روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۶ تير ۱٣۹۲ -
۲۷ ژوئن ۲۰۱٣
«طرح فونیکس و واکاوی فاجعه هفتم تیر»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی یاراحمدی خراسانی است که در آن می خوانید؛با گسترش انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بلوک غرب و در رأس آن ایالات متحده که شاهد از دست رفتن منافع قابل توجه خود در منطقه حساس خاورمیانه بود تلاش فراوانی را به منظور براندازی نظام نوپای ایران اسلامی آغاز نمود. ایجاد اختلاف های قومی و قبیله ای، گسترش فعالیت های جاسوسی، ایجاد بی ثباتی و ناامنی، تشویش اذهان مردم و گسترش تحریم های بین المللی از مهمترین این تلاش هاست. در این میان سازمان جاسوسی آمریکا(سیا) نیز اقدام به طراحی نقشه ای جامع با عنوان «طرح فونیکس» کرد که بر اساس آن سران انقلاب اسلامی به تدریج از میان برداشته می شدند و بدین ترتیب انقلاب نوپای ایران که رهبران خود را از دست می داد با چالش های فراوان فکری و مدیریتی مواجه و دچار فروپاشی تدریجی می گردید.
دشمن که به خوبی جریان ایدئولوژیکی و مدیریتی کشور را می شناخت در راستای تحقق طرح شیطانی و غیرانسانی "فونیکس" در ششم تیرماه سال ۶۰ آیت ا... خامنه ای را ترور کرد. سپس در هفتم تیرماه همان سال دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر نمود که طی آن دکتربهشتی دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و رئیس شورای عالی قضایی کشور به همراه هفتاد و دو نفر از اعضای حزب به شهادت رسیدند. همچنین انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر در هشتم شهریور ۶۰ از دیگر عملیات های آن ها بود.
واکاوی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
برای یافتن چرایی فاجعه هفتم تیرماه نیازمند کاوش دقیق در تاریخ انقلاب اسلامی هستیم. حادثه هفت تیر در سال های ابتدایی پیروزی انقلاب رخ داد؛ همان گونه که الان هم در دنیا شاهد هستیم هر انقلابی که ایجاد شود(خصوصاً اگر مردمی باشد) طبعاً برخی طرفداران حکومت سابق و دشمنان خارجی، با این انقلاب به مبارزه برمی خیزند. یک هفته بعد از پیروزی انقلابِ مردمیِ ایران حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد. فعالیت های یاران امام در حزب جمهوری اسلامی به گونه ای بود که از ابتدا عده ای منافق یا جاهل خصوصاً بنی صدر آن را مخالف منافع خود می دیدند. لذا کارشکنی و دشمنی با اعضای حزب را در دستور کار خود قرار دادند.
ترورها، تبلیغات منفی، شایعات وشعارهای بی اساس و... که در تاریخ انقلاب اسلامی نگاشته شده است سند معتبری بر این کارشکنی هاست. حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه سال ۶۰ میزبان جمعی از مسئولان بلند پایه نظام و یاران نزدیک امام امت بود. در این جلسه علاوه بر آیت ا... بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، سی تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، چهار تن از وزرا و دوازده نفر ازمعاونین وزیران حضور داشتند که این زمان موقعیت مناسبی برای منافقین بود تا امت مسلمان را از مردی به بزرگی یک ملت محروم سازند.
محمد رضا کلاهی دانشجوی دانشگاه علم و صنعت عامل انفجار بود. وی بعد از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوست و بعد پاسدار کمیته انقلاب شد. سپس به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد و مسئول حفاظت حزب و مسئول دعوت ها برای کنفرانس ها و جلسات شد. او بمب را با کیف دستی خود به داخل جلسه حزب انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یکی از اعضای سازمان مجاهدین مخفی شد و در نهایت از طریق مرزهای غربی کشور به عراق گریخت.
دلایل فاجعه هفتم تیر
هرچند اتفاقات بعد از فاجعه هفتم تیر از یک منظر و آن هم اثبات حقانیت شهید بهشتی و پیروان واقعی خط امام حائز اهمیت بود لکن ضایعه از دست دادن مغز متفکر و مجاهد بزرگ آیت ا... بهشتی برای مردم دردی جانکاه بود. شهادت بهشتی برای او مبارک بود که به دیدار معبود شتافت و حقانیت او را به اثبات رساند و برای ملت چهره واقعی عده ای مزور را نمایان کرد. بعد از تدوین قانون اساسی، شکل گیری مجلس، قدرت یافتن ارتش و سپاه و حضور فعال حزب جمهوری اسلامی پایه های اساسی نظام به دست نیروهای انقلابی و متدین افتاد. در این زمان گروهک های داخلی که از سوی مردم و مسئولین رانده شده بودند همه دشمنی و بغض خود را متوجه حزب جمهوری اسلامی و دبیر کل آن آیت ا... بهشتی کردند. بنابراین اجرای برنامه های مختلف تبلیغاتی و ترور شخصیتی برای حذف ایشان و دیگر اعضای حزب در دستور کار منافقین قرار گرفت تا درنهایت واقعه هفت تیر به وقوع پیوست. موارد زیر را می توان به عنوان مهمترین دلایل فاجعه هفتم تیر ذکر کرد:
- موفقیت های نیروهای انقلابی و خط امام در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور
- برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری و همچنین پیروزی های نظامی کشور در جنگ تحمیلی
- سازش ناپذیری و صراحت نیروهای اصیل خط امام
- حرکت مسلحانه منافقین و نفوذ آنان در نهادها و ارگان های انقلابی و عدم رعایت اصول حفاظت از مسئولین و شخصیت های نظام
مردی به بزرگی یک ملت
شهید بهشتی دارای شخصیتی جامع بود؛ از یک طرف یک فیلسوف و درعین حال عارف اجتماعی و از سوی دیگر یک کارشناس اقتصادی و صاحب نظر در این عرصه. قاعدتاً این گونه آدم های تأثیرگذار و هوشمند همواره دشمنان زیادی دارند. در این میان ائتلاف غرب زده ها، شرق زده ها، مارکسیستها و برخی از روحانیون در جهت دشمنی با شهید بهشتی، این نکته را به خوبی نشان می دهد که جریانات مخالف حکومت اسلامی او را بسیار تهدید کننده یافته بود، به خصوص این که بعد از شهادت آیت ا... مطهری کسی بهتر از شهید بهشتی توان تحلیل و خط دادن به نیروهای انقلابی را نداشت. دشمن می دانست امام از چنان جایگاه مقدسی برخوردارند که آنها کوچک ترین حرفی نمی توانند علیه ایشان بزنند، لذا تیرهای اتهام را به سوی شهید بهشتی روانه می ساختند. در چنین وضعیتی دکتر بهشتی به جای تمام نیروهای وفادار به انقلاب، کل روحانیت و حتی خود امام خمینی(ره) سیبل دشمن شده بود؛ تحلیل های درون گروهی ضد انقلاب، این بود که تنها فردی که می تواند بیشترین تأثیر را روی جریان انقلاب داشته باشد آیت ا... شهید بهشتی بود، و به همین دلیل هم آماج حملات خود را به سوی ایشان می بردند.
هرچند بداندیشان توانستند با شانتاژ خبری و بمباران تخریب تا حدودی شخصیت شهید بهشتی را در ذهن برخی از مردم خدشه دار کنند، اما هرگز نتوانستند از میزان تأثیرگذاری وی چیزی بکاهند لذا به ترور فیزیکی و حذف ایشان روی آوردند. و چه زیبا امام خمینی(ره) بهشتی را تفسیر می کند: "بهشتی، مظلوم زیست و مظلوم مُرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود. بهشتی، یک ملت بود.من بیشتر از بیست سال ایشان را می شناختم و برخلاف آن چه این بی انصافها در سراسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، مدیر، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم."
کیهان:عقربه های مقاومت شتاب گرفته اند
«عقربه های مقاومت شتاب گرفته اند»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛ضربه سنگین ارتش لبنان به تکفیری های وابسته به قطر و رژیم صهیونیستی در شهر «صیدا» و از هم پاشیده شدن گروهی جنایتکار که حدود دو سال برای آنان سرمایه گذاری شده بود، یک موفقیت بزرگ میدانی برای مردم منطقه به حساب می آید و متقابلا یک شکست جدید میدانی برای تروریزم غربی-عربی محسوب می شود و می تواند پیامدهای جدی بر جای بگذارد کمااینکه دردناک بودن این شکست، جبهه تروریزم را واداشت که دست به اقدام دیوانه واری در مصر بزند. قتل فجیع عالم برجسته شیعی «حسن شهاته» و سه تن از برادرانش و یکی از شیعیان دیگر در روستای «زاویه ابومسلم» در ۱۵ کیلومتری قاهره در روز میلاد حضرت بقیهًْ الله الاعظم- عجل الله تعالی فرجه- بدون تردید در واکنش به این شکست صورت گرفته است.
صیدا طی دو سال اخیر یکی از نقاط تحریک غربی-عربی علیه مقاومت به حساب آمده است اما واقعیت این است که مردم سنی صیدا به دلیل وجود علمای برجسته و واقع بینی نظیر شیخ قبلان و شیخ ماهر حمود امام جمعه مسجدقدس صیدا، همواره رابطه مناسبی با مقاومت و شیعیان داشته اند بگونه ای که در جریان جنگ ٣٣ روزه تعداد زیادی از آوارگان شهر شیعه نشین «صور» را برادرانه در میان خود جای دادند و در جریان این جنگ کاروانهای انسانی و تسلیحاتی حزب الله بدون مانع از این مناطق عبور کرده اند. از سوی دیگر مردم صیدا در مقایسه با سنی های دیگر، از جمله مردم «طرابلس» روشنتر دیده شده اند. براین اساس می توان گفت آنچه طی دو سال اخیر توسط یک گروه کوچک در این شهر مهم لبنان انجام شده تناسبی با بافت اجتماعی و فرهنگی آن ندارد.
