انتخابات، رفراندومی برای تایید کودتای انتخاباتی
و قدرت مطلقه ی سلطان خامنه ای


امیرهوشنگ اطیابی


• هیچگاه و در هیچ شرایطی نمی توان قدرت مردم و امکاناتشان را دست کم گرفت. این تنها کار دیکتاتورهاست. اگر این خفته از جای برخیزد می تواند تعیین کننده باشد. مردم می توانند روند اوضاع را تغییر دهند اگر قاطع باشند، اگر رهبری قاطع و مصمم خود را بیابند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ خرداد ۱٣۹۲ -  ۱۲ ژوئن ۲۰۱٣


انتخابات، رفراندومی برای تایید کودتای انتخاباتی و قدرت مطلقه ی سلطان خامنه ای
این روزها سئوال اصلی هر ایرانی این است که آیا باید در انتخابات شرکت کرد؟ اگر آری، به که باید رای داد؟ اصولن شرکت یا تحریم با چه هدفی و برای چه تاثیری بر عوامل تعیین کننده ی سرنوشت کشور؟
سال هاست که روند تمرکز قدرت، کشور را بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار داده است٫ به همین جهت است که این انتخابات هم بار دیگر رفراندومی است سرنوشت ساز در این زمینه ها:
·        دیکتاتوریِ مذهبی و فردی یا جمهوری؟
·        تحریم، نظامیگری، جنگ و ویرانی یا شکوفایی اقتصادی، صلح و سازندگی؟
·        سرکوب، سانسور و تبعیض یا دمکراسی و رعایت حقوق بشر؟
·        روش های مافیایی کسب ثروت و قدرت یا قانونمندی، شفافیت و پاسخگویی؟
در واقع آن چه در انتخابات ۱٣٨٨ رخ داد رفراندومی بود که مردم برای نجات کشور و جلوگیری از ایجاد شرایط بحرانی کنونی، به انتخاب ولایت مطلقه و دستگاه نظامی-امنیتی اش نه گفتند٫ اما روحانیت اشرافی رشد یافته در نظام کنونی، مجموعه ی نظامی-امنیتی و الیگارشی مافیایی-مالی حاکم رای مردم را با کودتایی نادیده گرفتند٫ پیش از آن هم، انتخابات ۱٣۷۶ رفراندوم دیگری بود که دولت اصلاحات را به جای منتخب ولایت مطلقه بر سرکار آورد تا روند تمرکز مافیایی قدرت کمی کند شود٫ ولی همان مجموعه، با حفظ ارکان اصلی قدرت در دست خویش توانستند انتخاب مردم را در حرکاتی خزنده خنثا سازند٫ از آن زمان تاکنون قدرت بیت رهبری و نیروی تحت فرمانش در مجموعه ی حاکمیت به شدت رو به افزایش گذاشته و با حذف کامل اصلاح طلبان، میانه روانی مانند رفسنجانی و نمایندگان تازه به دوران رسیده ی رده های پایینی نیروهای نظامی-امنیتی، یعنی جناح احمدی نژاد-مشایی کاملا تحکیم شده است٫ در واقع احمدی نژاد و خاستگاهش ابزاری شد در دست حاکمیت برای حذف کامل اصلاح طلبان، جنبش سبز و نیروهای طرفدار رفسنجانی ٫ پس از انجام این وظیفه وی نیز به اسقاطی های نظام پیوست و به نحو حقارت آوری کنار گذارده شد تا پا را از حد خود درازتر نکند٫ وجه مشخصه ای که رفراندوم حاضر را از قبلی ها جدا می کند واقعیت عریان تثبیت کودتای انتخاباتی و برگشت ناپذیری قدرت بیت رهبری است٫ بسیاری از ایرانیان صرفنظر از مواضع شان در این انتخابات، کمابیش در این زمینه یکصدایند٫ 
شکل پاسخ هر ایرانی به این رفراندوم می تواند کاملا متنوع باشد ولی مهم اینست که تاثیرگذار و سرنوشت ساز باشد٫ آیا شکل این پاسخ شرکت در انتخابات است؟ یا رای به این یا آن کاندیدا؟ یا رای باطله؟ یا شرکت در مبارزات انتخاباتی و طرح خواست ها و شعارها، صرفنظر از رای دادن یا ندادن؟ یا تحریم فعال و اعتراضی؟
برای تصمیم گیری یک رشته عوامل کلیدی مطرح در این انتخابات  بررسی می شود تا کمکی باشد به تصمیم گیری واقع بینانه و به دور از توهم و خیال پردازی٫
 
