یک نامه کوتاه به آقایان خاتمی و هاشمی
بهزاد کریمی
•
سهم کنونی خود برای بازیگری درست در صحنه سیاسی را به شایستگی بپردازید. نه تنها مشوق مشترک بازیچه شدن کسانی در میدان انتخابات فرمایشی خامنهایی که هنوز هم اندک مایه هایی از اصلاح طلبی را با خود دارند نشوید، که فراتر از اینها، با عمل به مسئولیت خودتان آنان را از بازیگری بد فرجام در نمایش انتخاباتی احتراز دهید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۵ خرداد ۱٣۹۲ -
۵ ژوئن ۲۰۱٣
آقایان خاتمی و هاشمی! این نامه را از آنرو به شما می نویسم که شایعه نگران کننده رایزنی شما برای حمایت مشترکتان از یکی از دو کاندیدای منتسب به اصلاح طلبان بر سر زبان هاست. از آنرو می نویسم تا بشنوید که چنین تصمیمی اگر اتخاذ شود، تماماً به سود ولی فقیه خامنه ایی و بازی های اوست در این میدان مهندسی انتخابات؛ که پشت کردن خواهد بود به آن خلایقی که به شما اعتماد هایی کردهاند؛ و نیز ضرر رساندن به آن اعتبار در درجات متفاوتی که هر یک از شما آقایان به اتکای عدم تمکین های معین به منویات ولی فقیه مستبد در چند سال گذشته اندوختهاید.
جناب خاتمی! اگر شما ثبت نام می کردید، و هرگاه معرکه گردانان انتخابات فرمایشی پیش روی به فرض محال شما را رد صلاحیت نمی کردند، و باز هم بعید تر از آن قادر به سرقت در آراء شما نمی شدند، جنابعالی مسلماً رئیس جمهور می شدید. اینکه شما تا کجا در برابر تعدی های روند وار ولایت به جمهوری می ایستادید البته با توجه به سوابقتان امر تضمین شدهایی نبود، اما دستکم این بود که همراه نقشه های حکومت ولایی- نظامی نمی شدید و همین تقابل، برای مردم خواهان آزادی و امنیت و آرامش و درگیر مقاومت در برابر استبداد، فرصتی بود ارزشمند که هیچ خردمند سیاست ورز دمکرات آنرا نمی سوزاند. قطعی بود که ملت آسیب دیده و هوشیار ایران، و در اکثریت قاطع خود، یکبار دیگر شما را بر می گزید تا که از این طریق دیگر بار به خامنه ایی ولی فقیه، یک نه بزرگ بگوید. اما قدرتمداران از طرق مختلف شما را تهدید کردند و برایتان خط و نشان کشیدند که: اگر بیایی کلاهت پس معرکه است! شما هم نیامدید. چون آمدنتان، نه با موازین عقلانی تان می خورد و نه که با صداقتی که در شما سراغ می رود در خود جسارت سیاسی لازم برای درگیر شدن با قدرت را می دیدید. اما اتخاذ مواضع مبتنی بر مرز کشی باز هم روشن ترشما با استبداد حاکم و ابراز تعلق خاطر بیشتر تان به "جنبش سبز" طی همین دوره "بیایم یا نیایم؟"، توانست که باز هم بر محبوبیت شما بیفزاید، از تاثیر منفی "ماجرای دماوند" تان بکاهد و اعتبار سیاسی شما را بالاتر هم ببرد. من از جایگاه شهروندی که با همه وجود دلنگران هر امکان ریز و درشت مردم ایران در مبارزه برای دمکراسی است، از این بابت صمیمانه خوشحالم.
