تحقیقی در باب شهر و کشورهروم شاهنامه


جواد مفرد


• کشور زنان در شاهنامه ( به روایت محمود کویر، مأخوذ از مقالهً سید احمد موسوی ،اداره کل حفاظت آثار باستانی و بناهای تاریخی ایران) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ شهريور ۱٣٨۵ -  ۲ سپتامبر ۲۰۰۶


تاریخ حکایت از آن دارد که فرس منس، فرماندار خوارزم ، هنگام اقامت اسکندر در سغد ،مقدونیان را تشویق نمود که سرزمین زنان آمازون را که در همسایگی سغد جای داشت تسخیر کنند .
اکنون این پرسش پیش میآید که آمازون در نوشته های کهن به چه اقوامی گفته می شده و کشور زنان کجا بوده است ؟
نخست باید گفت نامگذاری کشور زنان در آثار نویسندگان باستان حکایت از گسترش گونه ای رسوم مادرسالاری در میان قوم یا مردمی داشته است . از نوشته های هرودت ، چنین بر می آِید که سئوروماته ها همان آمازون های روایات یونانی بوده اند .
بخشی از وصف این قوم را از زبان این تاریخ نگار بخوانیم : (( در باره ی قیبله سئوروماته گفته اند که چون یونانی ها با آمازون ها جنگیدند و یونانی ها در نبرد پیروز گردیدند سه تا از کشتی های خود را پر از آمازون هایی که اسیر گرفته بودند نموده و زنانی که در کشتی بودند بین راه بر ضد سر نشینان قیام کرده تمام مردان را تا نفر آخر کشتند و چون در کار کشتی رانی سر رشته نداشتند ودریا پیمایی نمی دانستند پس از مرگ مردها، باد و امواج آنها را هر جا خواست برد وسرانجام ایشان به سواحل پالوس موتیس رسیده و به مکانی به نام به کرمنی یاسواحل بلند که در سرزمین سک های آزاد واقع است آمدند . ایشان در این جا پیاده شده از راه خشکی به سمت سرزمین های بایسته زیست روان شدند و اولین گروه اسبانی که سر راه دیدند بگرفتند و بر آنها سوار شده بنای چپاول سرزمین سک ها را گذاشتند )) .
پس از آن هردوت از اتحاد و ازدواج آمازونها با مردان سک ( سیت ) یاد کرده و چنین ادامه می دهد : (( بعد از عبور از تانه ، آنها ( آمازونها ) از رودخانه سه روز راه پیمودند و به سمت شمال هم باز سه روز دیگر از پالوس موتیس دور شدند و سرانجام به این سرزمین که فعلن اقامت دارند رسیدند و در آنجا منزل گزیدند . زنهای سئوروماته از آن وقت تاکنون عادت قدیمی خودشان را نگه داشته و سواره با شوهران خود به شکار می روند و گاهی نیز تنها به آن کار می پردازند . در جنگها به میدان می روند و درست مانند مردها لباس می پوشند و به زبان سک ها حرف می زنند )) .
بردرستی گفتار هردوت در این باره می توان کشفیات باستانشناسی در نزدیکی تفلیس را گواه آورد. چه در نتیجه این کاوشها گوری که زنی متعلق به قوم سارمات با همه آلات و ابزار رزم در آن آرمیده بود پیدا شد. پس سرزمین و کشور زنان در شمال باختری ایران بوده است.
در بخشی از فروردین یشت چنین آمده است :
(( فروهرهای مردان پاکدین ممالک ایران را می ستاییم
فروهرهای زنان پاکدین ممالک ایران را می ستاییم
فروهر های مردان پاکدین ممالک توران را می ستاییم
فروهر های زنان پاکدین ممالک توران را می ستاییم
فروهرهای مردان پاکدین ممالک سئیریم را می ستاییم
فروهرهای زنان پاکدین ممالک سئیریم را می ستاییم )) .
باید گفت یاد این نامها در یشت ها ، یادآوری از تقسیم یک پادشاهی است میان سه پسر ، که از کهن ترین داستانهای آریایی می باشد . تقسیم جهان بین سلم و تور و ایرج در داستانهای حماسی – تاریخی ایرانی خود گونه دیگری از این روایت است.
به هر روی در متن های تاریخی بسیار از این مکان به نام اروم و مردم اروم و هروم نام برده شده است و فردوسی نیز به این مردم و سرزمین اشاره دارد. وی این سرزمین را نمونه ای از یک حکومت والای مردمی می شمارد و بر خرد و دانایی زنان و دادگری و سیاست آنان در حکومت یاد می کند.