۱٫     مهلکه ای که ایران و ایرانیان با آن مواجهند
در اثر سیاست های ماجراجویانه و توهمات حکومت ولایت مطلقه برای ایجاد و احیای امپراطوری اسلامی-شیعی در خاورمیانه، افریقا و سایر کشورهای اسلامی همزمان با نابود کردن وحدت ملی،  کشور در محاصره ی کامل اقتصادی-نظامی و درآستانه ی فروپاشی اقتصادی- اجتماعی، دخالت های گسترده ی خارجی، جنگ، ویرانی و تلاشی است٫ این فوری ترین و اصلی ترین خطری است که هستی کشور و همه ی ایرانیان را تهدید می کند٫
بیت رهبری و ارکان قدرتش اکنون چه در داخل و چه در خارج خود را به عنوان قدرت بلامنازع کشور معرفی کرده است٫ قدرت حاکم مدت هاست که دیگر در عرصه ی داخلی نمی گنجد و در پی به رسمیت شناخته شدنِ حوزه های نفوذ خود، مطرح شدن به عنوان بازیگری جهانی و قدرت اصلیِ منطقه است٫  تقلای قدرت حاکم در این زمینه، به موازات تلاش برای دستیابی به قدرت اتمی، عملا به طور تصاعدی به گسترش نفوذ امریکا و غرب و فروش تسلیحات در درهمان مناطق مورد علاقه ی حاکمیت و محاصره ی نظامی کشور کمک کرده است٫ [۱]
کشور هیچگاه در محاصره ی این همه پایگاه های نظامی ناتو، آن هم در مرزهای خود نبوده و روابطش با همسایگان تا این حد متشنج و تخریب نشده است٫ اطراف کشور ما به بشکه ی باروتی تبدیل شده است که آماده ی انفجار است٫ مدت هاست که جنگ میان حاکمیت کنونی و دستگاه نظامی-امنیتی آن به طور پنهانی جاری است٫ [۲] موازنه ی قوا در تعادل ناپایداری قرار دارد که می تواند با تلنگرِ یکی از طرفین منازعه،  کشور و منطقه را در مهلکه ای غرق کند٫ عامل اصلی داخلی در این شرایط، حاکمیت کنونی و در راس آن بیت رهبری است که قدرت اقتصادی-مالی-نظامی-امنیتی را براساس سرمایه داری مافیایی-انگلی به شدت متمرکز کرده [٣] ولی نمی خواهد نه در عرصه ی داخلی و نه در عرصه ی خارجی به قوانین و روش های امروزین سرمایه داری و ساختار قدرت آن گردن نهد٫
غرب مدت هاست که در حال آماده سازی و تدارکات لازم برای هشدار یا یک رودرویی تمام عیار است و همه ی امکاناتش را به کار گرفته است [۴] تا به قدرت اصلی در ایران بگوید «کسی بهتر از شما و روشی کم هزینه تر از توافق با شما نیست٫ اما اگر حد خود را نشناسید همه ی گزینه ها روی میز و قابل اجراست»٫ باید گفت زمان اجرا بسیار نزدیک شده است٫
در اینجا سوال گرهی این است که آیا هیچکس دیگری به جز سلطان خامنه ای و نیروهای تحت کنترلش و بدون موافقت آن ها می تواند به کاهش تنش ها و خطر رویارویی کمک کند؟ پاسخ به این سوال قطعن نه است٫ حتی رفسنجانی و خاتمی نیز به این امر معترف بوده و هستند٫ اگر سازش با غرب، تنش زدایی، توافق در زمینه ی برنامه ی اتمی و پایان دادن به تحریم ها لازم بشود خامنه ای چه نیازی به آن ها دارد؟ غرب سال هاست که می داند قدرت اصلی در کجاست٫ برای غرب ایده آل، وجود نیرویی است که با اقتدار حکومت کند و در غیاب هر گونه آلترناتیو ملی-دمکراتیک -که در واقع خطر اصلی برای هردو طرف است- بتواند با آن برای گشودن بازار ایران و تامین منافعش به توافق، تعادل و ثبات لازم برسد٫ در واقع منافع سرمایه داری جهانی و داخلی این را ایجاب می کند٫ ولی متاسفانه تاریخ سرمایه داری نشان داده، آن جا که توافق ناممکن شود، قوانین بازی قدرت از سوی یکی از طرفین نقض و براساس ارزیابی نادرستی از تعادل قوا عمل شود، جنگ های وحشیانه ای به راه می افتد٫ [۵] این مهلکه ایست که در آستانه ی آنیم٫ البته توافق سلطان خامنه ای با غرب، می تواند گشایشی مهم در عرصه ی اقتصادی ایجاد کند و از جنگ و ویرانی کشور اجتناب شود٫ در این صورت حمایت از جمهوری، دمکراسی، حقوق بشر و جامعه ی مدنی اولین قربانی خواهد بود٫ آیا این توافق موجب عربستان شدن ایران نخواهد شد؟
آیا انتخابات در این شرایط برای رسیدن به چنین توافقی کارساز است و می تواند مارا از مهلکه برهاند؟ اگر انتخابات بتواند گانگسترهای حاکم را وادار کند که روش های مافیایی کسب و حفظ قدرت را کنار بگذارند (آنچه اصلاح طبان حکومتی خواهانش بودند)، سیستم را قانونمند کنند و به قوانین و روش های سرمایه داری جهانی بخصوص برای اتحاد قانونمند خود و مجموعه ی سرمایه داری ایران گردن بگذارند، شاید انتخابات بتواند کشور را از دام مهلکه رها کند٫ [۷] ولی، در لحظه ی حاضر و با کمال تاسف، مجموعه ی واقعیت ها، چیز دیگری می گوید و چنین انتخاباتی در این زمینه نمی تواند کارساز باشد٫        
 