و آقای هاشمی! شما که ثبت نام کردید تا جمهوری اسلامی تان را از این بحران های خود ساخته دوستان قبلی تان- علی خامنه ایی و شرکاء او نجات بدهید، هرگاه که از دو خوان دیو ولایت: اولی تیغ شورای نگهبان و دومی چاقو کشی بر سر رای و تجمیع رای، رد می شدید حتماً رئیس جمهور این نظام بودید. من نیز مانند بسیاری دیگر و علیرغم یک مثنوی حرف و انتقاد به شما و گذشته تان، از آمدن شما که فرصتی بود برای تشدید شکاف در بالا به سود پائین، خوشحال شدم. اما تامل بر رمز گشایی این پشتوانه سیاسی نوین و درک حکمت اقبال ملت به شما، دارای اهمیت بسیار است. لابد شما آن رای "نه" تهران – این کانون سیاست در ایران- نسبت به خودتان در انتخابات مجلس ششم را فراموش نکردهاید. جدا از آن بازی های خامنه ایی در جریان انتخابات سال ٨٨ ریاست جمهوری از طریق حزب پادگانی اش، آن بی اعتمادی رای تغییر خواه جامعه به خود را هم که حتماً بخاطر دارید. پس باید در فلسفه این رویکرد جدید به خودتان مکث کنید که چیزی نیست جز اینکه شما تصمیم گرفتید از راس قدرت نیم نگاهی هم به جامعه داشته باشید! آقای هاشمی! شما بدانید که رای به پیروزی شما، دستکم از طرف اکثریت قاطع رای دهندگان، نه برای این داده می شد که جمهوری اسلامی ادامه حیات بیابد و یا که شما "استوانه نظام" بخواهید و بتوانید این ساختار پوسیده را نجات دهید. خیر! نه شما قهرمان ملی هستید – آنگونه که برخی ها خیال پردازانه می خواهند ردای امیر کبیر را بر تن شما کنند- و نه که شما و هیچکس دیگر می تواند ناجی این نظام نجات ناپذیر باشد که بعضی ها در سراب آن عمر سیاسی تلف می کنند. این نظام در مرحله ناگزیر فروپاشی خود قرار دارد و در این میان، مسئله نگران کننده اصلی برای دلسوختگان جامعه همانا اینست که جمهوری اسلامی می خواهد ایران زوال یافته را نیز بهمراه خود تا ته دره بکشد. اگر شما حذف نمی شدید حتماً برنده انتخابات بودید؛ و رای به شما، در ذهن عمومی ایران فقط یک معنی می توانست داشته باشد: این عاقل رجل جمهوری اسلامی، خوب فهمیده است که باید نظام جمهوری اسلامی اش در برابر جامعه ملی و بین المللی به عقب نشینی هایی تن در دهد تا که کشور سقوط نکند و تا که جامعه بیش از این له نشود. و جامعه، به شما رای می داد تا که بتواند فرصت نفس کشیدن بیابد و قدی برافرازد. شما می دانید که مردم، گذشته را فراموش نمی کنند اما شما هم بدرستی روی این حساب باز کرده اید که مردمان، آینده را در گذشته منجمد نمی سازند. برای مردم، زندگی جریان دارد و هر کس در هر حد به خدمت زندگی درآید، متناسب با آن شایسته تقدیر می شود. افکار عمومی مردم ایران، ایستادگی های شما طی چهار سال گذشته و طبعاً به شیوه خاص خودتان و البته در کادر تلاش برای نجات جمهوری اسلامی در برابر زیاده خواهی های حکومت ولایی- نظامی را دیده و می بینند و به جای خود و در حد خود، آنرا ارزش می نهند. همین هم است راز ارج نهی این مردم بسیار رنجیده از دیروز سیاه شما نسبت به مثبت های امروز شما! این را قدر بدانید. قدر آن اعتبار سیاسی را که اگر چه دیر هنگام،اما بهر حال نه کاملاً هم بی هنگام کسب کردهاید، دریابید. قدر همین مقدار احترام را که حاصل کردهاید، بشناسید. این تازه ثروت را در پی آن قمار های پر از باخت زندگی تان، به رایگان بر باد ندهید.
