انتخابات ۹۲
نماد افول فرهنگ سیاسی در جامعه مدنی ایران است


احمد آل حسین


• در حالیکه انتخابات ۸۸ آن سال را به یک تراژدی تبدیل کرد و چون یک حماسه آدمهای معمولی معترض را به اسطوره بدل نمود، اما انتخابات ۹۲ یک کمدی تلخ است. نه تنها اوج پستی و رذالت قدرت را آشکار می کند بلکه مهم تر از آن فقر و بی مایگی جامعه به اصطلاح مدنی مقابل آن قدرت را هم عیان می نماید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ خرداد ۱٣۹۲ -  ۱۲ ژوئن ۲۰۱٣


انتخابات سال ۹۲، این سال را به یک شاخصه خاص تاریخی در تاریخ فرهنگ مقاومت ایرانی از زمان مشروطه تا کنون تبدیل کرده است. خود انتخابات را نمی گویم که چیز تازه ای در برندارد. فضای اجتماعی و سیاسی انتخابات را می گویم که مثل یک دریچه است که هر چه بیشتر به سمت موعدش نزدیک می شود باز تر می شود و درون این چاه متعفن را نمایان تر می کند. انتخاباتی است که در آن هرچه بیشتر افراد موضع می گیرند و بیشتر زبان به دفاع از مواضع شان می گشایند بیشتر فقر خود می نمایانند. کوتوله های سیاسی بی خاصیتی که در مناظره هایشان توان حتی بیان یک جمله مناسب با شان مقامی که برایش رقابت می کنند را ندارند (هرچند که از آن مقام هم شأنی باقی نمانده است!) تنها عروسکان خیمه شب بازی این معرکه نیستند. کسانی که تصور می کردیم در مقام دفاع از حقوق ما و برای عدالت و آزادی و سیادت ما مبارزه مدنی و معقولی می کرده اند نیز دیگر آنقدر که بزرگ می نمودند، بزرگ نمی نمایند.
در حالیکه انتخابات ٨٨ آن سال را به یک تراژدی تبدیل کرد و چون یک حماسه آدمهای معمولی معترض را به اسطوره بدل نمود، اما انتخابات ۹۲ یک کمدی تلخ است. نه تنها اوج پستی و رذالت قدرت را آشکار می کند بلکه مهم تر از آن فقر و بی مایگی جامعه به اصطلاح مدنی مقابل آن قدرت را هم عیان می نماید. نه تنها نشان از سقوط هر چه بیشتر یک نظام سیاسی به درون حلقه های تنگ تر و سیاه تر استبداد است (که صد البته بازهم جای برای سقوط بیشتر دارد چه مانند گذشته چه بسیاری در آن شرکت کنند یا نکنند، این روند ادامه داشته و خواهد داشت!)، اما همچنان نشان از افول اخلاقی و عقلانی و انسانی و وجدانی هر چه بیشتر مخالفین و منتقدین این نظام نیز هست. نگاه کنید به این بی مایگی که پیر و جوان این سیاست را به یکسان در برگرفته است. نگاه کنید که فهم سیاسی این عاملین فعال در این جامعه مدنی که غرق در تصورات ایده آلیستی شان و بحث های وارداتی نظری در باب حقوق شهروندی و انتخابات و لیبرال دموکراسی است فرسنگ ها از فهم عمومی عامه این جامعه هم عقب تر است.

بزرگترین عامل تلخی این کمدی و ابتذال فرهنگ سیاسی جامعه مدنی ما، ناتوانی آن در فراتر رفتن از "دوگانه کاذب شرکت-تحریم" و حرکت به سوی تشکیل اولین نطفه های بهار ایرانی است از طریق ایجاد جنبش های تسخیر فضای عمومی. ناتوانی این جامعه ی ظاهراً فعال مدنی در حرکت خود به سمت یک جنبش اجتماعی مستقل مردمی و همواره انگل جنبش های شکست خورده سیاسی اصلاح طلب بودن و همچنان در پاردایم انقلاب های رنگی و مخملی دهه های پیشین ماندن است که بزرگترین مانع شکل گیری تحول معنادار در ایران شده است.

