سازمانهای غیردولتی یا خیریههایی در خدمت وضع موجود؟
حمید رضا واشقانی فراهانی – فعال حقوق کودکان کار
•
متاسفانه هرگاه در فضای سیاسی کشور انسداد ایجاد میشود، بدنهای از احزاب وارد سازمانهای غیردولتی میشوند، این میتواند برای این سازمانها از آن جهت که نگرشهای این افراد را به روی دوپا بازگرداند زمینه ساز فرصت باشد، اما نبود سازوکار آموزشی مناسب برای این افراد، می تواند خود زمینهساز تهدید شود و سازمان غیردولتی را به حیاط خلوت احزاب تبدیل کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۹ خرداد ۱٣۹۲ -
۱۹ ژوئن ۲۰۱٣
سازمانهای غیردولتی [۱] یا خیریههایی در خدمت وضع موجود؟
از سالهای پایانی دهه هفتاد تا سالهای میانی دهه هشتاد چندین سازمان غیر دولتی با هدف حمایت و دفاع از کودکان کار و خیابان تاسیس شدند و پروژههایی به این منظور راه اندازی کردهاند٫ همچنین در مجموع بیش از چندین هزار داوطلبِ دانشجو، معلم، هنرمند، مددکار و ٫٫٫ نیز در این مراکز و انجمنها فعالیت داشتهاند٫ اما در طول تمام این سالها و تا به امروز تغییری جدی در مسائل کودکان کار به وجود نیامده است٫ روز به روز بر آمار کودکان کار و خیابان افزوده میشود و نهادهای رسمی مانند بهزیستی و شهرداری، تنها به اجرای طرحهای به اصطلاح ساماندهی پرداختهاند که بیشتر به نمایش میماند تا اقدامی جدی؛ کودک را برای چند ساعت به بهزیستی میبزند، بعد یکی از والدین میآید و تعهد میدهد و از فردا دوباره، خانوادهای که نمی تواند از پس هزینههای زندگی بر بیاید کودک را می فرستد سر کار٫
در طول این سالها سازمانهای غیردولتی، آموزش بخشی از این کودکان را به عهده گرفتهاند و همچنین خدمات بهداشتی-درمانی و مددکاری به آنها و خانوادههایشان ارایه می کنند که علاوه بر ایجاد شرایطی بهتر برای بخش کوچکی از این کودکان، این فعالیتها به واسطه ارتباط مستقیم با کودکان کار و خیابان در مواردی توانسته درک نسبتن روشنی از اَشکال و ریشههای اقتصادی کار کودک، وضعیت آموزشی، بهداشتی و اجتماعی کودکان کار و همچنین آسیبهایی که این کودکان در معرض آن قرار میگیرند به دست دهد٫
اما از سوی دیگر این سازمانها اکثرن -هرچند که با حسن نیت تمام به فعالیت مشغولند- پس از چند سال فعالیت، کمکم اهداف روشن و بنیادی خود مانند «لغو کار کودک» که زمانی در راس اهداف اکثر این سازمان ها بوده را فراموش و به صف خیریهها پیوستهاند٫ ممکن است برای خوانندگانی که تا به حال به صورت جدی به آسیبهای اجتماعی و اقتصادی فکر نکرده باشند این سوال پیش بیاید که این تغییر چه مشکل یا مشکلاتی را ایجاد میکند؟ آیا خیریهها از لحاظ کارکردی و ساختاری نمی توانند در کاهش آسیبهای اجتماعی مفید باشند؟
