لزوم بازخوانی تاریخ جنبش چپ ایران در متن تاریخ معاصر کشور و بازاندیشی پیرامون آن
اکبر سیف
•
چپ دموکرات ایران برای تعین بخشیدن به سیمای سیاسی خویش وتا دستیابی به جایگاهی واقعی و شایسته در جامعه ایران، کاری سترگ در پیش دارد. تا جایی که به کار نظری مربوط می شود، علاوه بر کار در زمینه مسائل ایدئولوژیک و نظری عام، می باید به کار دشوار تحقیقی در رابطه با ایران، بمراتب بیشتر از آنچه که تاکنون جریان داشته است، بپردازد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۹ خرداد ۱٣۹۲ -
۹ ژوئن ۲۰۱٣
به نظرچنین می رسد که چپ دموکرات ایران برای تعین بخشیدن به سیمای سیاسی خویش وتا دستیابی به جایگاهی واقعی و شایسته در جامعه ایران، کاری سترگ در پیش دارد. تا جایی که به کار نظری مربوط می شود، علاوه بر کار در زمینه مسائل ایدئولوژیک و نظری عام، می باید به کار دشوار تحقیقی در رابطه با ایران، بمراتب بیشتر از آنچه که تاکنون جریان داشته است، بپردازد.
اگرپذیرفته شود که یکی ازمهم ترین عوامل موثردربروز سرگشتگی های کنونی چپ،همانا درپروژه های سیاسی وطرح های گذشته چپ برای نوسازی جامعه ایران وشکست آنهانهفته است،آنگاه برای دست یابی به پروژه سیاسی ای نو و واقع بینانه ،باید پروژه های قبلی وسرمنشاءآنها راشناخت واشکالات آنها راموشکافانه بررسی نمود.
درهمین راستاست که بازخوانی تاریخ ایران وبویژه تاریخ معاصردویست وسیصد ساله اخیر وتحولات آن،وهمراه باآن،بازخوانی تاریخ جنبش کمونیستی وچپ ایران،چرایی وچگونگی تحولات آن تابه امروز،وبازاندیشی پیرامون آنهاازاهمیت روزافزونی برخوردارمی گردد.دراین باره،برخی ازمسائلی که طی ده تاپانزده ساله گذشته ودرجریان فاصله گیری ازچپ کلاسیک یامارکسیت-لنینیستی،درارتباط باموضوع مورد بحث، مشغله ذهنی نگارنده این سطوربوده اند،به اختصارمطرح می شود.*
مارکسیسم، ایران و جنبش کمونیستی آن؟
ظهور اندیشه های کمونیستی درمیان ایرانیان ونشرمارکسیسم درسطح ایران ۱۰۰-۱۲۰سال پیش به چه ترتیبی صورت گرفت ودرتداوم خود چه ویژگی هایی پیدانمود؟آن مارکسیسمی که پرچم فکری جنبش کمونیستی ایران را می ساخت،به طورواقعی وبدور ازادعاهای کلی،کدام مارکسیسمی بود؟
درپاسخ به این پرسش،شاید یادآوری اجمالی این نکته مفید باشد که پیدایش مارکسیسم دراروپا،نه به طوراتفاقی وازسرحادثه،بلکه تحت شرایط تاریخی واقتصادی-اجتماعی مشخص،درمرحله تاریخی معینی ازتکامل جامعه بشری،درنیمه قرن ۱۹ ودرپیشرفته ترین کشورهای صنعتی وسرمایه داری وقت،ازخلال مبارزه ایئولوژیکی سخت ودرپاسخ به الزامات عینی مشخصی بود که صورت گرفت.اگرمدرنیسم،که خود تحت شرایط تاریخی واقتصادی-اجتماعی معینی،درپی رفورماسیون،رنسانس وعصرروشنگری وبه پرچمداری بورژوازی انقلابی وقت بود که درروندی سخت وپیچیده پدیدار گشت،مارکسیسم اما،به بیانی،فرزند مدرنیسم بود،ازدل آن ودرجریان نقدآن وبه قصد رساندن اندیشه بشری به سطحی متکامل تربودکه پدیدارشد؛به نقدرادیکال سرمایه داری ومناسبات آن اقدام نمود، بااثبات تاریخی بودن نظام سرمایه داری،ناگزیری پی ریزی مناسبات نوینی را به جای نظام کهنه وفرسوده سرمایه داری نتیجه گرفت و...چنین بود که مارکسیسم دراروپای پیشرفته هستی یافت، نشرپیداکرد ودرسطح جنبش های کارگری وانقلابی ریشه دواند.
