چپ خوب، چپ بد و چپ زشت از نگاه جناح‌های سرمایه‌داری
یا پوپولیست های آنتی مارکسیسم
پروانه. م – سیاووش خاوران – محسن یوسفی اردکانی


• تجربه گراهای امنیتی امثال قوچانی در نشریات نفتی به نیروهای اطلاعاتی در رابطه با نیروهای مارکسیست و چپ نشان داده است دوستی و معاشرت به نیروهای دست راستی، "دوستی خاله خرسه" است... انسان عاقل با رقیب ‌سیاسی و دشمن طبقاتی خود هم‌کاسه نمی‌شود و خود را در معرض نشت اطلاعات و اسرار فردی و گروهی قرار نمی‌دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ تير ۱٣۹۲ -  ۱۶ ژوئيه ۲۰۱٣


این روزها تحولات اجتماعی و سیاسی حتی در کانون‌های جهانی سرمایه داری سرعت بالائی دارند. نگاه به اعتراضات اجتماعی و دگرگونی های سیاسی به دلیل بحران‌های زنجیره ای سیستم اقتصادی سرمایه‌داری جای تعجبی برای ضرباهنگ سریع تحولات سیاسی و اجتماعی در کشورهای پیرامونی باقی نمی‌گذارد. منطقه خاورمیانه رکورد دار سرعت این تحولات است و کشور ایران نیز از این قاعد مستثنی نیست. تضادهای درونی جامعه ایران، مرزبندی و ایجاد شکاف جدی میان نیروهای سیاسی-اجتماعی، تضادهای شدید درون حاکمیت جمهوری اسلامی ایران با کاتالیزور عوامل بیرونی و بین المللی هر لحظه شدیدتر و جدی‌تر می‌شود.
تضاد کار و سرمایه در ایران، تضاد استبداد و آزادی‌های مدنی را نیز تشدید کرده است. از دل دولت هاشمی رفسنجانی دولت خاتمی بیرون آمد و از رحم دولت خاتمی، دولت احمدی‌نژاد خلق زاده شد. مجموعه اعتراضات انتخاباتی در انتخابات سال ۱٣٨٨ خیلی زود ماهیت اعتراضی سیاسی یک بخش از جامعه ایران را در پی داشت و در نهایت به دلیل عدم همراهی طبقه کارگر و زحمتکشان ایران و خارج نگاه داشته شدن طبقات فرودست جامعه با برنامه های حکومتی-دولتی، این اعتراضات محو و ناپدید شد. اکنون به نظر می‌رسد با ورود مهره‌هائی نظیر روحانی، عارف و جلیلی همان اتفاقات قبلی به صورت کاریکاتور وار در حال تکرار است.
این نوشته قصد ارائه تحلیلی از این مناسبات را ندارد چرا که این تحلیل مهم و ضروری به صورت مشخص و جداگانه در حال تدوین است و به زودی ارائه خواهد گردید. هدف این نوشته بررسی پاره‌ای از مسائل درونی نیروهائی است که خود را "چپ" می‌داند/می‌خوانند؛ چراکه هر گونه تحلیلی در درجه نخست به شناخت یکایک نیروهای سیاسی و اجتماعی طبقات مختلف در ایران بستگی حیاتی دارد. شناخت نیروهای خودی و یا نیروهای نزدیک، اولین قدم در تلاش برای ارائه صورت وضعیتی از سایر موجودیت‌های طبقاتی و سیاسی در زمین بازی است.

