درس مهم انتخابات ریاست جمهوری


احمد مرادی


• متأسفانه افراد و جریانات سیاسی کشورمان بجای تأمل بر علل وقوع چنین حادثه ای از همان اصول و تئوریهای سیاه و سفید سنتی تبعیت کرده و ناتوانی های خود را به حساب ناآگاهی توده مردم گذاشته و اینگونه است که بدنبال اتخاذ سیاستهای متناقض خود، در نوسان سیاست تحریم و تبریک دچار آچمز سیاسی گردیدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣۰ خرداد ۱٣۹۲ -  ۲۰ ژوئن ۲۰۱٣


نتیجه انتخابات ریاست جمهوری هم از منظر تحریم کنندگان و هم شرکت کنندگان، امری غیرقابل پیش بینی و غیرقابل انتظار بود. تحریم کنندگان با مبنا قرار دادن ماهیت استبدادی حاکمیت، غیر دمکراتیک بودن اصل و روند انتخابات و ترکیب همگون کاندیداهای از فیلتر گذشته شورای نگهبان به لحاظ فکری که تک تک آنان در آزمون وفاداری به نظام ولایت فقیهی و شخص آقای خامنه ای نمره قبولی دریافت کرده اند، بر آن یقین بودند که با توجه به تجربه انتخابات سال ٨٨ و تقلب آشکار در آن، نیروی گریز از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری از سوی مردم با ارزیابی و تحلیلهای آنان همخوانی داشته و بالا خواهد بود.
جدا از اینکه این چنین تحلیلی و دادن شعارهایی مثل «تحریم فعال» از سوی برخی شخیصتها و سازمانهای سیاسی و غیره بدون داشتن و ارائه آلترناتیوی کارا و عملی تا چه حد هوشمندانه بوده و دادن چنین رهنمودی از سوی یک جریان سیاسی فاقد نیروی بسیج گر تا چه حد با واقعیات و توان و امکانات عملی آنان منطبق بوده است، بحث دیگری است که من وارد آن نمیشوم. اما از سوی دیگر از بیان این واقعیت نیز نمیتوان گذشت که به گواه اخبار و داده های آماری، تا قبل از حمایت رفسنجانی و خاتمی از کاندیداتوری روحانی، تمایل به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری در میان ملیتهای ساکن ایران و همینطور نیروهای موسوم به اصلاح طلب بسیار ضعیف بوده و نکته تمرکز عمده فعالیتهای انتخاباتی در میان مردم بر شورا های شهر و استوار بود. اما سئوال اینست که چرا بلافاصله بدنبال حمایت رفسنجانی و خاتمی از روحانی که شخص محافظه کار میانه رویی است نه یک اصلاح طلب، موضوع مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری و حمایت از روحانی در مناطق مختلف کشور و در میان نیروهای اصلاح طلب که تا قبل از آن تمایلی به شرکت در انتخابات نداشتند شدت گرفته و حتی انتخابات شورهای شهر و روستا را نیز تحت الشعاع خود قرار داد؟
سئوال اینست که چرا تمایل عمومی ملیتهای ساکن ایران و نیروهای تحول طلب و دمکرات کشورمان حول حمایت و رأی به روحانی اینگونه برجسته گردید؟ آیا در طی این چند روز ماهیت رژیم تغییر یافته بود؟ آیا روشنفکران داخل جامعه ما از سابقه و عملکرد سران جمهوری و منجمله آقای روحانی بعنوان یکی از سران شورای امنیت ملی اطلاعی نداشتند؟ آیا این تنها ما خارج نشینان هستیم که از ابعاد جنایات رژیم جمهوری اسلامی در حق دگراندیشان خودی و غیر خودی واقف بوده و داخل نشینان اطلاعی از آن ندارند؟ اما اگر ما بر خلاف این ادعاها نظر داشته باشیم، پس چگونه است که مردم ایران با همه شناخت خود از نظام ولایت فقیهی و شخص روحانی و صرفا بدلیل حمایت رفسنجانی و خاتمی از او، به نفع روحانی و با هدف انتخاب او به پای صندوقهای رأی رفتند؟ آیا این رأی مردم ایران را نباید بعنوان پیام حذف دیکتاتوری و استراتژی جناح جنگ طلب و روی کار آمدن تفکر دمکراسی و صلح در کشور از جانب توده مردم درک نمود؟   
