گفتهاند «بر هر ملتی دولتی حکومت میکند که لایق آن است»؟
محمود راسخ افشار
•
کرنش جریانها و «شخصیت»ها و «متفکران» سیاسی در برابر مردم و تبعیت بی چون و چرا از آنان بدون تأمل و دراندیشیدن در کنه عملشان یعنی اصل مسلم دانستن این که هر آن چه اکثریت مردم انجام میدهند باید درست باشد و تبعیت از آن واجب؟!!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۷ تير ۱٣۹۲ -
۲٨ ژوئن ۲۰۱٣
برندهی واقعیِ «انتخابات» ریاست جمهوری ۱٣۹۲ در ایران کیست؟ برخی از جریانات سیاسی، مانند سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، و برخی از «متفکران» سیاسی، آن بخش از مردمی را که با شور و ذوق در انتخابات شرکت کردند و گویا با رأی خود روحانی را بر خامنهای، بیت رهبری، امنیتیها، سپاه، بسیج و... تحمیل کردند؟! برندهی این انتخابات اعلان کردهاند و این پیروزی عظیم را به مردم ایران تبریک گفته تصمیم به شرکت و رأی دادن به روحانی را اقدامِ «هوشمندانمه» مردم ارزیابی کرده و این انتخاب مبارک را به ملت نجیب، شریف و مبارز تبریک گفتهاند!!
این همه به رغم آن که اینان تقریبن همگی پیش از آشکار شدن نتیجهی انتخابات، آن را مهندسی شده به دست خامنهای و عوامل او اعلان کردند و به این دلیل این انتخابات مهندسی شده را یا تحریم کردند و یا اعلان داشتند که در آن شرکت نخواهند کرد. بنابراین، پرسیدنی است که دلیل این تغییر موضع و ارزیابی از انتخابات و نتیجهی آن چه میتوانست بوده باشد.
به طور مسلم حضور روحانی در انتخابات نمیتوانست دلیل این تغییر موضع باشد. چون صلاحیت ایشان همراه با ۷ کاندیدای دیگر پیشاپیش به دست شورای نگهبان از مدتها پیش تائید شده بود.
ادعا میکنند مردم با انتخاب روحانی دورترین فرد را به خامنهای از میان نامزدها انتخاب کردند و با این شاهکار خود نهی محکمی به خامنهای گفتند؟!! این سادهلوحان سیاسی به جای تبیین کیفی کسی که قرار است برای مدت ۴ سال رئیس جمهور آنان باشد و در رأس قوهی اجرائی نظامی جنایت پیشه و خونخوار بر آنان حکومت کند، به اندازهگیری کمیِ دوری و نزدیکی وی به خامنهای متوسل میشوند. زهی ناتوانی و شرمساری! نخست این که باید ابتدا این ادعای خود را ثابت کنند. در کارنامهی اعمال روحانیِ امنیتی در این نظام کدام دلیل و نشانی را میتوانید ارایه دهید که دلالت بر دور بودن ایشان به خامنهای دارد؟ دوم این که در این متر زدن دور و نزدیک بودن به خامنهای فاصلهی دوری ایشان از خامنهای چه اندازه است؟ یک میلیمتر؟ یک سانتیمتر؟ ده سانتیمتر؟...
رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی و مشائی و تائید ٨ کاندیدای مورد اعتماد نظام، و از جمله روحانی، به دستور خامنهای به شورای نگهبان درست آن اقدامی بود که به نظر این جریانها و «شخصیت»های سیاسی به طور آشکار دلالت بر این داشت که این انتخابات منهدسی شده است و درست به همین دلیل باید آن را تحریم کرد.
حتا تا پیش از روز رأیگیری در جائی دیده یا شنیده نشد که جریانها و «شخصیت»های سیاسی تحریم کننده به دلیل سخنان روحانی در آن چه مردم کمدی مناظرههای تلویزیونی کاندیداها نامیدند، تغییر موضع داده و مردم را به شرکت در انتخابات و دادن رأی به روحانی به این دلیل که وی در میان کاندیداها دورترین فرد به خامنهای است؟!! و رأی به او «نهی محکمی» به خامنهای، نظام ولایت فقیهی و رأئی برای تغییر است، تشویق و ترغیب کرده باشند. همچنین کنار رفتن عارف به نفع روحانی و تائید و پشتیبانیِ رفسنجانی و خاتمی از او نیز دلیل این تغییر موضع نبود. زیرا این امر نیز پیش از روز رأیگیری اتفاق افتاده بود. بنابراین، دلیل این تغییر چه بود؟
آشکارا دلیل این تغییر موضع، شرکت بخش نسبتن بزرگی از مردم در انتخابات و ظاهرن رأی آنان به روحانی بود که پیروزی وی را در همان دور اول ممکن ساخت.