چپ، چیست؟ رابطه این نیرو با مارکسیست‌ها چگونه است؟
در انقلاب سرمایه‌داری علیه اشراف فئودال در انگلستان (۱۶۴۴) و در انقلاب کبیر فرانسه (۱۷٨۹) که دو نمونه مشخص بر قراری نظام سرمایه داری هستند، دو دیدگاه چپ و راست به روشنی خود را در مطالب و برداشت‌های دو گانه درباره انقلاب علیه اشراف نشان می‌دهند. در انگلستان تجمع کنندگان در کلیسای پوتنی در ۱۶۴۷ پس از سرنگونی شاه دو دسته مشخص وجود داشت ، آن دسته از انقلابیون که از طبقات پائین جامعه منشا داشتند و تشکیل یافته از کارگران و دهقانان خرد و زحمتکشان شهری بودند و به "رومر"‌ها ‌مشهور بودند، خواهان برابری در دستیابی به امکانات زندگی و برابری در تصاحب زمین و برخورداری مساوی در استفاده از امکانات زندگی بودند. در برابر دسته‌ای دیگر از مبارزین به رهبری ژنرال "ایرتون"، که از ژنرال‌های کرامول بودند، به سختی خواهان حفظ مالکیت و برتری صاحبان سرمایه و زمین بودند. "رومر"ها به رهبری "ران بورو" همان نمایندگان جناح چپ در انگلستان بودند که در آن زمان خواهان رای مساوی بودند و سرمایه‌داران در برابر آن مقاومت می‌کردند و رای مساوی را برابر با حق مالکیت مساوی می‌دانستند.
در انقلاب فرانسه همین دو گرایش به نام ژاکوبن‌ها‌ و ژیروندن‌ها بودند که واژه "چپ" از همانجا به وجود آمد زیرا که ژاکوبن‌ها ‌که خواهان لغو مالکیت بر زمین و مصادره آن بودند در سمت چپ پارلمان می‌نشستند و در برابر ژیروندن‌ها‌ خواهان مقدس دانستن مالکیت و حفظ آن بودند.
امروزه نیز با تبدیل منطق لیبرالی سرمایه‌داری در حال رشد به منطق نئولیبرالیستیِ سرمایه‌داری مسلط، اقشاری از طبقه متوسط "و" خورده بورژوازی به دلیل دست اندازی سیستم سرمایه‌داری به منافع آنان، در جناج چپ مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار گرفته‌اند. نباید فراموش کرد که مبانی دستگاه اندیشه و جهان‌بینی مارکسیستی تفاوتی ریشه‌ای و بنیادین با اصول فکری "چپ"‌ها دارد. چپ‌ها بر مبنای ابتدائی ترین آگاهی‌های سطحی از روابط زیربنایی جامعه، بدون داشتن درکی عمیق و ریشه‌ای از مناسبات اقتصادی و اجتماعی سیستم سرمایه‌داری به مخالفت با نمود‌های دم دستی روابط سیستم موجود می‌پردازند اما مارکسیست‌ها خواهان کسب قدرت سیاسی به دست طبقه کارگر و زحمتکشان، و فروپاشی دستگاه دولتی به عنوان مهمترین ثمره سیادت طبقه بالای جامعه هستند. به طوری که دولت به عنوان قوی‌ترین، خشن‌ترین و کاراترین سلاح طبقه‌ی دارای مالکیت انحصاری ابزار تولید از میان برود، ابزار تولید در مالکیت اجتماع قرار گیرد و سیستم تصمیم‌گیری دیکتاتوری طبقه سرمایه‌دار حاکم(دموکراسی) جای خود را به تصمیم‌گیری شورائی و برآمده از خواست و اراده تمامی طبقات جامعه بدهد. خلاصه‌ی کلیت شِمای ارائه شده در بالا در مانیفست کمونیست (نوشته مارک و انگلس) موجود است و به صورت مفصل در آثار کارل مارکس، فردیش انگلس و ولادیمر لنین و دیگر نظریه پردازان برجسته مارکسیست ارائه شده است.
بی شک در دورانی که روابط امپریالیسم به عنوان بالاترین حالت سیستم سرمایه‌داری، انحصار یک نظم جهانی را برای حفظ منافع یک اقلیت برخوردار را به دست دارد؛ معتقدان به تضاد کار و سرمایه نباید از نیروهای چپ در چارچوب تضاد میان حکومت کنندگان و حکومت شوندگان چشم پوشی کنند اما استفاده از این نیرو و وارد کردن این نیرو در معادلات نیروهای مارکسیست مشکلات و آسیب‌های مخصوص به خود را نیز به همراه خواهد داشت.