در این میان ذکر چند نکته درباره خیریهها ضروریست٫ اگر به طور انضمامی به این مساله نگاه کنیم، کارکرد منفی خیریهها آشکار میشود٫ در جامعه مناسبات اقتصادی و اجتماعی وجود دارد که منجر به انباشت سرمایه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در بخشهایی از بدنه جامعه میشود و از سوی دیگر برای بخش بزرگی از جامعه محرومیت را در پی دارد٫ زیاده خواهی سرمایهداران و صاحبان اصلی صنعت، تجارت، تولید و خدمات نتنها باعث میشود کارگران از حقوق طبیعی خود که به واسطه تبدیل ماده اولیه یا وضعیت صفر به کالا یا خدمات باید از آن بهرهمند باشد، محروم شوند، بلکه قوانین موجود به شکلی عجیب یک طرفه و به نفع کارفرمایان هستند٫ از قانون حمایت از بنگاههای زود بازده [۲] گرفته تا شوراهای اسلامی کار که از سوی حکومت به عنوان بدیل بی خطر اتحادیهها و سندیکاهای کارگری تاسیس شدهاند و شورای عالی کار که حتا نمایندگان فرمایشی کارگران در آن هم در اقلیت قرار دارند٫
در این مناسبات، کارگر به اندازه توان و حتا بیش از آن کار میکند اما از ماحصل این کار کمتر از آنچه که بتواند نیازهای اصلی خود و خانواده را تامین کند سهم میبرد و البته کارفرما یا سرمایه گذار، با این استدلال که کار فکری، مدیریت یا سرمایهگذاری میکند، سهمی بیشتر از میزان لازم برای تامین نیازهای اولیه و ثانویه خود میبرد٫ در چنین وضعیتی و با بحرانهای درونی مانند رکود و تورم که دلایل مخلتف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد، روزبه روز کودکان بیشتری وارد بازار کار میشوند٫
خیریهها در اینجا در ظاهر به حمایت از این کودکان بر میخیزند و با برگزاری بازارچه و جشنواره و جمعآوری اعانه هزینه بخشی از نیازهای این کودکان را بر طرف میکنند٫ چنین رفتاری، در وهله نخست باعث میشود تا طبقات فرادست جامعه احساس کنند که رسیدگی و توجه لازم را به این کودکان میکنند و به این صورت از عذاب وجدان بورژآمآبانه خود بکاهند٫ در حالی جدای از درمان سطحی این مساله اجتماعی که بیشتر میتوان عنوان استتار و دفرمه کردن را بر آن نهاد، اولن خیریهها تنها بخش کوچکی از این کودکان را پوشش میدهند و ثانین آسیبهایی که به کودکان به واسطه کار کردن تحمیل میشود به راحتی قابل جبران نیست٫ ثالثن این فعالیتهای خیریهای-خدماتی تاثیری در پیشگیری از افزایش روزبهروز تعداد کودکان کار و کودکانه شدن فقر ندارد٫
نکته دوم در مورد خیریهها، سوء استفاده نهادهای اقتصادی از احساسات عمومی جامعه و همچنین فرارهای مالیاتی است٫ این نهادهای اقتصادی علاوه بر استفادههای تبلیغاتی از کمکهای خود به سازمانهای غیردولتی مانند ادعای حمایت از کودکان کار و خیابان، می توانند با این کمکها از تخفیفهای مالیاتی بهرهمند شوند که صرفه بیشتری برای آنها دارد تا پرداخت مالیات کامل٫ جالب اینجاست که برخی از این نهادها، خود از کودکان و نوجوانان به عنوان نیروی تولید ارزان استفاده مستقیم و غیر مستقیم میکنند [٣]