فردوسی این شاعر بلند پایه ، از هروم بعنوان کشور زنان یاد کرده است. چنان که در سخن از پادشاهی اسکندر چنین سروده است :
(( همی رفت با نامداران روم
بدان شارسان شد که خوانی هروم
که آن شهر یکسان زنان داشتند
کسی بر در شهر نگذاشتند
سوی راست پستان چنان چون زنان
بسان یکی نار بر پرنیان
سوی چپ بکردار جوینده مرد
که جوشن بپوشد به روز نبرد
چو آمد بنزدیک شهر هروم
سرافراز با نامداران روم
یکی نامه بنوشت با رسم و داد
چنان چون بود مرد فرخ نژاد
به عنوان بر از شاه ایران و روم
سوی آنک دارند مرز هروم ))
چنانکه می بینیم، هروم بعنوان سرزمینی جدا از روم، کشور باستانی اروپا، یاد شده و این امر نشانگر آنست که تاریخ نگاران ایرانی و یونیان از کشور زنان آگاه بوده اند .
پس از آن که اسکندر به این شهر نزدیک می شود و بر ان می شود تا این شهر را بگشاید، زنان دلاور شهر هروم در پاسخ لشکر کشی اسکندر برآشفته شده و با دلاوری کم مانندی به او پاسخ می دهند که:
اگر لشکر آری به شهر هروم
نبینی رنعل و زپی خاک و بوم
بی اندازه در شهر ما برزنست
به هر برزنی ده هزاران زن است
همه شب به خفتان جنگ اندریم
ز بهر فزونی به تنگ اندریم
زنان شهر هروم در ادامه برای نشان دادن دلاوری خویش چنین می نویسند:
ز ما هر که او روزگار نبرد
از اسب اندر آرد یکی شیر مرد
یکی تاج زرینش بر سر نهیم
همان تخت او بر دو پیکر نهیم
و پس از این تهدید و نشان دادن قدرت خویش، راه مهر و مدارا را نیز نشان می دهند و بر صلح جویی و آشتی خواهی خود اشاره می دارند:
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی جز از خوبی و خرمی
خود مقالهً سید احمد موسوی اضافات مفیدی در باب کشور هروم دارد، لذا لازم می آید که محض اطلاع متن آن نیز آورده میشود، گرچه عمده مطالب تکراری می گردد :
کشور زنان در شاهنامه
سید احمد موسوی اداره کل حفاظت آثار باستانی و بناهای تاریخی ایران
برخی از روایات داستانی کلاسیک ( یونانی ، رومی و لاتینی ) حکایت دارند که فرس منس Farasmenes فرماندار خوارزم در هنگام اقامت اسکندر در سغد مقدونیان را ترغیب کرد که سرزمین زنان آمازون و خطه کولچی را که در مجاورت سغد جای داشت تسخیر کنند . کوینتوس کورتیوس روفوس تاریخ نگار رومی الاصل سده یکم میلادی نیز در کتاب خود موسوم به تاریخ اسکندر کبیر از آمازونها و سرزمین زنان یاد کرده و چنین می نویسد : (( تهایس ترس ملکه آمازون ۱۴ شبانه روز با اسکندر بود )) .
اکنون این پرسش پیش میآید که آمازون در نوشته های کهن به چه اقوامی اطلاق می شده و کشور زنان کجا بوده است ؟ نخست باید گفت نامگذاری کشور زنان در آثار نویسندگان باستان حکایت از رواج نوعی رسوم مادرسالاری Matriarcat در میان قوم یا مردمی داشته است . از گفتار هردوت آن تاریخ گوی بزرگ ( سده پنجم ق . م. ) چنین مستفاد می شود که سئوروماته ها Sauromatians همان آمازونهای منقول در روایات یونانی بوده اند . خوبست قسمتی از وصف این قوام را از زبان این مورخ بشنویم ، بدین قرار : (( راجع به قیبله سئوروماته گفته اند که چون یونانی ها با آمازونها جنگیدند و یونانی ها در نبرد ( ترومدن ) فاتح گردیدند سه تا از کشتی های خود را پر از آمازونهائی که اسیر گرفته بودند نموده و زنانی که در کشتی بودند بین راه بر ضد سر نشینان قیام کرده تمام مردانرا تا نفر آخر کشتند و چون در کار کشتی رانی سر رشته نداشتند و بحر پیمانی نمی دانستند بعد از مرگ مردها باد و امواج آنها را هر جا خواستند بردند و بالاخره ایشان بسواحل پالوس موتیس رسیده و بمحل موسوم به کرمنی یاسواحل بلند که در سرزمین سک های آزاد واقع است آمدند . ایشان در این جا پیاده شده از راه خشکی بسمت نواحی مسکون حرکت کردند و اولین گروه اسبانی که سر راه دیدند بگرفتند و بر آنها سوار شده بنای چپاول سرزمین سک ها را گذاشتند )) .