اخلال چپ‌ها در مبارزه طبقاتی مارکسیست‌ها
مرسوم ترین مشکلات به وجود آمده که ناشی از هم نشینی و همکاری نیروهای مارکسیست با عناصر چپ، اخلالی است که چپ‌ها در مبارزه طبقاتی مارکسیست‌ها ایجاد کرده و می‌کنند. وقتی یک مشکل عیناً و به وضوح در یک اثر کلاسیک یافت می‌شود و در آن اثر بدان پرداخته می‌شود این بدان معناست که مشکل یک ریشه تاریخی دارد و در گذشته نیز بخشی از اثرات مخرب خود را نشان داده است. لنین در کتاب دولت و انقلاب خود می‌نویسد:
«طبقه استثمارگر سیادت فرمانروایی را برای حفظ استثمار یعنی برای تامین منافع آزمندانه اقلیتی ناچیز در قبال اکثریت عظیم مردم لازم دارد. طبقات استثمار شونده فرمانروایی سیاسی را برای محو کامل هرگونه استثمار _یعنی برای تامین منافع اکثریت عظیم مردم علیه اقلیت ناچیز برده داران امروزین یعنی مالکان و سرمایه داران_ می‌خواهند.
دموکرات‌های خورده بورژوا، این به اصطلاح سوسیالیست‌ها که "تئوری بافی"‌هایی درباره سازش و توافق میان طبقات را جایگزین مبارزه طبقاتی ‌می‌ساختند تحولات سوسیالیستی را نیز بر پایه خیال، یعنی "نه به صورت برانداختن سلطه طبقه استثمارگر بلکه به صورت تبعیت مسالمیت آمیز اقلیت از اکثریتی که به وظیفه خود پی برده است" در نظر مجسم می‌کردند. این خیال پروری خورده بورژوایی "که با قبول دولت مافوق طبقات رابطه ناگسستی دارد"، در عرصه عمل همان گونه که مثلا در تاریخ انقلاب فرانسه در سال های ۱٨۴٨ و ۱٨۷۱ و با تجربه شرکت "سوسیالیست ها" در کابینه دول بورژوازی انگلیس، فرانسه و ایتالیا و کشورهای دیگر در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ نشان داده شده است، "همواره" به "خیانت" به منافع طبقات زحمتکش انجامیده است».

اپوزیسیون سازی قدرت‌های ریز و درشت سرمایه‌داری
بیماری‌هائی که با منشا چپ بلای جان مارکسیست‌ها می‌شود البته تا امروز پیشرفت سریعی داشته‌اند. چپ‌های طبقه متوسط و چپ‌های خورده بورژوا به دلیل آنکه منافع طبقاتی متفاوتی از منافع طبقه کارگر و افق مشخص مارکسیستی دارند همواره عامل انحراف و در نتیجه شکست نیروهای مارکسیستی که در معرض آنها قرار داشته‌اند، شده‌‌‌اند. در عصری که مارکس و انگلس به خوبی جزئیات مناسبات حاکم بر این سیستم تولید اجتماعی را به صورت علمی مورد بررسی قرار دادند و لنین موشکافانه بالاترین حالت آنرا نتیجه گیری و معرفی کرد _ یعنی عصر امپریالیسم _ بیماری‌ها و مشکلات ناشی از حضور نیروهای چپ به مراتب پیچیده‌تر ‌شده است.
به جمهوری اسلامی نگاه کنید. این سیستم تلاش دارد از هر مفهوم و نیروئی یک مفهوم جعلی و نیروی جعلی بسازد. تخصص جمهوری اسلامی به حدی افزایش یافته است که حتی تلاش‌های موفقی برای ساختن اپوزیسیون مورد نظر خود صورت داده است. برای حاکمان این سیسم بسیار به صرفه تر است تا به جای یک مبارزه طبقاتی جدی و خطرناک‌های با سازمانیافتگی‌های طبقه کارگر و زحمتکشان ایران به با نیروئی که منافع طبقاتی آن در گرو حیات طبقه بالاتر است سر و کار داشته باشد. وقتی به دلیل وجود رانت عظیم نفت در سیستم سرمایه‌داری ایران طبقه متوسط و به خصوص خورده بورژوا‌ها به صورت ریزه‌خوار سفره طبقه سرمایه‌دار در آمده‌‌اند چه بهتر که چپی بر آمده از طبقه متوسط و خورده بورژوازی ایران جایگزین یک نیروی طبقاتی منسجم و متشکل و مسلح به اندیشه مارکسیستی شود.