تحریم کنندگان دیروزی و توجیهگران امروزی بدون هیچ سرو صدائی و بدون اشاره به مواضع دیروزیشان و عذرخواهی از مردم و خامنهای در تحریم انتخاباتِ گویا مهندسی شده و اذعان به اشتباهِ دیروزشان به راحتیِ تعویض پیراهنی، تغییر موضع دادند و انتخاب روحانی را اقدامی هوشمندانه به دست مردم نامیدند و این رخداد میمون را به خود و مردم ایران تبریک گفتند.
این عمل سخیف یعنی کرنش جریانها و «شخصیت»ها و «متفکران» سیاسی در برابر مردم و تبعیت بی چون و چرا از آنان بدون تأمل و دراندیشیدن در کنه عملشان. یعنی اصل مسلم دانستن این که هر آن چه اکثریت مردم انجام میدهند باید درست باشد و تبعیت از آن واجب؟!! یعنی این که نظر و مواضع خانمها و آقایان نظریهپردازان اجتماعی و سیاسی را تجزیه و تحلیل کیفی و مستقل خودِ آنان از دادههای عینی و ذهنی جامعه تعیین نمیکند. بلکه آن چه برای آنان تعیین کننده است کمیت آرای مردم یعنی رأی اکثریت است. چون در این انتخابات همچنین دهها میلیون دارندگان صلاحیت شرکت در انتخابات به رغم تمام بازیهای خامنهای، اصلاحطلبان، رفسنجانی و خاتمی فریب نخورده، به پای صندوقهای رأی کشانده نشدند و قرص و محکم بر این نظر که در نظام اسلامی، حتا با معیارهای لیبرالی، انتخابات آزاد و دموکراتیک نیست و در نهایت و در عمل کسی انتخاب میشود که گردانندگان نظام میخواهند، استوار ایستادند.
اما، در عمل و تجربه و به طور تاریخی بارها و بارها ثابت شده است که نظر اکثریت مردم غلط، مغایر با منافع واقعی آنان و فاجعه آفرین بوده است. نمونههای آن فراوان است.
نزدیکترین نمونهی آن به ما رأی ۹۹ درصدی مردم به نظام ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال ۵٨ است. در آن زمان نیز مردم نجییب، آگاه و شریف با شادی و ذوق و پایکوبی، با دیدنِ رخسار خمینی در ماه، به سوی صندوقهای رأی شتافتند و به دست خود و با رضایت کامل پذیرفتند که بنا بر نظر خمینی صغیرند و ولی فقیه باید برای آنان تصمیم بگیرد و سرنوشت آنان را تعیین کند و بدینسان طوق بندگی و اطاعت از ولی فقیه را به گردن خود آویختند و هنوز پس از بیش از ٣٣ سال دارند تاوان نادانیِ خود را پس میدهند.
وانگهی اگر شما خانمها و آقایان تحلیلگران اپوزیسیون از خود نظر و موضع مستقلی ندارید بلکه تابع نظر و رأی اکثریت رأی دهندگان هستید، هر چه آن نظر باشد، چرا به خود و مردم زحمت میدهید و پیش از آن که آن اکثریت نظر خود را ابراز دارد کاغذ سیاه میکنید و به نظریه پردازی میپردازید. آیا عاقلانهتر نیست و کمتر باعث آبرو ریزیتان نمیشود که دم فروبندید و در انتظار نظر آن اکثریت کذائی بمانید؟!! افزونبراین، اگر همیشه حق با اکثریت مردم است و مردم بهتر از شما تشخیص میدهند چه کار و چه چیزی به سود آنان است اساسن دیگر چه نیازی به شما «رهبران سیاسی» و تحلیلها و نظریه پردازیهایتان میتواند وجود داشته باشد؟!! آیا با این روش شما نباید قاعدتن به این نتیجه منطقی برسید که بهتر است سیاست را رها کنید و پی کار و زندگیتان بروید؟!
