ضرورت تشکیل "جنبش"
در غیاب "احزاب" در مناطق کردنشین ایران


بهزاد خوشحالی


• اکنون باید به این موضوع پرداخت که در غیاب رسمی احزاب کردستانی در ایران، "جنبش" چه تاثیراتی خواهد داشت و چگونه خواهد توانست تهدیدات، چالش ها و تبعات این غیاب را پوشش داده و هم زمان، به موتور محرکه ی "مطالبات تغییر خواهانه" تبدیل شود؟ "جنبش" چه هدف یا اهدافی باید داشته باشد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ تير ۱٣۹۲ -  ۷ ژوئيه ۲۰۱٣


جامعه ی ایران به طور کلی و مناطق کردنشین در این کشور به ویژه، اکنون بیش از هر زمان دیگر در معرض پراکندگی و "گسستن پیوندها" است. صرفنظر از تاثیر مستقیم و بلاواسطه ی نظام تمامیت خواه بر این موضوع، عوامل دیگری نیز وجود دارند که اگرچه به به صورت تَبَعی، نتایج ثانویه ی "سیاست های برنامه ریزی شده" و نیز "ناکارایی سیستم" هستند اما خود نیز می توانند برخاسته از "عوامل درونی" و "عوامل برون زا"ی هم ذات با بنیادهای به وجود آورنده ی خود در همان عرصه باشند. شکاف ها و ناسازه ها را، از اکنون به بعد، دیگر نه به عنوان چالش، بلکه سرشکست هایی با تهدید نابودی سپهر اجتماعی باید به شمار آورد.
لازم است برای روشن شدن مساله ای به برخی از مهم ترین عوامل اشاره ای داشته باشیم. بدیهی است که عوامل بسیار دیگری هم وجود دارند که از بیان آنها صرفنطر می کنیم:
-جابجایی ارزش های مسلط
-توسعه ی ناموزون
-اختلال در فرایندها به طور کلی و در تمامی ابعاد و حوزه ها
-سیاست زدگی سپهر ارزش ها در تمامی حوزه ها
-عوام زدگی سیاست و بازیگران سیاسی
-فقدان توجه به نیاز پروردگی و زمان پروردگی
-بروز و ظهور ارزش های کاذب
-گسترش ابتذال اجتماعی و اخلاقی
-افزایش فساد، جرم، جنایت و بزه های اجتماعی
-گسترش فقر به دلایل ساختاری و اقتضایی
-نابرخورداری اقتصادی فزاینده و عمیق تر شدن شکاف فقیز-غنی
-گسترش مواد مخدر به تمامی لایه های اجتماع
-ناکارایی و نااثربخشی در تمامی حوزه ها
-تفییرات شتابان در محیط فرهنگ
-ناموزون بودن فرایندها و درونی نشدن آنها
-نارسایی در اجتماعی شدن
-تفییرات شتابان سنی و جنسی در جامعه
-سیاست سازی های غیردانشی
-ایدئولوژی محوری سیاست های اجتماعی
-مرگ تدریجی پروسه گذاری و پروژه گذاری اجتماعی-تربیتی دانش بنیان در ایران
.....
پس از این اشاره ی کوتاه، به موضوع مهم دیگری باید پرداخته شود که علت وجودی آن، بیشتر "بینابین"ی است که هم "نتیجه ی تاریخی-اجتماعی" و هم "متاثر از نظام سیاسی حاکمه" است و آن، "تمرکزگرایی مطلق قدرت" و "توزیع زدایی قدرت" است که با بررسی تاریخ اجتماعی ایران و همچنین نگاه به قانون و نمودهای اجرایی آن در قالب نهادهای قانون گذاری و قضا و همچنین نهاد اجرایی (به مثابه دولت) می توان درستی آن را دریافت.
اولین و نخستین نتیجه ی این نگاه "تمرکز گرایانه بر قدرت"، درونی نشدن مفاهیم بنیادین "تکثرگرایی" (پلورالیسم)، "مردم سالاری" (دموکراسی) و "حزب گرایی" در ایران باوجود تمامی ادعاهای ریز ودرشت در تاریخ سیاسی این کشور است و اندکی ژرف تر اگر بنگریم چه بسیار دوران هایی که ساکنان این سرزمین، به بزرگترین قربانیان این مفهوم واژه ها تبدیل شده اند جایی که نظام ها با واژگان-ابزار ساختن این مفاهیم، تنها به بازتولید قدرت، مشروعیت بخشی بدان و همچنین موجه نمایی پرداخته اند.