مساله سومی که در مورد خیریهها باید به آن توجه کرد، نداشتن توان و تخصص کافی در رفع فقر ابزاری [۴] کودکان کار است٫ این نهادها از تامین جهیزیه برای دخترانی که در سنین پایین ۱٨ سال ازدواج میکنند تا اهدای خوار وبار و تامین نیازهای کودکان کار و خیابان بدون ایجاد یک فرایند توانمندساز و اجتماعمحور بیش از آن که حتا منافع فردی و سطحی این کودکان را برآورده کنند، ضربات جدی به استقلال، شخصیت و هویت این کودکان میزنند٫ متاسفانه در اکثر نهادهای خیریه، این که یک فرد نیّت خیر داشته باشد کافی است٫ از آن بدتر در بسیاری از موارد، خیریه خود را تحت اختیار حامی مالی قرار میدهد، به عنوان مثال یک موسسه خیریه، ممکن است برای آموزش کودکان به لوازم التحریر نیاز داشته باشد، اما فرد حامی که از قضا تازه بچه دار شده است، اصرار بر دادن گوشت قربانی به اصطلاح «عقیقه» میکند و از آنجا که نباید مانع کار خیر شد(!)، خیریه چنین کمکی را قبول میکند٫
اما چرا سازمانهای مردم نهاد در طول این سالها بیش از آنکه به استراتژیهای جدید برای رسیدن به اهداف خود دست پیدا کنند از اهداف خود دور شدهاند و در گذر زمان بیشتر شبیه یک سازمان خیریهای شدهاند تا یک سازمان مردم نهاد یا اجتماع محور؟ برای این موضوع می توان چند دلیل عمده برشمرد:
۱- بی توجهی به لزوم دستیابی به تحلیل جامع دستاندرکاران [۵] و برنامه ریزی بر اساس آن
سازمانهای غیر دولتی به طور معمول در تحلیل دستاندرکاران، حامیان مالی را فراموش میکنند، شاید حتا بتوان گفت که تا به حال هیچ یک از این سازمانها در برنامههای جذب خود به طور اصولی به لزوم تغییر نگرشهای خیریهای حامیان مالی خود و همین طور جامعه توجه نداشتهاند، در نتیجه در طول زمان و به مرور نگرشهای حامیان مالی بر اهدافِ کوتاه مدت و سپس اهدافِ بنیادی یا بلند مدت سازمان تاثیر میگذارد و فغالیتها کمکم رنگ و بوی خیریهای میگیرد٫ از سوی دیگر این سازمانها توجه کافی به آموزش داوطلب به مثابه نیروی کنشگر اجتماعی ندارند٫ بسیاری از این سازمانها که از اساس برنامهی مشخصی برای آموزش داوطلب و تغییر نگرشهای خیریهای یا ناخودآگاه وی ندارند٫ نگرشهایی که بیشتر تاثیر را در حل فردی مساله یک کودک کار میبیند تا در کنش موثر جمعی و گروهی٫ این نگرشها به مرور و ناخواسته منجر به تجدید نظر نرم و خاموش در اهداف میشود٫ در سازمانهایی هم که به مساله آموزش داوطلب توجه میکنند جز چند استثناء بیشتر بر آموزش روانشناسی رشد و یادگیری و تحمیل برنامههای دستوری-علمی تاکید میشود، برنامههایی که از اساس برای جغرافیای زیستی متفاوتی است و حتا اگر بتوان آن را بر برنامههای آموزشی-حمایتی کودکان کار منطبق کرد نیاز به تغییرات و اصلاحات فراوان دارد٫ در صورتی که آموزش نیروهای داوطلب با محتوای ریشههای کار کودک، کارکرد اجتماعی نهادهای فعال و ٫٫٫ ضرورتی ست که برای کار با این کودکان و پیگیری فعال مطالبات آنها ضروریست٫
۲- مدون نبودن اهداف کلان و خرد و برنامه عملی که ارتباط روشن و شفافی با اهداف داشته باشد
کم و زیاد شدن و تنوع برنامهها و فعالیتهای این انجمنها در طول زمان، ارزیابی نشدن فعالیتهایی که انجام میپذیرد، روزمرگی و فرسایشی بودن بعضی از فعالیتها در ترکیب با مسائلی چون آشنا نبودن تمام منابع انسانی با اهداف و الگوهای فعالیت، کمکم به فراموش شدن اهداف، نادیده گرفته شدن خلاقیتها و روزمرّگی منجر شده است٫ در صورتی که یک نهاد پویا، تنها با مراجعه دائم به اهداف عالیه خود و تلاش برای تدوین، تقویت یا حک و اصلاح میتواند، توسعه محتوایی و ساختاری سرمایه اجتماعی خود را تضمین کند٫