باری. در آن زمان، سال ۵٨، تنها اقلیت کوچکی، اقلیتی که مهندس بازرگان آنان را نیمدرصدیها لقب داد، فریب لالیهای خمینی و قول و وعدههایش را نخوردند. در مقابل توده مردم کرنش نکردند و به نظام ولایت فقیهی و قانون اساسی جمهوری اسلامی نه گفتند. نویسندهی این سطور افتخار دارد که در آن زمان جزئی از آن اقلیت ناچیز بود. ولی زندگی و تاریخ نشان داد و ثابت کرد که حق با آن نیمدرصدیها بود و نه با آن اکثریت «هوشمند». آنان منافع کشور و مردم را بهتر از خودِ آن اکثریت شکنندهی ۹۹ درصدی تشخیص داده بودند و اگر آن اکثریت به آن اقلیت گوش فرا داده بود شاید دچار این سرنوشت شوم نمیشد.
و اکنون نیز همین طور است. آن اقلیتِ این بار نه نیمدرصدی بلکه چند میلیونیِ آگاه به ماهیت و سرشت نظام اسلامی که مرتب در حال رشد است و خامنهای نتوانست آنان را بازی و فریب دهد و به پای صندوقهای رأی بیاورد، صلاح مردم و کشور را بهتر از آن اکثریت متوهمِ فریب خورده تشخیص دادند و از تنها وسیلهی ممکن در حال حاضر در رد مشروعیت نظام و انتخابات غیر دموکراتیک و مهندسی شده به دست خامنهای و ابراز مخالفت خود یعنی تحریم انتخابات استفاده کردند.
جریان توهم زدائی نسبت به ماهیت و سرشت نظام اسلامی، که به طور عمده به دست خمینی و حاکمان پس از او و واقعیت عملکرد نظام اسلامی انجام گرفته است، آن اقلیت نیمدرصدی آن روز را امروزه به اقلیتی متشکل از میلیونها انسانِ آگاه نسبت به ماهیت و سرشت نظام آدمکش، نظام ظلم و ستم و فسادِ... اسلامی تبدیل کرده است. آنان دیگر فریب بازیها و مکر و حیلههای نظام را از سوی هر جناحی که باشد: اصولگرا، معتدل، اصلاحطلب، خامنهای، رفسنجانی، خاتمی و... نمیخورند و میدانند که این نظام اصلاح پذیر نیست و هر چه زودتر نابود شود بیشتر به سود کشور و مردم است.
اما، تصادفی نیست که اکثر جریانها و «شخصیت»های سیاسی که انتخاب روحانی را نشانی از هوشمندی رأی دهندگان به او تلقی میکنند همان جریانها و کسانی هستند که رأی به نظام ولایت فقیهی و قانون اساسی جمهوری اسلامی را در سال ۵٨ نیز نشانی از هوشمندی مردم میدانستند و خود جزئی از آن بودند. «هوشمندی» رأی دهندگان در سال ۹۲ به روحانی از همان جنس «هوشمندی» رأی دهندگان به نظام مورد پسند خمینی در سال ۵٨ است. با همهی ضایعاتی که آن «هوشمندی» در بیش از ٣٣ سال گذشته برای کشور و مردمان «هوشمند» رأی دهنده و فرزندان آنان داشته است. تا جائی که آن رأی دهندگان «هوشمند» با آشکار شدن ماهیت استبدادی و فاسد نظام اسلامی مجبور شدند در وصف آرای هوشمندانهی خود اذعان کنند که: خودم کردم که لعنت بر خودم باد!!