صیدا بعنوان زادگاه «رفیق حریری»- نخست وزیر قدرتمند لبنان که در بهمن ماه سال ۱٣٨٣ در بیروت ترور شد- و محل زندگی خاندان حریری یک پایگاه برای جریان سنی المستقبل به حساب آمده ولی از آنجا که به جز «سعد»، بقیه اعضای خانواده حریری به میانه روی شهرت دارند، نفوذ این خانواده و حزب المستقبل به خودی خود نمی تواند زمینه ساز اصلی نزاع مذهبی در این شهر باشد. کمااینکه استراتژی المستقبل هم در ایجاد درگیری در مناطق سنی نشین بویژه شهر صیدا که برای اهل سنت و بخصوص خانواده حریری الهام بخش به حساب آمده، نبوده است.
گفتنی است که صیدا در میانه دو منطقه شیعی نشین صور در جنوب و بیروت در شمال قرار دارد و درگیری در صیدا قاعدتا به پراکنده شدن اهل سنت این شهر و ضربه خوردن شهری که سمبل اهل سنت لبنان محسوب شده، می باشد. هر کس از بیروت به صور برود موقعیت بسیار ممتاز عمرانی و اقتصادی صیدا را تصدیق می کند.
از حدود دو سال پیش وضعیت آرام صیدا دگرگون شد. یک گروه تحت امر افرادی که درس ناخوانده صاحب فتوا معرفی می شدند! به مرور بر این شهر مسلط گردیدند و نام یکی از این افراد در رسانه های مجازی به سرعت بعنوان رهبر روحانی صیدا مطرح گردید؛ «احمد اسیر»! وی پیش از تحولات اخیر سوریه یک دکان ساده عطاری در صیدا داشته و در زمستان ۱٣۹۰ چند هفته به قطر رفته و پس از بازگشت به صیدا، لباس روحانیت پوشیده و مدعی دفاع از اهل سنت در برابر شیعیان شده است! از این پس وی گروهی از جوانان را دور خود جمع کرده و به آموزش نظامی آنان پرداخته و یک سازمان شبه نظامی را راه اندازی کرده است. وی در این مدت سخنرانی های آتشینی علیه سیدحسن نصراله، جبهه مقاومت، شیعیان و ایران ایراد کرده و هر از گاهی به همراه گروهی از اعضای همین سازمان شبه نظامی خود به پایتخت لبنان آمده و در سخنرانی هایی که در میدان اصلی بیروت ارائه کرده، با اهانت سخیف علیه سیدحسن نصراله و جامعه شیعه لبنان سعی کرده شیعیان را وادار به ورود به صحنه نماید که البته موفق نشده است. با توجه به رابطه قدیمی سازمان اطلاعات قطر با سازمانهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و پروژه های مشترکی که بین این دو رژیم به اجرا گذاشته شده، کمتر تحلیل گری در مشترک بودن پروژه صیدا بین اسرائیل و قطر تردید دارد.
رژیم صهیونیستی همواره در صدد بوده تا راههای اصلی ارتباطی لبنان را برای حزب الله ناامن نماید و بخصوص روی جاده شمال جنوب که از لاذقیه در شمال سوریه شروع شده و پس از عبور از طرطوس، طرابلس، بیروت و صیدا به صور در جنوب لبنان می رسد، حساسیت زیادی داشته است. اسرائیل این مسیر را مسیر انسانی و تسلیحاتی برای حزب الله می شناسد و برای قطع آن برنامه ریزی کرده است. پرواضح است که چنین کاری بطور مستقیم از توان رژیم تل آویو خارج است و بدون ایجاد یک ساز و کار داخلی و محوریت یک کشور عربی امکانپذیر نمی باشد. می توان گفت آنچه طی حدود یک سال اخیر در صیدا اتفاق افتاده و یک محیط امن اقتصادی را به یک محیط پرتلاطم امنیتی تبدیل کرده، مثلثی است که اضلاع آن را پول و تسلیحات قطر، اطلاعات و مدیریت رژیم صهیونیستی و نیروی میدانی که علی الظاهر لبنانی هستند، تشکیل می دهند. باید گفت برخلاف تصور اولیه، این جریان از پشتوانه قوی داخلی در لبنان برخوردار نیست و حتی جریان المستقبل هم علناً از آن حمایت نمی کند و از این رو دیدیم در ایامی که ارتش با این جریان درگیر شد شخصیت های المستقبل از جمله فواد سینیوره هم درنهایت از ارتش حمایت کردند.
گروه تکفیری تحت امر «احمدالاسیر» طی حدود یک سال گذشته عملاً بر صیدا مسلط شده بودند و علیرغم شرارت هایی که انجام می دادند، با مانعی مواجه نبودند نه ارتش و نه حزب الله لبنان که بیش از همه در معرض دشمنی این گروه قرار می گرفت، به کار آنها کاری نداشت. بعد از عملیات موفق ارتش سوریه در منطقه کوچک ولی استراتژیک القصیر که استان حساس حمص را به تندروهای وهابی در طرابلس لبنان وصل می کرد، بخش عمده ای از این تروریست ها به دو منطقه طرابلس و صیدا هجوم آورده و در صدد برآمدند تا با توسعه درگیری در لبنان انتقام شکست در القصیر را بگیرند. آنان ابتدا از طرابلس شروع کردند. درگیری علیه مناطقی از استان هرمل که اکثریت آنان را «علوی ها» تشکیل می دادند، قبل از شکست نهایی در القصیر آغاز گردید و پس از آنکه این درگیری توسط ارتش مهار شد، تروریست ها تحرک خود را در صیدا شروع کردند که البته این اشتباه استراتژیک آنان بود چرا که برخلاف القصیر و طرابلس، صیدا در میانه دو قطعه شیعه نشین قرار داشت. تروریست های تحت امر احمد اسیر کار خود را با حمله به ارتش در روز جمعه گذشته شروع کردند.
آنان با حمله به یگانهای ارتش، ۲۲ نفر را به شهادت رساندند که این تعداد در تاریخ ارتش لبنان بسیار کم سابقه بود. ارتش متقابلا در مقابل این جریان قرار گرفت و پس از آن که حدود ٣۲ نفر از آنان را به هلاکت رسانده و حدود ۱۰۰ نفر دیگر از آنها را مجروح نمود، شهر از وجود تروریست ها پاکسازی گردید. حمله به ارتش، یک خطای بزرگ راهبردی برای مثلث اسرائیل، قطر و تکفیری ها به حساب می آید چرا که برخلاف سایر کشورهای عربی، در لبنان اصولا ارتش در دفاع از یک مذهب و علیه مذهب دیگر عملیات نمی کند و نوعا بیطرف می ماند و در نهایت در زمانی که راه حل های سیاسی به بن بست می رسد، فرماندهی ارتش به عنوان یک گزینه وارد صحنه سیاسی می شود، و اختلافات را به نفع آرامش و ثبات راهبری می نماید. همین الان ریاست جمهوری ژنرال «میشل سلیمان» فرمانده سابق ارتش، محصول عدم توافق در فضای سیاسی است. در اجلاس دوحه- اردیبهشت ٨۷- خود سران گروه ها وقتی نتوانستند روی یکی از کاندیداهای خود به توافق برسند، به ریاست جمهوری فرمانده کل وقت ارتش تن دادند.
در لبنان حمله به ارتش توسط هیچ گروهی حمایت نمی شود و از این رو دفاع ارتش لبنان وقتی مورد حمله قرار گرفت، از مشروعیت بالایی برخوردار شد و همه لبنان به طور یکپارچه از پاکسازی استان صیدا به دست ارتش حمایت کردند و ارتش با بهره گیری از این مشروعیت بالا، در سه روز توانست کاملا بر صیدا مسلط گردد. با شکست تروریست ها و مثلث اسرائیل، قطر، تکفیری ها در صیدا، در واقع این پدیده در لبنان شکست خورده و حالا دیگر تهدید کردن شیعیان و حزب الله به اینکه اگر دست از حمایت دولت سوریه برندارید، زمین لبنان را زیر پای شما به لرزه درمی آوریم، بی نتیجه است.
تروریزم در سوریه نیز در شرایط بسیار دشواری قرار گرفته و تقریبا در همه جا در محاصره ارتش و نیروهای جوان «دفاع وطنی» قرار دارد. امروز پایتخت تا حد زیادی از تیررس تروریست ها خارج شده است. عملیات روزهای اخیر ارتش در جنوب شرق و شمال غرب دمشق، مرکز حکومت را ایمن کرد و عملیات اخیر ارتش در «تلکلخ»- منطقه ای که طرطوس را به حمص و هرمل و طرابلس وصل می کند- استان حساس حمص- که مرزهای اردن و عراق را به مرزهای لبنان پیوند می دهد- را از تعرض احتمالی تروریست ها دور کرد و دست ارتش را در عملیات پاکسازی استان پهناور و حساس «حلب» باز کرد. با عملیات دو ماه اخیر ارتش سوریه، امکان ارسال تسلیحات حساس از مرزهای ترکیه تا حد زیادی از بین رفته است و قطع ارتباط دیرالزور از رقه و نفوذ جدی ارتش سوریه در اطراف شهر حلب، ارتباط تروریست ها را در رقه و حلب تا حد زیادی قطع کرده و در صورت آزادسازی کامل حلب، تروریست ها باید از همه خاک سوریه بگریزند و این موضوعی است که غرب، رژیم صهیونیستی و رژیم های وابسته عربی را به شدت نگران کرده و به دست و پا انداخته است.