پس از آن هردوت از اتحاد و ازدواج آمازونها با مردان سک ( سیت ) یاد کرده و چنین ادامه می دهد : (( بعد از عبور از تانه ، آنها ( آمازونها ) از رودخانه سه روز راه پیمودند و بسمت شمال هم باز سه روز دیگر از پالوس موتیس دور شدند و بالاخره باین سرزمین که فعلا” اقامت دارند رسیدند و در آنجا منزل گزیدند . زنهای سئوروماته از آن وقت تاکنون عادت قدیمی خودشان را مرعی داشتند غالبا” سواره با شوهران خود بشکار میروند و گاهی نیز تنها بآن کار می پردازند . در جنگها بمیدان میروند و درست عین مردها لباس می پوشند و بزبان سک ها حرف می زنند )) .
بردرستی گفتار هردوت در این باره می توان کشفیات باستانشناسی در زمواشالا Zemo – Avchala نزدیکی تفلیس را گواه آورد چه در نتیجه این کاوشها گوری که زنی متعلق به قوم سارمات با همه آلات و ابزار رزم در آن آرمیده بود پیدا شد .
سئوروماته در اوستا و آثار پهلوی :
در بخشی از فروردین یشت ( فقره ۱۴٣ ) چنین می خوانیم :
(( فروهرهای مردان پاکدین ممالک ایران را می ستائیم
فروهرهای زنان پاکدین ممالک ایران را می ستائیم
فروهر های مردان پاکدین ممالک توران را می ستائیم
فروهر های زنان پاکدین ممالک توران را می ستائیم
فروهرهای مردان پاکدین ممالک سئیریم را می ستائیم
فروهرهای زنان پاکدین ممالک سئیریم را می ستائیم )) .
باید گفت یاد این نامها در یشت ها که (( یکی از قطعات بسیار قدیم اوستای جدید )) محسوب می شود یادآوری از تقسیم یک پادشاهی است میان سه پسر ، که از کهن ترین داستانهای آریائی می باشد ، و این موضوع را گزارش سکایی این روایت در کتاب هردوت تأیید می کند . تقسیم جهان سلم و تور و ایرج در داستانهای حماسی – تاریخی ایرانی خود صورت دیگری از این روایت است و مار کوارت آلمانی به صواب سئیریم اوستایی را با آریانژادان سورمات و آلانهای دوران های بعد مطابق دانسته و سرم و سلم را وجوه دیگر این واژه گرفته است .
مطابق موازین خاص زبانشناسی اروم Arum در نوشته های پهلوی و هروم و روم در شاهنامه فردوسی و دیگر آثار اسلامی نیز همان سئریم اوستایی و سئورومات یونانی است . در فصل ۱۵ فقره ۲۹ بند هشن آنجا که نژادهای گوناگون و محل اقامت ایشان سخن می راند به کلمه ( اروم ) بر می خوریم چه گوید : (( آنها ئی که در مملکت سلم که اروم باشد ساکن هستند )) .
فردوسی و کشور زنان :
ضمن مطالعات خود در شاهنامه پی بردم که فردوسی این شاعر بلند پایه بینشی آگاهانه از روایت مذکور داشته و از هروم بعنوان کشور زنان یاد کرده است . چنانکه در سخن از پادشاهی اسکندر چنین سروده است :
(( همی رفت با نامداران روم
بدان شارستان که خوانی هروم
که آن شهر یکسان زنان داشتند
کسی را در آن شهر نگذاشتند
سوی راست پستان چو آن زنان
بسان یکی نار بر پرنیان
سوی چپ بکردار جوینده مرد
که جوشن بپوشد بروز نبرد
چو آمد بنزدیک شهر هروم
سرافراز با نامداران روم
یکی نامه بنوشت با رسم و داد
چنان چون بود مرد فرخ نژاد
به عنوان بر از شاه ایران و روم
سوی آنک دارند مرز هروم ))
چنانکه ملاحظه می کنیم هروم به عنوان سرزمینی جدا از روم کشور باستانی اروپا یاد شده و این موضوع نشانگر آنست که مورخان ایرانی یونیان از کشور زنان آگاه بوده اند . بعلاوه اشعار دیگری را نیز در شاهنامه سراغ داریم که سلم پسر فریدون را در داستانهای ایرانی به آلانان یعنی به همان سئوروماتیان باستانی منسوب می کند ، آنجا که گوید :
(( به سلم آگهی رفت از این رزمگاه
و ز آن تیرگی کاندر آمد بماه
پس پشتش اندر یکی حصن بود
بر آورده سر تا بچرخ کبود
چنان ساخت کایدر بدان حصن باز
که دارد زمانه نشیب و فراز
پس آنگه منوچهر از آن یاد کرد
که گر سلم پیچید روی از نبرد
کالانی دژش باشد آرامگاه
سزدگر بر او بر بگیریم راه ))
” پاورقی ها ”
۱ _ Quintus Curtuis Rufus
۲ – پرفسور عباس شوشتری ، ایران نامه ( کارنامه ایرانیان در عصر اشکانیان ) ، جلد اول بهره دوم ، ص ۲۱٣ .
