۶ فروردین آمده است که رأی بصورت مخفی خواهد بود. اما از همان روز اعلام رسمی رفراندوم همه سران ریز و درشت حکومت علنا اعلام کردند که به جمهوری اسلامی رای داده و تک تک آنها از مردم خواستند که چنین کنند. حتی به همین فریبکاری و نقض اصلی که خودشان اعلام کرده بودند اکتفا نکردند. در این اطلاعیه آمده است : " رای دهندگان در مقابل هیئت نظار، رای تا شده خود را که مخالف یا موافق بودن آن مشخص نمی باشد به داخل صندوق می اندازند."

اما در اطلاعیه ۹ فروردین وزارت کشور چنین اعلام شد : "تعرفه و برگ انتخاباتی شامل برگ واحدی است که به شرح زیر خواهد بود: قسمت اول تعرفه انتخاباتی ... بروی قسمت دوم برگ رفراندم که حروف سبز رنگ دارد و نمایانگر موافقت صاحب رای می باشد نوشته شده است : تغییر رژیم سابق به حکومت جمهوری اسلامی که قانون اساسی آن از تصویب ملت خواهد گذشت (آری). بروی قسمت سوم برگ رفراندم که حروف قرمز رنگ دارد و نمایانگر مخالفت صاحب رای می باشد نوشته شده است : تغییر رژیم سابق به حکومت جمهوری اسلامی که قانون آن از تصویب ملت خواهد گذشت (نه)." البته حروف آری و نه چندین برابر بزرگتر از حروف دیگر بودند.

با این ترفند، ماموران امنیتی، نظامی، انجمن های اسلامی، نیروهای حزب الله و هواداران پر و پا قرص حکومت، برگ رفراندم خود را که رنگ سبز آری آن کاملا آشکار بود عامدانه در حوزه ها و حتی جلوی دوربین ها می چرخاندند و بدون تا کردن، آن را بدرون صندوق می انداختند. رأی این افراد نه تنها مخفی نبود، بلکه در حوزه انتخاباتی جوّ تردید و نگرانی برای رأی دهندگان مخالف جمهوری اسلامی ایجاد می نمود. نتیجتا، مخالفین مجبور می شدند برگ با حروف سبز را از انظار پنهان کنند و اگر کسی رأی خود را تا می کرد آشکار می شد که مخالف است. بکار گیری چنین شیوه های دغلکارانه نیز نشانگر نگرانی حکومت از افزایش مخالفت با گزینه جمهوری اسلامی بود.

تحمیل گام به گام حکومت به مردم

در اطلاعیه ۹ فروردین وزارت کشور، کلمه حکومت به "تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی" که در اطلاعیه ۶ فروردین آمده بود، اضافه شد. در حالیکه، از ساختار حکومت فقط قدرت مطلقه خمینی مشخص بود و از سیاست ها فقط مشتی وعده که پوشالی بودنشان با سرکوب وحشیانه مردم به سرعت برملا می گشت. در واقع، تداوم نظام قدرت مطلقه فردی و سیاست های تحمیلی که مناسبات عقب مانده و ستمگرانه نظام سلطنتی را با چاشنی مذهب به اشکال حادتری بازتولید می کرد بخاطر عملکرد حکومت برای بسیاری روشن شده بود.

خمینی در ۲٣ دی ۱٣۵۷ وعده داده که مجلس موسسان برقرار شده و قانون اساسی جدید به تصویب مردم خواهد رسید. در حالیکه، هدف واقعی او برپایی نظام ولایت فقیه بود که نقش مردم در آن فقط اطاعت و بندگی است. انقلاب ۱٣۵۷، سیل خروشان آزادی را به حرکت درآورد و مردم ایران با شکستن زنجیرهای حکومت سلطنتی، پس از مدتهای مدید توانستند از حق آزادی بیان و تشکل که آرزوی دیرینه شان بود استفاده کنند. تحول عظیمی که با هدف خمینی تضادی آشتی ناپذیر داشت.

عبارت : " تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی" کافی نبود، بلکه لازم بود عبارت " قانون آن از تصویب ملت خواهد گذشت" به آن اضافه شود تا حکومت جمهوری اسلامی، مردمی جلوه کند. در نتیجه، بدون آنکه خصویت، ساختار، هدف و بیک کلام؛ قانون اساسیِ این حکومت را روشن کنند، جمهوری اسلامی را توسط رفراندم به مردم ایران تحمیل کردند. این روش نیز توهین به شعور همگانی بود، اما دار و دسته خمینی که زیر ضربات فزاینده مبارزات قرار داشتند فقط بدنبال بند کردن سر میخ حکومت خود بودند.