این گرایش در سیستم بزرگتر و در مقیاس جهانی نیز وجود دارد. انواع و اقسام هویت‌های دینی، مذهبی، نژادی و ملی جایگزین واقعیت‌های عینی اقتصادی-اجتماعی طبقه کارگر و زحمتکشان می‌شود. جنبش‌های ارزشمند محیط زیستی با بدل‌های خیریه‌ای در بحث حیوانات خانگی تضعیف می‌شود. حقوق اجتماعی همجنسگرایان که به مرور زمان می رود تا به مسئله‌ای عادی تبدیل شود و در حالت عادی در دارندگان گرایش نرمال دغدغه‌ای مثبت با منفی ایجاد نمی‌کند، به عمد و به حساسیت برانگیزترین شکل ممکن برجسته می‌شود و با "تحریک ترس عامه از گرایش جنسی متفاوت"(به دلیل ساده‌ای به نام فقدان آگاهی) افکار و رفتارهای هیستریکی حول موضوع همجنسگرایان و دگرباشان شکل می‌گیرد. آیا خبر دارید که تعداد قابل توجهی از فعالان حقوق بشر یا فعالان سیاسی ایران به محض خروج از ایران و اخذ اقامت یا پناهندگی به ناگاه خود را همجنسگرا معرفی می‌کنند؟ از آنجا که این انتخاب یک گرایش طبیعی درون آنها نیست چنان افتضاحات و رفتارهای کمیکی روی می‌دهند که سر و صدای همجنسگرایان و دگرباشان دارای مطالعه و شناخت را در می‌آورد و آنها را وادار به موضوع گیری خصوصی یا عمومی در مقابل آن می‌کند.
همچنین قدرتهای جهانِ سرمایه داری درگیری مذهبی بین مسلمانان خاورمیانه را تا آنجا تشدید می‌کنند که حتی به قیمت نابودی یک کشور و مرگ هزاران هزار انسان باعث توقف انگیره‌های غیر انسانی و غیر عقلانی گروه‌های هویت طلب مذهبی نمی‌شود. درگیری‌های قومی بی پایه و اساس در آفریقا همچنان ادامه دارد و کشتار و کودتا تبدیل به امری عادی شده است. حتی وقتی تضاد کار و سرمایه درپی وحشی‌گری سرمایه‌های مالی برجسته می‌شود سریعا به انواع و اقسام گرایشان چپ و شبهه مارکسیستی میدان و رسانه داده می‌شود تا سریعا با شعار و پرچم مخالفت علیه نظم موجود، نظم پیشینی نظام حاکم سرمایه‌داری را برقرار و بازتولید کنند.

جعل چپ به نام مارکسیسم در ایران چگونه شکل گرفته است؟
تاریخ مبارزه طبقاتی در ایران نیز همانند سایر اجتماعات جهان بسیار خشن و خونبار است. در فضای جنگ سرد میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به دلیل موقعیت کلیدی و استثنائی کشور ایران، سرنوشتی تلخ، سیاه و تاسف بار برای ما ایرانیان رقم خورد. کشوری که ژاندارم آمریکا در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس بود، پایگاه جاسوسی آمریکا در مرزهای جنوبی شوروی در آن مستقر بود و دارای قوی‌ترین نیروی نظامی در منطقه خاورمیانه بود؛ در حال پوست اندازی و کندن رخت نظام شاهنشاهی به عنوان یادگار مناسبات دوران فئودالیسم و قرون وسطا بود. به دلیل سابقه تاریخی مبارزات گروه‌های سیاسی مسلح و غیر مسلح مارکسیست و چپگرا در ایران، ایالات متحده آمریکا ترجیح داد که با حفظ نیروهای اسلامی و دادن چراغ سبز به دیکتاتوری شاهنشاهی برای قلع و قمع همه نیروهای مارکسیست و چپگرا، قدرت را در ایران به دست روحانیون شیعه بدهد تا مبادا نیروهای مارکسیست و چپ بتوانند نظام شاهنشاهی را سرنگون کرده و با ایجاد یک کشور سوسیالیستی تعادل شکننده جنگ سرد را به سود اتحاد جماهیر شوروی بشکنند.