٣- نبود ساختارهای دموکراتیک
متاسفانه در برخی از سازمانهای حامی کودکان کار، تصمیمگیری شورایی هیچ نقشی ندارد و حتا به نظرات داوطلبان آگاه و کنشگر نیز توجهی نمیشود، از سوی دیگر، نبود این ساختارهای دموکراتیک که مانع از انباشت قدرت و سرمایه اجتماعی در یک یا چند شخص خاص میشود، عملن باعث دفع نیروهای فعالی میشود که می توانند با مشارکت در تصمیمسازیهای سازمان پویایی آن را تضمین و در عین حال اجازه نقد و اصلاح ضعفهای احتمالی را داشته باشند٫ انباشت این ضعفها در بلند مدت سازمان را با تکرار مکرر اشتباهات و بی توجهی به کاستیها روبهرو میکند و از آنجا که چند متولی مشخص به دلیل روزمرگی و نگاه محافظهکارانه نمیتوانند انتقاد درستی از فعالیت خود داشته باشند، نیروهای بیرونی پیش از آنکه در فعالیتها نقش جدیتری را بر عهده بگیرند، خسته از ضعفها، کمکم سرخورده و از سازمان خارج میشوند٫ در بهترین حالت این افراد ممکن است به سازمان دیگری برای فعالیت ملحق شوند اما سازمان بعدی معمولن هم دست کمی از سازمان قبلی ندارد و فرد داوطلبی که میتوانسته تبدیل به سرمایهای اجتماعی برای پیگیری مطالبات کودکان کار باشد، به طور کلی فعالیتی از این دست را رها میکند٫ نمونه بازر نبود این ساز و کارهای دموکراتیک را فعالان حقوق کودک دز سال ٨۶ شاهد بودند: بسیاری از اعضای یکی از همین سازمانها به دلیل انتقاداتی که از ساختار سازمانی هیات امنایی ، برنامهای و محتوایی ِسازمان مزبور داشتند، اخراج شدند٫
۴-رقابتی شدن
در طول سالهای اخیر، متاسفانه به دلیل فشار اقتصادی به طبقه متوسط به عنوان بخشی از بدنه حامیان مالی سازمانهای غیردولتی و بی توجهی به وجوه مختلف کنشمدنی برای حمایت از کودکان کار، عملن در میان سازمانهای غیر دولتی فضایی رقابتی شکل گرفته است، توجه به کمیت فعالیت به جای کیفیت و رشد تعداد مراکز هر سازمان و یا تعداد کودکان، بدون برآورد درست از منابع، حتا کیفیت خدماتی خیریهای نیز رو به کاهش گذاشته است٫ از سوی دیگر برخی سازمانها برای جلب نظر حامیان مالی از هیچ اقدامی فروگذار نمیکنند و حتا عکس و مشخصات کودکان را برای جذب حمایت مالی در ارگانهای مطبوعاتی خود و فضای مجازی منتشر میکنند در حالی که این اقدام زیر پاگذاشتن بدیهیترین اصول مددکاری ست٫ این فضای رقابتی در نهایت باز هم فراموشی اصول و مسابقه در دادن خدمات به کودکان را در پی دارد و اساسن برنامه آموزش-مددکاری-توانمندسازی که یکی از اهداف اصلی این اکثر این سازمانهاست به فراموشی سپرده میشود و متاسفانه دامنه این رقابت به همکاریهای فیمابین برخی از این نهادها باشهرداری، آموزش و پرورش و نهادهای بینالملی حامی کودکان و مهاجران کشیدهشده است٫
۵- عاطفی شدن فضای فعالیت اجتماعی