تداوم انقلاب به خمینی نشان داد که سطح بالای مبارزات و شعور مردم ایران به هیچ وجه اجازه نمی دهد که او مجلس موسسان را تشکیل داده و تز ولایت فقیه را بعنوان قانون اساسی کشور به تصویب برساند. بنابراین، لازم دید وقت بخرد و اول اسمِ حکومت را از طریق یک رفراندم تحمیلی و مهندسی شده بنام مردم جا بیاندازند. سپس، در طی روند بازسازیِ ساختار دستگاه های نظامی- امنیتی و سیاسی حکومت، مجلس خبرگان را تشکیل دهد تا با همان شیوه بکارگرفته شده در برگزاری رفراندم، قانون اساسیِ ولایت فقیه را نیز به مردم ایران تحمیل کند.

مسئله اصلی : تحکیم و گسترش نیروهای نظامی- امنیتی

فوّران مبارزات برای خمینی و دار و دسته اش مشکل عظیمی ایجاد نمود. برای سرکوب انقلاب، در درجه اول به بازسازی نیروهای نظامی و امنیتیِ رژیم سابق پرداخته و نام ارتش شاهنشاهی را به ارتش ملی اسلامی تغییر دادند. اما مبارزات رده های پایین بر علیه فرماندهان خود هنوز اجازه نمی داد که ارتش به صورت یک نیروی منسجم به سرکوب مبارزات بپردازد. از اینرو، حسن لاهوتی حکمی از خمینی برای تشکیل یک نیروی مسلح دیگر دریافت کرد که با پیشنهاد محمد توسلی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نامیده شد.   
   
مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی را مامور به همکاری با حسن لاهوتی نمود و لاهوتی و محسن سازگارا در باغشاه تهران اساسنامه سپاه پاسداران را تکمیل کردند. در جلسه ۹ اسفند ۱٣۵۷ در پادگان عباس آباد؛ محسن سازگارا، محسن رفیق دوست، مرتضی الویری، علی محمد بشارتی، محمد غرضی، علی فرزین، حسن جعفری، اصغر صباغیان، علی دانش منفرد و ... حضور داشتند. در این جلسه، دانش منفرد به عنوان فرمانده، رفیق دوست مسئول تدارکات، بشارتی مسئول اطلاعات و الویری مسئول روابط عمومی انتخاب شدند. ساختمان ساواک شاه در خیابان سلطنت آباد (پاسداران کنونی) تبدیل به مقر اصلی سپاه پاسداران گردید.

سپس گارد انقلاب در پادگان جمشیدیه به سرپرستی عباس آقازمانی تحت حمایت موسوی اردبیلی، گارد دانشگاه به سرپرستی محمد منتظری تحت حمایت محمد بهشتی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به سرپرستی محمد بروجردی تحت حمایت مرتضی مطهری، توسط رفسنجانی از طرف شورای انقلاب اسلامی با سپاه پاسداران هماهنگ شده و در ۱٨ فروردین ۱٣۵٨جواد منصوری فرمانده آن شد. اما تقابلات درونی بر سر انحصار قدرت در سپاه پاسداران ادامه یافت و پس از مدت کوتاهی عباس آقا زمانی فرمانده شد.

از بین این گروها، مهمترین شان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. این سازمان در ۱۶ فروردین ۱٣۵٨ از پیوستن ۷ گروه نظامی- سیاسی (امت واحده، توحیدی بدر، توحیدی صف، فلاح، فلق، منصورون، موحدین) با هدف حفاظت از جمهوری اسلامی در مقابل مبارزات مردم و مخالفین حکومت بوجود آمد. این سازمان از آغاز فعالیت خود از شناسائی شدن توسط مردم وحشت داشت و به همین دلیل به صورت نیمه مخفی بود و تعداد اعضاء، فعالین و افراد در ارتباط با آن حتی در اوج فعالیتش رشد چندانی نکرد.