با این تفاوت که رأی دهندگان در سال ۵٨ دستکم میتوانند برای کاستن از تقصیر خود عذر بیاورند که در آن زمان خمینی را نمیشناختند و تجربهای از ماهیت و سرشت سراسر ظلم و ستم و دزدی و فساد... نظام اسلامی نداشتند. ولی کسانی که پس از ٣٣ سال تجربهی خیانت و جنایت نظام اسلامی، که همین شخص روحانیِ امنیتی یکی از کارگزاران اصلی آن بوده است، تا جائی که پسر او در اعتراض به جنایات پدر و رها شدن از شرمساری داشتن پدری که دستش به خون بهترین فرزندان این آب و خاک آلوده است دست به خود کشی میزند، برای رأی دادن به چنین جنایتکاری برای حکومت کردن بر خود چه عذر و بهانهای میتوانند بیاورند؟
شاید آن دسته از «تحلیلگران و نظریه پردازان» در اپوزیسیون که اکنون به توجیه آرای مردم در انتخاب روحانی پرداختهاند و آن را نشانی از هوشمندی رأی دهندگان می دانند، خود را ناگزیر میبینند با کهنه و بیتاثیر شدن توجیه قدیمیِ «بد و بدتر» مقولهی جدیدی اختراع کنند- مقولهی دور و نزدیک بودن به خامنهای؟!!
این داستان دور و نزدیک بودن به خامنهای مرا به یاد حکایتی میاندازد. حکایت کردهاند که زن و شوهر جوانی با اتوبوس در مسافرت بودند. در بین راه، سرِ گردنهای دزدان راه بر آنان میبندند و زن جوان را که از زیبائی بهرهای داشته با خود میبرند. ولی پیش از رفتن دایرهای روی خاک میکشند و به شوهر آن زن میگویند تا برگردیم تو باید در داخل این دایره بمانی. اگر پا از آن بیرون بگذاری خودت و زنت را میکشیم و زن را با خود میبرند. زن پس از بازگشت به مردش اعتزاض میکند که چرا گذاشتی مرا ببرند و مقاومت نکردی. مرد میگوید: بَه نمیدانی پدرشان را درآوردم. ترا که بردند پایم را از دایره به بیرون گذاشتم! حالا حکایت خانمها و آقایان تحلیلگران و نظریه پردازان اپوزیسیون در توجیه انتخاب روحانی است. مدت ٣٣ سال است که نظام اسلامی به دست روحانیها دمار از روزگار مردم کشیده مملکت را به ورطه ورشکستی و نابودی سوق داده و اینان خوشحالاند که خامنهای اجازه داده است مردم به کسی رأی دهند که از قالیباف، جلیلی، و... از «رهبر» دورتر است؟!! واقعن که!!
ولی بر خلاف نظر این نابغههای سیاسی برندهی واقعی انتخابات نه مردم بلکه خامنهای و دارو دستهی حاکمان واقعی در نظام اسلامی میباشند. بیاد آورید که خود هاشمی رفسنجانی در جریان بگومگوها برای نامزد شدنش گفت در این مملکت بدون خواست رهبری (بخوان خامنهای) هیچ کاری نمیتوان انجام داد. هم او گفت که اکنون پاسداران به چیزی کمتر از به دست گرفتن سرنوشت کل مملک رضایت نمیدهند. مگر بنا بر تحلیلهای پیش از انتخابِ روحانی، همین توجیهگران امروزی، انتخابات و کار و ساز آن را مهندسی شده به دست خامنهای اعلام و به همین دلیل آن را تحریم نکردند؟ پس آن همه صغراوکبرا بافتنها در توجیه تحریم انتخابات مهندسی شده چه شد و به کجا رفت. و اکنون که دستگاه دیگری را کوک کردهاند اصلن به روی مبارک خویش نمیآورند که همینها بودند که انتخابات را و از جمله انتخاب روحانی را تحریم کرده بودند. کسانی که خود فاقد وجدان و اخلاق سیاسی و راستگوئی هستند نمیتوانند ادعای مبارزه با فساد و استبداد داشته باشند.