ایران به روحانیون شیعه تحویل داده شد و کشتار متفکران و پراکتیسین‌های مارکسیست و چپگرا به همان شدت دوران دیکتاتوری شاهنشاهی ادامه یافت و در دهه ۶۰ از طریق یک نسل کشی سازمانیافته، بیش از سه دهه کشتار نظام پهلوی تکمیل گردید و به ثمر نشست. سال‌ها طول کشید تا این جنگل سوخته و تبر خورده دوباره به جوانه بنشیند. نسلی جدید از نیروهای جوان دارای گرایشات جنینی مارکسیستی و دیدگاه‌‌های چپگرایانه کورمال کورمال به در و دیوار می‌خورد و جلو می‌آمد. گاهی تلو تلو می‌خوردند و گاهی چند قدم به عقب می‌رفتند اما راه خود را رو به جلو می یافت و متوقف نمی شد. نیروئی که با تاریخ و تجربیات خود یک دهه گسست داشت با آزمون و خطا به سرعت در حال رشد و نمو بود. در کمتر از نیم دهه این جوانان دوباره در دانشگاه‌ها دارای وزن و اعتبار گشتند و توانستند بعضی از لکه‌های شهری را تحت هژمونی خود در آورند. از دل همان فضای اجتماعی، تحرکات کارگری نیز در فضای علنی مشاهده شد و این دو به خوبی با یکدیگر ارتباط برقرار کردند. اگرچه این ارتباط ارگانیک نبود و بیشتر در یک فضای روشنفکری معنا و هویت داشت اما خیلی سریع ارتباط جنبش کارگری، جنبش دانشجوئی، جنبش زنان و غیره تبدیل به خط قرمز پر رنگ حکومت شد و در دستور کار نهادهای اطلاعتی و امنیتی قرار گرفت.
طبیعی بود که این جوانان وقتی با مسائل حاد روزمره برخورد کنند با دانش و تجربه اندک خود توان تجزیه و تحلیل و انتخاب روش و راه حل مناسب برای همه مشکلات را نخواهند داشت و به همین دلیل وسوسه ارتباط با باقیمانده گروه‌های سیاسی گذشته در دستور کار قرار گیرد. این ارتباط هم ارضاکننده نیاز به کنکاش‌های تاریخی نسل جوان در تاریخ از دسترس دور شده خود بود و هم مشورت گیری برای مواجه به مسائل و مشکلات پیش رو اما همزمان خشت اول نخستین انحرافات درون این نسل جدید گذاشته شد. نسل جدید که نیاز به دوره‌ای طولانی و فشرده از مطالعه منابع مارکسیستی در کنار پراتیک روزانه خود داشت قبل از اینکه سیاست ورزی و اصول مبارزه طبقاتی را یاد بگیرد طبق رسم مرسوم در بین نیروهای اسلامی و اصلاح طلب مستقر در دانشگاه در ابتدا شیوه‌های دور زدن، رقابت مسموم و مخرب درون گروهی، دغدغه‌های فردی، کشمکش‌های شخصی و در یک کلام «کثافتکاری سیاسی» را آموخت. به جای مطالعه آثار تئوریک و دستاوردهای عملی سازمان های سیاسی پیشین، عبارت‌ها، فحش‌ها، تکه کلام‌ها و برچسب‌های مرسوم در بین گروه‌های سیاسی گذشته و باقیماندگان آنان خیلی زود در میان این نسل جوان رایج شد.
