مهندسی جام زهر خرداد ۹۲ - ئاواره



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ خرداد ۱٣۹۲ -  ۱۷ ژوئن ۲۰۱٣


سیمای انتخابات ۹۲
قراین نشان میدهد که بیت رهبری و خود رهبر در چنبره مرگ و زندگی ، به انتخاب مسیر دگری از حکومت کردن تن درداده است و می خواهد کوتاه بیاید، مغایر با توهمات ایدئولوژیک رسمی خود، اما باناز و کرشمه و حیله گریهای آخوندی اش. تمام حوادث مانند حرکت دومینهای به شکلی مهندسی شدند که در آخر بازی کمترین لطمه به وجاهت و قدرت رهبر حکومت برسد، طرحی ماهرانه برای مقبول نمودن رهبر حکومت در نزد مردم، زمینه سازی برای خروج از گرداب بحران هردم فزاینده نارضایتی ها، باز نمودن حلقه نفس گیر تحریمهاو دمیدن نفسی تازه در ریه های اقتصاد رو به مرگ واز نفس افتاده ایران و….
به باور من مهندسی انتخابات با همیاری طیف هاشمی و خاتمی و مدارا و هم اندیشی و برد- برد با رهبر حکومت صورت گرفته است و غیر از این نه ممکن و نه قابل اجرا میبود. این تنها راه باقی مانده برای هسته مرکزی حکومت به رهبری ولی فقیه بود تا بتواند از گرداب بود و نبود خود خارج و دوباره به بقا خود امیدوار شود. تصمیم بسیار دیرهنگام هستهمرکزی حکومت در چرخش بهسوی اصلاح طلبان، نشان از چهره به چهره شدنش با مرگ دارد، نشان از حس صیانت نفس و پرهیز از پایان یافتن حکومت ولی فقیه و مافیای مالی-نظامی آن دارد.
از سوی دیگر دادن سکان به مهرههای قدرتمند و مطرح اصلاحات بشکل مستقیم، در سایه بردن ولی فقیه بود ونافی سکانداری ومقام اولی رهبر، به همین دلیل عبور دادن افرادی مانند عارف و روحانی از سد فیلترینگ شورای نگهبان، کاری کاملا حساب شده و با نظر و خواست رهبر حکومت بوده و غیر این با واقیعت حکومتداری در رژیم ولی فقیه هم خوانی ندارد. اگر رهبر حکومت قصد داشت که به سیاق سابق براند، این دو نفر را هم به راحتی فیلترینگ میکرد، نه از کسی ترس و واهمه داشت ونه با کسی رودروایستی، غیر از ترس و واهمه اش از هستی دائم کاستی پذیرخویش، از هرکی به هرکی شدن صفوف مردانش در حاکمیت، از آفزایش نفرت عمومی از حکومت درجامعه ایران، از بحران لاعلاج اقتصادیش و بالاخره از انزوای کاملش در مناسبات جهانی.

تاکتیک زشت و زیبا
مادرت خوان کرم بود، میداد از پس و پیش   به گدایان من نان، به بینوایان زر و سیم
این شعر در شروع توهـین آمیز و در انتها تمجید گرانه، می تواند نماد ساده شدهای باشد از سناریویی، که حکومت اسلامی با مهارت برای اینکه نه سیخ بسوزد نه کباب، به اجرا گذاشت.
بیت اول
- کارنامه ۳٤ ساله تکتازی و آویختن در غبارهای مسموم ایدولوژیکی
- کارنامهتقلبی و سرکوب در انتخابات ۸۸
- ندادن اجازه ورود به خاتمی و رد صلاحیت هاشمی و مشایی
- آوردن لولوی منفوری به اسم جلیلی و صف بستن منفورترین ها پشت سر او
و …
بیت دوم
- یک کاسه نکردن اصول گرایان، کاری که رهـبر میتوانست از عهده اش برآید
- یک کاسه کردن میانه روها و اصلاح طلبان
- مخالفان نظام هم بیایند رای بدهند
- به کسی نظر ندارم
- دست نبردن در نتیجه آراء مردم، ( نتیجه ای که برای نظام پیشاپیش آشکار بود، البته کمکی دست هم برده بودند ، شروع ٥٠٪ برای روحانی و نگه داشتن او در حد نصف رای دهندگان، تا وزنه ای هم برای خودشان نگه داشته باشند، ...ولی نشان دادن رای مثلا ٢٪ برای جلیلی تف سر بالا می شد، یا ۸٠ ٪ برای روحانی اشارهای میبود به قدرت و جایگاه تحول طلبی در بین مردم...)
- برافراشتن پرچم تحول طلبی توسط مهره مورد اعتماد خود رهبر