در این روزها آمریکایی ها که از روز اول بحران از هیچ کمکی به تروریست ها دریغ نکرده اند، در بالاترین سطح دیپلماسی- اظهارات وزیر خارجه- اعلام کردند که روند ارسال تسلیحات را سرعت می بخشند و وزیر خارجه عربستان سکوت چند ماه اخیر را شکست و از روند اوضاع سوریه ابراز نگرانی کرد و به ایران و حزب الله لبنان هشدار داد اما واقعیت این است که امروز کمک رساندن به تروریست های سوریه از هر زمان دیگر سخت تر شده است. در عمل امکان ارسال حجم سنگین تسلیحات از مرزهای لبنان، ترکیه، عراق، اردن و رژیم صهیونیستی وجود ندارد و همانطور که محافل آمریکایی پیش بینی کرده اند، بحران سوریه به کنترل دولت و ارتش این کشور درآمده است.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛هفته جاری با شور و شعف سپری گشت و مردم ایران، میلاد خجسته مهرفروزان آفرینش، ولی الله الاعظم، حضرت مهدی موعود(عج) را گرامی داشتند. شهرها و خیابانها آذین بسته شد و جهانیان متوجه بیقراری دل ها و چشم به راهی ملتی شدند که با برپایی جشن میلاد ذخیره الهی، منتظر روزگارانی هستند که سرانجام به اذن الهی از راه خواهد رسید و تمام دل خستگی ها و زخم های کهنه بشریت را درمان خواهد کرد.
هر چند ایام میلاد در نیمه شعبان بسر رسیده ولی آیا مفهوم انتظار و وظایف منتظران نیز به پایان رسیده است؟ آیا صرفاً برگزاری مراسم در این روز، تنها وظیفه ای است که ما شیعیان نسبت به امام زمان خویش و استقرار حکومت عدل جهانی و اقامه کمالات دینی و اخلاقی داریم؟ طبعاً این حرکتهای مقطعی، از سر شور و دلدادگی، نخستین و کمترین اقدامی است که می توان در جهت توجه عمومی به این اصل بنیادین داشت ولی اگر قرار باشد که فقط به یک روز از سال، در حد مختصر و گذرا اکتفا کرد، باید گفت که ما نیز در صف "غافلین" قرار گرفته و نتوانسته ایم تفکر بنیادین مهدویت را در دل و جان و خویش نهادینه کنیم.
طبعاً در چنین مسیری، رسالت روحانیت و اندیشه ورزان فرهیخته ایجاب می کند موضوع انتظار، مهدویت و وظایف منتظران را در دستور کار برنامه های فرهنگی و تبلیغی قرار داده، توجه لازم و همیشگی را به جامعه منتقل نموده و غبار مهجوریت را از چهره آن برگیرند. در چنین صورتی می توان امیدوار بود که جامعه از برکات حرکت آفرین انتظار، به نحو مناسب بهره خواهد گرفت.
از مناسبت های تاریخ انقلاب در این هفته، سالگرد فاجعه هولناک و غم انگیز شهادت شهدای هفتم تیر بود. سی و دو سال پیش در چنین ایامی، شهید مظلوم آیت الله بهشتی که در آن زمان ریاست قوه قضائیه را نیز برعهده داشت به همراه ۷۲ تن از یاران با وفای نظام در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در آتش جنایت منافقین ضدخلق و رجاله های دغل باز به شهادت رسیدند و سندی از حقانیت انقلاب اسلامی و ملت ایران را از خود به یادگار گذاشتند.
در حادثه هفتم تیر سال ۶۰ که در حقیقت، نقطه اوج تقابل ضدانقلاب و منافقین معاند با نظام بود، مظلومیت و عظمت شهدای این حادثه به کمک انقلاب آمد و باعث بیمه شدن نظام در عنفوان تأسیس و در حساس ترین مقاطع تاریخ کشور شد. در این حادثه همچنین عمق کینه توزی استکبار جهانی و ایادی مزدور داخلی آنان آشکار گردید که چگونه برای نابودی نظامی و حذف مدیران لایق توطئه چینی کرده بودند.
حادثه هفتم تیر گرچه فاجعه ای غم انگیز برای ملت ایران بود، چرا که در آن، فردی فقیه، مدیر، مدبر، متعهد، مومن، مردمی، فداکار، مظلوم، انقلابی و بی ادعا مثل آیت الله بهشتی و ۷۲ تن از نیروهای نخبه و سرمایه های انسانی کارآمد و موثر کشور را از دست داد ولی خون آنان باعث باروری نهال انقلاب و رسوایی منافقین و سرخوردگی دشمنان شد. به همین مناسبت هفته جاری مسئولین قوه قضائیه به دیدار رهبری رفتند. در این دیدار که در آستانه سالگرد حادثه هفتم تیر ۱٣۶۰ و شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن از یاران انقلاب برگزار شد، حضرت آیت الله خامنه ای با تجلیل از شخصیت برجسته و نورانی آیت الله بهشتی افزودند: "در آن جنایت خبیثانه، شخصیتهای برجسته، علمای بزرگ و خدمتگزاران صادق به شهادت رسیدند اما چهره پلید منافقین و حامیان مستکبر آنها نیز برای ملت افشا شد و این دستاورد بزرگی بود که عملاً امکان حیات منافقین را در کشور از بین برد و برای جمهوری اسلامی سرنوشت ساز شد."
ایشان "سلامت" و "کارآمدی" قوه قضاییه را دو هدف راهبردی و همیشگی دستگاه قضا خوانده و تأکید کردند: "این دو هدف عالی، باید در تمام برنامه ها و اقدامات مورد توجه کامل قرار داشته باشد تا دستگاه قضایی به مجموعه ای کاملاً کارآمد و سالم تبدیل شود." رهبر معظم انقلاب اسلامی مراقبت دائم و پیگیری مستمر را زمینه ساز تحقق اهداف قضایی خواندند و خاطرنشان کردند باید با صیانت و هوشیاری، فاصله فعلی تا قوه قضاییه مطلوب اسلامی را پر کرد.
ایشان سپس حماسه عظیم و حقیقی ملت بصیر و هوشمند ایران را در انتخابات ۲۴ خرداد، کاری کارستان خواندند و با تأکید بر ضرورت کمک به رئیس جمهور منتخب افزودند: شکست همه جانبه برنامه ها و اهداف دشمنان، تجلی اعتماد عمومی ملت به نظام اسلامی و مجریان و ناظران انتخابات، وجود امنیت پایدار به عنوان زیرساخت پیشرفت و آبادانی، نجابت و قانون پذیری نامزدهای دیگر در قبال رئیس جمهور منتخب، و استحکام و اقتدار جمهوری اسلامی در دفاع از منافع ملت از نکات مهم انتخابات اخیر بود.
در صحنه بین المللی، این هفته شاهد حوادث جدید و مهمی بودیم که اوج آنها در خاورمیانه بود. فاجعه کشتار شیعیان در مصر، فتنه سلفی ها در لبنان و جابجایی قدرت در قطر وقایعی بودند که بخش اعظم مطالب رسانه ها را به خود اختصاص دادند.
قتل فجیع پنج نفر از شیعیان به دست عناصر تکفیری در مصر حادثه ای بود که با خشم و انزجار گسترده ای در سطح بین المللی مواجه شد. روز یکشنبه گذشته گروهی از شیعیان روستای "زاویه ابومسلم" در استان "الجیزه" که برای برگزاری مراسم نیمه شعبان و گرامیداشت ولادت حضرت مهدی(عج) گرد آمده بودند هدف حمله وحشیانه تعدادی از سلفی های تندرو قرار گرفتند که در جریان این اقدام وحشیانه، "شیخ حسن شحاته" یکی از رهبران شیعه به همراه ۴ نفر دیگر به طرز فجیعی به شهادت رسیدند. مهاجمان به این نیز بسنده نکردند بلکه ساختمان را نیز به آتش کشیدند و کل لوازم خانه را تخریب کردند. گرچه علمای افراطی که با تبلیغات خصمانه علیه شیعیان زمینه بروز چنین فجایعی را ایجاد می کنند مجرمان اصلی این جنایت هستند، ولی دولت مصر و شخص مرسی، رئیس جمهور این کشور نیز در این جنایت متهم هستند چرا که صیانت از اقلیت و دفاع از حقوق آنها در هر کشوری برعهده حاکم آن کشور است. در این جا نباید از کوتاهی و تقصیر علمای اهل تسنن به ویژه علمای الأزهر گذشت که با سکوت خود در بروز چنین فضایی مسئول هستند.
این هفته لبنان نیز صحنه فتنه گری گروهی دیگر از عناصر تکفیری و افراطیون سلفی بود که این فتنه نیز به کشته شدن دهها نفر منجر شد. گروهی از طرفداران یک شیخ سلفی به نام "احمد الاسیر" که با گروه تروریستی "جبهه النصره" سوریه مرتبط است درگیری های را در شهر صیدا به راه انداختند که در جریان آن شمار زیادی کشته شدند. به دنبال این آشوب گری، ارتش لبنان وارد عمل شد و در جریان یک درگیری ۴٨ ساعته خونین با این گروه تروریستی، موفق شد مقر فرماندهی "احمدالاسیر" را به کنترل درآورد. در جریان این نبرد، ۲۰ نفر از افسران و سربازان ارتش لبنان کشته شدند و ۵۰ نفر از عناصر سلفی نیز به هلاکت رسیدند.
اکنون به نظر می رسد پرونده مجموعه مسلح "شیخ احمدالاسیر" بسته شده است. احمدالاسیر مصداق بارز شکل گیری فتنه جنگ فرقه ای در لبنان بود. مواضع و سخنان ویرانگرانه وی آنقدر وحشت آور بود که همه علمای اهل سنت و جامعه سنی لبنان از وی تبری جستند. وی ٣۰۰ تا ۴۰۰ نیروی مسلح فراهم کرده بود و اکنون این سوال مطرح است که چه عامل یا عواملی هزینه برنامه های وی را تأمین می کرده اند؟ با توجه به شواهد موجود، بدون تردید همان دولتهایی که فتنه سوریه را کارگردانی می کنند پشت سر فتنه اخیر لبنان می باشند و پشتیبان مالی و لجستیکی احمدالاسیر و امثال وی هستند.
