رمز ماندگاری ما ایرانیان


حمید آقایی


• انسان هیچگاه بواسطه این انتخابهای میانه و محافظه کارانه از سرفصلهای تاریخی و سرنوشت ساز عبور نکرده است. پیشرفت و تکامل انسانیت و کشف گوهر آزادی، شرافت انسانی و حقوق بشر در درجه اول با پایداری و استقامت بر اصالت انسان و مسئولیت مستقیم او برای حراست از این گوهر انسانی میسر گشته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ تير ۱٣۹۲ -  ٣۰ ژوئن ۲۰۱٣


"در روانشناسی همه ی ملت ها یک زمینه ی ثابت وجود دارد که پیوسته خودنمایی می کند" آندره زیگفرید

حال و هوای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱٣۹۲ با انتخابات ریاست جمهوری دوره های قبل، حتی با انتخابات ریاست جمهوری سال ۱٣۷۶ که آقای خاتمی پیروز آن بود، تفاوت های اساسی دارد. اینبار ظاهرا اکثریت مردم، یا لااقل اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات، راضی از نتایج آن و یا به بهبود اوضاع ایران امیدوارند. رهبر جمهوری اسلامی نیز از "اعتماد" مردم به نظام و "نجابت" کاندیداها صحبت کرد و رضایت خود را از نتایج انتخابات اعلام نمود. آقای عسگر اولادی از آرامش بی سابقه پس از انتخابات ابراز تعجب کرد و آقای حسن روحانی را خیر الموجودین نامید.
مردم که شیرینی پاسخ "نه" بزرگ به سیاست های خامنه ای-احمدی نژاد همچنان زیر دندانشان است، ظاهرا اینبار و بر خلاف دوران های قبل، سعی میکنند با جوک های خود پیرامون کاندیداها، یا شوخی هایی در مورد موضوع دیرکرد در اعلام نتایج انتخابات و طنزهایی در رابطه با احساس خوشحالی از پیروزی حسن روحانی و اثرات مستقیم آن در زندگی روزمره شان، روحیه مثبت و امیدوارانه خود را حفظ کنند؛ تا ببینند اینبار نظام جمهوری اسلامی چه ارمغانی بر سر سفره هایشان خواهد آورد. این روحیه مثبت و طبیعتا امیدواری به آینده کشورِ خود، اگرچه قابل ستایش است و میتواند در حضور دائمی مردم در عرصه حیات عمومی جامعه و پاسداری از منافع مشترکی که با هموطنان خود دارد، موثر باشد اما بمانند هر پدیده ای جنبه های منفی و آزار دهنده نیز می تواند داشته باشد.
آیا همانطور که آندره زیگفرید در کتاب خود" روحِ ملت ها" می نویسد: "در روانشناسی همه ی ملت ها یک زمینه‍ی ثابت وجود دارد که پیوسته خودنمایی می کند" می توان یک زمینه ثابت و مشترک نیز در روحیات ما ایرانیان، پیدا کرد؟
اگرچه نویسندگان و محققین بسیاری در زمینه روحیات ایرانیان نظر داده اند و در کتابهای خود به آن اشاراتی داشته اند اما بجرات می توان گفت که بجز آقایان محمدعلی جمالزاده در کتاب خود "خُلقیات ما ایرانیان"، مهدی بازرگان در مجموعه سخنرانی های "سازگاری ایرانی" و محسن ثُلاثی در تحقیقات خود بنام "ایران جهانی و جهان ایرانی" کمتر نویسنده و محقق ایرانی کاری علمی در این زمینه ارائه داده است.
مهدی بازرگان در سازگاری ایرانی بیشتر به عوامل جغرافیایی و شرایط زیستی و اقلیمی ایرانیان توجه نشان می دهد و می نویسد: "از ترکیب تاثیرات مستقیم بردباری، نوسانهای زندگی و زمینگیری (ناشی از کشاورزی و وابسته بودن به خاک) این خصلت عمومی و کلی در ایرانیان پیدا شده است که بعنوان یک واکنش دفاعی، خود را با شرایط گوناگون زمان و مکان منطبق نمایند و به هر سختی و مشقت و احیانا به هر ننگ و نکبت تن دهند، در سرما و گرما بسوزند، با فراخی و تنگی بسازند، با دوست و دشمن کنار آیند، آقایی کنند و یا نوکری... برای آنکه سرجای خود زنده بماند"