در بدو تشکیل، افراد اصلیِ این سازمان؛ بهزاد نبوی، محسن مخملباف، فریدون وردی‌نژاد، علیرضا شجاعی‌زند، پرویز قدیانی، محسن رضایی، علی شمخانی، محسن آرمین، هاشم آغاجری، فیض‌الله عرب سرخی، مجتبی شاکری، حسین فدایی، عبدالحسین روح‌الامینی، حسین زیبایی‌نژاد، سعید حجاریان، حسین علم الهدی، محمد منتظرقائم، مصطفی تاج‌زاده، حسن واعظی، محمد عطریانفر و حسین صادقی بودند. پس از مدتی محسن رضایی در راس سپاه پاسداران و سعید حجاریان در کادر رهبری سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواما) قرار گرفتند.

از طرف دیگر، دار و دسته خمینی نیاز به حزبی داشتند که فعالیتهای سیاسی جریانات وابسته و طرفدار جمهوری اسلامی را هماهنگ کند. حزبی که پایه های خمینی را در میان بخشهای عقب مانده و ارازل و اوباش تحکیم کرده تا حکومت بتواند با نیروی فزاینده جنبشهای مردم و سازمانهای سیاسی مخالف، مقابله کند. بنابراین، در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی توسط محمد حسینی بهشتی، عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنه‌ای و محمد جواد باهنر بنیان گذاشته شد.

این پنج نفر و حسن آیت، اسدالله بادامچیان، عبدالله جاسبی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، حبیب‌الله عسگراولادی، محمود کاشانی، مهدی عراقی و علی درخشان، اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شدند. سیاست اصلی این حزب، نابودی انقلاب و مقابله با جنبشهای مردم بود. با توسل به سرکوب و فریب، جنگ با عراق و با کمک امپریالیستها، هزاران زن و مرد جوان قتل عام، زندانی و شکنجه شدند تا حزب و حکومت جمهوری اسلامی به هدف خود رسیدند. در خرداد ۱٣۶۶ که تاریخ مصرف این حزب بسر رسید، خمینی آنرا منحل کرد.

برگزاری رفراندم

روز ۵ شنبه ۹ فروردین ۱٣۵٨ وزارت کشور اعلام کرد : "برگزاری رفراندوم رسما از ساعت ٨ فردا صبح شروع می شود. رفراندوم طی دو روز، روزهای جمعه و شنبه دهم و یازدهم فروردین ماه انجام می شود." با اینکه بجای یکروز، رفراندم را دو روزه کردند، ولی دار و دسته خمینی هنوز نگران تقابل و نفی توسط مردم بودند. وزارت کشور اطلاعیه ۶ فروردین خود را که در آن آمده بود : "اعضاء انجمن نظارت با رویت شناسنامه صاحب رای برگ رفراندم و شناسنامه رای دهنده را بمُهر رفراندم انقلاب ممهور می کنند" تغییر داد و اعلام کرد :

" کسانی که بهر علتی شناسنامه های خود را در دست ندارند و یا شناسنامه های آنان مفقود شده است می توانند با در دست داشتن کارت شناسایی معتبر از سازمان یا وزارت خانه خود در انتخابات شرکت کنند و رای بدهند. همچنین کارگران کارخانه ها و یا کارگاه هائی که شناسنامه خود را همراه نداشته باشند با در دست داشتن تعهد کتبی صاحب کارخانه یا استادکار خود می توانند در انتخابات شرکت کنند. این تسهیل نیز بدین سبب برقرار شده است که گروه کثیری که شناسنامه های خود را در دسترس ندارند اما علاقمندند در انتخابات شرکت داشته باشند." حکومتی که بنیان گذار و رهبرش مردم را فقط بنده ولی فقیه می دانست نگران بود که نکند برخی نتوانند در رفراندم شرکت کنند!

اما در واقع با این اطلاعیه، حکومت عامدانه راه را برای طرفدارانش باز کرد تا هر یک بتوانند در چند حوزه مختلف رأی دهند. احمد ملکی در نامه خود که در سایت دانشجو نیوز ۱ آذر ۱٣۹۰ منتشر شد می گوید: " من در رفراندوم ۱۰ فروردین سال ۵٨ مسئول شعبه ی اخذ رأی بیمارستان شهدای تجریش بودم. نزدیک ظهر یکی از بچه محل هایم که نسبتی هم با ما داشت و فردی تحصیل کرده و دبیر یکی از مدارس شمیران بود سراسیمه به محل اخذ رأی مراجعه کرد تا رأی بدهد. از او شناسنامه و مدارک خواستیم. خندید و گفت: ای بابا من تا این ساعت در بیش از ۱۰حوزه رأی داده ام!!"