این هفته، قطر شاهد تحول مهمی بود و امیر این کشور در یک اقدام تأمل برانگیز قدرت را به پسرش واگذار کرد. اگرچه پیشتر اعلام شده بود که وی قصد دارد قدرت را منتقل کند ولی این اعلام، چیزی از غیرمنتظره بودن اقدام حاکم قطر کم نمی کند. علیرغم تحلیل های مختلفی که وجود دارد ولی کناره گیری امیر قطر همچنان در هاله ابهام قرار دارد.
شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی ۱٨ سال قبل در اقدامی کودتاگونه، پدرش را کنار زد و خود بر مسند قدرت نشست. وی در طول ۱٨ سال حکومتش، با تکیه بر دلارهای نفتی و حمایت آمریکا تلاش کرد نقش محوری در تحولات منطقه ایفا کند. وی از متحدین اصلی و یا بهتر گفته شود، اصلی ترین متحد آمریکا در خلیج فارس به شمار می رفت، چرا که علاوه بر روابط بسیار نزدیک با غرب و واشنگتن، بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه را در کشورش جا داد. با توجه به اینکه وی وابستگی بسیار محکمی با آمریکا داشت بعید به نظر می رسد که تحولات اخیر داخلی این کشور بدون مشورت با آمریکایی ها صورت گرفته باشد و مناسب تر این که گفته شود وی مجری طرحی است که واشنگتن آنرا ترسیم کرده است با توجه به این واقعیات، دولت "شیخ تمیم بن حمد"، پسر حاکم کنار رفته، اگر وابسته تر از پدرش به غرب نباشد قطعاً دست کمی از وی نخواهد داشت.
رسالت:مظلوم زیست و مظلوم مرد
«مظلوم زیست و مظلوم مرد»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می خوانید؛"بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان انقلاب و اسلام بود." این بیانی کوتاه از تاثر و تاسف عمیق امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی در شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن از یاران باوفای انقلاب بود که در رکاب او علیه تبهکاری های جریان لیبرالیسم و اتحاد شوم کفر، نفاق و الحاد مبارزه می کردند.
شهید بهشتی در سپهر سیاست انقلاب و نظام دیر درخشید اما این خورشید درخشان به واسطه شرارت استکبار جهانی زود غروب کرد. او در عمر کوتاه خود خدمات عظیمی به انقلاب اسلامی کرد. او یک فقیه اهل بیت بود و اندیشه فقهی او در محضر بزرگانی چون حضرات آیات بروجردی، محمدتقی خوانساری، حجت کوه کمره ای، محقق داماد و از همه مهمتر امام خمینی (ره) شکل گرفته بود. او یک فیلسوف و عارف مبارز بود. اندیشه فلسفی او در نزد کسانی چون آیت الله سید محمدحسین طباطبایی جان گرفته بود. او با شروع مبارزات در دهه ٣۰ در اوج نهضت ملی در متن مبارزات سیاسی قرار گرفت و اندیشه نقادش در سیاست در همین دهه شکل گرفت. با ظهور امام خمینی (ره) و شکل گیری نهضت اسلامی در متن مبارزات انقلابی قرار داشت و به عنوان فردی موثر در شورای فقهای هیئت های موتلفه اسلامی در کنار شهید مطهری، انواری و مولایی در دهه ۴۰ نقش آ فرین بود.
پس از اعدام انقلابی منصور مراجع عظام تقلید او را راهی مسجد هامبورگ در آلمان کردند. او در آلمان به دانش فلسفی و سیاسی خود افزود و در متن مبارزات دانشجویی در خارج از کشور قرار گرفت. همچنین با ارتباط گرفتن با امام موسی صدر در جریان مبارزات شیعیان جنوب لبنان در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی بود.
او در سال ۴۹ به ایران بازگشت و برای ساماندهی روحانیت مبارز زحمت ها کشید. همین سامانه در جریان مبارزات ملت ایران در سال ۵۶ و ۵۷ حلقه اتصال با امام (ره) و اوج گیری انقلاب اسلامی و نهایتا پیروزی ملت شد.
شهید بهشتی در آستانه پیروزی انقلاب و پس ازآن ۴ کار بزرگ و ماندگار کرد: ۱- شکل گیری شورای انقلاب که موثرترین و تعیین کننده ترین فرد در این شورا بود.
۲- تشکیل حزب جمهوری اسلامی به منظور متشکل کردن جوانان و نخبگان کشور در یک حزب فراگیر و سراسری
٣- تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان که او نقش کلیدی در مدیریت خبرگان داشت.
۴- تاسیس دستگاه قضائی کشور براساس فقه اسلامی که اوج این تلاش را در ارائه لایحه قصاص به خوبی می شود دید.
اما کار بزرگ و اساسی او صیانت از گفتمان امام خمینی (ره) و گفتمان انقلاب اسلامی تا لحظه شهادت بود.
پس از پیروزی انقلاب جبهه کفر و نفاق و الحاد در یک اتحاد نامقدس علیه انقلاب با هدایت آمریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیس خبیث متشکل شدند.
کسی که مردانه در برابر این جبهه ایستاد و سینه خود را سپر کرد تا تیرهای زهرآگین دشمن به امام (ره) اصابت نکند آیت الله بهشتی بود. او در حزب جمهوری اسلامی تمام جبهه انقلاب را یکپارچه در برابر پدیده نفاق قرار داد و چهره کریه لیبرالیسم را برای مردم افشاء کرد. شهادت او نشان داد زیر چهره به ظاهر زیبای لیبرالیسم، تروریسم قرار دارد و پیام اصلی آنها خشونت و بی رحمی است. او با شهادت مظلومانه خود و یاران خود چهره دروغ و نفاق دشمن را در شفاف ترین شکل ممکن به نمایش گذاشت.
پس از شهادت او بود که مردم به اصالت و رسالت روحانیت مبارز و صداقت آنها در پاسداری از اسلام و انقلاب پی بردند. او سبکبال و مظلومانه چون جدش امام حسین (ع) به ندای ارجعی الی ربک راضیه و مرضیه پاسخ داد و راه را برای عارفان وعاشقان دیگر هموار کرد.
جبهه کفر و نفاق تن های رنجور شهدای محراب همانند حضرات آیات قاضی طباطبایی، مدنی، اشرفی اصفهانی، صدوقی، دستغیب و ... را با بمب آلود، و با شهادت آنها عطر ایثار، فداکاری و جانبازی در راه انقلاب در سراسر کشور منتشر و استشمام شد.
شهید بهشتی با شهادت خود و یارانش آخرین میخ را بر تابوت لیبرالیسم در ایران کوبید.
امروز ملت ایران نگاه خود را به حوزه های علمیه دوخته است. ٣۲ سال پیش که ملت شهدای هفتم تیر را با شکوهی وصف ناپذیر تشییع می کرد فریاد می زد: دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه. مردم از حوزه علمیه قم و حوزه های علمیه در سراسر کشور انتظار دارند تا هزاران بهشتی با فضل و کمالات و اندیشه های مترقی او را به جامعه دینی ما تقدیم کند. نسل سوم حوزه باید از این حضور رونمایی کند. نسلی که جلوی بازتولید اندیشه منحط لیبرالیسم در ایران را بگیرد. نسلی که با هوشمندی چون سدی در برابر سازماندهی مجدد کفر، الحاد و نفاق و همگرایی آنان بایستد.
و بالاخره نسلی که پاسدار گفتمان امام (ره) و رهبری معظم انقلاب باشد و چهره زیبای شهید بهشتی را در دهه چهارم انقلاب به نسل جدید نشان دهد.
آفرینش: قطر و انتقال قدرت
«قطر و انتقال قدرت»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می خوانید؛قطر کشوری با ۲ میلیون نفر جمعیت و درآمدهای سرشار نفت و گاز و همراه با جاه طلبی های ویژه در ابعاد اقتصادی سیاسی و . این کشور کوچک اینک با انتقال قدرت از «شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی»، امیر قطر، به فرزند ٣٣ ساله اش «شیخ تمیم بن حمد» روبرو است.
در این حال هر چند در طول تاریخ قطر انتقال قدرت بیشتر از راه کودتا یا خشونت انجام می گرفته است اما اکنون بنا به دلایلی چون شرایط جسمانی امیر قطر ، اجماع بازیگران منطقه ای و بین المللی موثر در خانواده آل ثانی بر ضرورت انتقال قدرت از امیر قطر به ولیعهد تاکید کرده اند.
در این بین ترس از کودتا و افزایش اختلافات دربین خانواده آل ثانی نیزامیر قطر را برآن داشته است تا فرصت پادشاهی بر قطر را به ولیعهد جوانش واگذار کند. در این حال اگر به شیخ تمیم بن حمد بن خلیفه آل ثانی جوان ولیعهد کنونی و امیر آینده قطر بنگریم باید گفت وی فرزند چهارم حمد امیر قطر است و دارای تحصیلات در دانشکده سلطنتی انگلیس است. گرایشات فکری غربی و نگاه به دولت مدرن وی می تواند پیامدها و واکنشهایی را در داخل کشور و سطح منطقه ای در پی داشته باشد.
از یک سو قطر به عنوان کشور خواهان تغییر در کشورهای عربی، خود به علت اجرا نکردن تغییرات و اصلاحات، با انتقادهای بسیاری روبرو است.در این حال نگاه تمیم به اصلاحات و آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان و عمده نگاه بنیاد گرا و سلفی وی می تواند موجب تغییرات داخلی در قطر در ابعاد سیاسی فرهنگی و...گردد و همچنین اصلاحاتی را در ساختار قبیله ای حاکمیت قطر انجام دهد. از سوی دیگر نیز رویکرد ضد اخوانی احتمالی و نگاه غرب گرایانه تر وی به منطقه و نظام بین المللی می تواند موجب افزایش روابط قطر با امریکا و غرب و حتی اسرائیل گردد.