متاسفانه در بسیاری از سازمانهای مردم نهاد فعال در این حوزه، فضا بیش از آنکه مبتنی بر روابط برابریطلبانه، دوستانه، عاقلانه، انسانمدارانه و همیارانه باشد، فضایی عاطفی است٫ برخی با ایده نجات بخشی کودکان وارد این فعالیت میشوند و برخی دیگر با ارزشهای طبقاتی خود، ماحصل آنکه می توان روزانه در این سازمانها عبارات بسیاری نظیر «دختر زیبای چشم سبز من»، «وای عزیز دلم تو چقدر ماهی»، «چه چشای خوشگلی»، «خاله٫٫٫ فدات شه» «اینا همه دختر پسرای من هستند» را میشود شنید، رفتارهای ناآگاهانهای مانند در آغوش کشیدن کودک از روی حس ترحم، ایجاد وابستگیهای عاطفی و روانی یا مواردی که یک کودک به خاطر زیبایی چهره بیشتر مورد توجه قرار میگیرد نیز روزانه در برخی از این سازمانها قابل مشاهده است٫
۶- سوء استفادههای سیاسی
متاسفانه هرگاه که در فضای سیاسی کشور انسداد ایجاد میشود، بدنهای از احزاب وارد سازمانهای غیر دولتی میشوند، این میتواند برای این سازمانها از آن جهت که نگرشهای این افراد را به روی دوپا بازگرداند زمینه ساز فرصت باشد، اما نبود سازوکار آموزشی مناسب برای این افراد، می تواند خود زمینهساز تهدید شود و سازمان غیردولتی را به حیاط خلوت احزاب تبدیل کند٫ چنین اتفاقی، نوعی از پوپولیسم را به همراه خواهد داشت که تنها میتواند مشروعیتی برای احزاب سیاسی پس از دوران انسداد دست و پا کند٫
مواردی که در بالا ذکر شد، متاسفانه در سازمانهای غیردولتی شایع است و شاید تنها راه رهایی از آن، مرور دوباره اهداف، برنامهها و توجه به ایجاد سرمایه اجتماعی از طریق ایجاد آگاهی عینی باشد٫ آگاهی حاصل از بررسی ریشههای اصلی و واقعی پدیدههای اجتماعی بر اساس ادبیاتی انتقادی و حقیقتجو و تلاش برای تحقق اهداف بنیادینی نظیر لغو کار کودک٫
[۱] در این مقاله، برای رعایت اختصار کلام و با توجه به نبود درک روشن و عینی از مرزی مشخص میان سازمانهای غیردولتی و اجتماع محور و مباحث نظری ادامه دار پیرامون تعریف سازمان غیردولتی، سازمان مردم نهاد و سازمان اجتماع محور، از همه این سازمانها با عنوان سازمان غیردولتی یاد شده است٫
[۲] به موجب این قانون که در دولت اصلاحات تصویب شد، کارگاههایی که کمتر از ۱۰ نفر کارگر دارند از شمول قانون کار خارجاند بنابراین کارفرما میتواند کودکان را به کار گیرد، حقوقی کمتر از حقوق مصوب و رسمی پرداخت کند، هر گاه بخواد با تسویه حساب کارگر را اخراج کند، سهم خود از حق بیمه کارگر را نپردازد و در حقیقت از زیر بار تعهداتی حداقلی برای حفظ همان اندک توجه به حقوق کارگران شانه خالی کند٫
[٣] غیر مستقیم به این معنا که کالاها یا مواد اولیه را از کارخانجات یا کارگاههایی می خرند که به واسطه استفاده از کودکان، آن کالا یا ماده اولیه، ارزانتر است٫ در نتیجه خرید آن کالا برای قرار گرفتن در مرجله دوم تولید، به صرفهتر است٫
[۴] فقر ابزاری: ناتوانی در داشتن مهارتهایی که به فرد کمک میکند تا بتواند دست کم به وسیله آن مسائل اقتصادی، روانی و اجتماعی خود را در حدی معمول اداره کند، که طیفی گسترده از سواد خواندن و نوشتن و تحصیلات تا مهارتهای فیزیکی، عاطفی و اجتماعی را شامل میشود٫
[۵] افرادی که در انجام یک پروژه اجتماعی به طور مستقیم و غیر مستقیم موثر هستند
|