درحالیکه نحوه آشنایی ایرانیان بامارکسیسم وچگونگی شکل گیری جنبش کمونیستی ایران،اساسا داستان دیگری دارد!
حقیقت این است که جنبش کمونیستی وچپ ایران،طی حیات خودازمراحل مختلفی عبورکرده است.امااگرآگاهانه به این مراحل وتفاوت های میان آنها نپردازیم وپاره ای از اسثتثنائات رادرنظرنگیریم،می توان نتیجه گیری کرد که:
اول اینکه آگاهی کمونیست های ایران به مارکسیسم،به میزان زیادی به طور مستقیم وازطریق مطالعه مستقیم آثاردست اول،یعنی نوشته های مارکس وانگلس وقبل ازهمه کاپیتال،نبوده است.این آشنایی بیشترباواسطه وازطریق مطالب غالباتفسیری وساده شده تامین شده است.همین آگاهی نیزبه دلایل مختلف وقبل ازهمه به دلیل سلطه سرکوب،انقطاع درادامه کاری جنبش وانتقال تجارب،به میزان زیادی پراکنده،اتفاقی ونامنظم وبدون برنامه جریان یافته است.به عنوان مثال،نگاهی مختصر به وضعیت کادرهای باسابقه جنبش،آنان که ازتیغ سرکوب رژیم های خودکامه شاه وشیخ جان سالم بدر برده اند وهم اینک زنده وفعالند،واغلب درسطح مسئولین ورهبری سازمان ها واحزاب سیاسی مسئولیت داشته اند،وبررسی میزان عمق وتسلط آنهابرمارکسیسم،روشنگرمسئله می باشد.به این ترتیب تکلیف سطوح دیگرفعالین جنبش،که اکثریت آنان همراه وهمپای تحولات سال های ۵۶و۵۷به جنبش چپ پیوستند ازاین لحاظ روشن می گردد،چراکه این نسل وضعیتی مناسب ترازنسل قبلی خودنداشتند.
دوم اینکه،واسطه دسترسی کمونیست های ایران به مارکسیسم،باتوجه به همسایگی باروسیه تزاری ومراودات مختلف موجود بویژه درمناطق مرزی ومهاجرت ها،سوسیال دموکرات های روسی بودند.یعنی منبع تغذیه فکری آنهامارکسیسمی بود که توسط سوسیال دموکرات های روسیه وبه تناسب خصوصیات این کشور،بمثابه عقب مانده ترین کشوراروپایی ازلحاظ سطح رشد اقتصادی وصنعت وتکنولوژی،وازلحاظ سیاسی دارای رژیمی استبدادی وعقب مانده که بدرستی دژارتجاع دراروپالقب گرفته بود،رنگ روسی گرفته بود.مارکسیسمی که ازسوی سوسیال دموکراسی روسیه،بخصوص بعد ازانشعاب منشویک ها وبلشویک ها،ازسوی بلشویسم درپاسخگویی به الزامات تحول انقلابی روسیه،که صنعت ضعیف وپرولتاریای قلیل العده آن درمحاصره اقتصادکشاورزی وتوده های وسیع روستائی ودهقانی قرار داشت وفقدان سنت های دموکراتیک وضعف شدید جامعه مدنی ازویژگی های عمده آن بود،فراهم شده بود.