در این حال باید منتظر بودکه وزیر خارجه و نخست وزیر کنونی قطر پست های خود را از دست دهند و فردی هماهنگ تر با تمیم پست های را در اختیار گیرد و در بعد دیگری قطر در سیاست خارجی خود تغغیراتی در نگاه به ایران و مسائل سوریه و همچنین نگاه به جریان اخوان در منطقه داشته باشد. یعنی قطری که در سالهای گذشته هم در مسائل لیبی، مصر و سوریه نقشی کاملا پررنگ ایفا کرده ممکن است در آسیب شناسی رفتارخود رویکردهای تندروانه گذشته خود را اصلاح کرده و تا حدی نگاهی متعادل تر به سوریه و ایران و همچنین مصر داشته باشد.
در این حال هم باید توجه داشت که به نظر می رسد که با توجه به نوع کنشگری و دخالت امریکاییها و غربی ها در روند انتقال قدرت در قطر عملا روابط قطر با غرب و امریکا نه تنها کاهشی به خود نبیند بلکه با توجه به حضور نظامی واشنگتن در قطر این روابط دامنه بیشتری به خود خواهد دید.
تهران امروز:رفتاری که باید نهادینه شود
«رفتاری که باید نهادینه شود»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حجت الاسلام سیدرضا تقوی است که در آن می خوانید؛بیانات رهبر معظم انقلاب در تجلیل از رفتار نامزدهای انتخابات که بلافاصله به نامزد پیروز تبریک گفتند و با او دیدار کردند، الگویی است که امیدواریم همانگونه که رهبر معظم انقلاب هم تاکید کردند در هر انتخاباتی تبلور پیدا کند تا راه برای تحکیم قانون و سنت شدن احترام به قانون ولو اینکه پیروز انتخابات هم نباشیم، باز شود.
اهمیت این موضوع از آنجاست که بعضا در گذشته رفتار برخی رقبا در حوزه سیاسی رفتارهای نامناسبی بود چرا که رقبا اختلاف نظرها و درگیری های زمان انتخابات خودرا به بعد از انتخابات هم می کشاندند و هواداران آنها هم به همین منوال ازآن تبعیت می کردند و این داستان تا بعد از اعلام نتایج نهایی و حتی بعدتر ازآن ادامه می یافت.آنچه ذکر شد برای جامعه ای مثل ایران که دارای سابقه خوب فرهنگی بوده و هست رفتار خوشایندی تلقی نمی شود.
انصاف حکم می کند که در مواجهه با نامزدهای رقیب آدمی از مدار عدالت خارج نگردد. بالاخص هواداران نامزدها، برای اثبات تفوق گزینه مورد علاقه خود آنقدر دچار افراط می گردند که هیچ نقطه منفی را در کاندیدای خود نمی بینند و در عوض چهره نامزدهای رقیب را کاملا سیاه تصور می کنند! این وضعیت موجب به حاشیه راندن عقلانیت و اخلاق می شود.
توجه به همین مسائل است که می تواند نویدبخش شکل گیری انتخاباتی منصفانه ای گردد که حاصل آن آرامش فضای انتخاباتی و پرهیز از بداخلاقی ها و ناآرامی هاست. در این دوره از انتخابات رقبا با متانت با نتیجه برخورد کردند و این رفتار منصفانه در دید مقام معظم رهبری بسیار پسندیده آمد و باعث شد این نکته را برزبان آورند که رفتار نامزدهای انتخابات یعنی پیام تبریک فرستادن و به دیدار منتخب مردم رفتن رفتار پسندیده ای است که باید نهادینه شود.
چنین رفتار قانونمندی،چند پیام دارد.اول اینکه ما به قانون احترام می گذاریم و دوم اینکه رای اکثریت جامعه برای ما محترم است و در درجه سوم اگر نیاز به کمک باشد ما امکان کمک و همکاری خودمان را اعلام می کنیم. در این خصوص می توان اذعان داشت که انتخابات اخلاقی صورت پذیرفته حتی اگر فرد برنده با معیارها و موازین دیگر افراد و جناح ها دارای وجوه مشترک نباشد.
زمانی که تمامی افراد و جناح ها می پذیرند در حوزه اخلاق به یکدیگر احترام گذاشته و فرد برنده را مسئول قانونی اداره کشور بدانند زمینه پیشرفت سیاسی کشور هم فراهم می شود. باید توجه داشت رفتار رقبا بر طرفدارانشان تاثیر می گذارد و مردم به تبعیت از زعمای خود،قهرمانان خود و شخصیت های پیشتاز جامعه واکنش نشان داده و از آنها تبعیت می کنند.
آنچه این روزها اتفاق افتاده است علامت خوبی محسوب می شود به این معنا که اخلاق مداری رشد کرده است.ما نمی توانیم سیاست را از اخلاق جدا کنیم چراکه در این صورت ما سیاستی خواهیم داشت که اسلامی و انسانی نیست و اگر مبنای رفتارمان انسانی و اسلامی نباشد هرگز به هدف مطلوب نخواهیم رسید.
حمایت:حمایت عمومی؛ لازمه مقابله دستگاه قضایی با اشرار
«حمایت عمومی؛ لازمه مقابله دستگاه قضایی با اشرار»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم
سید محمد مهدی موسوی است که در آن می خوانید؛دستگاه قضایی کشور در سال های اخیر با عزمی راسخ و استوار با هدف برخورد قاطع با اشرار و اراذل و اوباش، گام های بسیار خوبی برداشته و البته ثمره شیرین رنج و مرارت مقابله با این هنجارشکنان و قانون ستیزان اجتماع، کاهش بیش از ۴۰ درصدی زورگیری و اقدام های خلاف قانون اراذل و اوباش بوده است.گرچه طی همین مدت، برخی افراد و جریان ها، کوشیده اند همسو با گروه های ضدانقلاب و بیگانه، به دروغ، اقدام های دستگاه قضایی را مخالف با حقوق بشر قلمداد کنند و به زعم خود امیدوار باشند که این روند متوقف شود.
اما جای بسی خوشبختی است که آیت الله آملی لاریجانی ، رییس قوه قضاییه اخیرا با اشاره به این که برخورد دستگاه قضایی با اشرار دارای توجیه عقلی و مصلحتی است، تصریح کرده: «ما در بحث اشرار راه خود را ادامه می دهیم، زیرا معتقدیم برای حفظ امنیت در کشور باید با سارقان مسلح برخورد کرد. امنیت جانی و مالی جامعه برای ما اهمیت زیادی دارد و امنیت و آسایش مردم مصحلت اصلی ما است».گرچه ازمبارزه قاطعانه و ضربتی با اشرار و زورگیران، زمان زیادی نمی گذرد، اما در همین مدت کوتاه نیز برکات و دستاوردهای آن غیرقابل انکار است، به طوری که به وضوح می توان لبخند رضایت شهروندان جامعه اسلامی را مشاهده کرد.
البته نکته مهمی که در این میان وجود دارد، این است که تمامی نهادهای کشور به ویژه نهادهای اجرایی و تقنینی، باید قوه قضاییه را هچون گذشته در برخورد با جرایم به ویژه جرایم مشهود یاری کنند.در این میان نقش رسانه های جمعی هم حایز اهمیت است، زیرا باید در تقویت حمایت عمومی از قاطعیت دستگاه قضایی نقش خود را به درستی ایفا کنند و اگر انتقادی هم در شیوه های اجرایی دارند، آن را در فضایی منصفانه و در مسیر سازنده خود مطرح کنند.توجه به این مهم از آن روست که بی تردید، حمایت افکار عمومی از برخورد قاطع با بزهکاران حرفه ای و اراذل و اوباش می تواند پشتوانه ای متقن و استوار برای استمرار این مسیر از سوی دستگاه قضا و نهادهای انتظامی باشد .تا به یاری خداوند، این نهادها همان طور که قانون اساسی از آن ها خواسته در راستای دفاع از حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع و کشف جرم، تعقیب، مجازات و تعزیر مجرمان، همه تلاش خود را مصروف داشته و در برخورد با ناامنی ها ، آزار و اذیت شهروندان ، ارتکاب جرایم منافی عفت و ... بدون هیچ گونه اغماضی رفتار کنند.
شرق:مجاهدان روز شنبه
«مجاهدان روز شنبه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سعید لیلاز است که در آن می خوانید؛«مجاهدان روز شنبه» اصطلاحی است که «احمد کسروی» در تاریخ مشروطه یا تاریخ ۱٨ساله آذربایجان نقل کرده است. می دانید که انقلاب مشروطه در روز جمعه پیروز شد و وقتی این پیروزی مسجل شد، مطالب و نامه های فراوان بود که در پی آن منتشر شد و برخی افراد که نقشی در آن جنبش و پیروزی آن نداشتند، ناگهان با قطار فشنگ و چهره های انقلابی در عکس ها ظاهر شدند و اینطور به نظر رسید که این همان ها بودند که مشروطه را به پیروزی رساندند و از قضا، در ابتدای صف مجاهدان قرار گرفتند. در مقابل «ستارخان» که بعدها در دوران استبداد در «پارک اتابک» زخمی شد یا «باقرخان» که در کوه های کرمانشاه سر بریده شد، ادعایی در مشروطه نداشتند و پس از آن، هزینه آن را هم پرداختند.
نگارنده جزییات تاریخی این وقایع را دوباره مطالعه نکردم و تقدم یا تاخر زمانی این تحولات را به یاد ندارم چراکه فارغ از آنها، آنچه مهم است اینکه داستان مجاهدان روز شنبه داستانی است که در همه تحولات سیاسی - اجتماعی دنیا وجود داشته و می توان برای آن مصداق های فراوان یافت که مدام تکرار شده اند. به نظر می رسد یک بار دیگر بناست این ماجرا در ایران تکرار شود؛ همان گونه که در نهضت مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت و دوم خرداد ۷۶ تکرار شد. مجاهدان روز شنبه در تشکیل کابینه آقای روحانی نیز جلو افتاده اند و در صف اول جشن پیروزی جا خوش کرده اند.
