از : بهرنگ ایرانی
عنوان : بردن زیره به کرمان
آنچه که در نوشته ها و مناظره های تلویزیونی سالهای اخیر فرخ بیش از هرچیز مشاهده می شود،تلاشی بی وقفه است، تا در فرهنگ و ادبیات و رفتار سیاسی جامعهء ایران نگرشی جا بیفتد و نهادینه شود که مضمون اصلی اش تغییر در رفتار شهروندان،چه آنانی که در قدرتند و چه آنانی که در قدرت نیستند،شود. بی تردید بحث تغییر رفتار رهبر هم نمی تواند در چهار چوب چنین تلاشی نگنجد.از آنجایی که تغییرات مثبت در رفتار حاکمان می تواند تحت تاثیر فشارها و هشدارهای فرودستان و در کنارش، توصیه های صادقانهء روشنفکران مدافع منافع فرودستان در چهارچوب منافع ملی ،صورت گیرد و چنین اتفاقی به گواه تجارب تاریخی دور از ذهن هم نیست،ضمن پایین آوردن هزینهء تغییر و تحولات اجتماعی ،منجر به ایجاد دموکراسی ریشه دار خواهد شد.چیزی که جامعهء ما بدلیل رشد نایافتگی بشدت از آن رنج می برد،برسمیت نشناختن و حق قائل نشدن برای "مخالف" است. چنین باوری گاهی تا به آنجا پیش می رود که اساسا وجود مخالف را انکار می شود.به این معنی که اگر من برحقم که حتما برحقم ،دلیلی برای وجود مخالف من نباید وجود داشته باشد.به نظرم تمام چیزی را که در صحبت کسانی مثل فرخ می توان سراغ گرفت، این است که این انکار و نفی طرف مقابل ،از واقعبینی به دور است.و اینکه با تغییر در رفتار حاکمان الزاما تغییر در قدرت هم عملی خواهد شد.بهزاد عزیز هم با ادبیاتی خاص همان چیزی را که دوست دیرینه اش فرخ در سالهای اخیر با صراحت و شفافیت مطرح کرده و هرگز تلاشی در راستای کتمان کردنش انجام نداده و بارها به خاطر همین صراحت از ناحیه دوستان و دشمنانش مورد هجوم و تحقیر قرار گرفته،مطرح نموده اند. با این تفاوت که فرخ از آن با افتخار دفاع می کند ولی بهزاد آن را یک انحراف و بدآموزی می داند .اما مردم و مخاطبان این دو عزیز بویژه کسانی شور جوانی خود را با دنبال کردن اندیشه های عدالتخواهانه و آزادیخواهانه ء این خوبان
پشت سر گذاشتند،حداقل انتظاری که دارند این است که به شعورشان احترام گذاشته شود.دوستداران و مخاطبان شما هم در طول این سالها اگر نه به اندازهء شما ولی چیزهایی آموختند.اگر دغدغهء شما تاثیر گذاری بر ذهن و رفتار جامعه است که حتما اینطور است،نیازی به برچسب زنی و تحقیر طرف مقابل ندارید.این چه برخوردی است که از فرخ سر می زند که:"آقای کریمی هنوز راه درازی در پیش دارد تا معنی مسئولیت سیاسی را بفهمد!"این اگر تحقیر نیست چه چیزی می تواند باشد.یا آنجا که بهزاد در نقد دیدگاه فرخ در مقوله کم کردن شکاف دولت_ملت می گوید:"زیر داعیه ترمیم شکاف بین دولت- ملت که یادآور داستان ملا نصرالدین است و ماست زنی او در دریا!"به نوعی به سخره گرفتن طرف مقابلش است.
و همچنین درجای دیگری آقای کریمی می گوید :
"چگونه است که او به این منطق ساده بی اعتنا می ماند که بهم رسیدن این دو انتخاب سیاسی آگاهانه - و متضاد با یکدیگر- از طریق بحث اقناعی بکلی نا میسر است".که برای من این سوال پیش می آید که چطور آقای کریمی تغییر مشی سیاسی خودش را در طول سالهای قبل و بعد از انقلاب که از طریق بحث های اقناعی صورت گرفته میسر می داند ولی در اینجا رفتن به سوی همگرایی را غیرممکن می داند؟
مگر در میدان جنگ کسی خودکشی می کند ؟
انجا مرگ کم نیست !
حتی دردسر انتخاب نباید به خود راه داد .
مرگ انرا خود بر عهده می گیرد...., انچه کم است زندگی ست ! .....
زیرا همه ی انچه در پیرامون من است , این زنان , این مردان ,
این گردباد سوداها , این ناوردها , این در هم امیختن ها ,
این همه ی زندگی نیست ,
کپک زدگی ان است .
ولی زندگی راستین ,
چه گونه میتوان بر ان دست یافت ؟ کجا می توان پیدایش کرد ؟
و ایا از اصل وجود دارد ؟ ......هیچ نمی دانم .
و با این همه , فشاری مقاومت ناپذیر مرا همچون عقربه ی قطب نما به سوی شمال می کشاند .
شمال چیست ؟ یک تخته یخ ؟
سوراخ غرقابی در یخ های جاوید ؟ .....هیچ نمی دانم .
ولی شمال هست و من باید به شمال بروم .
نیرویی کور به جای من می بیند , به جای من می خواهد .
ازادی من در خواستن ان چیزی ست که او می خواهد.
تا زنده ای , مبادا بمیری ! ..................
"رومن رولان"
۵۵۴٨۵ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣۹۲
|