در اینجا با توجه به موضوعیت عنوان نوشتار، بررسی مفاهیم تکثرگرایی و مردم سالاری را به مجالی دیگر واگذارده و پس از یک نگاه آسیب شناسانه و کوتاه به "حزب گرایی"، به اهمیت شکل-یافت "جنبش" برای برون رفت از تهدید "گسست پیوندها"، غلبه بر "پراکندگی" و ایجاد "اجماع فراگیر" می پردازیم.
آسیب شناسی حزب در ایران
در بررسی آسیب شناخت حزب در ایران، می توان به عوامل متعددی اشاره ورزید که مهمترین آنها عبارتند از:
-شکل گیری احزاب در ایران، محصول پروسه ی داخلی (ملّی) و ناشی از ضرورت های تاریخی نبوده است
-در زمان تشکیل احزاب در ایران برای نخستین بار (عصر مشروطه)، این کشور آمادگی ظهور احزاب را نداشت و پروسه ی طبیعی که در این خصوص می بایست طی شود شکل نگرفته بود
-احزاب از همان آغاز تشکیل احزاب در ایران، محصول طبیعی نیازهای جامعه نبوده اند
-احزاب در تاریخ ایران، علاوه بر آنکه حاصل روند متناسب و برخاسته از نیازهای کشور نبودند بلکه "نخبه پرور" نیز نبوده اند
-احزاب به دلیل آنکه از کلیات فلسفی و نظری به جزییات رسیده اند در گزینش های خود مرتکب اشتباه محاسبه شده و در تبلور اجتماعی-سیاسی، بدون داشتن واقع بینی، حکم صادر کرده اند
-احزاب در ایران، بر خلاف ضرورت وجودی حزب به معنای حقیقی مفهوم و "استخراج نمونه های عینی و واقعیت ها از جامعه، غالبا در زمانه ی خود، الگوهای ذهنی و کلیات فکری کهن را بنیاد کرده و اغلب به دام "تعصب" نیز درافتاده اند
-تشکیل احزاب در ایران، اصولا دارای موانع ساختاری، تاریخی، فرهنگی و قانونی جدی بوده است
‏- ساختار غیردمکراتیک قدرت و نهاد سیاست درایران در تمامی دوره های تاریخ نوین این کشور، بستره ی شکوفایی و رشد و فراگیر سازی سازمان و مکانیسم نهاد حزبی بعنوان ابزار ‏دمکراتیزاسیون و مدنی شدن حقوق سیاسی و حقوق شهروندی را تضعیف کرده است.‏
-احزاب در ایران عموما از نظر درونی، تمرکزگرا، ناپایدار، آسیب پذیر و رابطه مدار وده وکمتر به ضوابط حزبی و انضباط سازمانی اقتدا کرده اند.
-احزاب از نظر بیرونی به طبقه اجتماعی خاصی متصل نبوده و با دارا بودن گرایش های توده گرا (و کمتر نخبه گرا) تنها توانسته اند در مقاطعی کوچک از تاریخ، نقش آفرینی کنند.
-کثریت قریب به اتفاق احزاب در ایران، یا از بالا به پایین شکل گرفته اند به این معنا که حکومت ها و عناصر حکومتی آنها را ساخته و یا در شکل گیری آنها نقش داشته اند؛ و یا معمولا چه در مرحله ی تاسیس و چه در دوران فعالیت، متکی به خارج از ایران بوده اند.