٣ – راولین سن ، مختصر تاریخ هردوت ، ترجمه وحید مازندرانی ، ص ۱۹۷ – ۱۹٨ .
۴ – راولین سن ، مختصر تاریخ هردوت ، ترجمه وحید مازندرانی ، ص ۱۹۹ – ۲۰۰ .
۵ – استاد سعید نفیسی ، تاریخ اجتماعی ایران ، موسسه انتشارات تحقیقات اجتماعی ص ۲۱٨ .
۶ – پورداود ، یشت ها ، جلد دوم ، چاپ دوم ، ص ۱۰٨ .
۷ – کریستن سن ، مزدا پرستی در ایران قدیم ، ترجمه استاد ذبیح الله صفا ، تهران سال ۱٣٣۶ ، ص ٨۲ .
٨ – هردوت ، تاریخ هردوت ، ترجمه دکتر هدایتی ، کتاب چهارم ، بند ۶ و ۷ ، ص ۷۷ – ۷٨ .
۹ – آلانها و استی های ساکن قفقاز تیره هایی از سئورمانها یا سارماتیان بودند . برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به : میراث باستانی ایران ، ریچاردن فرای ، ترجمه مسعود رجب نیا ، ص ۲۶۱ .
۱۰ = یشت ها ، جلد دوم ، ص ۵۲ .
۱۱ – فردوسی ، شاهنامه ، جلد هفتم ، متن انتقادی به اهتمام م . عثمانوف ، مسکو ۱۹۶٨ .
۱۲ – فردوسی ، شاهنامه ، جلد یکم ، متن انتقادی ، تحت نظر برتلس ، مسکو ۱۹۶٣ ، ص ۱۲۶ .
در مجموع از منابع کهن ایرانی و عربی چنین بر می آید که هروم از سویی نام کشور سئوروماتها (اسلاف کرواتها) و همچنین تلفظی بر روم و از سوی دیگر تلفظ و نامی بر شهرهای اورمیه و همچنین برزه در آذربایجان بوده است در باب شهر اخیر گفتنی است عنایت الله رضا در کتاب آذربایجان و اران بدون قید منبع تاریخی آن هروم را نام دیگر شهر برزه یا بردعه آورده است که معلوم نیست بردعهً اران قفقاز یا برزهً آذربایجان ایران (رغه زرتشتی، در جوارمراغه که در آنجا روستایی به نام هره وجود دارد) منظورگردیده است. حال باید دید این نام در زبانهای کهن ایران به چه معنی است. به هر حال آن چه مسلم است این نام در زبانهای ایرانی مترادف با نام کنونی اعقاب سرمتها (آمازونها) یعنی کروات/هرووات (یعنی همه کس هرکس، در واقع به معنی قبیلهً آزادگان و نجبا) مربوط است. ار آنجاییکه خانواده زرتشت که همان پیشدادیان تاریخی هستند، اصل سرمتی داشته و مرکز حکومتشان همین شهر برزه (رغه، مراغه) بوده است پس معلوم میشود نام اوستایی ایالت آنجا یعنی ایرانویج یعنی سرزمین اصلی آریانیها از همین نام هرووات اوستایی یعنی آزادگان اخذ شده است. مطابق منابع کهن یونانی و رومی سرزمین کهن سرمتهای پادشاهی یعنی سیراکها (باسیلی ها)در مجاورت شمالی کوهستان قفقاز قرار داشته است. به نظر می رسد نام هروم در مورد شهر برزه (رغهً زرتشتی) بیشتر به معنی شهر واقع در دشت مرتفع و کوهپایه ای گرفته می شده است چه کلمات رغه (از مصدر راغ) و هروم و برزه در لغت کهن ایرانی مشترکاٌ دارای چنین مفهومی می باشند. اما خود نام اوستایی هرووات در اصل به معنی همه کس هر کس بوده است چه نام خویشاوندان صرب آنان نیز به لغت سانسکریت به همین معنی است. نام اساطیری سرمتها یعنی آمازون را می توان تمام سلاح معنی نمود که می دانیم این معنی در اوستا معنی لفظی زیناوند یعنی تخموروپه (تهمورث) پسر هوشنگ است که در اساس تاریخی خود همان تیگران/ خورشید چهر/ راهوله پسر زرتشت/بودا می باشد. در این جا باید بیفزایم که قرائن و اسناد