با وجود پنهانکاری، حکومت متقلب ابلهانه خود رسوا می کرد. ٨ فروردین، صادق طباطبائی، معاون سیاسی وزارت کشور خبری که از قول حاج سید جوادی وزیر کشور در روزنامه ها منتشر شد را تکذیب کرد و گفت : " آقای وزیر کشور گفته است ۲۴ میلیون اوراق رفراندم چاپ شده و بهیچوجه منظورشان این نبوده که ۲۴ میلیون نفر رأی دهنده در ایران وجود دارند." همان روز آیت الله محمد مفتح گفت : " بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون نفر می توانند رأی بدهند"، اما وزارت کشور ۲۴ میلیون برگه رأی چاپ کرده بود!   

دار و دسته خمینی با کمک وزارت کشور مدت رفراندم را دو روزه کردند تا نقشه تقلب بعدی را اجرا نمایند. روز ۹ فروردین، روزنامه اطلاعات در بخش اخبار کوتاه [!]نوشت : "ساعت ٨ صبح جمعه تا ۶ بعد از ظهر جمعه مراسم رأی گیری بعمل می آید و از ساعت ۶ بعد از ظهر تا ٨ صبح روز شنبه صندوق های اخذ رأی به پاسداران انقلاب تحویل داده می شود." پاسداران انقلاب در اینجا چکاره اند؟! در واقع، پس از رأی گیری روز ۱۰ فروردین، گوشت را به دست گربه سپردند تا شبانه میلیونها برگه رأی «آری» در صندوقها ریخته شود.

فضای برگزاری رفراندم

روز قبل از رفراندم روزنامه اطلاعات نوشت : " برای مقابله با حوادث احتمالی در رفراندم به کمیته ها و واحدهای مسلح آماده باش داده شد." در اطلاعیه شماره ۱۷ کمیته مرکزی انقلاب اسلامی آمده است : "بدین وسیله باطلاع کلیه مسئولان محترم کمیته ها و واحدهای مسلح انقلاب اسلامی سراسر کشور می رساند در روزهای پنجشنبه ۹ و جمعه ۱۰ و شنبه ۱۱ فروردین ماه برای مقابله با هرگونه اعمال ضد انقلابی دستور آماده باش داده می شود." در اطلاعیه وزیر کشور آمده است : "غیر از محافظین صندوقهای رفراندم، از برادران و خواهران گرامی تقاضا دارد در محل شعبات اخذ رای و اطراف آن اسلحه حمل نکنند." این فضای تدارک برای جنگ است نه انتخابات!

تهران، مقر اصلی طبقات حاکم در ایران و مورد توجه خاص حکومت بوده است. ساکنین این شهر، به ویژه طبقات مرفه و میانی آن، همواره نسبت به اکثر اهالی کشور از امکانات بمراتب برتری برخوردار بوده اند. با این وجود، روزنامه اطلاعات روز ۱۱ فروردین نوشت :" یکی از خبرنگاران اطلاعات که دیروز طرز کار تعدادی از حوزه های رای گیری را از نزدیک و با دقت بررسی کرده می نویسد : « دیروز، چند بار هلیکوپترها بر فراز شهر به پرواز درآمدند ... ظاهرا با ماموریت خاصی برای کنترل نظم شهر و در ارتفاع پایین پرواز می کردند.»"

او در ادامه گزارش خود نوشت : "حوزه های رای گیری دیروز و امروز تحت محافظت شدید قرار داشت. در بعضی نقاط، پاسداران از عبور وسائل نقلیه در حول و حوش حوزه های رای گیری جلوگیری می کردند." از اینرو، حتی در تهران یک جوّ پلیسی برقرار گردید که نشانگر نگرانی حکومت از یورش احتمالی مردم به حوزه های رأی گیری است. زمانیکه روشن نبود ماهیت حکومت اسلامی چیست، با برقراری یک جوّ نظامی- امنیتی، حتی کسانی که کوچکترین تردیدی داشتند از رای دادن منصرف شدند.