در این میان می توان به برخی فاکتورهای کلی تر نیز اشاره نمود که بنیادی تر بوده و ریشه های عمومی، فرهنگی و ایدئولوژیک دارند. به باور برخی ‏ایران پژوهان:
- جامعه ایرانی، اصولا توانا به تحمل "رقابت سیاسی سالم و مبتنی بر قواعد" نیست
- فرهنگ سیاسی ایرانی، فاقد ظرفیت های لازم برای ارزشگذاری و ارزش دهی به رقابت سالم حزب-محور است
-تاثیر شدید ایدئولوژی بر جامعه و به پیروی از آن سیاست در ایران، "عقل محوری" را قربانی "تعصب"ها و هنجارهای آیین محور نموده است
-فرهنگ عمومی ایرانی به دلیل قانون گریزی، انحصاری گری، قدسی اندیشی و قدسی نگری و قطبی سازی شخصیتی (تقسیم جامعه به خود پذیرفتنی و دیگری طرد شده)، اساسا نمی تواند حزب گرایی را که مهمترین الزامات آن، باورداشت ضابطه محوری، تساهل، انسان باوری (اومانیسم)، و پرهیز از "نگاه سروری" است در بطن خود بپذیرد
مهمترین استثنا در این میان، احزاب عمده ی کردستانی هستند که اگرچه در بررسی تطبیقی، اشکالاتی چند بر آنها وارد است اما نباید از یادآوری چند موضوع مهم به عنوان دلایل کاستی های وارد بر آنها نیز چشم فروبست:
احزاب عمده ی کردستانی (دمکرات و کومله) فعالیت و تداوم خود را (به استثنای چند مقطع کوتاه) در قالب محافل سیاسی غیر رسمی یا زیرزمینی آغاز و تشکیلات غیر رسمی خود را نیز در شرایط مخفی و تقریبا به طور کامل بسته سامان داده اند. بسیار روشن است که در این شرایط، امکان تمرین اندیشه و کنش دمکراتیک برای ساختار و سازوکارهای درونی این گونه سازمانهای سیاسی نیز آماده نیست و نتایج منفی ویژه ی خود را به بار می آورد.
نکته ی قابل توجه دیگر در مورد احزاب کردستانی که شکل گیری و سازماندهی آن در فضای بسته و شرایط سرکوب روی داده است محدودیت های بزرگ در آموزش های تئوری و عملی اعضای خود است.
و موضوع دیگری که اشاره بدان بسیار ضروری می نماید ویژگی مقاومت مسلحانه ی این احزاب به عنوان بخشی از اهداف اصلی آن است که طبیعتا مستلزم تعریف و کاربردی سازی "بایسته های سیستم مکانیکی"(نظام میلیشیا) و به پیروی از آن، ایجاد نوعی "ساختار هرمی" دستکم در بخش هایی از سازمان (آموزشگاه نظامی و سازمان پیشمرگان) است.
کمترین نتیجه ی محدودیت های فراگیر آموزشی در هر سازمان زیرزمینی، رشد یکسونگری و عمل گرایی بدنه و تشدید فضای نخبه گرایی در درون این سازمان ها است که می تواند بستره ای مناسب برای پیدایی سانترالیزم و ظهور نمادهای غیردمکراتیک ایجاد کند و در حالت هایی افراطی، به شکل گیری روابط فرا-فرو (بالادست و پایین دست) بینجامد.
در این میان، اگرچه می توان ادعا کرد احزاب کردستانی "دمکرات" و "کومله"، علیرغم اجبار به خروج از ایران، اردوگاه نشینی طولانی در کشور همجوار، تبدیل شدن به وجه المصالحه و وجه المعامله ی موازنه ی منطقه ای، رویارویی مسلحانه ی تمام عیار با ماشین جنگی و دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی و هزینه کرد حذف در قالب ترور رهبران و نخبگان خود، همچنین ریزش اعضا به دلایل گوناگون، همچنان به کنشگری فعال در قالب حزب به معنی حقیقی مفهوم-واژه تداوم بخشیده و روندهای دمکراتیک را در معدل مناسب و متناسبی از شوون خود (در برآورد با بسیاری از احزاب رسمی کشورهای منطقه)، همچنان پاس داشته اند اما آثار بلندمدت آنچه گفته شد به آهستگی به برآمدن وضعیتی منجر گشته است که حداقل نتایج آن، "ظهور تدریجی بحران تئوریک" (به دلیل پافشاری و تعصب بر روی چارچوب های ذهنی قبلی)، "پیدایی بحران در پروسه ی پراتیک"(به دلیل منافع چرخ دنده ای در روابط خوشه ای اقلیم کردستان و ایران و نیز روابط پیچیده ی کشورهای منطقه)، "ایجاد فاصله با مطالبات جامعه ی هدف" و ظهور آستیگماتیسم شناختیک" در این احزاب خواهد بود.
جنبش در غیاب احزاب
اگر در برشی ساده شده، سه اصل بنیادین "بقا"، "استقلال" و "توسعه و پویایی سیاسی و اجتماعی (و میلیشیایی در مورد پاره ای ازاحزاب)" را برای تداوم وجود و کارکرد احزاب در نظر آوریم ظهور و پیدایی عوامل چهارگانه ی بالا –البته با درجات متفاوت- در احزاب کردستانی، این احزاب را در مورد سوم با "چالشی غیر قابل انکار" مواجه ساخته است که روشن ترین نمودهای آن را می توان در "توقف یا محدودیت چشمگیر فعالیت مسلحانه"، "ناتوانی در تولید اندیشه و اقدام اجتماعی اثربخش" و نیز "فقدان پویایی سیاسی کارا" و "دیپلماسی انفعالی" شناسایی کرد.