تاریخی ایرانی و یونانی و ارمنی و عربی جملگی نشانگر آنند که پدر زرتشت یعنی سپیتمه/ هوم اصل وتبارسرمتی/آمازونی داشته است. ازگفتهً خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران چنین معلوم میشود که پدر زریادر زرتشت و مگابرن ویشتاسپ یعنی سپیتمه جمشید (هوم عابد) از طرف مادیای اسکیتی (افراسیاب دوم) و به نمایندگی از سیراکهای سرمتی در نواحی شمالی و جنوبی قفقاز حکومت می کرده است چه ای منطقه بین متصرفات خاورمیانه ای اسکیتان (سکائیان پادشاهی) و خود سرزمین اصلی اسکیتان واقع در شمال دریای سیاه قرار گرفته بود. لذا طبیعی بوده است که مادیای اسکیتی ساتراپی از تبعهً سرمتی خود بر قفقاز و آذربایجان بر گماشته بوده است. در کتاب معتبر تاریخ ماد تألیف دیاکونوف تصویری از سواران سئورومتی/ سرمتی شمشیر به دست تازنده که بر تابوتی مکشوفه از آسیای صغیر نقش بسته آورده شده است که باید افراد همان سپیتمه جمشید پیشدادی بوده باشند. پس بی جهت نبوده است که آتشکده شهر رغهً آذربایجان یعنی آذرگشنسب از عهد همین پیشدادیان جایگاه جنگجویان به شمار می رفته است. از نویسندگان کهن موسی خورنی، مورخ ارمنی و ابومنصور بغدادی در سخن از خرمدینان به صراحت نیاکان پدری زرتشت/ شروین (شاهزاده) را با سرمتها/ آمازونهای "دیار زنان (زنج) ربط داده اند. پس بی جهت نیست که در خود کتابهای پهلوی نام نیاکان اساطیری دوردست زرتشت را دوراسرو (یعنی صرب دوردست= بوسنی) و جمشید (سپیتمه هوم، داماد آستیاگ) یاد نموده اند. می دانیم این والی اخیر سرانجام به ولی نعمت اسکیتی (تورانی) خود یعنی مادیای اسکیتی (افراسیاب دوم) خیانت کرده و وی را در اطراف همان شهر برزه/ رغهً آذربایجان دستگیر و تسلیم کیاخسارو (کیخسرو، هووخشتره) نمود که پدرش فرائورت/ سیاوش به دست همین مادیای اسکیتی در اطراف شهر گنجه (گنگ دز سیاوش) کشته شده بود. خود سیتمه جمشید/ هوم بعد از این خدمت بسیار بزرگ به مادها به مقام دامادی آستیاگ پسر کیاخسارو رسید و از این ازدواج سپیتاک زرتشت زاده شد که در تواریخ با نامهای متعدد معروف جهانیان شده است که غالب این اسامی هر کدامشان فرد تاریخی مهم و مستقلی به شمار می آیند: زرتشت (زرین تن)، آرای آرایان، ایرج (نجیب)، گوتمه بودا (سروددان منّور)، گئوماته (سروددان)، بردیه (بزرگ تن)، مهاویرا (دانای بزرگوار)، هوشنگ (هوشیار)، ایوان (درخشان)، بیژن (دانا، درخشان)، زریادر (زریر، زرین اندام)، ابراهیم خلیل (پدر امتهای فراوان که دوست صمیمی خداست)، ایوب (کسی که به آزمایشات سخت برگمارده شد)، یافث (برزگ اندام)، تنائوکسار (بزرگ تن)، لقمان (برگ اندام)، عزرا (مرد خدا)، صالح (نیکوکار)، یحیی (جاویدان)، بهرام ورجاوند ،مردخای (شاه مقتول)، دقوقی (شاه مقتول)، بایزید بسطام (مرد با خدای درشت اندام)، هرمس (نگهبان عهد و پیمان)، بهوبالی (بهلول، در کنار زندگی کننده)، بامسی بئیرک (سفید اندام) آذریها و سر انجام امیران گرجیها که به معنی شاهزاده است. پیداست که جهان کسی را بدین معروفیت و با این همه نامها و القاب متفاوت و مستقل ازهم به خود ندیده است.