آقایان خاتمی و هاشمی! شما دو نفر که همه عمر سیاسی دولتمردی خود را در این نظام گذرانده اید، بهتر از هر کس دیگر با هزار لای پنهان و عیان قدرت حاکم آشنا هستید و خوب می دانید که در این نظام مبتنی بر آمریت ولی فقیه و آنهم در مختصات امروزین که ولی فقیه با اتکاء به نیروی نظامی- امنیتی تازان در پی خلافت تام و ولایت محض است، نقش آفرینی با نتیجه بهم زدن بازی در میدان او و شرکای تیز دندانش، کار هر خرد مهره ایی نیست. اگر شما دو نفر، یکی تان نیامدید و دیگری تان آمدید تا که به دو طریق موازی بازی تدارک شده آنها را بهم بزنید، اکنون اما ادامه منطقی چنین گزینهایی همانا وانهادن کامل میدان است به مهندسان این انتخابات که برندگان حقیر راهکاری لحظه اند و بازندگان راهبردی بزرگ فردا! بهوش باشید که: فردای این جامعه نباید با امروز حقیر معامله شود. آقایان عارف و روحانی اگر تا اینجا تنها بخاطر این در وسط معرکه ولایی مانده اند که از طریق تریبون های تبلیغاتی ولایت فقیه حرف های شما ها را - اگر چه در سطح حداقل- بزنند وابعاد بحران های چند وجهی را ولو در نحیف ترین شکل نشان داده و با محافظه کارانه ترین بیان، منشاء بحران ها را آدرس دهند، کارخوبی کرده اند؛ اما بیش از این، نه! آنها باید بدانند و یا که بیدار شوند که هیچگونه شانس رای آوری ندارند، چه بی حمایت شما وچه با اعلام پشتیبانی شما آقایان. و نیروی اجتماعی تغییر در جامعه ما، بسی پیش رفته تر از آنست که بخواهد رای خود را خرج هیچ و پوچ کند و پشت کسانی برود که ساده لوحانه بخواهند به ساز حکومت ولایی- نظامی برقصند. تازه، اگرهم به احتمال بسیار پائین بتوانند رای بیاورند و به فرض بسیار بعید چنین رایی هم خوانده و حساب شود، پرسیدنی است که آنها چه می خواهند و می توانند بکنند در درون تارهای عنکبوت قدرت ولایی- نظامی با ابترترین امکانات و ابزارهایی که برابر همه قدرت در اختیار دارند؟ حتی با این فرض محال که آنها از رای جامعه مدنی برخوردار باشند، کمترین شک نباید داشت که چنین رایی فقط و فقط محکوم به دفن است در خانه اموات ولایت که نه کسی آنرا می شمارد و نه کسی در اعتراض به خوانده نشدن آن به خیابان می آید تا باز هم بگوید: "رای من کو؟"! از چنین توهم هایی دور باید شد. جامعه ما در نیمه های همان سال ٨٨ و به سرعت هم، از سطح "رای من کو؟" گذشت و اکنون، نه تنها فراتر از آن در پی مطالبه "کاندیدای من کو؟" است که حتی تعریف روح زمانه خود را نیز فقط در حقیقت "حق من کو؟" می جوید. با چنین سطح تحولی، پرسیدنی است که عمل مبتنی بر به اصطلاح معروف از اینجا رانده و از آنجا مانده، چه معنی می تواند داشته باشد و چرا می باید برای آن حقارت، بهایی گزاف پرداخت؟ پس، لطف کنید مسئولیت خود را دریابید! مبادا که گرم کردن تنور خامنه ایی رسوا و دمیدن بر آن را به نمایندگی برخیزید. مبادا که خود را خرج کسی بکنید که در مراسم همین دیروز در مرقد خمینی تصریح کرد که: اصل، بر نفس رای دهی است و نه رای به این یا آن کاندیدا؛ و اضافه کرد که هر رای واریز شده به صندوق رای، یک رای به جمهوری اسلامی است! جمهوری اسلامی ایی که، اکنون فقط همواست معرف آن؛ او و شرکای نظامی- امنیتی اش! به این اعتبار هم است که تفاوت اساسی نخواهد کرد که از این هشت نفر گذشته از غربال شورای نگهبان کدامشان بر مسند ریاست جمهوری اسیر سرپنجه ولی فقیه بنشیند. تفاوت واقعی بین آنها، تنها در آنجایی می تواند بروز کند که کدام هایشان به بازیگری در صحنه چیده شده توسط حکومت ولایی- نظامی ادامه می دهند و کدام یکی شان ندای وجدان ملت را می شنود و با بیرون زدن از میدان معرکه گیری، به سهم خود و در حد خود بازی نمایشی را بهم زده و سمت جبهه تغییر را بر می گزیند. خط تفکیک در این لحظه، تنها از این نقطه می گذرد.
آقایان خاتمی و هاشمی! انتظار از خود را دریابید. سهم کنونی خود برای بازیگری درست در صحنه سیاسی را به شایستگی بپردازید. نه تنها مشوق مشترک بازیچه شدن کسانی در میدان انتخابات فرمایشی خامنهایی که هنوز هم اندک مایه هایی از اصلاح طلبی را با خود دارند نشوید، که فراتر از اینها، با عمل به مسئولیت خودتان آنان را از بازیگری بد فرجام در نمایش انتخاباتی احتراز دهید. به جامعه خواهان تغییر که بدرستی به مصاف خامنه ایی ولی فقیه و شرکای پاسدارش برخاسته است، پشت نکنید. هوشیارباشید و هشیارانه عمل کنید؛ دستکم به خاطر خودتان و برای آن میزانی از اعتبار که در میان ملت کسب کردهاید. ندای این شهروند را، فریاد خموش بسیاری از مردمان امید و تلاش بدانید.
|