بدیهی است که با تداوم این شرایط، احزاب با "چالش نقش آفرینی" مواجه و رفته رفته توان پیش برندگی و راهبری خود را در مورد جامعه ی هدف (یعنی کردستان) ‏از دست می دهند (مثال های روشنی برای اثبات درستی این ادعا در سال های اخیر می توان برشمرد) از یک سو و از سوی دیگر به دلیل ناتوانی در پردازش صحیح اکنون و آینده و از بین رفتن حلقه های پیوند دانایی-شناخت، به آفت فقدان اعتماد اجتماعی گرفتار می آیند.
در مورد دو اصل دیگر هم به صورت خلاصه باید گفت "انشعاب در احزاب دمکرات و کومله" در این سال ها، یک چالش مرتبط با "اصل بقا" و "اردوگاه نشینی اجباری در اقلیم کردستان" و "وابستگی اقتصاد-پایه" نیز یک چالش وابسته به "اصل استقلال" است که تداوم وجود و کارکرد احزاب را به مخاطره افکنده است.
و نکته ی بسیار مهم دیگری که باید به صورت ویژه به آن پرداخت ظهور احزاب دیگر با تعریف اهدافی گوناگون به لحاظ سیاسی است که خاستگاه آنها اقلیم کردستان بوده و دامنه و برد آنها بسیار کوتاه و اغلب منحصر به تامین نیازهای خاص یک بازه ی جغرافیایی محدود یا یک گروه جمعیتی کوچک-البته غالبا با شناسه ای توده پسند و چند صد برابر بزرگنمایی شده- در مناطق کردنشین ایران است که به هیچ عنوان نمی توان، این تعدد را به مثابه "نمایه ی تکثرگرایی" و در نتیجه، "شاخصی برای اعتبار سنجی دمکراتیک" در نظر آورد. (این احزاب در بستره ی مکانی کردستان، شکل-ساخت پیدا نکرده اند و تنها اجازه نامه ی تاسیس از سوی حکومت اقلیم کردستان، ملاک و معیار مشروعیت و رسمیت بخشی بدان هاست).
پیش از بررسی ضرروت و اهمیت "جنبش" در غیاب احزاب و پرداختن به ویژگی های بایسته ی آن برای مناطق کردنشین ایران، لازم است به یک موضوع دیگر اشاره نمود و آن، سازمان تشکیلات مخفی احزاب کردستانی دمکرات و کومله است.
سازمان تشکیلات مخفی احزاب کردستانی، جمعیت قابل توجهی از کردهای ساکن در مناطق کردنشین ایران و همچنین کردهای ساکن یا مهاجر استان های این کشور را تشکیل می دهند که به عنوان تشکیلات داخل شناخته می شوند و مهمترین وظایف ایشان به صورت خلاصه تلاش برای‌ تحقق بخشیدن به‌ آ‌رمانهای‌ مندرج که‌ در برنامه‌ حزبی، کوشش برای حفظ وحدت سیاسی‌ و تشکیلاتی‌ در تمامی سطوح، پیروی از دیسیپلین حزبی، حفظ اسرار حزبی ، بالا بردن سطح معلومات سیاسی‌ و اجتماعی، جمع آوری اطلاعات بر اساس مصحالح ها و نیازهای حزب‌ و تدارکات و تامین نیروهای پیشمرگه در همه ی شرایط در داخل شهرها و روستاها و...است.
تشکیلات مخفی به عنوان یکی از مهمترین-و بلکه مهم ترین- سرمایه های احزاب شناخته می شوند و در کنار فعالیت های داخلی در خدمت احزاب، به نوعی ارتش ذخیره ی آنها نیز به شمار می آیند. به طور کلی می توان گفت احزابی که دارای تشکیلات مخفی نیرومند (چه به لحاظ کمّ و چه کیفی) باشند هم فضای سیاسی گسترده تری برای نفوذ و تثبیت حزب متبوع خود دارند و هم توان مانور بیشتری به سازمان سیاسی و سازمانی عملیاتی خود در حوزه های گوناگون می بخشند و چون در میان مردم و با مردم زندگی می کنند در بدترین حالت، سطح دانش و شناخت آنها از جامعه ی هد ف یعنی کردستان، هم ردیف سایر شهروندان است.