وی در جای دیگری از کتاب خود می آورد: "وقتی ملتی تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد، اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه ی از آش داغ تر شود و صرف و نحو بنویسد، یا کمر خدمت برای خلفای عباسی بسته و دستگاهشان را به جلال ساسانی برساند،در مدح سلاطین ترک آبدارترین قصاید را بگوید،غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور شود، به هر کس و ناکس تعظیم و خدمت کند، دلیل ندارد که نقش و نام چنین مردمی از صفحه ی روزگار برداشته شود. کسانی که در برابر متجاوز و مخالف می ایستند و به جنگش می روند، سرسخت های یک دنده و اصولی هستند. ما اهل نبرد و کوشش برای رقابت و مسابقه با دیگران نیستیم. تقلید و سازگاری را ترجیح می دهیم. بنابراین قالب روحی مستقلی نداریم."
بر خلاف مهدی بازرگان که عمدتا روی عوارض منفی این روحیات انگشت می گذارد، اقای محسن ثُلاثی در کتاب خود از روحیه سازگاری ایرانیان، دست و دلباز و مهمان نواز بودن آنان بخوبی یاد می کند و این روحیات را ناشی از جهانگرایی ایرانیان می داند. وی در این رابطه از تاثیرپذیری شدید ایرانیان در هنگام مواجهه با فرهنگ های بیگانه وحتی از نامگذاری فرزندانشان بنام جهانگشایان خونریزی مانند چنگیز، تیمور و اسکندر بعنوان نمونه ای از روحیه جهانگرایی ایرانی یاد می کند. به اعتقاد وی رمز ماندگاری ایرانیان در روحیه جهانگرایی ما ایرانیان نهفته بوده است که البته (متاسفانه) بعد از تشکیل حکومت شیعی توسط صفویه و بدنبال آن درگیری ایرانیان با دشمن منطقه ای خود یعنی دولت عثمانی راه ایرانیان با دنیای غرب که در حال پیشرفت بود قطع گردید.
این دوکتاب بر خلاف کتاب آقای جمالزاده که بیشتر به نظر دیگران، بویژه اروپائیان در باره اخلاقیات ایرانیان پرداخته است، خواننده را از یکسو با خود به فلات ایران و شرایط زیستی و جغرافیایی ایرانیان می برد و از سوی دیگر او را در وسط چهارراه حوادثی که بر این مرز و بوم گذشته قرار می دهد تا نظاره گری باشد بر ماندگاری ایرانیان و قدرت تطبیق آنان با شرایط تحمیلی، و از سوی دیگرتوانایی اشان در جذب فرهنگهای دیگر در فرهنگ خود. همچنین شاهدی باشد بر تمجیدهای افراطی شعرای این مرز و بوم از سلاطین مغول و عرب، و از دیگرسو قدرشناس آنان که بدین وسیله از فرهنگ و زبان پارسی پاسداری کردند.
بنظر نگارنده شرایط روحی مردم ما پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ردیف نمونه هایی است که این دو نویسنده در کتابهای خود به آن اشاره کرده اند، از یک سو مردم ایران با پاسخ منفی به سیاست های تنش برانگیزِ جمهوری اسلامی در روابط بین المللی و بویژه در رابطه با موضوع راکتورهای هسته ای ایران، نشان دادند که اهل مدارا و صلح با کشورهای پیرامون خود و آماده گشودن درهای کشور خود به دنیای آزادند.
از سوی دیگر اما همین مردم با شور و شعف ناشی از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری نشان دادند که اگرچه جنایتها و ظلم و ستم مقامات جمهوری اسلامی را هرگز فراموش نخواهند کرد اما حاضرند آنان را ببخشند و با همین انتخابات محدود و مهندسی شده نیز کنار بیایند؛ با جوکها و شوخی های خود زخمهای ناشی از هشت سال حاکمیت خامنه ای – احمدی نژاد را التیام دهند و امیدوار به ماندگاری و پایداری این زاد بوم تاریخی به خانه و زندگی خویش، که حفظ و ماندگاری آن بیش از هر چیز اهمیت دارد، بازگردند. حتی اگر همزمان فرزندانشان با احکام سنگین به تبعید و زندان فرستاده شوند، و حتی اگر همان روحانیتی که حکم سنگسار و قطع دست و اعدام میداد همچنان در راس این نظام مشغول بکار باشد.