بر خلاف ارزیابیهای بسیاری از نیروها و جریانات خارج از کشوری که شرکت میلیونی مردم در انتخابات ریاست جمهوری را با کلمات توهین آمیز مورد خطاب قرار دادند، باید گفت که متأسفانه افراد و جریانات سیاسی کشورمان بجای تأمل بر علل وقوع چنین حادثه ای و بازنگری دیدگاههای خود بر اصل اشکال مبارزه در رژیمهای دیکتاتوری و توتالیتری مثل جامعه ایران، از همان اصول و تئوریهای سیاه و سفید سنتی در امر سیاست گذاری تبعیت کرده و ناتوانیها و ضعف خود را به حساب ناآگاهی و عقب ماندگی توده مردم گذاشته و اینگونه است که بدنبال اتخاذ سیاستهای متناقض خود، در نوسان سیاست تحریم و تبریک دچار آچمز سیاسی گردیدند. در حالیکه این واقعیت را باید پذیرفت که در هر جامعه متعارف و یا غیرمتعارفی همچون جامعه ما، در نهایت این توازن قوای نیروهاست که قدرت را به نفع نیروهای ارتجاع و یا دمکرات رقم میزند.
در بازی معادلات سیاسی و توازن نیروها در هر جامعه ای، یک جریان سیاسی باید تشخیص دهد که با اتخاذ کدام تاکتیک و در کدام مرحله میتواند گامی هر چند اندک و کوچک در راستای دمکراتیزه کردن جامعه گام بردارد. در رژیمهای دیکتاتوری همچون جامعه ما که عملا هیچگونه تشکل سیاسی و صنفی غیر دولتی و مستقلی وجود ندارد، پیشبرد چنین امری بسیار دشوار بوده و ظرافت و درائت فکری خاصی را می طلبد. به بیانی دیگر،یک جریان سیاسی باید در مقاطعی اجبارا به انتخاب گزینه های غیر خواسته ای روی آورد تا راه را برای گذار به مرحله والاتر فراهم نماید. در واقع میان سطح رشد جامعه و وضعیت توازن قوا با سطح طرح مطالبات و گزینه ها پیوندی ناگسستنی وجود دارد و هر چه جامعه دمکراتیک تر باشد، بالطبع امکان بیان خواسته ها از سوی توده مردم و پیشبرد تاکتیکهای رادیکالتر و ارائه خواستهای دمکراتیک تر از جانب احزاب و سازمانهای سیاسی سهول تر میگردد. در دمکراتیزه کردن حیات سیاسی یک جامعه، احزاب و سازمانهای سیاسی نقش عمده ای دارند.
با توجه به این توضیحات مختصر و برای ورود به بحث مشخص مان باید اذعان نمود که در فضای سیاسی انتخابات ریاست جمهوری اخیر، ما از منظر برنامه ای و فکری با طیف همگونی از کاندیداها روبرو بودیم و تنها تفاوت آنان در شیوه نگرش و پیشبرد سیاستها بود. مردم ایران این تفاوت را تشخیص دادند و با اینکه شخصی همچون روحانی به هیچوجه گزینه مطلوب آنان و هیچیک از نیروهای دمکرات و تحول طلب جامعه نبود، ولی به لحاظ موضعگیریهای اعتدال گرایانه او بویژه در رابطه با مناسبات خارجی و با امید به بهبودی رابطه با جهان غرب و آمریکا و پایان یافتن تحریمها که کمر مردم ایران را شکسته و خانواده های بسیاری را به تباهی کشانده است، او را بر دیگران ترجیح دادند.