همین خبرنگار با وارونه کردن واقعیت می نویسد : "عده زیادی یا بخاطر شوق فراوان به رای دادن [!] و یا برای آنکه به شلوغی برخورد نکنند، ساعتی پیش از آغاز رفراندم پشت در حوزه های رای گیری صف بسته بودند و بدین ترتیب در بسیاری از جاها مردم زودتر از هیئت نظارت و ماموران به محل حوزه ها رسیدند." البته، دُم خروس از جیب او بیرون زده چون در همین گزارش می گوید :"نزدیک بودن حوزه های رای گیری سبب شد که دیروز در بسیاری جاها از ازدحام جمعیت خبری نباشد و مردم بدون نوبت وقت می توانند رای بدهند."

بزرگترین تقلب در تاریخ ایران
روز جمعه ۱۰ فروردین ۱٣۵٨ اولین رفراندم در تاریخ ایران برگزار شد. رفراندم در شرایطی برگزار شد که نیروی حرکت جنبشهای مردم در راستای تداوم انقلاب ۱٣۵۷ به سرعت افزایش یافته و حکومت را به شدت زیر ضرب قرار داده بود. درگیریهای متعدد از اعتصاب و تظاهرات تا جنگ مسلحانه بین مردم و نیروهای نظامی- امنیتی حکومت در جریان بود و تعادل قوا به نفع جنبش انقلابی مردم چرخیده بود.

در کردستان، ترکمن صحرا و در برخی نقاطِ بلوچستان، سیستان، خوزستان، آذربایجان و ... درگیری بین مردم و حکومت به سطح جنگ مسلحانه رسید و رفراندم اصلا برگزار نشد. همچنین، اکثر مردم در روستاها زندگی می کردند و امکانات لازم برای شرکت آنان نمی توانست در چند روز ایجاد شود. اکثر روستائیان دهقانان زحمتکش بودند که به دلایل مختلف، به ویژه زمین، با نیروهای سرکوبگر حکومت درگیری داشتند. نیمی از جمعیت کشور، زنان بودند که از روز اول مورد تهاجم حکومت قرار گرفته و به طرق مختلف مبارزه و مقاومت می کردند.

علیرغم اطلاعیه ۹ فروردین وزارت کشور که اعلام کرده بود : " از ساعت ۶ بعد از ظهر روز شنبه شمارش آراء در سراسر کشور آغاز خواهد شد." صبح شنبه ۱۱ فروردین و حتی قبل از شروع روز دوم برگزاری رفراندم، روزنامه ها اعلام کردند : "ملت به امام پاسخ آری داد." در واقع، خمینی از حول حلیم در دیگ افتاد! روزنامه اطلاعات نوشت : "با میلیونها رأی در سراسر کشور شعار «جمهوری اسلامی تشکیل باید گردد» عملی شد." و " استقبال مردم برای شرکت در رفراندم در تاریخ ایران بی سابقه بود." گویا در رژیم سلطنتی رفراندمی برگزار شده بود! بازهم گوشه کوچکی از دُم خروس بیرون زد و روزنامه اطلاعات در همین روز نوشت : "در سقز صندوق رای را آتش زدند." و "در چند حوزه، افراد ضد انقلابی به مردم [!] تیراندازی کردند."

نقشه تقلب در وارونه جلوه دادنِ میزان واقعی شرکت مردم توسط دستگاه های تبلیغاتی رژیم نیز به سرعت به مرحله اجرا درآمد. روز ۱۵ فروردین احمد نوربخش مسئول ستاد برگزاری رفراندم وزارت کشور گفت : "۲۰۲٨٨۰۲۱ نفر در سراسر کشور در رفراندم جمهوری اسلامی شرکت کرده اند. از این عده ۲۰۱۴۷۰۵۵ نفر رای «آری» و ۱۴۰۹۹۶ نفر رای نه داده اند. واجدین شرایط برای رای دادن در کشور حدود ۲۲٨۰۰۰۰۰ نفر برآورد شده بود."