سوم اینکه،باانقلاب اکتبر،مارکسیسم روسی،به تدریج ودرپروسه ای دردناک ویژگی دیگری که چه بسا بتوان آنرا مارکسیسم دولتی شده نامگذاری کرد،پیدانمود.ضرورت مطلق حفظ دولت جدید کم تجربه وهنوز شکل نگرفته،دولتی که دریک شرایط استثنائی،درجامعه عقب مانده صنعتی،پهناور وازهرلحاظ ناهمگون روسیه،بااقتصادویران باقی مانده ازجنگ،که به طورهمزمان ازطریق جنگ داخلی ومحاصره اقتصادی دول نیرومند سرمایه داری درمعرض تهدید قرارداردو...،همگی دست به دست هم دادند ودموکراسی ای که به هرحال تاقبل ازانقلاب اکتبر جائی درادبیات سیاسی مارکسیست های روسی داشت رابه طورکامل به عقب راند.یعنی تمام آنچه که درگذشته بار ها وبارها وعده انجامش توسط سوسیال دموکرات های روسی درصورت به قدرت رسیدن داده می شد،نظیرآزادی احزاب،اتحادیه های مستقل،مطبوعات،فراکسیون های حزبی،حق اعتصاب وتظاهرات،برگزاری انتخابات سراسری وفراخواندن مجلس موسسان و...،همگی به فراموشی سپرده شدند وطرفداران آن به اشکال مختلف،درپروسه ای بسیاردردناک وبعدهاتحت عناوین ضدانقلاب وضدکمونیست ودشمن حزب وسوسیالیسم و...به شدت سرکوب وقلع وقمع گردیدند.به این ترتیب نه تنهادموکراسی،نه ازنوع پرولتری ونه ازنوع بورژائی آن،برقرارنگردید که جامعه مدنی تقریبا ناموجود درروسیه تزاری نیز،توسط دولت نوبنیاد بطورتام وتمام وبگونه ای بمراتب سیستماتیک تروارگانیزه ترازقبل،ریشه کن گشت!وهمه این اقدامات به نام کمونیسم وباسنگرگرفتن پشت اندیشه های مارکس وانگلس وباراه انداختن کارزار وسیع تبلیغاتی وانتشاراتی،که کمونیست های ایران هم ازآن بی نصیب نماندند،صورت گرفت.
اما چرا چنین شد و چرا کمونیست های ایران تا این حد و طی دوره ای بسیار طولانی تحت تاثیر مارکسیسم روسی و سپس دولتی شوروی قرارگرفتند؟ صداهای مخالفین چنین روندی در جنبش کمونیستی ایران چرا رو به گسترش ننهاد، و اصلا صاحبان این صداها به چه سرنوشتی دچار شدند؟
درپاسخ بدین مسئله قبل ازهرچیزعوامل مهمی نظیرهمجواری کشورماباروسیه،وجودمراودات وروابط تاریخی طولانی وتاثیرهمسایه شمالی برروند تحولات فکری وذهنی جامعه روشنفکری ایران ازیکسووموقعیت خاص جنبش انقلابی روسیه درسال های ۱۹۰۵-۱۹۰۷ وسپس درفوریه واکتبر۱۹۱۷،محبوبیت فوق العاده دولت شوراها،تسلط فرهنگ کمینترنی درمناسبات میان احزاب کمونیست،پندارگرائی نسبت به روندانقلاب جهانی ونزدیکی استقرارسوسیالسم برویرانه های سرمایه داری درسراسر جهان و...بدرستی مورد اشاره قرارگرفته ومی گیرند.دراین باره تحقیقات زیادی صورت گرفته است.امابه این موارد می توان ومی بایدعوامل مهم دیگری،نظیرقلع وقمع کمونیست های ایرانی وکشتارمکررآنهاونیزپرسشگری درباره میزان ریشه دواندن کمونیسم ایرانی درسطح وعمق جامعه ودرمیان مردم شهروروستا راهم اضافه کرد؛باید به چگونگی آغاز روندبیداری ایرانیان درقرن نوزدهم وفقدان زیرساخت های اجتماعی –اقتصادی کشور وعقب ماندگی های مفرط موجود که بحق درمواردی «جامعه کلنگی»تعریف شده است،هم اندیشید وانعکاس آنها رادرجنبش چپ ایران بررسی نمود.