باید هم یاد آور شد که گفتن مدام و بی وقفه این امر از سوی ولی فقیه که هر رای ، رایی است به نظام، دلالت براین امر داشت که امتیازی را که قرار است به اردوی اصلاحات و مردم بدهد، یک بردی هم برای خود او در برداشته باشد.
حذف عارف و یک کاسه کردن همه اصلاح طلبان، پوئنی بود از قبل طراحی شده و اعطا شده بهرهبرحکومت تا چنان ننماید که پیروان موسوی و اصلاحات به پیروزی رسیدند، بلکه این از حلقه مومنان و باورمندان رهبر است که دارد علم تحولات مورد نیاز را بر دوش می کشد. خاتمی و هاشمی خوب بازی و پاس کاری کردند و بر تزلزل اکثریت مردم بدبین و مردد غلبه کردند (البته نه بر همه)
بنا براین سر درگمی و دودلی و چند دستگی در میان هواداران اصلاحات و نیروهای دگر اندیش غیر حکومتی برای شرکت در بازی انتخابات که به احتمال زیادو منطقا از دریافت و واکنششان به همان نیت نهفته در بیت اول ناشی میشود، کاملا قابل درک است.
جلب دوباره مردم به پای صندوق، دشوارتر از باور اوردن دوباره به چوپان دروغگو بود، اما مردم درمانده ایران، مجبورند که بهر نامحتملی، احتمال محتمل بودن بدهند. این امر ناشی از همان نیروی نهفته در درون انسان است که به هنگام یورش انبوه نیازها و خطرات، باور به سحر و جادو و باور میلیونی به برنده شدن در لاتاری را در درون او بر می انگیزاند.

اثبات این امر
درستی و یا نادردستی وجود رویکرد تازه در حکومت فقها و چرخش به سمت اصلاح طلبان درون حکومتی، امری است که توسط رویدادها و رفتارهای آینده رهبر و حکومت اسلامی اثبات و یا رد میشود.
اگر:
- در مورد مسئله هـسته ای راه سازش در پیش بگیرد تا بتدریج راه را برای پایان دادن تحریمها باز کند
- بتدریج فضای پلیسی و خفقان را کمتر کند
-ازادی زندانیان ٨٨ و دیگر زندانیان سیاسی
-....
در اینصورت تز مهندسی مورد ادعای من و دادن علم اصلاحات به دست افرادی در حلقه ولی فقیه، توسط هسته مرکزی حکومت، اعتبار می یابد.
در صورت ادامه همان سیاست سالهای پیش توسط جناح حاکم با شیخ جدید، میتوان تحولات اخیر را تنها تاکتیک موقتی سوء استفاده زیرکانه از نیروهای اصلاح طلب درون و برون حکومت دانست. می توان پذیرفت که رژیم دارد با سیاست از این فرجه به آن فرجه فرجی است جلو میرود و نیز بر این باور است که خطری موجودیت او را تهدید نمی کند و این چیزی نیست جز اینکه رژیم مصر است که با سر بداخل جهان نیستی شیرجه بزند، امری که نامحتمل می نماید.

زمینه و نقد
تمامی شعارات و مناسک و ابرهای ایدئولوژیکی که از ابتدای بر پایی رژیم اسلامی در توجیه و تثبیت آن بکار میرفتند واکنون کاملا ناکارا و مستهلک شدهاند، تنها و تنها بازتاب وارونه و کج و معوج ساختار تاریخا مهیا و مستعد اجتماعی بودند که بر بستر آن برپایی سیستمی کاملا استبدادی میسر بود، بستری که آخوندها با ان شامه مجرب واجتماعی خود آنرا براحتی از چنگ سلطنت خارج و
دوباره با سفاکی تمام آنرا به شکلی درندانه تر بر پاساختند. آنها نیروی توده های انبوه ودرهم ریخته و فاقد سازمان یابی طبقاتی مشخص را در خدمت احیا و تداوم ظرفیت هنوز ممکن استبداد شرقی بکار بردند. سازمان بی شکل وخمیروار اجتماعی که بنیاد دولت شرقی است، واز شوربختی مردم ایران از حاکمیت برآبیاری به بهره مندی از نعمت بی دردسرنفت انتقال یافته بود، میراثی که از سلطنت به فقها رسید. سازمان اجتماعی که نه در همیاری و نیاز طبقات به یکدیگر، که در دولتی بر فراز طبقات، دولتی که مالک هست و نیست همه طبقات اجتماعی است، حکومتی که در جمهوری اسلامی تبلور خالص و بی کم و کاست خود را یافت، حکومتی که دامنه مالکیتش تا خصوصی ترین عواطف و رویکردهای افراد میرسد.
مردم ایران هم در چنبره بلایای اقتصادی مناسبات پولی - کالایی گیر افتاده اند و هم در لجن سیاسی بجا مانده از استبداد شرقی، به تعبیر مارکس، آنها تنها ازمعایب جهان کهنه ونو و متضرر گشته اند، بدون اینکه از فواید آن بهره مند گردند.
و اما همه این شور و شرها و این چرخشها در سازمان دولتی کهنه، تنها نشان از آن دارد که بدنه سازمان اجتماعی بطرز بسیارمشخصی دگرگون شده و دیگر ان نیست که بود و لاجرم سازمان جدید، هردم امواج سهمگین حضورش را بر در و دیوارهای پوسیده دولت استبدای می کوبد، به همین دلیل هم هست که قدم به قدم حکومت با دست خودمجبور است که به توهمات ایدئولوژیکش همچون زائده ای مزاحم بنگرد، زیرا که دایره کاربردشان دم به دم تنگ و تنگ تر میشود و فریب خوردگانش نیز دیر زمانی است که در گور آرمیده اند، این لباس دگر لباس تن او نیست، کله سر او نیست و لباس و کله سرمناسب خود را می جوید ....
در مورد شیوه تحول دولت استبدادی به سازمان تازه تری در ایران، هنوز زود است که داوری کنیم.

ئاواره