حال سئوال اینست که بسیاری از افراد و شخصیتها و احزاب و سازمانهای سیاسی که شرکت میلیونی مردم در انتخابات را مورد انتقاد قرار دادند، از خود پرسیده اند که ما نیروی اپوزیسیون در خارج از کشور جهت برهم زدن توازن قوا به نفع نیروی دمکراسی چکار کرده و در راه ایجاد یک جبهه ملی و تأمین اتحاد فراگستری از همه نیروهای مخالف رژیم جمهوری اسلامی چه تمهیداتی را پیشبرده و علل عدم تشکیل چنین اتحادی چیست؟ آیا بزعم آنان، در شرایط اسفناک کنونی جامعه که میلیونها تن از شهروندان کشور برای رهایی از وضعیت فوق با چنگ و دندان به هر تخته نجاتی دست می اندازند، نباید از خود پرسید که چرا امروز شخصی مثل آقای روحانی تخته نجات مردم ایران شده و کمی جدی تر و مسئولانه تر به موقعیت و نقش خویش در سرنوشت آتی کشور تأمل نمود؟
واقعیت اینست که مردم با تئوریهای انتزاعی و روشنفکرانه این و آن حزب و سازمان سیاسی شکمشان را سیر نمیکنند، واقعیات عینی زندگی است که معیار تشخیص و انتخاب راه را بدانان نشان میدهد. مردم کار میخواهند، امنیت میخواهند و شرایط زیست در محیطی میخواهند که آینده خود و فرزندانشان تأمین گردد. بی جهت نبود که زمانی مارکس شعار «نان، مسکن، آزادی» را طرح کرده و معضل تأمین نان را در رأس شعارخود قرار داده بود. از اینرو، دغدغه اصلی بخش اعظم مردم جامعه ما و بویژه اقشار زحمتکش ، در وحله اول سیر کردن شکم خود و فرزندانشان است و برای آنان اصلا مهم نیست و یا اهمیتی آنچنانی ندارد که فلان روزنامه و سایت بسته شده و یا آزادی بیان و اندیشه در جامعه وجود ندارد. امروز برای آنان مهم اینست که تحریمها برداشته شوند و آنان مجبور نباشند که مایحتاجات زندگی شان را از طریق بازار سیاه و دلالان فراهم نمایند ، آنان از سیاستهای غرب ستیزی رژیم و مرگ گفتن بر این و آن کشور خارجی خسته شده اند ، آنان خواهان کسب اعتبار گذشته کشور خویش و دوستی و ایجاد رابطه مسالمت آمیز با همه هستند و بزعم آنان، شخص روحانی با همه مختصات منفی و مثبت خود فردی است که میتواند تا حدی دستیازی به این اهداف را تحقق بخشد. اینکه انتخاب شخص روحانی در پی زد و بندهای پشت پرده ای بوده و خامنه ای برای رهایی از وضعیت بحرانی کنونی او را مورد تأئید قرار داده است، و اینکه روند سیاستها و بویژه در رابطه با سیاست خارجی چگونه پیش خواهد رفت، موضوعی است که آینده نشان خواهد داد.
البته این جای تأسف دارد که امروز سطح انتظار مردم تا حد شخص روحانی تنزل یافته است و تا مادامی که ترکیب توازن قوای جامعه به نفع نیروی عدالت خواه و تحول طلب تغییر نیابد و تا مادامیکه رژیم جمهوری اسلامی فارغ از همه مزاحمتهای داخلی و بیرونی از امکان جابجایی مهره های خود برخوردار است،و تا مادامیکه اپوزیسیون هنوز در حال شمردن تعداد فرشته ها بر روی نوک سوزن است، هیچ بعید نیست که گزینه آتی مردم ایران برای رهایی از وضعیت اسفناک کنونی شخصی مثل فلاحیان باشد.


moradi5704@gmail.com