ترجمه دو شعر، Sonnet، از برتوس آفیس. مترجم: اکبر ایل بیگی


اکبر ایل بیگی


• برتوس در نوجوانی آرزو داشت که کشیش شود و به همین خاطر دبیرستان را برای ثبت نام در مدرسه دینی ترک می کند. او بعد از هفت سال به خاطر ادبیات این مدرسه را نیز ناتمام می گذازد و در سال ۱۹۳۶ با دوچرخه به سوی رم حرکت می کند و شعر بلند و عاشقانه " سفر با پای پیاده به رم" را در همان ایام به روی کاغذ می آورد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۰ خرداد ۱٣۹۲ -  ۱۰ ژوئن ۲۰۱٣


 
 
Bertus Aafjes

برتوس آفیس شاعر و نویسنده هلندی، 1914 – 1993.
توانایی او در سرودن سونت، شعری که ساختاری بسیار شبیه به غزل دارد و اغلب دارای چهارده مصراع است، در ادبیات هلند بی نظیر است.
برتوس در نوجوانی آرزو داشت که کشیش شود و به همین خاطر دبیرستان را برای ثبت نام در مدرسه دینی ترک می کند. او بعد از هفت سال به خاطر ادبیات این مدرسه را نیز ناتمام می گذازد و در سال 1936 با دوچرخه به سوی رم حرکت می کند و شعر بلند و عاشقانه " سفر با پای پیاده به رم" را در همان ایام به روی کاغذ می آورد.

اولین مجموعه ی شعر او " مبارزه با موزه” ( Muze الهه شعر و موسیقی) می باشد که در سال 1940 به چاپ و نشر رسید.
در سال های جنگ جهانی دوم به زندگی مخفی روی می آورد و در همین سال ها روی شعر بلند " سفر با پای پیاده به رم" کار می کند. این کتاب در سال 1946 به چاپ و نشر می رسد و یکصد هزار نسخه از آن به فروش می رسد که در تاریخ ادبیات هلند بی سابقه است.

در دهه ی پنجاه میلادی او با شاعران "جنبش دهه ی پنجاه" به مخالفت بر می خیزد که خواهان نوآوری در شعر بودند.
دیگر کتاب شعر او در سال 1953 با عنوان "کاروان" به دست مخاطب می رسد و او اعلام می دارد که این آخرین کتاب شعر او خواهد بود.

از برتوس چندین سفرنامه و زندگی نامه نیز منتشر گشته است.

برتوس شاعر اما نتوانست به قول خود وفادار باشد و در سال 1980 مجموعه شعرهای اروتیک او با عنوان "خدا یا طبیعت" منتشر می گردد.   



چند تک واژه


من گاه می توانم به چند تک واژه فکر کنم
چند تک واژه: تو را چقدر دوست می دارم
و فکرم چون پرنده این سو و آن سو می چرخد
گرد آن چند واژه: تو را چقدر دوست می دارم.

سپس آهسته چون مرمر سپید شفاف می شوم
گاه که فکر می کنم: تو را چقدر دوست می دارم
گاه یکباره بر می گردم و با ترس به عقب می نگرم
آیا کسی می داند که تو را جقدر دوست می دارم.

آنگاه لحظه ها چون اشک چکه چکه می چکند:
و روز چون چشم می گرددد، چشمی گریان
که شب هرگز بسته نمی شود، خشک نمی گردد.

چشمی که خیره می نگرد به همیشه از دست رفتگان
چشمی که نمی خوابد، که به وظیفه اش وفادار است:
تو را چقدر دوست می دارم، چقدر دوست می دارم.


آخرین نامه

جهان از صداهای دلپذیر سرشار بود
سربازی روی پالتویش با لبخند
خواب صلح می دید
زیرا در خواب ساعتی تیک تاک می کرد.

کمی دورتر از او در میان علفزار
پرنده ای بر خاک افتاد که پرنده نبود
و او دیگر بیدار نگشت، زیرا علفزار سرخ شد
همه دانند که آن نشان از چه بود.

باران بود و باد. هنگام که دوباره
در پشت خط خاکستری افق
توپ ها – هماهنگ – به صدا درآمدند

و او همچنان دراز افتاده بود
اما کلماتی که نوشته بود از پالتو بیرون آمد:
نازنین، جنگ هنوز آغاز نگشته است.

متن اصلی اشعار به زبان هلندی:

Eén enkel woord

Ik kan soms maar één enkel woord bedenken,
één enkel woord: dat ik zo van je hou;
en mijn gedachten gaan als vogels zwenken
rondom dat woord: dat ik zo van je hou.

En ik word langzaam als albast doorzichtig
als ik bedenk: dat ik zo van je hou;
soms keer ik plotseling om en kijk ik schichtig
of iemand weet dat ik zo van je hou.

Dan gaan de uren druppelen als tranen;
dan wordt de dag een oog, een wenend oog,
dat ook de nacht niet sluit. Nooit is het droog.

Het tuurt naar het voorgoed teloorgegane.
Het slaap niet in. Het blijf zijn dagtaak trouw.
Dat ik zo van je hou, zo van je hou.


DE LAATSTE BRIEF
De wereld scheen vol lichtere geluiden
En een soldaat sliep op zijn overjas
Hij droomde lachend dat het vrede was
Omdat in zijn droom een klok ging luiden.

Er viel een vogel die geen vogel was
Niet ver van hem tussen de kruiden
En hij werd niet meer wakker want het gras
Werd rood, een ieder weet wat dat beduidde.

Het regende en woei. Toen het herbegon
Achter de grijze lijn der horizon
Het bulderen – goedmoedig – der kanonnen

Maar uit zijn jas, terwijl hij liggen bleef
Bevrijdde zich het laatste wat hij schreef:
Liefste, de oorlog is nog niet begonnen.

Bertus Aafjes
اکبر ایل بیگی
www.malax.blogfa.com