درتوضیح بیشترباید گفت که تکرارمکررخودکامگی واستبداد سیاسی خشن درکشور،پابه پای سرکوب همه آزادی ها وهمه مخالفین سیاسی وعقیدتی،دمارازروزگارفعالین ومحافل وتشکل های کمونیستی وچپ وروابط پیرامونی آنها درآورد وباکشتاربویژه فعالین ورهبران آن،مانعی جدی وحتی تعیین کننده درتامین ادامه کاری رهبری جنبش وانتقال تجارب،درزمینه شناسایی انحرافات وچاره جویی برای آنها به وجودآورده است.همین جاباید،درمقابله باتاریخ نگاری رسمی،به این مهم اشاره کردکه اگرسوی عمده این سرکوب رادستگاه های سرکوب دیکتاتورهای وطنی تشکیل می دادند سوی دیگرآن دستگاه مخوف سرکوب «دولت شوروی»،بویژه طی دوره ای که باسیطره آشکاروعریان استالینیسم رقم می خورد،بوده است؛دستگاهی که باتکیه برشبکه های ایرانی طرفدارخود،تاآنجا که توانست فریاد کلیه کمونیست های ایرانی ای که درمسیراندیشه وفکرمستقل وتعمق پیرامون مشکلات جنبش کمونیستی ایران گام نهاده بودند وبه تبع آن انتقاداتی به پراتیک گذشته ونقش ودخالت کمونیست های روسیه درامور ایران داشتند،راازطریق غل وزنجیر وتبعید وقتل خفه کرد!**حاصل آنکه برای دوره ای طولانی فضای سکوت و فرمانبری، بورکراتیسم، فورمالیسم و چاپلوسی دربخش های وسیع ،غالب گردید.بی دلیل نیست که به این جنبه مسئله وچگونگی وچرائی به قتل رسیدن نسلی ازکادرهای مجرب جنبش کمونیستی ایران توسط دستگاه امنیتی به اصطلاح«کمونیست های»دولتی شوروی،توسط چپ ایران کم توجهی،وچه بسابی توجهی شده ومی شود.شناخت دلایل این غفلت وبه خصوص استمرارآن تاحال حاضر،خودبحث جداگانه ایست.ولی به نظرچنین می رسد که ابعاد این کشت وکشتارولطماتی که ازاین طریق برجنبش کمونیستی وبه تبع آن به جنبش دموکراتیک ایران واردآمده است هنوز برچپ ایران کاملا روشن نگشته است.به همان ترتیب که مثلا بازتاب وقوع انشعاب درسوسیال دموکراسی روس به صورت بلشویسم ومنشویسم درمیان مهاجرین ایرانی مقیم قفقاز،که بصورت وجود گرایشی نه چندان ضعیف درمیان آنها به نفع منشویسم جلوه گرشد،وتاوان سنگینی که اینان درجریان تحولات بعدی پرداخت کردند،درتاریخ نویسی چپ ایران هنوزبازتاب لازم نیافته است.
پرسش جدی دیگر،همانطورکه گفته شد،بررسی میزان اصالت،عمق وریشه کمونیسم ایرانی ازهمان ابتدااست؛بحث برسرمیزان درآمیزی آن ازهمان ابتدا باجامعه ایران،درباره میزان درهم تنیدگی آن بابویژه زحمتکشان ایران اعم ازجامعه شهری تا روستائی،بافرهنگ وسنت وحتی درک وفهم خرافات آنها،که کارآگاهگرانه درمیان مردمان جزازطریق شناخت این همه وکارتوضیحی وروشنگرانه حول آنها میسرنیست،می باشد.مگرنه این است که جنبش کمونیستی،جنبشی اجتماعی هم است ونقطه عزیمت کمونیست های ایران هم نه ایده های صرف،بلکه جامعه مشخص ایران بوده است وبه منظور هموارکردن راه پیشرفت این جامعه است که مراجعه به ایده ها،مقایسه پروژه های سیاسی مختلف ضرورت می یابد.به این ترتیب جریان مباحثات میان گرایشات سیاسی-نظری مختلف نه درخلاءبلکه روی زمین وپیش ازهرچیز برسرتحلیل مشخص ازشرایط مشخص،به منظور تدوین پروژه سیاسی وتهیه راهبرد سیاسی است که انجام می گیرد.درچنین پروسه ایست که میدان عمل برای شکوفایی فکرواندیشه مستقل وعمیق هموارمی گردد،جنبش تشخص می یابد وپایه های آن تقویت می گردد.واین ازجمله عوامل مهمی است که درجنبش کمونیستی ایران به دلایل مختلف،ازجمله به دلایل تاریخی،ضعیف عمل کرده است.اما چرابه دلایل تاریخی؟برای روشن ترشدن موضوع،بدنیست قدری به عقب بازگشت،چگونگی بیداری ایرانیان وجریان آشنایی پیشروان فکری جامعه بااندیشه های جدید ومدرن رابطور اشاره وار،واکاوی کرد.