در سال های گذشته به دلیل "هزینه ی فزاینده ی سیاسی" که از سوی نهادهای امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی بر اعضای تشکیلا مخفی وارد می شود رفت و آمد این نیروها به مرکز اصلی احزاب در اقلیم کردستان کمتر شده است اگرچه توان ارتباطی به سبب وجود اینترنت و دنیای مجازی، بیش از هر زمان، فزونی گرفته است.
****

اکنون باید به این موضوع پرداخت که در غیاب رسمی احزاب کردستانی در ایران، "جنبش" چه تاثیراتی خواهد داشت و چگونه خواهد توانست تهدیدات، چالش ها و تبعات این غیاب را پوشش داده و هم زمان، به موتور محرکه ی "مطالبات تغییر خواهانه" تبدیل شود؟ "جنبش" چه هدف یا اهدافی باید داشته باشد؟ و همچنین دارای چه ویژگی یا ویژگی هایی است که نقش آن را به عنوان یک عامل تعیین کننده تغییر معادله به سود ملت کرد، برجسته می سازد؟
بر اساس آنچه در بالا آمد و دلایلی که به شرح آن پرداختم اکنون بهترین زمان ممکن و به تعبیری دیگر "زمان صفر تشکیل جنبش در کردستان" است و زمینه ی کار حزبی، چندان مساعد به نظر نمی آید.
"جنبش" یک حرکت فراگیر و گسترده سیاسی-اجتماعی (و در صورت ضرورت مسلحانه) است که حرکت خود را بر پایه ی تجزیه و تحلیل نمونه های عینی و واقعیت ها سازماندهی، هدایت و عملیاتی می سازد و بر پایه ی یک "هدف مشخص" در "شرایط مشخص"، از تفاهم نظری و عملی میان لایه های گوناگون جامعه بر بنیاد هدف، قدرت را بنیان می سازد.
نگاه جنبش، یک نگرش کل گرایانه است و به اصولی پایبند و متعهد است که مجموعا منافع و بقای کل جامعه را ملاک اندیشه و اقدام خود قرار می دهد. از این نگاه جامعه ی کل به مثابه "مناطق کردنشین"، دارای "هویتی مستقل" و فراگبرتر از هویت اجزا و نیز هویت های ساختگی و هویت های قانون-پایه است. از این رو مرز اصلی ارزش ها، سلیقه ها، اندیشه ها و گرایش ها تا مرز حفظ کل است.
اما هرگاه این نگرش به مثابه "اصل بقای کل" درنظر گرفته شود و به عبارتی، نگاه به کردستان، یک نگاه سیستمی شود در آن صورت، می توان گفت وجود احزاب متعدد برای کردستان در این مقطع، نه تنها ضامن آزادی و دمکراسی نیست بلکه فراتر از آن، نوعی بروز "آشوب در سیستم" است که بهره دهی را کاهش و حرکت سیستم به سوی هدف کلی را کندتر می سازد.
از سوی دیگر طرح شعارهای گوناگون در شناسه و اهداف احزاب نیز نه تنها تعبیر به "تکثرگرایی" نخواهد شد بلکه "هدف جامعه ی کل" را از مرکز تصمیم گیری و تصمیم سازی به حاشیه خواهد افکند.بنابراین می توان گفت جنبش با لحاظ نمودن "اصل سازگاری سیستم"، تمامی اجزا را در مسیر حفظ کلیت قرار خواهد داد.
بدیهی است که منظور از ضرورت نگاه کل گرایانه به سیستم و همچنین لحاظ نمودن اصل سازگاری، به معنای مشروعیت دادن به کاربرد "زور" و "باید" نیست و اتفاقا مهمترین دو ویژگی آن، "تفاهم اجزا" و "انتخاب ارادی اجزا" برای قرار گرفتن در مسیر کل گرایی و کل نگری است.
نگاه سیستمی به کردستان، دو نتیجه ی مهم دیگر نیز دارد:
نخست: کردستان به مثابه یک سیستم، مرکز و دیگ مناطق ایران را به عنوان "محیط سیستم" شناسایی می کند و در "تعامل سیستمی" با آن قرار می گیرد.
دوم: نگرش سیستمی به کردستان، یک "نگرش بیشتر اثباتی و کمتر ارزشی" خواهد بود و بر وجوه دانشی، اتکای بیشتری خواهد کرد.