صد البته که شرایط ایران با سایر کشورها فرق می کند. ولی مگر این تفاوت مانع از آن شد که مشروطه طلبان یک قرن پیش دست از مبارزه برای مشروطه خواهی که مترقی ترین جنبش جهانی شونده زمانشان بود بردارند. مگر این تفاوت ها مانع از آن شد که ایرانیان دهه بیست و سی شمسی دست از مبارزه برای ملی کردن نفت و استقلال اقتصادی یافتن و رهایی از یوغ امپریالیسم کهنه بریتانیا بکشند. مگر این تفاوت ها مانع از این شد که جامعه مدنی دهه های چهل و پنجاه شمسی همسو با جنبش های جهان سومی و جنبش های دانشجویی و فمینیستی و حقوق شهروندی دهه های شصت و هفتاد میلادی، امید به تغییر نظام وابسته و فاسد شاهنشاهی را به فراموشی بسپارند. و مگر نه آنکه جنبش سبز هم بنا بود چون تحولات سیاسی در کشورهای اروپای شرقی، حماسه یک انقلاب رنگی-مخملی بیافریند. چه شد که ناگهان تفاوت های ایران و منطقه آن چنان بزرگ شدند که جنبش تسخیر و تلاش برای آفریدن بهار ایرانی به یک اندیشه نیاندیشیدنی و یک رویای دست نیافتنی و یک تابوی ناگفتنی تبدیل شده است. و باز انتخابات و باز هم دست بالای نظام و باز هم همان آش و همان کاسه!

بیایید اندکی تلاش کنیم بیرون از این گودالی که برایمان کنده اند و ما برای خودمان عمیق ترش کرده ایم بایستیم و مستقلانه بیاندیشیم. در یک طرف بی مایگی نیروهایی را نگاه کنید که هر بار به بهانه ای با انتخاب بد بجای بدتر، از بد به بدتر و از رذل به رذل تر فرو می غلتند، و در طرف دیگر بی مایگی نیروهایی را ببینید که چیزی جز تحریم و قهر کردن در چنته ندارند، و اینها همه با هم یعنی باز همان پذیرش چارچوب تنگ سیاستی که قبل از آنکه فراورده ای برای مطالبات اقشار و احزاب مختلف داشته باشد یک نماد تاسف برانگیز "عبثیت" ابدی این جماعت است؛ یک نقطه عطف دیگری است در سقوط شتابان اخلاق و عقل و ایمان و و جدان در میان همه ما (یا اکثریت ما)
در باره این نمایش انتصاباتی، هر موضعی که می خواهی بگیری بگیر، ایجابی یا سلبی فرق نمی کند، هنوز دویدنی است به سوی انتهای یک بن بست که بسته بودنش برهمه گان مبرهن است. اما برای کسی که هنوز جرات اندیشیدن فراتر از بن بست های زمانه خود را نیافته (عمل کردنش پیش کش!) نتیجه اش همان آش کشک خاله است.
این که سر و صداها فقط حول زمان انتخابات - آنهم از این نوع انتخابات - بلند می شود، این که مسئله انتخابات تنها عمده دست مایه فکر کردن های جدی و مشاجره و مناظره کردن و سیاسی شدن ها و نوشتن ها و خواندن ها و مبارزه کردن ها و مخالفت کردن ها و بیانیه صادر کردن ها و بر طبل رهبری سیاسی ملت کوبیدن ها و خودی نشان دادن ها می شود برای این جامعه خصوصا سیاست ورزان و روشنفکران مدعی اخلاق و عقلانیت اش یک ننگ است. چه آنکه به رای دادن مصلحتی برای گفتن نه به حاکمیت دعوت می کند و چه آنکه به تحریم می خواند این هردو هیچ در کیسه ندارند، هیچ! اگر می داشتند سرتاسر سال را هر روزش را به بدیل اندیشیدن ها، بدیل رفتار کردن ها و به گسترش شیوه های بدیل مبارزه کردن مشغول می بودند و روزهای انتصابات را به خود استراحت می داند و اصلا حرف نمی زدند، اصلا فکر نمی کردند، اصلا لالبانی می گرفتند. می رفتند مخ هایشان را به تعطیلات می فرستاند تا فردای نمایش انتخاباتی، تازه تر و پرانرژی تر به تولید ارزشهای جدید تر و انداختن طرح های عملی مبارزاتی نو تر باز گردند

و از این روست که این کمدی که قدرت برای بقایش راه انداخته است، فقط به تمسخر قدرت نمی انجامد. من و تو و ما هم کمدی تلخ خودمان را پای به پای این نظام با جهلمان با ترسمان و با طمعمان راه انداخته ایم. نگاه کن که چگونه به بی مایه ترین شکل ممکن "سیاست" را و حقوق را و عدالت را و مبارزه را برای خود تعریف کرده ایم. کمی هم به خومان بخندیم و بعد اگر هنوز وجدانی و شعوری باقی مانده، برای خودمان اندکی هم اشک بریزیم و از خودمان خجالت بکشیم.

واقعا از خود متاسف باشیم. این "خود" شاید آغاز راه نویی شود.