۲٫     نجات جمهوریت یا نوشداروی پس از مرگ سهراب؟
بسیاری معتقدند که با انتخابات می توان جمهوریت نظام را حفظ کرد٫ سئوال اینست که آیا چیزی از جمهوریت نظام باقی مانده است؟
از زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به این سو به تدریج ولایت مطلقه در قانون اساسی کشور تحکیم شد؛ مقام ریاست جمهوری و نخست وزیری یکی شد تا مقام ریاست جمهوری به نقش نخست وزیری مقام ولایت کاهش یابد؛ نقش شورای نگهبان به شدت تقویت شد و نظارت استصوابی درعمل آزادی انتنخابات را حذف کرد؛ نقش مجلس خبرگان برای کنترل ولایت فقیه نیز به شدت تضعیف شد؛ مجلس در زمان خاتمی عملا ناچار شد مصوبات خود را با نامه های خامنه ای پس بگیرد؛ با آمدن احمدی نژاد، علیرغم اینکه نظر مقام ولایت به وی نزدیک بود، خامنه ای در زمینه ی تعیین وزیر خارجه، وزیر اطلاعات و حتی معاون اول به وی تحکم کرد و ریاست جمهوری را به معاونت ولایت تبدیل کرد؛ این مجموعه اکنون به اینجا رسیده است که بیت خامنه ای در نقش دربار یک سلطان عمل می کند٫ خامنه ای نماینده ی خداست و اوامرش واجب الاجرا٫ همه ی ارکان های جمهوریت نیم بندِ مبتنی بر قانون اساسی به نهادهای مشورتی و انتصابی مستقیم و غیرمستقیم «مقام معظم» رهبری تبدیل شده است٫ در مجلسی که مطابق منویات «مقام معظم» از اصول گرایان تشکیل شده، حتی برای استیضاح وزرا و سئوال از ریاست جمهوری نیز موافقت قبلی لازم است٫ با احتساب پیشرفت جهان در سی و پنج سال گذشته ما عملا یک گام هم از حکومت دیکتاتوری شاه و دربارش از لحاظ شکلی عقب نشسته ایم و به جای دیکتاتوری سکولار تک حزبی، به دیکتاتوری سلطانیِ فرقه ای مذهبی همراه با یک حزب پادگانی (سپاه، بسیج و شبکه ی اطلاعاتی-امنیتی) گردن گذاشته ایم که بسیاری آزادی های شخصی و مدنی خود را نیز از دست داده ایم٫
در چنین شرایطی با توجه به روند تغییرات منفی گذشته در جهت تحکیم دیکتاتوری و حذف  همه ی نیروهای سیاسی و جناح های حکومتی، انتخابات چه چیزی را می خواهد نجات دهد؟ آیا ما انتخاب می کنیم یا روندی پایان یافته را تایید و تثبیت می کنیم چون این روند نیازمند آن است؟ آیا می خواهیم امید خود را زنده نگه داریم یا آن را به مسلخ ببریم؟ آیا انتخاب می کنیم یا فردی منتصب را موجه می کنیم؟
با تمام وجود معتقدم اگر چیزی برای نجات دادن مانده است باید آن را نجات داد٫ اما اگر به قعر چاه می رویم تا نجات دهیم، باید مطمئن باشیم که طناب ما را کسی در بالای چاه قطع نمی کند تا هم ناجی و هم غریق در اعماق بمانند٫ تجربه ی گذشته چنین نشان داده، امید که اینبار چنین نشود٫
 