موضوع دیگری که باید به آن توجه شود "هدف جنبش" است.
موضوع دیگری که باید با دقت بدان پرداخته شود پاسخ به این پرسش است که "هدف جنبش چه باید باشد؟"
در پاسخ به این پرسش، باید گفت جنبش، در هدف گذاری خود باید چند نکته ی مهم را لحاظ کند:
نخست: با در نظر گرفتن اقتضائات مکانی، زمانی و امکانی، در شرایط کنونی، اصالت با "همگرایی" است
دوم: هدف باید پتانسیل لازم برای شروع یک حرکت همه جانبه و فراگیر را در تمامی ابعاد دارا باشد
سوم: هدف باید ناظر به هویت کل و فراتر از اجزا و افراد و نهادها باشد
چهارم: هدف باید ظرفیت های لازم برای تبدیل شدن به "قدرت" را داشته باشد قدرتی که متکثر، مردمی و متکی به عناصر مختلف جامعه باشد
پنجم: هدف باید دارای مرز باشد چه به لحاظ ایجابی و چه به لحاظ سبلی. یعنی هم زمان، شناسه ی کل باشد و در عین حال، جامعه ی کل را از غیر خود تفکیک نماید
ششم: هدف باید چنان فراگیر باشد که عام تر از ایدئولوژی ها بوده و خود به عنوان ایدئولوژی حرکت جمعی محسوب شود
هفتم: وجه آرمانی و وجه ارزشی هدف در حد ظرفیت های جامعه بوده و قابل برنامه ریزی باشد
بر اساس آنچه در بخش های پیشین گفته شد و همچنین ویژگی هایی که برای هدف برشمردیم تنها هدفی که می تواند دارای بیشترین مطابقت ها باشد و از بیشترین امتیاز برخوردار است "ملت باوری کردی" و کانونی سازی "هدف ملی" است که دربردارنده و دربرگیرنده ی تمامی شوون جامعه ی کل خواهد بود.
در این باره باید به یک ابهام نیز پاسخ گفت و آن، بررسی توانایی "آیین" و "مذهب" به عنوان هدف در شکل گبری جنبش است. به باور من اگرچه مذهب در بسیاری از جنبش های کلاسیک، قابلیت های لازم برای هدف شدن در یک جنبش را دارا بوده است اما این فاکتور در کردستان، نمی تواند "هم ارز"هدف ملی" باشد نخست به این دلیل که پراکندگی آیینی در کردستان، می تواند از درونی شدن و جامعه پذیری آن کاسته و دوم آنکه به دلیل در اکثریت بودن پیروان دو مذهب "شیعه" و "سنی" در کردستان و گریز از مرکز نیرومند این دو به سوی شکل گیری اسلام سیاسی و بروز تعارض، هدف گذاری آیین-پایه، به هیچ عنوان نخواهد توانست انتخاب درستی باشد.
اما نباید فراموش کرد آیین،نقش بسیار موثری در تقویت حرکت اجتماعی و سیاسی ملت باور خواهد داشت از این رو هرگونه نگاه تدافعی به مساله ی مذهب و اتخاذ رویکردهای تقابلی، توجیه عقلایی و منطقی نخواهد داشت.
جنبش با ویژگی فراگیر بودن، تقدم منافع کل جامعه به اجزا و نهادها، رعایت اصل سازگاری و همچنین لحاظنمودن اصل تفاهم، مامی ابعاد و لایه های اجتماع را هدف می کند اما احزاب، به دلیل پرداختن به تنها یک بعد –که آن هم بعد سیاسی است- همه ی تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار می دهد. وجه آرمانی، وجه ارزشی و وجه پراتیک جنبش در مقابل، به ساده ترین معنا و الته جامع ترینشان، مطالبه گری، مقاومت و مبارزه را به سفره های مردم آورد.
فراموش نباید کرد احزاب کردستانی اکنون، اگرچه نه به صورت مطلق، اما تا حد بسیاری، فاقد توانایی برای بازی در زمین کردستان هستند و جمهوری اسلامی در دکترینال استراتژی امنیت ملی خود، حضور احزاب کردستانی در اقلیم کردستان را "نبرد با دشمن در سرزمین دیگری با ابزار دیگری" ارزیابی و ایده آل می داند در حالی که جنبش خواهد توانست با حضور در درون، اولویت استراتژیک مقاومت و اقدام را به سطح حداکثر کردن هزینه برای نظام تغییر دهد