حقیقت این است که اولین تکان ها درخصوص بیداری ایرانیان وبازشدن چشم آنان به تحولات چشمگیردنیای مدرن دراوائل قرن ۱۹،ناشی ازالزامات وتحولات داخلی نبوده است.اولین تکان های جدی درجامعه بسته وپرت شده درغرقاب خرافات مذهبی و خودکامگی قبیله ای سلسله قاجار،تحت تاثیر عوامل خارجی ودرپی دو شکست فاحش نظامی ایران ازروسیه،که انعقاد قرارداد های گلستان وترکمنچای رادرپی داشت،وبه همراه نفوذمناسبات یک جانبه استعماری بود که صورت گرفت.ظهورمناسبات سرمایه داری درایران نیزدراساس تحت تاثیرمناسبات بادنیای خارج ودرپیوند تنگاتنگ بابورژوازی غرب وسیاست های استعماری بود که جریان یافت ومهرونشان خودرابربورژازی ایران وسیرپیشرفت بعدی آن زد.به این معنی که خصلت ملی بورژازی ایران راتاحدودزیادی تضعیف ووجه کمپرادور آنراتقویت نمود.طبقه کارگرایران وجنبش کمونیستی ایران درچنین روندهایی بود که نطفه اش بسته شد،متاثرازاین عوامل روبه رشد نهاد ومهرونشان خاص خودراپیدانمود.درهمین زمینه طرح چند نکته مهم ضروریست:اول اینکه کارگران ایران اقلیت بسیارناچیزی ازکل جامعه راتشکیل می دادند واطلاق طبقه کارگرایران،درمفهوم دقیق آن،درآن مقاطع ونیزتامدتها بعد،چه بسا نادرست بوده ومی باشد.ضمن اینکه بخش های قدری آگاه آنان رادرواقع کارگران مهاجرایرانی درقفقاز وآسیای میانه تشکیل می دادندوتعمیم موقعیت ذهنی کارگران مهاجر به کارگران وزحمتکشان ایران،ازبنیاد نادرست بوده است.دوم،ورود اندیشه های کمونیستی به ایران نیز بواسطه همین مهاجرین کارگر وغیرکارگر وازطریق تماس باسوسیال دموکرات های قفقاز وآسیای میانه بود که انجام گرفت.نگاهی به نحوه تشکیل نخستین محافل وسازمان های کمونیستی ایرانیان،ترکیب آنها،برنامه ها،کنگره هاومصوبات آنها،عوامل موثردربه تصویب رساندن این مصوبات،همگی موید ضعف مفرط جنبش کمونیستی ایران بویژه درزمینه خصلت ملی ومیزان ریشه دواندن درجامعه،بوده است.***بدون تردید،مهاجرت وآشنائی ایرانیان باپیشرفت های همسایه شمالی، وانتقال این همه به ایران ازهرلحاظ عقب مانده وگرفتارشده درچنگال خودکامگان ظل الهی قاجاریه وروحانیت شیعه شریک درقدرت،نقشی بسیارمثبت درتسریع روندبیداری ایرانیان داشته است.اماهمانطور که قبلا گفته شد غفلت ازنقش تعیین کننده استقلال دراندیشه وعمل،سبب کم توجهی وحتی گاها بی توجهی به اهمیت وجایگاه اساسی تحلیل مشخص ازشرایط مشخص گشت؛کارفکری وتحقیقی طاقت فرسا به منظورشناخت جامعه ایران،اقتصاد،سیاست،فرهنگ وسنت آن وراه بردن به تاریخ کشور ودرک دلایل وچگونگی عقب ماندگی مفرط جامعه جای لازم رافعالیت های ذهنی چپ ایران نیافت وآنجا هایی هم که جرقه زد زیرفشارهای سنگین دستگاه سرکوب واختناق کمینترنی ومتحدین داخلی آن درنطفه خفه شد.این ها هستند بخشی از آن جنبه هایی که متاسفانه جای لازم رادرفعالیت های کمونیست های ایران،طی دوره هائی،آنچنان که باید وآنچنان که تحولات جامعه اقتضا می کرد،نداشته اند وبه نظر می رسد که هنوزهم مورد توجه لازم قرار نگرفته و جایی درخور درادبیات سیاسی چپ ایران پیدانکرده اند.