٣٫     اپوزیسیون و انتخابات
از بخش قریب به اتفاق اپوزیسیون ایران [٨] نمی توان انتظار داشت که نظر مثبتی به این انتخابات و کلا رژیم ولایت مطلقه داشته باشند٫ آن ها آزادی سیاسی و حقوق مدنی-اجتماعی خود را از دست داده اند؛ آواره و تبعید شده و تبعیضات وحشتناکی را متحمل شده اند؛ دراثر اعدام، قتل عام، شکنجه و زندان داغ های بسیاری دیده اند؛ هستی خویش و سال های مهمی از زندگیشان را از دست داده اند؛ خانواده هایشان متلاشی شده است؛ مورد تهدید و ترور بوده اند؛ و ازهمه مهمتر از ارتباط فعال با کشور و مردم محروم شده اند٫ چگونه از آن ها می توان انتظار داشت به قاتلین، زندانبان ها، متجاوزین به حقوق حقه ی خود، به غاصبین هستی و زندگی شان اعتماد کنند و در بازی انتخاباتی آن ها شرکت کنند؟ آن هم در حالیکه هیچ قدمی برای رفع این تبعیضات و جبران آن برداشته نشده و شرایط همواره بدتر شده است٫ این به مفهوم واگذاری آخرین سنگر دفاعی در برابر چنین حکومتی، یعنی فراموش کردن هویت، تجربه و آرمان ها است٫ مردم کشور در سایه مصیبت ها و رنج های روزمره ی خود، می توانند مجموعه اپوزیسیون ایران را درک کنند و به تجربه ی عمر آن ها احترام گذارند٫ در عین حال اپوزیسیون می تواند به حق انتخاب مردم احترام گذارد به آن ها تحکم نکند٫ نمی توان انتظار داشت همه بدون آنکه خود تجربه کنند تجربه ی آنان را بی کم کاست به کار بندند٫ فراموش نباید کرد که قدرت حاکمه مسئول عمده بسیاری از نقاط ضعف حاکم بر اپوزیسیون است که معلول پراکنده شدن در دهها کشور و محرومیت از ارتباط مستقیم با مردم و کارسیاسی آزادانه در وطن خویش است٫ اما آنچه که از اپوزیسیون همواره برآمده و بر می آید حمایت و رساندن صدای مردم کشور به جهانیان و گسترش آگاهی و ارتباطات در این جهت است٫
 