آنها مجاهدان روز جمعه را به حاشیه رانده اند. البته مجاهدان روز جمعه هیچ گله و انتظاری ندارند. همین که بار سنگین فشار دولت احمدی نژاد از مردم برداشته شود برای آنها یک دنیا می ارزد اما باید مراقب باشیم این «انا شریک» گفتن بعد از پیروزی توسط مجاهدان روز شنبه، باعث منحرف شدن ذهن آقای روحانی از وظایف اصلی و انتخاب های درست نشود.
اساسا طرز تفکر و نگاه این گروه مدعی با مجاهدان روز جمعه کاملا متفاوت است و اینها با استعداد عجیبی که دارند تا به امروز توانسته اند بسیاری از جهش های اجتماعی عظیم را از مسیر اصلی خود منحرف و مطالبات اصلی و برپاکنندگان این خیزش را به نفع خود مصادره کنند. نگارنده می تواند با کار بیشتر روی این نوشتار، همه آمار های دقیق اطلاعات تاریخی مجاهدان روز شنبه را در اینجا ذکر کند. اما بیم آن می رود در همین فرصت ۴٨ساعته، اعوجاج و انحراف، خیل عظیم مجاهدان را تهدید کند!
مجاهدان روز شنبه همیشه دو سر برد هستند و در مقابل، عمدتا مجاهدان روز جمعه دچار شرایط دو سر باخت می شوند. دسته اول پر از توقع و ادعا هستند اما مجاهدان روز جمعه نه توقع دارند نه ادعا. همین که آثار پیروزی معلوم می شود آنها ماموریت خود را تمام شده می بینند و به خانه می روند و برعکس، مجاهدان روز شنبه سر از خانه ها بیرون می آورند. شاید اینکه ۲۴خرداد روز جمعه بود و پیروزی، روز بعد از آن، مصداق جالبی برای این داستان باشد!
مردم سالاری:شگفتی های انتخابات یازدهم ریاست جمهوری
شگفتی های انتخابات یازدهم ریاست جمهوری»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم
کرم محمدی است که در آن می خوانید؛ هر انتخاباتی دارای ویژگی خاص به خود است. یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این دوره از رقابت های انتخاباتی شگفتی های خاص بروز نمود. شفگتی هایی که نه تنها غفلت از آنها منطقی به نظر نمی رسد؛ بلکه تامل در آنها می تواند بر همگان؛ مخصوصا جناح ها و شخصیت های سیاسی پیام خاص خود را داشته باشد
۱- رنگ باختن تبلیغات گسترده:
بنرهای رنگارنگ، عکس های در تیراژ ده ها میلیونی و ستادهای متعدد در جلب و جذب آرای واجدان شرایط رای؛ یکی از شگفتی های این انتخابات بود. چند تن از کاندیداهای محترم از فردای انتخابات سال ۱٣٨۴ به نحوی از انحا دستی در فعالیت های تبلیغاتی داشته و جلسات مکرر اعضای ستادهایشان در سراسر کشور به طور منظم و مداوم انجام می شد؛ ولی نتوانستند اکثریت آرای مردم را به خود اختصاص دهند. اما کاندیدای پیروز انتخابات یازدهم به دلایل مختلف در برخی از مناطق کشور یا اصلا ستادی نداشت و یا در سه روز آخر(بعد از ائتلاف عارف- روحانی) تبلیغات؛ ستاد انتخاباتیش برپا گردید.
۲- افکار عمومی سیاسیون را به دنبال خود کشانید:
اگرچه در میان هشت کاندیدای محترم این دوره از انتخابات ریاست جمهوری از تمام طیف های سیاسی(اصلاح طلب؛ اعتدالگرا و اصولگرا) حضور داشتند اما بدنه اصلاح طلب کشور هنوز خاطره تلخ رقابت درون جناحی کاندیداهای خود در سال ۱٣٨۴ که دستاورد آن حاکمیت هشت ساله آقای احمدی نژاد بر کرسی ریاست جمهوری بود را فراموش نکرده بودند. بدنه اصلاح طلبان در یک اجماع نانوشته؛ در اقصی نقاط مملکت خواهان ائتلاف بین آقایان دکتر روحانی و دکتر عارف شدند. این مهم را طی نامه های متعدد؛ مقالات مکرر و سرانجام با شعارهای رسای«عارف؛ روحانی- ائتلاف ائتلاف» به گوش کاندیداهای محترم اعتدالگرا و اصلاح طلب رسانیدند.
پیش قدمی افکار عمومی وابسته به اصلاح طلبان و اعتدالگرایان؛ اینبار سیاسیون و شخصیت های بزرگواری که در این عرصه از قدرت تصمیم سازی برخوردار بودند را به دنبال خود کشانید و آنان به خواست طرفداران خود تمکین نمودند و سرانجام در یک اقدام تاریخی؛ عاقلانه و توام با تدبیر؛ یک کاندیدای واحد را در عرصه رقابت ها باقی گذاشتند. البته پیروی از خواست و نظر افکار عمومی؛ بخت پیروزی را برای تصمیم سازان و بزرگان اعتدال و اصلاحات به ارمغان آورد. این را باید یکی از پدیده های خاص این دوره انتخابات به حساب آورد.
٣- پایگاه تقریبا یکنواخت اجتماعی کاندیدای پیروز:
تاملی در درصد آرای اختصاص یافته به آقای دکتر روحانی در اکثر استان های کشور و اختلاف معنادار با نفر دوم این عرصه؛ با اندک تفاوتی یادآور «رای» مردم در دوم خرداد سال ۱٣۷۶ به آقای سیدمحمد خاتمی است. این درصد در شهر و روستا؛ مناطق محروم و برخوردار؛ فارس و کرد؛ ترک و بلوچ؛ و... تقریبا همگون به نظر می رسد. این مهم نشان می دهد که رای دهندگان ایرانی در بیست وچهارم خرداد ماه؛ دغدغه های مشترک داشته و اکثریت آنان خواهان ایجاد تحولی جدی در مدیریت اجرایی مملکت هستند. تحول خواهان و اصلاح طلبان؛ اندیشه ها و برنامه های آقای روحانی را راه برون رفت از تنگناهای اقتصادی و سیاسی پیش رو می دانستند. لذا هماهنگی و همراهی اکثریت رای دهندگان در جای جای کشور برای حرکت به سوی آینده ای بهتر؛ به خوبی قابل لمس و درک است.
۴- تاثیر ادبیات گفتمانی:
اگر تبلیغات انتخاباتی و نحوه عملکرد کاندیداهای محترم ریاست جمهوری را یکی از محورها و یا نقطه مهم انتخابات برآورد کنیم؛ آنگاه به تاثیر ادبیات به کار رفته در مراحل مختلف تبلیغات بیشتر پی خواهیم برد. در هر انتخاباتی کاندیداها با بهره گیری از ظرفیت خود به دنبال تاثیرگذاری آن بر افکار عمومی جامعه برای جذب و جلب آرای مردم می باشند. در جریان مناظرات تلویزیونی ادبیات هرکدام از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ناشی از نگاه آنان به مسائل مختلف و حوزه های گوناگون بود.
مردم با تامل در گفتمان کاندیداها علاوه بر انعکاس دیدگاه های آنان؛ توانمندی در اداره کشور؛ تسلط برمسائل داخلی و جهانی؛ صریح اللهجه بودن آنان؛ استفاده درست و به جا از کلید واژه ها؛ طرز بیان جملات و روان وسلیس بودن آنها از جمله تاثیرگذارترین مواردی بود که نگاه افکار عمومی جامعه را به هر نامزد انتخاباتی جلب می کرد. یعنی جملات از چنان بار معنایی برخوردار بود که زمینه نفوذ فکری کاندیداها را به اذهان انتقال بخشید.
۵-اعتماد به«روحانیون»
از میان شش کاندیدای باقی مانده در عرصه رقابت ها؛ تنها یک نفر از آنان «روحانی» بود. اکثریت رای دهندگان در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری؛ همین «روحانی» بزرگوار را برگزیدند. اهمیت این موضوع زمانی نمایانتر می گردد که بدانیم بیش از سه دهه است علیه روحانیت تبلیغ سوء می شود. میزگردها؛ مصاحبه ها؛ مقاله ها؛ سخنرانی ها و برنامه های متعدد طراحی و اجرا گردیده تا چهره روحانیت مخدوش و ضد مردمی جلوه داده شود. متاسفانه برخی از رفتارها در داخل کشور نیز؛ به این موضوع کمک کرده و دامن می زند.
برخی از محترمین که در کسوت شریف روحانیت هستند سخنرانی هایی را علیه تنها کاندیدای «روحانی» این دوره از انتخابات ایراد نمودند که تنها به دو نمونه از آنها اشاره می شود:«جای تاسف است که در این رابطه برخی نامزدها حتی فتنه گران را تحویل می گیرند و شعار اعتدال سر می دهند که البته اعتدال مورد تاکید اسلام است، اما مراد این عده از طرح چنین شعاری اعتدال در برابر فتنه و سکوت کنندگان در مقابل حوادث سال ٨٨ است.» روحانی محترم دیگری از این هم فراتر می رود و بیان می دارد: من در مناظره های انتخاباتی،«روحانی منهای روحانیت دیدم.»
