کار کودک بمثابه ی یک انتخاب!
نگاهی انتقادی به یک فراخوان


محمد غزنویان


• اگر چه غلبه رویکرد "خیریه" در این فراخوان محرز است، و اگر چه این دوستان خواهند گفت تاکید بر "لغو کار کودک" از طریق توانمند سازیِ کنش سازمانی حائز جنبه های آرمانگرایانه است، اما پرسش این است که آیا "تولید مناسبتی"، دقیقا به معنای رسمیت شناسیِ تامِ "کار کودک" و "منطق بازار" نیست؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ تير ۱٣۹۲ -  ۷ ژوئيه ۲۰۱٣


بیست و یک تیر ماه روز "بدون نایلون" نامگذاری شده است. به همین مناسبت یکی از انجمنهای حمایت از حقوق کودکان به فراخوانی منتشر کرده است و ضمن ترغیب شهروندان به استفاده از کیسه های پارچه ای، از آنها خواسته تا کیسه هایی را که توسط کودکان کار و در کارگاه تولیدی وابسته به این انجمن تولید شده اند خریداری کنند. تنظیم کنندگان فراخوان وعده کرده اند که مخاطبان آنها با چنین انتخابی، نه تنها در کنش زیست محیطی مشارکت خواهند داشت بلکه در کار خیر کمک به کودکان نیز سهیم خواهند بود.
اگر چه غلبه رویکرد "خیریه" در این فراخوان محرز است، و اگر چه این دوستان خواهند گفت تاکید بر "لغو کار کودک" از طریق توانمند سازیِ کنش سازمانی حائز جنبه های آرمانگرایانه است، اما پرسش این است که آیا "تولید مناسبتی"، دقیقا به معنای رسمیت شناسیِ تامِ "کار کودک" و "منطق بازار" نیست؟ مثلا به مناسبت روز مادر، پدر، کودک، دختر، سالمند، هوای پاک و .... نمی توان تولیداتی مختص همان روز و با استفاده از کار کودکان تولید کرد و نهایتا مشتری را ترغیب نمود تا به جای خرید از فروشگاهها، از فلان انجمن خیریه که حاصل کار کودکان را عرضه میکند خرید کنند؟
اینکه انجمنی در تلاش است تا از هر مکانیزمی برای جلب توجه شهروندان نسبت به کودکان کار بهره بگیرد در نوع خود ستودنی است. اما در حین حال بازی کردن با همان قواعد تولید، از یک سو به تقویت این باور می انجامد که خواهی نخواهی "کار کودک " را باید بمثابه یکی از اشکال کار به رسمیت شناخت و نهایتا به صورتی لطیف تر با آن مواجه شد. رویکردی که همزمان کودک کار را مجاب می کند تا نه تنها به پایان ستم بر حق کودکی امیدوار نباشد، بلکه کودکی خود را بر محور نوعی عرضه و تقاضای محبت آمیز تنظیم نماید. در بخشی از فراخوان تبلیغاتی مذکور آمده است:
" بیست کودک کار و خیابان دختر که سابقا در خیابان به فعالیت های کاذب می پرداختند ضمن نقاشی بر روی این کیف های پارچه ای در ساعاتی از روز در کارگاه این مرکز، هم درآمد کسب می کنند و هم فرصت ادامه تحصیل را پیدا کرده اند."
استفاده از ترم اقتصادی " فعالیت های کاذب " در رابطه با مشاغل کودکان کار و خیابان، دامن زدن به ادبیات رسمی اقتصاد بازار آزاد است و کودک را نیز نیروی کاری قلمداد می کند که اگر از چارچوبهای رسمی اقتصاد به در شود، دچار مشقت و کژ کاری خواهد شد.
این در حالیست که بخش اعظم این کودکان و خانواده های آنان متعلق به فرودست ترین لایه های طبقه کارگر ایران هستند که از اساس فاقد هرگونه مالکیت بر ابزار تولید بوده و ناگزیر از استفاده از امکانهای خارج از اقتصاد رسمی هستند. اما این گفتمان ضمن اصرار بر حفظ فاصله از بودجه ها و کمکهای دولتی ، سعی در به وجود آوردن این باور دارد که مسئولیت فقر و محرومیتهای اجتماعی در وهله نخست بر دوش خود افراد است و آنها می بایست با افزایش توانمندی های فردی، قادر به مدیریت اقتصاد خود و خانواده خود باشند.
فراخوان فوق الذکر با تمایز گذاری میان کودکان کار شاغل در فعالیتهای اقتصادی کاذب و کودکانی به طور قانونی در کارگاههای تحت نظارت کار می کنند، نه تنها نوعی تشتت میان طبقه کارگر بازآفرینی می کند، بلکه اصل کار کودک را به رسمیت می شناسد.
این به رسمیت شناسی گویای آن است که بپذیریم جدی ترین وظیفه دولتها مهیا کردن امکان رقابت اقتصادی آزادانه است و از همین رو کار کودکان در قالب کارگاهها و موسسات وابسته به یک انجمن غیر دولتی، محل اشکال نیست.
بدون هیچگونه چشم پوشی، اهتمام بر بهبود زندگی کودکان ، احقاق حقوق اولیه و بدیهی آنها و فراهم کردن امکان تحصیل رایگان برای تمام آنان وظیفه دولتهاست است. حتی اگر فرض مسلم بر آن باشد که دولتها بنا بر غلبه روحیه سرمایه دارانه از انجام چنین وظیفه ای شانه خالی خواهند کرد، باز هم هیچ دلیل موجهی وجود نخواهد داشت تا دقیق ترین و بی کم و کاست ترین هدف فعلان حوزه کودک، بر بیرون کشاندن کودک از چرخه تولید استوار نباشد.
از همینجاست که تفاوت بنیادین در دو نحوه مواجه با فعالیت در حوزه کودکان کار آشکار می شود. کنشگرانی که قائل به لغو تمام اشکال کار و استثمار کودک هستند، می پذیرند که کودک از اساس نباید بمثابه نیروی کار تلقی گردد، در حالیکه رویکرد برخی از فعالان این حوزه بر توانمندی سازی کودکان و بازتولید کار آنها در یک چارچوب قانونی و سالم، ناظر بر این است که آنها کلیتِ ساز و کار اقتصادی موجود را همچون پیش شرطی گریز ناپذیر پذیرفته اند.
تفاوت در این هدفگذاری، مطلقا ناظر بر چشم بستن براهمیت بهبود فوری وضع موجود زندگی کودکان و کاهش هزینه ضربات سهمگین استثمار اقتصادی کودک نیست. لیکن عدول نکردن از این هدف باعث خواهد شد تا کنشگری در حوزه کودکان کار به بازسازی دو گانه‍ی " بد و بدتر " منجر نشود.
چنین رویکردی به کار کودک، همانا شبیه سازی " لولو" های سیاسی ایام انتخابات ریاست جمهوری در هستی اجتماعی کودکان است. فعال حوزه کودک باید حائز این درک بنیادین باشد که " کار " در زندگی کودک نه حق است و نه باید انتخابی بر آن باشد، نه اینکه کودک را در برزخ انتخاب میان پول با بوس و نوازش و پول با پس گردنی و توهین گرفتار کند. این رویکرد می تواند بازتابی باشد از نهاد شدن " انتخاب بد و بدتر " در پایه ای ترین سطوح زندگی روزمره و فعالیت اجتماعی.