اما ٨ فروردین، آیت الله محمد مفتح در جلسه‍ی تشریح چگونگی اخذ رأی و وظایف هیأت های ناظر در مراکز رأی گیری گفته بود : " اینکه به نقل از مسئولان امور گفته شده ۲۴ میلیون نفر می توانند رای بدهند تصور می کنم این رقم اقرار آمیز باشد. چرا که اولا اگر جمعیت ایران را ٣۵ میلیون نفر محاسبه کنیم بیشتر نفوس را کسانی تشکیل می دهند که سن آنها کمتر از ۱۶ سال است. بطور معقول می توان مدعی شد که بیش از ۴۰ درصد از مردم ایران نمی توانند در رفراندم شرکت کنند. از این ۴۰ درصد نیز گروه زیادی در روستاهای دور افتاده زندگی می کنند که به علت کنار بودن از مسائل اجتماعی و سیاسی [!] چندان مقید به رای دادن نیستند. بنابراین، به احتمال قریب به یقین می توان گفت مجموع کسانی را که می توانند رای بدهند رقمی بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون نفر تشکیل می دهد."

ارقام مطرح شده توسط محمد مفتح دور از واقعیت نیستند. در فروردین ۱٣۵٨ تقریبا ۵۰ درصد از جمعیت کشور زیر ۱۶ سال و نزدیک به یک میلیون نفر بالای ۷۰ سال بودند. بیش از نیمی از جمعیت ایران روستایی بودند که امکان شرکت در رفراندم را نداشتند، اکثر آنان دهقانان بی زمین و کم زمین بودند که با حکومت درگیر شده و رأی نمی دادند. علاوه بر مبارزات زنان، در همه شهرهای بزرگ و کوچک اعتصاب، تظاهرات و درگیریهای پراکنده مسلحانه و حتی جنگ در نقاط مختلف کشور در جریان بود.

دار و دسته خمینی، اقشار عقب مانده، ماموران معتقد به خمینی، روحانیون و مقلدینشان، قشر نازک سرمایه داران و مالکان و تجاری که منافع خود را به حکومت گره زده بودند، خود فروختگان سیاسی و برخی از متوّهمان که در مجموع اقلیت کوچکی از جامعه بودند در رفراندم شرکت کردند. حکومت ایران توسط امپریالیستها در دست خمینی قرار داده شده بود تا انقلاب مردم را سرکوب کند. این دار و دسته با استفاده از قدرت سیاسی، ثروت کشور و دستگاه های تبلیغاتی به ابزار انتخابات متوسل شدند تا با محبوب جلوه دادن خمینی پایه های حکومت را تحکیم کرده و بدین وسیله از پیشروی انقلاب مردم جلوگیری کنند.

تقلبات متعدد در روند طرح و اجرای نقشه رفراندم ادامه یافت و بدون تردید در آمار شرکت کنندگان نیز به شدت تقلب شد. هیچگاه شمارش مجدد آراء انجام نگرفت و برای محو کردن سند بزرگترین تقلب در تاریخ ایران، وزارت کشور در اطلاعیه ۶ فروردین اعلام کرد : " ۱۵ روز بعد از اعلام نتایج رفراندم سراسر کشور، اوراق رفراندم امحاء خواهد شد." اما اوجگیری سریع مبارزات مردم در همان دوران نشان داد که رفراندم نتیجه مطلوب حکومت را نداده است و اکثر مردم ایران در آن شرکت نکرده اند.

نتیجه گیری

حکومت جمهوری اسلامی با برگزاری رفراندم فروردین ۱٣۵٨ مرتکب بزرگترین تقلب در تاریخ ایران شد. علیرغم شکست مفتضحانه در این رفراندم، دار و دسته خمینی به تبلیغ پیروزی کاملِ آن ادامه دادند. این دروغ بزرگ نه تنها زمینه ساز پیاده کردن تز ولایت فقیه خمینی به عنوان قانون اساسی کشور شد، بلکه در روند تحکیم نیروهای نظامی- امنیتی و ساختار سیاسی حکومت برای سرکوب گام به گام انقلاب مردم در سالهای ۱٣۶۰- ۱٣۵٨ نقش بازی کرد.

برگزاری اولین رفراندم در ایران نشانگر ماهیت طبقات حاکمی است که حکومت ضد مردمی جمهوری اسلامی را بر مبنای فریب و سرکوب پایه گذاری نمودند. دروغگویی، تکرار دروغهای بزرگ، وعده های پوشالی، صحنه سازی، پنهان نمودن واقعیتها، وارونه کردن حقایق و تقلب در مراحل مختلف، اصولی هستند که در این رفراندم بکار گرفته شده و اساس انتخابات متعدد در ٣۴ سال اخیر گشتند. یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. خانه از اساس ویران است.