۴٫     نقش و قدرت مردم
هیچگاه و در هیچ شرایطی نمی توان قدرت مردم و امکاناتشان را دست کم گرفت٫ این تنها کار دیکتاتورهاست٫ اگر این خفته از جای برخیزد می تواند تعیین کننده باشد٫ مردم می توانند روند اوضاع را تغییر دهند اگر قاطع باشند، اگر رهبری قاطع و مصمم خود را بیابند و اگر امکانات لازم برای بروز قدرت خود را داشته باشند یا به آن دست یابند و حفظش کنند٫ روند ٣۵ سال گذشته نشان داده که هر ازگاهی این قدرت توانسته نقشی مهم ایفا کند٫ بخصوص عامل مهم و تعیین کننده در تحولات آینده ترکیب به شدت جوان و تحصیلکرده ی جمعیت و زنان کشورند که با شیوه های حاکمیت کنونی به طور بنیادی در تضادند٫ اما از سوی دیگر حاکمیت نیز توانسته حداکثر امکانات و ابزار تشکل و فعالیت سیاسی-اجتماعی-مدنی را از مردم سلب کند٫ [۹] اکنون حتا رفتار نامزدها، کمپین انتخاباتی آنان و طرفدارانشان را محدود و کنترل می کنند٫
در شرایط حاضر ابزار لازم برای حرکت و عمل مردم به شدت محدود شده است ولی احتمال وقایع غیرقابل پیش بینی در شرایطی استثنایی را نمی توان نفی کرد٫ سوال این است که در شرایط کنونی مردم ایران چگونه و با چه ابتکاری می توانند در این رفراندوم نقش خویش را ایفا کنند؟ با شرکت در کمپین های انتخاباتی؟ با رای به این یا آن «اصلاح طلب» مورد تایید و تحت کنترل «مقام معظم»؟ با آرای باطله؟ یا با روی گرداندن اعتراضی از این سناریوی «مقام معظم» و طبقه ی مافیایی حاکم در آخرین لحظات؟ کدام روش می تواند بیانگر خواست مردم برای نجات کشور و تحولی هرچند مقطعی و کوتاه مدت باشد تا نقش اهریمنی قدرت حاکم را کم یا بی اثر کند؟ آیا بدون درس گرفتن از گذشته چنین چیزی ممکن است؟ آیا هیچ نشانه ای از اینکه مجموعه ی جناح های موجود در جهت منافع مردم و ۹۰ درصد پایینی هستند دیده می شود؟

امیر هوشنگ اطیابی
۲۲ خرداد ۱٣۹۲ برابر با ۱۲ ژوئن ۲۰۱٣

[۱] به مقاله ی «خدمات بی رقیب جمهوری اسلامی به امپریالیسم» مراجعه کنید٫
   www.akhbar-rooz.com

[۲] این جنگ های پنهانی در لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان در اوج خود مشاهده شده است و اکنون بخصوص در سوریه محور اصلی است٫ عملیات تروریستی و تخریبی در هر نقطه از جهان که امکان پذیر بوده است به شدت دنبال شده است٫ حوزه های نفوذی در امریکای لاتین (که تحولات ضد امپریالیستی و مردمی آن هیچ ربطی به نقش ارتجاعی حکومت اسلامی ندارد) و بخصوص در افریقا دنبال شده است٫ گسترش روابط اقتصادی و نظامی با کشورهای مذکور و بخصوص با کره شمالی، چین و روسیه  نه براساس منافع ملی بلکه براساس این جنگ پنهانی به شدت تمام پیگیری شده است٫

[٣] ماهیت شکل گیری این قدرت مافیایی و فاسد یادآور دوران اولیه شکل گیری سرمایه داری است که با انواع تقلب، دزدی، جنایت، عملیات مافیایی، استعمارگری و قتل عام مردم در شورش ها و مقاومت ها همراه بود٫ البته وجه مشخصه ی حاکمیت کنونی ایدئولوژی واپس گرایش، حذف رقیبان و نیروهای مخالف با جنایات، سرکوب ها، قتل عام ها و ترورهای داخلی و خارجی است٫ این جنگ قدرت اکنون به نوعی درپیرامون سندیکای اصلی جنایتکاران و مافیای حاکم هنوز در جریان است چون هیچ قانونمندی ای بر ساختار قدرت حاکم نیست٫