تبلیغات سی وچهار ساله مستکبرین خارجی و همسویی ناخودآگاه عده ای در داخل کشور نتوانست براراده اکثریت ملت ایران تاثیر منفی داشته باشد. لذا جهانیان دیدند که مردم ایران از میان کاندیداهای محترم این دوره از انتخابات ریاست جمهوری تنها «روحانی» حاضر در عرصه را برگزیده و راهی نهاد ریاست جمهوری کردند. این انتخاب نشان می دهد که مردم ایران روحانیون اندیشمند و روشن ضمیر؛ مردم باور؛ مدیر؛ خدمتگزار و آنانی که سوابق مبارزاتی قبل از انقلاب را در کارنامه درخشان زندگی خود به همراه داشته و در دوران سی وچهارساله گذشته و در کوران بحران های سخت؛ از یاران دلسوز ملت ایران بوده اند و آبادانی ایران عزیز؛ عزت و سربلندی این ملت رشید و خداجو و ادامه راه نورانی حضرت امام خمینی(ره) و همراهی اطاعت از رهبری را وجهه همت خویش داشته را همچنان دوست می دارند.
بهار:بیانیه نخواندم، سوال کردم
«بیانیه نخواندم، سوال کردم»عنوان یادداشت روز روزنامه بهار به قلم ملیحه حسینی است که در آن می خوانید؛«آقای روحانی! می خواهم با شما درددل کنم. در این هشت سال به مردم ایران خیلی سخت گذشت و به جامعه روزنامه نگاران سخت تر. تنها خانه امید ما «انجمن صنفی روزنامه نگاران» مدت هاست که درش قفل شده است. از شما می خواهیم قفل خانه امید روزنامه نگاران ایران را با کلید خود بازگشایی کنید.» همین یک جمله کافی بود تا آستانه کم طاقت و تحمل جریانی که طی هشت سال اخیر مشغول ماله کشی بر عملکرد دولت مورد حمایت خود بودند، به نقطه جوش برسد تا جایی که یک پرسش صنفی از رییس جمهوری منتخب را تحمل نکنند و همچون حال وهوای دولت های نهم و دهم بر آن بتازند.
پرسش ساده بود و پرواضح. خواسته ای نامعقول هم نیست، نه درون مایه براندازی در آن نهفته و نه نگاه به شرق و غرب. هرچه گفته می شود صنفی و مربوط به آنچه بر احوالات یک جامعه شاغل با نیازها و مشکلات گوناگون می گذرد، است. البته شاید همین پرسش ساده درکش برای خیلی ها مشکل باشد که البته باید به آن عده حق داد.
درک آدم گرسنه برای آدمی که شکمش از سیری برآمده شده شاید سخت باشد. درک آدمی که از سرما به خود می لرزد و سرپناهی ندارد برای آن که در تخت خواب گرم و نرم به خواب می رود شاید سخت باشد. انجمن صنفی روزنامه نگاران به عنوان یک نهاد صنفی و نماینده فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران در حوزه بین المللی شناخته می شود. اما این انجمن را ناباورانه در داخل کشور یک تشکیلات سیاسی می دانند. پس از رویدادهای سال ٨٨ انجمن صنفی روزنامه نگاران با فشار بعضی نهادها و اقدام دادستانی محترم پلمپ شد و با گذشت چهار سال وضعیت تعلیق آن همچنان ادامه دارد.
گرچه پیش از این توقیف نیز وزارت کار و امور اجتماعی سابق به عنوان متولی نهادهای صنفی تلاش کرد تا با ایرادهای حقوقی و اساسنامه ای، انجمن را منحل کند لیکن قرعه به نام پلمپ و توقیف افتاد. البته نوع نگاه به انجمن ها و نهادهای صنفی یا مدنی تنها به روزنامه نگاران محدود نمی شود. سندیکاهای کارگری، فرهنگیان، دانشجویان، رانندگان اتوبوس و... نیز تاکنون هزینه های گزافی به دلیل فعالیت های خود پرداخت کرده اند.
توجیه همکاران وابسته به نهادهای قدرت- بازار در سیاسی بودن انجمن روزنامه نگاران چیزی جز حضور رییس سابق این انجمن در کشور بلژیک نیست. البته باید به این همکاران جهت یادآوری گفت که انتخابات هیات مدیره انجمن صنفی هر دو سال یک بار برگزار می شد و اکنون که بیش از چهار سال از عدم فعالیت این نهاد می گذرد بنابراین نمی توان فرد یا افرادی را به عنوان رییس یا هیات مدیره آن متصور بود. از سوی دیگر چنانچه رییس یک نهاد یا حتی سازمانی به هر دلیل به خارج از کشور برود آیا آن سازمان باید پلمپ و از چرخه حیات خارج شود؟
با یک نگاه دقیق تر و البته صنفی تر می توان فهمید «بی تدبیری» به جای «سیاسی کاری» تنها عامل پلمپ یک انجمن صنفی شده است و بس. اتفاقا «تدبیر» اینجاست که می تواند به جای بی تدبیری و بی خردی بنشیند. تدبیر است که می تواند با یک تصمیم حقوقی به احیای انجمن صنفی روزنامه نگاران بپردازد تا آنان را از زیر سایه متولی دولتی خارج و به صاحبان اصلی آن یعنی اصحاب مطبوعات بازگرداند. فارغ از این که هیات رییسه قبلی انجمن صنفی عملکرد درستی داشته یا نداشته، باید پذیرفت که همه روزنامه نگاران، خبرنگاران، ستون نویس های نشریات، کارمندان بخش های حروفچینی، صفحه آرایی و ویراستاری دارای نگاه یا کنش سیاسی نیستند. اگر هم هستند لزوما نباید در انجمن که به امور صنفی آن ها مربوط می شود نقش یا اثری محسوس داشته باشد.
روزنامه نگاران وابسته به نهادهای قدرت- بازار که ستون نویسی را بر رفع تکلیف یا دیده شدن در انظار مخاطبان کم تعداد خود یا دیگر نهادهای قدرت می بینند طبیعی است که نیاز به وجود یک نهاد صنفی را بر نتابیده و با نگاه سیاسی-امنیتی خود آن را به آمریکا و انگلیس متصل کنند. این گونه همکاران به دلیل وابستگی به نهادهای قدرت- بازار علاوه بر این که ضرورت نهادهای صنفی را درک نمی کنند به دلیل ساده نچشیدن طعم بیکاری و عدم نگرانی بابت تامین معیشت و هزینه های ابتدایی زندگی خود همچنان بر طبل آمریکایی- انگلیسی بودن روزنامه نگاران و صنف آن ها می کوبند.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم/ جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
ابتکار: تفاوتهای آغازین شیخ امید با احمدی نژاد
«تفاوتهای آغازین شیخ امید با احمدی نژاد»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی وکیلی است که در آن می خوانید؛بی شک زمان کنونی برای ارزیابی تفاوتهای دو رئیس جمهور مناسب نیست چرا که آقای روحانی هنوز به صورت رسمی فرمان دولت یازدهم را بدست نگرفته است ولی در این مقال بنای ارزیابی و مقایسه عملکرد کلی را ندارم بلکه مقایسه واکنش ها و ادبیات آغازین دو رئیس مورد نظر است مواضع آغازین آنقدر مهم است که جهت گیری هشت سال را ترسیم و فرم اداره کشور را به نمایش می گذارد با این توضیح، بی توجهی و سر مستی احمدی نژاد در ابتدا و ناپختگی در ادبیات باعث گردید تا سایه حرف های اولیه تا انتهای هشت سال او را رها نکنند. ادبیات ناپخته و ناسنجیده در ارتباط با مسایل جهانی، موجی از نگرانی را در سطح بین الملل بر انگیخت.
پاراگراف های صحبتهای روزهای اولیه ریاست جمهوری احمدی نژاد پایه و بهانه اصلی هجمه ها و بسیج جامعه جهانی علیه کشورمان شد. رئیس جمهور هم تلاش داشت تا با تغییر رویکرد تعامل و گفت وگو ( که مشی دولت خاتمی تا آن زمان بود ) به رویکرد تهاجم در سیاست خارجی برای خود چهره ای انقلابی و انعطاف ناپذیر ترسیم نماید.
با آن شروع طوفانی، مسیر طی شده در پرونده هسته ای بکل تغییر کرد و دست آوردها همگی باد فنا شد. آدم ها عوض شدند و رویکردها شکل جنگی به خود گرفت. تعابیر حساسیت بر انگیز پیرامون موضوعاتی چون انکار هولوکاست، هزینه کشور را به اوج رساند. مرور زمان نشان داد که احمدی نژاد آن چیزی نبود که در ابتدا به نمایش گذاشته بود. او بعدها بیش از همه روسای جمهور پیش از خود، تلاش داشت تا به صورت عملی در مسیر تعامل و مذاکره با آمریکا قدم بردارد. اما ادبیات حساب نشده و مواضع اولیه، گفتمان جهانی را شکل داده بود و اقدامات زیگزاگی، قدرت خنثی سازی آثار حرف های آغازین را نداشت هر کسی عملکرد آقای احمدی نژاد را در صحنه سیاست خارجی نیک بنگرد به خوبی در می یابد که نیمه اول دوره هشت ساله ریاست جمهوری اش به نفی و انکار و بی اعتنایی به مناسبات بین الملل سپری شد بطوریکه تعابیر عجیبش در مقابل قطعنامه های شورای امنیت علیه کشورمان ابزار طنز نویسان شد. تعابیری چون آنقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامه دانتان پاره شود یا قطعنامه ها مشتی کاغذ پاره بیش نیستند و.....
نیمه دوم دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد به تلاش برای رفو کردن چالش ها و شکاف های ایجاد شده صرف شد ولی روشهای انتخابی نیز ناکار آمد بود او بیشترین حضور در آمریکا و سازمان ملل را داشت. وی در اجلاس های منطقه ای و عربی که از نگاه منتقدان غیر ضرور و موجب وهن بود شرکت می جست ولی کلید اقدامات دوره دوم قادر به بازکردن قفل های ایجاد شده در دوره اول نبود دو گانه عملکرد احمدی نژاد در صحنه داخلی نیز شرایط را برایش بغرنج و قافیه را برایش به تنگ آورد تعابیرش در ابتدا پیرامون مخالفین و منتقدین موجب یأس عمومی شد، ادبیاتش در ساحت عمومی و تمرکزش بر تهدید به افشاگری فضای عمومی جامعه را بطرف پرخاشگری و بی اخلاقی سوق داد بی اعتنایی اش به احزاب و گروههای اصولگرا احساس پیروزی را برای اردوگاه اصولگرایان، کمرنگ و بهارشان را به زمستان تبدیل نمود.