علاوه براینها،موارد دیگری دربازخوانی تاریخ چپ ایران وجوددارند که هریک می توانند موردتعمق فعالین جنبش چپ وموضوع پژوهش قرارگیرند.به عنوان مثال،بررسی نحوه برخوردتقدس مآبانه ومذهبی گونه بخش وسیعی ازکمونیست های ایران بامارکس ومارکسیسم ؛یعنی چه شد وچرابه یکباره وطی دوره ای طولانی جریاناتی که با علم وکارعلمی آشنابودندوبه درستی ازتجربه وآزمون وخطا سخن می گفتند با مارکس وانگلس بمثابه پیامبرانی معصوم وخطاناپذیر،که احکام آنها گویا چون احکام الهی شک پذیرنیستند وتردیدپیرامون آنها مجازنیست وتخطی ازآنها اساسامحکوم است،برخوردنمودند.واقعا چه شد وچرا،بخش وسیعی ازچپ درایران وکشورهای دیگر،ازدرک متدمارکس واتخاذآن دربرخورد باخود مارکس ومارکسیم غفلت نمودند وباآن به گونه ای مذهبی گونه برخورد کردند.
موارد فوق،همانطور که گفته شد تنها تاملات وپرسش هایی هستند دربرخورد باگذشته ودرتوضیح ضرورت بازخوانی تاریخ جنبش چپ ایران،درمتن بازخوانی تاریخ معاصرایران،وبازاندیشی پیرامون آن.گسترش تحقیقات وپژوهش های موجود پیرامون جنبش چپ ایران،فراز وفرودها،ومراحل مختلف حیات آن،کاریست سترگ که می بایست توسط پژهشگران صاحب نظر پی گرفته شود.
اکبرسیف ۹ ژوئن ۲۰۱٣ برابر با ۱۹خرداد۱٣۹۲
*مقاله فوق درواقع برگرفته ازمتنی است که به تاریخ فوریه ۲۰۰۲ ،درجریان مباحث میان تعدادی ازفعالین قدیمی چپ که دریک محفل بحث وگفت وگو در پاریس گردآمده بودیم،توسط نگارنده تهیه شده بود که بدین صورت برای انتشاربیرونی بازنویسی شده است.
**بررسی لطمات سنگینی که جنبش کمونیستی وچپ ایران ازطریق حذف وکشتاراعضا وکادرهای خویش،تحمل کرده است خود بحث جداگانه ایست وبه نظرچنین می رسد که نکات کورزیادی،به ویژه آنجا که به نقش دستگاه مخوف استالینی وسازمان ک گ ب وعوامل داخلی آن برمی گردد،درآن کماکان وجود دارد.تکمیل تحقیقات انجام گرفته دراین زمینه کاری است که هنوز درمقابل پژوهش گران قراردارد.
***به عنوان مثال،نخستین کنگره فرقه عدالت که درخرداد۱۲۹۹ درانزلی تشکیل شد درجریان بحث پیرامون دوتز که ازسوی سلطان زاده وحیدرخان داده شده بود،سندی رابرمبنای تز سلطانزاده به تصویب رساند.«این سند بااعتقاد به فراهم بودن انقلاب سوسیالیستی،خواستارتقسیم دوباره اراضی،برپایی اتحادیه های کارگری مبارز،وبراندازی مسلحانه بورژوازی وحامیان روحانی آن وهمین طورسلطنت،اشراف فئودال وامپریالیستهای انگلیسی بود.تزدوم،که تدوین کننده اش حیدرخان ...بود،متقابلا اعلام می کرد که ایران نه به سوی انقلاب سوسیالیستی بلکه به سوی انقلابی ملی درحرکت است.... که اقتصاد همچنان ماقبل سرمایه داری است،دولت همچنان زیر سلطه فئودالهاست،پرولتاریابیشترلمپن است تاصنعتی،دهقانان اسیرخرافات مذهبی اند،انبوه عشایر هنوزتمایل دارند درراه خانهای مرتجع خود بجنگند و...».بدین ترتیب«پس ازبحث فراوان،کنگره تزرادیکال سلطان زاده راپذیرفت ویک برنامه حداکثر تصویب کرد و...».اما درشهریور۱۲۹۹درکنفرانس خلق های شرق که درباکو انعقاد یافت«دراین کنفرانس،بین الملل کمونیستی نظرات فراچپ سلطان زاده راردکرد وتصمیمات معتدل تری مشابه آنچه حیدرخان ارائه داده بود،اتخاذ نمود.یک ماه بعد،اجلاس عمومی فرقه کمونیست ایران حیدر خان رابه جای سلطان زاده برگزیدو...».ایران بین دوانقلاب.یرواند آّراهامیان.ترجمه کاظم فیروزمند،حسن شمس آوری،محسن مدیرشانه چی.ص ۱۰۴و۱۰۵
|