[۴] تدارکات نظامی امریکا و غرب کامل شده است؛ جنگ در سوریه، تنها متحد حکومت در منطقه، جریان دارد؛ افکارعمومی جهانی به شدت برعلیه حاکمیت برانگیخته شده است؛ انواع تدارکات برای انواع مختلف آلترناتیوسازی (از میان نیروهای سلطنت طلب، مجاهد، چپ، اصلاح طلب و احزاب ملی- منطقه ای) درحال انجام است؛ برای تاثیر برافکارعمومی داخلی تدارکات و سرمایه گذاری رسانه ایِ بی سابقه ای انجام شده است؛ پس از سی سال رسانه های غربی سکوت معنی دار خود درمورد جنایات جمهوری اسلامی و نقض فاحش حقوق بشر را شکسته اند؛ افشاگری های متعددی در مورد عملیات دستگاه اطلاعاتی خامنه ای در خارج از کشور انجام می شود و دیپلماسی پنهانکاری و فراری دادن تروریست هایش را کنار گذاشته اند؛ دشمنان  خارجی حکومت به شدت تجهیز و مسلح می شوند و همسایگان را مقر پایگاه های متعدد کرده اند؛ از همه مهمتر تحریم ها هرچه بیشتر و موثرتر می شوند تا به امکانات مالی حاکمیت ضربه بزنند و درعین حال مردم را از صحنه ی تحولات خارج کنند؛ هم غرب هم رژیم از تبعید نیروهای سیاسی و مخالف رژیم، که می توانند در تحولات ملی-دمکراتیک نقش آفرینی کنند، به شدت استقبال می کنند تا کشور از آنان تهی و آلترناتیوسازی تسهیل شود؛ و٫٫٫

[۵] جنگ ایران و عراق  و سرنوشت صدام حسین و عراق، قذافی و لیبی، طالبان و افغانستان، اسد و سوریه نمونه های ملموس و معاصرند٫ جنگ های اول و دوم جهانی از جمله وحشیانه ترین جنگ های معاصر بودند که بر همین اساس رخ دادند تا قدرت ها به طور واقعی شناخته شوند البته به بهای نابودی دهها میلیون مردمی که سهمی در قدرت نداشتند٫

[۶] مانند پذیرش صلح با عراق که با قتل عام هزاران زندانیان سیاسی همراه شد و به ناگهان بحران و خطر فروپاشی را به رونق اقتصادی، استقبال جامعه ی جهانی و از لحاظ سیاسی به سکوت مرگ در جامعه تبدیل کرد و نظام را به هشت سال ثبات در زمان حکومت رفسنجانی رساند٫ البته او خود مبتکر صلح و ناجی نظام بود٫

[۷] رفسنجانی در این زمینه کاندید بسیار مناسبی بود و می توانست سندیکای جنایتکاران را در حکومت متحد کند و سرمایه داری خارج از حکومت را نیز با آن ها پیوند بزند٫ حذف وی نشان داد که نیروهای حاکم در حال حاضر یا آمادگی اش را ندارند یا می خواهند این نقش را برای خود حفظ کنند٫ در مورد افغانستان، عراق، لیبی و سوریه علیرغم توافقات اولیه با غرب و دورانی آرام، کار از کار گذشته بود و آنچه نباید می شد شد٫

[٨] مجموعه ی نیروها، سازمان ها و احزاب سیاسی (از جمله بخشی از اصلاح طلبان و جنبش سبز)؛ مجموعه ی اقلیت های ملی، قومی و مذهبی؛ فعالین تشکل های زنان، کارگران، جوانان و دانشجویان، معلمان، هنرمندان، وکلا و خبرنگاران؛ تشکل های مدنی، صنفی، فرهنگی، اجتماعی و فعالین حقوق بشر؛ و از سوی دیگر مجموعه ی وسیعی از منفردینی که به دلیل تعلقات مختلف حقوق انسانی شان در جمهوری اسلامی به شدت نقض شده است٫

[۹] حکومت هیچ تشکل غیردولتی و مدنی را باقی نگذاشته؛ رسانه ها و روزنامه هایی که به نحوی منعکس کننده ی خواست مردم بوده اند را حذف، نابود و یا سرکوب کرده؛ نمایندگان شان را تبعید، زندانی و سرکوب کرده است؛ هیچ حزب و سازمان سیاسی دگر اندیش و اصلاح طلبی را باقی نگذاشته است؛ حق اجتماعات و تظاهرات را سلب کرده است؛ هر حرکت اعتراضی و اعتصابی را در نطفه خفه کرده است؛ فضای مجازی، اینترنت و ارتباطات تلفنی را به شدت تحت کنترل دارد٫