گزینش نیروهای بی تجربه برای پست های کلیدی، دولتش را ناکار آمد و ریزش و تغییر و جابجایی مدیرانش روزانه شد بهار همگرایی و یکدستی قوا در نیمه اول هشت ساله، جایش را به شکاف و رویارویی در نیمه دوم داد تقابل قوا، به تریبون های عمومی کشیده شد نتیجه آن شد که احمدی نژاد امروز تنها و تنها می باشد دست هایش خالی و تخم مرغ هایش همه مصرف شده و هیچ کارتی برای مصرف کردن ندارد.
پدیده احمدی نژاد نشان داد که ساحت سیاست با فرد ملتهب می شود ولی فرد به تنهایی قدرت گفتمان آفرینی و جریان سازی را ندارد عدم تمکین به قواعد او را در زیر چرخ سنت ها له و از گردونه خارج می کند اما آنچه در فاصله ۲۴ خرداد تاکنون از روحانی دیده شده در نقطه مقابل کنش های احمدی نژاد در آغازین روزهای پیروزی اش می باشد و معلوم شده که روحانی بیشترین درس را از تجربه احمدی نژاد فرا گرفته است مواضع اش در حوزه سیاست خارجه بسیار حساب شده و منطبق بر برداشت عمومی در خصوص تغییر در روشها و رویکردها می باشد.
اگر چه انتظار تغییر بنیادی در اصول سیاست خارجی بی توجهی به واقعیت هاست ولی تغییر در راهبردها و دقت در ادبیات و توجه به هنجارهای بین الملل موجب می شود تا کمترین بهانه بدست داده شود و شاهد افزایش قدرت مانور در عرصه دیپلماتیک برای رسیدن به حقوق و منافع ملی باشیم. بی تردید جمله معروف دکتر حسن روحانی در مبارزات انتخاباتی مبنی بر اینکه چرخ سانتریفیوژها باید بچرخد مشروط بر اینکه چرخ کشور هم بچرخد، اوج هوشیاری و توجه ایشان به قاعده « اهم و مهم » به عنوان پایه رفتار عقلایی در مناسبات بین الملل را نشان می دهد.
استقبال گروههای مختلف و تاکید ایشان بر اعتدال گرایی و فرا جناحی بودن امید آفرین بوده است. همه آنچه تا کنون انجام شده نشان می دهد که شعر امروز رئیس جمهور یازدهم موجب تنگی قافیه در آینده نخواهد بود. هر کسی راه افراط و تفریط پیش گیرد روزی در چاهی که خود کنده فرو خواهد افتاد. طناب اعتدال آنقدر محکم است که اگر رها نشود آهنگ ملایمی را خلق خواهد کرد. دغدغه امروز مردم تأمین امنیت داخلی و خارجی و مسئولیت پذیری در هر دو عرصه می باشد این دغدغه ها با لشکرکشی داخلی و شکاف های بر آمده از اختلافات و تضاد های خارجی قابل تحقق نیست، باید با میانه روی امکان آشتی ملی در داخل و تفاهم در خارج فراهم آید.
دنیای اقتصاد:دو صورت مساله متفاوت برای داستان نقدینگی
«دو صورت مساله متفاوت برای داستان نقدینگی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر رضا بوستانی است که در آن می خوانید؛اخیرا این سوال در ذهن برخی مقامات اقتصادی مطرح شده که چرا با وجود اینکه حجم نقدینگی در اقتصاد به شدت بالا رفته است، ولی همچنان بسیاری از بنگاه های تولیدی کوچک و بزرگ کمبود نقدینگی را به عنوان مشکل اصلی خود مطرح می کنند. به عبارت دیگر چرا در عین حال که اقتصاد ملی از مازاد نقدینگی و تورم رنج می برد، بخش های تولیدی اقتصاد از کمبود نقدینگی شکایت دارند.
پاسخ های متفاوت به این سوال منجر به سیاست های اقتصادی متفاوت می شود. به طور مثال، اگر بپذیریم که نقدینگی در بخش های غیر تولیدی انباشت و باعث شده بخش های تولیدی با کمبود نقدینگی مواجه شوند، آنگاه سیاستی مورد نیاز است که نقدینگی را به سمت بخش های تولیدی هدایت کند و اگر این مهم محقق شود نه تنها مشکل نقدینگی بنگاه ها حل می شود، بلکه اثرات تورم زای نقدینگی نیز به واسطه افزایش تولید کمرنگ می شود.
اما سوال فوق را می توان از زاویه ای دیگر بررسی کرد. در این دیدگاه بر تفاوت نقدینگی در سطح کلان و در سطح خرد تاکید می شود. در سطح اقتصاد کلان، از تعریف گسترده پول با عنوان نقدینگی یاد می شود. در نیم قرن گذشته نیز این اجماع در بین اقتصاددانان به وجود آمده است که افزایش نقدینگی عامل اصلی بروز تورم در دوره های بلند مدت است. در ایران نیز این اجماع شکل گرفته که افزایش نقدینگی ناشی از سیاست های دولت و بانک مرکزی افزایش تورم را همراه داشته است. این سیاست ها به واسطه اجرای طرح هایی مانند قانون هدفمندی یارانه ها و مسکن مهر در دستور کار قرار گرفته و منجر به افزایش نقدینگی شده است.
در سطح خرد، از شاخص سرمایه در گردش برای سنجش نقدینگی بنگاه استفاده می شود. مشکل نقدینگی در واحدهای تولیدی از عدم تناسب سررسید درآمدها و هزینه ها به وجود می آید. اگر واحد تولیدی به خوبی کار کند، این انتظار وجود دارد که درآمد واحدهای تولیدی هزینه هایشان را پوشش دهد. البته میان تحقق درآمدها و هزینه ها وقفه معناداری وجود دارد. این وقفه از آنجا به وجود می آید که ابتدا واحد تولیدی باید هزینه های تولید - دستمزد کارگران، خرید مواد اولیه، هزینه اجاره سرمایه و ...- را پرداخت کند، و پس از تولید محصول و فروش آن درآمد محقق می شود؛ بنابراین در ابتدای فعالیت، بنگاه نیازمند کمک مالی است تا بتواند وقفه در تحقق درآمدها و هزینه ها را پوشش دهد. اگر بنگاه نتواند جریان های درآمد و هزینه را هماهنگ کند به اصطلاح گفته می شود بنگاه با مشکل نقدینگی مواجه شده است.
در شرایطی که تنها نقدینگی در اقتصاد در حال افزایش است و به واسطه آن قیمت ها افزایش می یابد، انتظار می رود که بنگاه ها تنها در کوتاه مدت با مشکل نقدینگی مواجه شوند، زیرا تورم هزینه های بنگاه را افزایش می دهد و بنگاه در تامین مالی هزینه ها دچار مشکل می شود، اما در بلندمدت و با افزایش قیمت، محصول درآمدهای واحد تولیدی نیز افزایش می یابد و بنگاه می تواند بر مشکل نقدینگی غلبه کند. در این شرایط فراهم کردن تسهیلات برای واحد تولیدی باعث می شود بنگاه بتواند فرآیند تولید را کامل کند و پس از فروش محصول نسبت به بازپرداخت تسهیلات اقدام کند و به این صورت بر مشکل نقدینگی در کوتاه مدت غلبه کند.
اما در شرایطی که اقتصاد با مشکل رکود تورمی مواجه است، مشکل نقدینگی بنگاه ها پیچیده تر می شود؛ چراکه از یک طرف هزینه های تولید افزایش می یابد و از طرف دیگر تولید بنگاه کاهش می یابد. کاهش تولید بنگاه کاهش درآمدهای بنگاه را نیز به همراه دارد. در این حالت مشکل نقدینگی بنگاه دیگر پدیده ای کوتاه مدت نیست و حتی در بلندمدت نیز ادامه خواهد داشت. در این حالت اعطای تسهیلات به بنگاه تولیدی مشکل بنگاه را حل نخواهد کرد، بلکه حتی به مشکل بنگاه خواهد افزود، زیرا در آینده بازپرداخت تسهیلات نیز به مشکلات بنگاه اضافه می شود. در این حالت بنگاه باید سازمان دهی خود را با توجه به شرایط جدید تعدیل کند. به طور مثال اندازه خود را تغییر دهد یا از فناوری هایی بهره گیرد که هزینه تولید را کاهش دهد.
با توجه به وجود پدیده رکود تورمی در اقتصاد ایران، مشکل نقدینگی بنگاه های تولیدی پدیده ای بلند مدت است که با تزریق وجوه به این شرکت ها در قالب ارائه تسهیلات حل نخواهد شد. به طور مثال به واسطه تحریم های اعمال شده بر اقتصاد، ظرفیت تولیدی برخی بنگاه ها که پیش تر بر پایه تجارت خارجی بنا شده بود، از بین رفته و استفاده از آن با هزینه بیشتری همراه است؛ بنابراین شرکت هایی که ظرفیت تولیدی خود را از دست داده اند و با مشکل نقدینگی مواجهند در صورت دستیابی به نقدینگی لازم باز هم با مشکل روبه رو خواهند شد.
با توجه به مطالب مطرح شده، به نظر می رسد نقدینگی در سطح کلان (تعریف پول) و آنچه تحت عنوان مشکل نقدینگی در واحدهای تولیدی وجود دارند از دو جنس متفاوت هستند و وجود همزمان آنها در اقتصاد نه تنها پدیده ای معماگونه نیست، بلکه می تواند ناشی از شرایط رکود تورمی باشد.
منبع: جام جم آنلاین
|