از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : اِر در واژه ی اِران، نیز همان زمین یا خشکی است. اران، جمع اِر، است. چنانکه توران، جمع تور، است. توران، یعنی تور ها.
واژه ی اِران یعنی زمین ها، خشکی ها. و این اشاره است به زمین های اطراف دریا، یعنی همان دریای خزر، تالشی دولاو، کاسپین و دریای مازندران.*
* این دریا، دارای چهار نام است. که در ایران دو نام آن مشهور است. یعنی خزر** و مازندران. دو نام دیگر آن کاسپین و تالشَ دولاو یا تالشی دولاو است. دولاب = دول آب = آب ژرف. و به همین خاطر بخش زمین های ساحلی تالش نشین را هنوز تالش دولاب می گویند. یعنی آب ژرف تالش = دریای تالش. امروزه منطقه تالش دولاب، نام اش شهرستان رضوانشهر است، که با انزلی هم مرز می باشد. رضوانشهر نامی نو است، که سابقه ای کمتر از چهل سال دارد. تالش دولاب ولی در هزاره ها بُن دارد.
** ایرانیان این نام را در تاریخ فراوان خوانده و شنیده اند، خَزر. خزر یعنی خز آر. یعنی آورنده ی خز. خزر ها از نژاد مغول اند. با آمدن پاییز از مناطق شمالی خز، انواع پوست حیوانات به سوی مناطق جنوبی می آوردند برای فروش و یا معامله ی پایا پای. به همین خاطر به آنها آورنده خز می گفتند. خزر = خزار = خز آر = آورنده ی خز؛ واژه ای است مثل فرَ وَر = فر آور = آورنده ی فَر = فروهر(غلط مصطلح). یا بجار = بج آر = آورنده بج = آورنده برنج = آورنده ی شَلتوک*** یا سوار یا هوار یا بهار = وَ آر = تعجب بر انگیز و ... واژه ی بجار = آورنده ی برنج، هنوز در زبان گیلکی و تالشی به جای مزرع برنج بکار می رود.
«خیزید خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است»
اشاره به آمدن فصل سرما و پاییز = با اییز = وا اییز = باد خیز، و خز و خزر و خزان، می باشد. به باد، با، پا، و وا نیز گفته می شود. چنانکه باکو، همان وا کو است. و باده، همان واده است. وادِه یعنی وا دهنده، یعنی باد دهنده، یعنی تاب دهنده. نام تاب - آن ریسمان آویخته که با آن تاب می خورند، نیز در تالشی وا، است. خمر و نوعی مربا نیز «وا» است. در ماسال ما روستایی وجود دارد به نام «واده گاه»، که آنجا خمره های خالی فراوان از زمین در آورده اند، که در واقع محل نگهداری واده = باده، بوده است. وادِه از بُندار «وادوین» = به باد دادن، تاب دادن، مشتق - گَل آوَز، شده است.
اییزِ پاییز، در بُندار شتن یا ایشتِن = برخاستن، بُن دارد. این مصدر هنوز در تاتی، تالشی و با کمی تغییر شکل در آلمانی بکار می رود.
باقی مانده ی خلق خزر، امروز در افغانستان می زید. در استان بادیان مَندنگاه دارد. در افغانستان به آنها هَزارَه، می گویند. مذهبشان شیعه است. به همین خاطر بارها مورد قتل عام قرار گرفته اند. بر عکس آنچه ما از یورش مغولی در تاریخ می خوانیم، هَزارَه های افغانستان آرامترین مردم آن سر زمینند. شاید هم بخاطر جنایاتی که در حقشان صورت گرفته، قدر آرامش را می دانند. هَزار و خزر = خز آر، دو شکل از یک واژه اند. مثل هُور و خُور، و ... شکل هَزارَه یعنی نوع تلفظ مردم افغانستان، درست تر، یعنی گویا تر است؛ و کار بُن یابی را آسانتر می سازد.
طالبان افغانستان بر این قوم جنایات بی حدی روا داشت. از جمله تندیس های بودا را در دیارشان در هم کوبید و خرد کرد.
***شَلتک یا شَلتوک، یعنی خار نوک. شَل نوعی خار شتر است. نوک برنج صدری، یعنی همان باسمتی ایرانی، خار دار است. و به همین خاطر شَلتک یا خار نوک نام گرفته.
این کامنت را با اینکه اصلن وقت نداشتم، بخاطر «اِران» نوشتم. زیرا ایرانیان آن را فراوان بکار می برند و معنی آن را اغلب مردم نمی دانند. از سوی دیگر می ارزید که این واژه را به بر رسی بنشینم زیرا فامیلی آن بزرگ مرد دانشمند کم نظیر و عدالتخواه ایران زمین در این واژه بُن دارد.
در ضمن تالش ها اِران را به معنی وطن می دانند و عزیز می دارند. و به احترام آن، هنوز دختران خود را اِران می نامند.
بیشک خواننده خواهد گفت: حبیبی جان تو دو ده مقوله ی دیگر را نیز گشودی! آری، درست است. این بر می گردد به کار رُمانی، یا ریسه ای من. یعنی در گذر و سر راه خود، هر چه می بینم گره دار، آنجا کمی این پا و آن پا می کنم، از زبان مادری خود سود جسته، ویله اش وا می کنم.
من این نوع کار را که به ادبیات نزدیک است، و بسیار گاه خود ادبیات است؛ را بیشتر از اشکال دیگر می پسندم.
شاد باشید
۵۵۱۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۲
|