باری. خامنهای که قدرت آن را داشت به دست شورای نگهبان از رفسنجانی رد صلاحیت کند، چه مانعی در برابرش قرار داشت که از روحانی نیز، اگر بنابر ادعای کنونی خانمها و آقایانِ توجیهگر، او آن قدر از خامنهای دور است که انتخاب او نه محکمی به خامنهای و به زیان سیاستهای او میباشد، رد صلاحیت کند؟
برای خامنهای آن چه مهم بود کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی بود. ترس او از تحریم انتخابات به دست مردم بود نه انتخاب روحانی. منطق پیش پا افتادهی هر کودک دبستانی کافی است تا وی را به این نتیجهی ساده برساند که اگر انتخاب روحانی، به زعم خانمها و آقایان توجیهگر، به این دلیل که او از سایر نامزدها به خامنهای دورتراست نشانی از هوشمندی خلایق و ضربهای بود به خامنهای، آیا شرکت نکردن مردم در انتخابات مهندسی شده، مثلن ماندن در خانهها و خالی گذاشتن خیابانها، صد برابر بیشتر موثرتر نمیافتاد و بدینوسیله اعلان نامشروع بودن نظام اسلامی به جهانیان و حاکمان نشانی بهتر از هوشمندی واقعی خلایق نمیود و ضربهای کاریتر به خامنهای و نظام ولایت فقیهی نمیزد؟
خامنهای به اندازهای از تحریم انتخابات وحشت داشت که به مردم با زبان بیزبانی التماس میکرد به پای صدوقهای رأی بروند. حتا اگر رأیشان ورقهای سفید باشد. ولی وقتی در روزهای آخر تا اندازهای اطمینان پیدا کرد که با پشتیبانی اصلاحطالبان، یعنی ستون پنجم نظام، از روحانی احتمال شرکت تعداد نسبتن زیادی در انتخابات وجود دارد، اعلان کرد که رأی به هر کاندیدائی به معنای رأی به جمهوری اسلامی و کاروساز انتخابات است. او اکنون میتواند به درستی ادعا کند که نظام اسلامی از پشتیبانی اکثریت مردم برخوردار است! وای به حال اپوزیسیونی که چنین نتیجهای را پیروزی مردم فریاد میکند و آن را جشن میگیرد!
از جریان انتخابات و نتیجهی آن میتوان برداشت دیگری سوای برداشت توجیهگران متاخر داشت. انتخاب روحانی نه تنها ضربهای بر خامنهای نیست، چون وی به هیچ رو از خامنهای دور نیست و با هیچ آسمان ریسمان بافی نمیتوان او را در مقابل خامنهای قرار داد. بلکه «رهبر» به دست روحانی بهتر میتواند سیاستهایش را به پیش برد و کسب اعتبار کند.
چون خامنهای و دارودستهی امنیتی- اطلاعاتی- بسیجی- پاسدارش میدانند که وضع کنونی نمیتواند ادامه یابد و باید تغییراتی در سیاست خارجی، اقتصادی، اتمی و سایر اموری که موجب شدت بحران شده است انجام گیرد. همچنین میداند که مردم به درستی او را مسئول واقعی وضع موجود میدانند و از او تنفر شدیدی دارند. انجام این تغییرات به دست رفسنجانی طبیعتن باعث محبوبیت و اعتبار بیشتری برای او میشد و تنفر مردم را از خامنهای افزون و او را در برابر رفسنجانی تضعیف میکرد. این دلیل اصلی رد صلاحیت رفسنجانی بود. اکنون با محرز شدنِ این واقعیت که تصمیمگیرندهی اصلی در امور اساسیِ کشور کسی جز او نیست، وی میتواند اعتبارِحاصل از هر تغییر و چرخشی را در سیاستهای نظام به پای خودش بنویسد و ادعا کند که خودم اوضاع را خراب کردم و خودم هم آن را درست نمودم.
روحانی جز داشتن عنوان ریاست جمهوری نه قدرت و اسباب و ابزار آن را دارد که دست به اقدامی اساسی در تغییر توازن نیرو به سود مرد بزند و نه اساسن خواهان چنین تغییری است. اهرمهای اصلی قدرت در نظام در اختیار خامنهای و دارودستهاش میباشد و روحانی به خوبی بر این واقعیت آگاه است. چون خودش نیز جزئی از این دارودسته است. و تا زمانی که اپوزیسیون جمهوریخواهِ پراکنده، ناتوان و بیعرضه که در ظرف ٣٣ سال نتوانسته است خود را به نیروئی موثر در صحنهی مبارزه با نظام استبدادی و آدمخوار اسلامی تبدیل کند و هنوز فاقد تشکل، رهبری و استراتژی برای مبارزه با رژیم است و بدیلی پیش پای مردم نمیگذارد، متاسفانه در بر همین پاشنه خواهد چرخید. هیچ زمانی در تاریخ دراز مبارزات مردم ایران با استبداد و برای استقلال و آزادی و پیشرفت و ترقی اپوزیسیونی به این سادهلوحی، سطحینگری، ناتوانی و بیلیاقتی وجود نداشته است!
|