آیا واقعا مردم ما آنطور که مهندس بازرگان تحلیل می کند، اهل پایداری و مقاومت نیستند؟ در یک زمان با عرب تازی کنار می آیند و زمانی دیگر مغولها را در ملک و خانه خود می پذیرند و در دوره ای دیگر خمینی را که هدفی جز حاکمیت اسلام و فقه شیعه نداشت به ماه می برند و اکنون نیز برای شاگردان او هورا می کشند که قرار است این کشور را از دام هولناکی که رهبر جمهوری اسلامی مسبب اصلی آن بوده نجات دهند.
البته بحث سازگاری و انتخاب راه میانه و کم ضرر محدود به روانشناسی اجتماعی و روحیات انسانی نمی شود. معادل انگلیسی سازگاری (compatibility) است، که در مباحث فلسفی معرف یک نگرش خاص در زمینه بحثهای مربوط به جبر و اختیار (determinism and freedom) است. معتقدین به نظریه سازگاری راه میانه ای بین جبر مطلق و آزادی مطلق اختیار می کنند و بر این باورند که انسان همواره در محدوده اختیارات و امکانات موجود می تواند انتخاب کند. بنابراین امکان انتخابِ آلترناتیوهای دیگر، که خارج از محدوده امکانات و شرایط روز است، کاملا فرضی و ذهنی خواهد بود.
اگرچه این نظریه بدلیل دوری از مطلق گرایی و انتخاب راه میانه بین جبر و اختیار و بعلت انتخاب مسیر و روشهای کم ضررتر منطقی بنظر می رسد، اما با مراجعه به تاریخ تکامل بشر و تامل بر این واقعیت که انتخاب فطری و اولیه هر انسانی آزاد زیستی و رهایی از قید و بند بوده است، می توان سوالهای تردید برانگیز بسیاری در برابر این نظریه گذاشت. اتفاقا در بزنگاه های تاریخ، انسانها با قربانی کردن امنیت خانه و خانواده اشان و با ایستادگی در برابر ظلم و تجاوز، حتی بقیمت نابودی اقلیمشان، سرفصل هایی را برای بشریت رقم زده اند که آثار آن بسیار فراتر از محدوده جغرافیایی آن ملت رفته است.
مطابق فلسفه "سازگاری" (compatibilism)، انتخاب بین بد و بدتر و گزینش یک نفر از میان گزینه هایی که از قبل تعیین شده اند انتخابی اصولی و حتی آزادانه است، زیرا که آزادی در ظرف شرایط واقعا موجود قابل تعریف است و خارج از این ظرف بحثی صرفا تئوریک و ذهنی خواهد بود.
اما آیا واقعا چنین است و آزادی را که گوهر انسانیت است، میتوان محدود به شرایط زمانی و مکانی کرد؟ مرز این محدودیت تا کجاست و چه ارزشی برتر از آزادی انسان می تواند آنرا محدود نماید؟ آیا، بقول مهندس بازرگان، حفظ وطن، اقلیم، فرهنگ و زبان مادری به بهای هر ننگ و نکبتی می تواند برتر و ارجح تر از آزادی و حقوق فردی انسان قرار گیرد؟
اگر از بحثهای فلسفی و روانشناسی بگذریم باید گفت که انسان هیچگاه بواسطه این انتخابهای میانه و محافظه کارانه از سرفصلهای تاریخی و سرنوشت ساز عبور نکرده است. پیشرفت و تکامل انسانیت و کشف گوهر آزادی، شرافت انسانی و حقوق بشر در درجه اول با پایداری و استقامت بر اصالت انسان و مسئولیت مستقیم او برای حراست از این گوهر انسانی میسر گشته است. حتی اگر این پایداری به بهای از دست دادن سرزمین آبا و اجدادی که بقول پادشاه مسیحی (فیلم پادشهای آسمان) هنگام واگذاری بیت المقدس به مسلمانان به بهای آزادی همکیشان و به بردگی گرفته نشدن ملت خود چیزی جز یک مشت خاک و سنگ نیست، تمام شود.

http://haghaei.blogspot.com