نگارندگان در همان زمان به دلیل احساس خطر از وضعیتی که شاهد آن بوده‌اند به صورت جداگانه اقدام به جمع‌آوری نوشته های این جوانان تازه به میدان آمده کرده‌اند. در آن مقطع افراد و گروه‌های بسیاری دارای وبلاگ یا سایت اختصاصی بودند و آرشیو کاملی در دسترس پژوهشگران و علاقه‌مندان قرار داشت که ما نیز بر حسب اهمیت موضوعات به جمع آوری قسمت‌های مورد نظر خود اقدام کردیم. اکنون این آرشیو به منبعی مهم و با ارزش تبدیل شده است چرا که آن جوانان وارد دهه سوم و یا چهارم زندگی خود شده‌اند. تعدادی زیادی از آنان از دانشگاه اخراج شده یا در مقاطع مختلفی دستگیر و زندانی شدند. عده‌ای ایران را ترک کرده‌اند. تعدادی از آنها فراموش شده‌اند و تعدادی دیگر اکنون از فعالان سیاسی شناخته شده هستند. بعضی از آنها تغییر ایدئولوژی دادند (یا به عبارت بهتر شناخت بهتری از ایدئولوژی‌ها پیدا کردند و بر مبنای منافع خود، خطوط فکری و سیاسی را نیز عوض کردند) و عده‌ای دیگر همچنان با یکدیگر درگیر نزاع هستند. انتخابات ریاست جمهوری ایران آخرین نزاع موجود میان همان نسل جوان فوق الذکر است که اتفاقا نقش موضوع مورد بررسی ما _ یعنی اختلاف دیدگاه نیروهای چپ و مارکسیست_ در آن به اوج خود رسیده است.
بررسی نوشته های گذشته و سیر فکری این جوانان از نقطه شروع تا حال حاضر بسیار جالب و آموزنده است. در این سالها فرصت آنرا یافته‌ایم تا با چهره های برجسته و همچنین چهره های پیرامونی این جریان به صورت خصوصی به گفتگو بنشینیم و اطلاعات غیرعلنی و غیررسانه‌ای از روابط درونی این نسل را به دست بیاوریم. آنچه در این نوشته مد نظر ما است و قصد استخراج آنرا داریم مربوط به بررسی جایگاه «روشنفکران طبقه متوسط و خورده بورژوآ» در مناسبات اقتصادی و اجتماعی و اختلالات ناشی از همنشینی و نزدیکی نیروهای چپ با نیروهای مارکسیست است.

یک طرف ثابت تمامی بزنگاه‌های سیاسی
در تمامی بزنگاه‌های سیاسی نسل جدید نیروهای مارکسیست در ایران، نیروهای چپگرا همراه با اصلاح طلبان و نیروهای راست همگرا بوده‌‌اند. زمانی به دامان اصلاح طلبان و نیروهای لیبرال غلتیده‌اند و زمانی به دامان جمهوری اسلامی پناه برده‌اند. ما به دلیل دسترسی به آرشیو‌های خود می‌توانیم با ذکر جزئیات متعدد، موارد عمده این «رقص مرگ» نیروهای چپگرا را شرح دهم اما از آنجا که نمی‌خواهیم کلیت این نوشته تحت تاثیر جزئیان آن قرار بگیرد از این کار اجتناب می‌کنیم.
آنچه که مهم است استیلای سبک زندگی ترویج داده شده توسط رسانه‌های سرمایه‌داری جهانی بر شیرازه زندگی نیروهای چپگرای طبقه متوسط و خورده بورژواها است. البته همه افرادی که در سیستم سرمایه‌داری حاکم رشد یافته‌‌ و زندگی می‌کنند در معرض جذابیت‌های این سبک زندگی هستند. آنچه که جداکننده نیروهای مارکسیست از نیروهای چپگرا است پایگاه طبقاتی آنان و یا عمق و غنای دستگاه فکری مارکسیسم است که به صورت خودآگاه با پیش زمینه های موجود در ناخودآگاه انسان درگیر می‌شود. این جنگی میان خودآگاه و ناخودآگاه افراد است. آنچه از پیگیری زندگی و سرنوشت فعالان اولیه "نسل جدید" مارکسیست‌ها و چپها در ایران بعد از یک دهه فاصله از کشتار بزرگ حکومت به دست می‌آید "پر رنگ" بودن میزان تاثیر "سبک زندگی" آنان بر سرنوشتی است که به مرور به آن دچار شدند.

چرا هزینه می‌دهم؟
این سوالی است که جواب آن باید پیش از پرداخت هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و امنیتی توسط هر مارکسیستی بدان پاسخ داده شود. بدترین و وحشتناک ترین حالت ممکن آن است که فردی در حین یا بعد از پرداخت این نوع هزینه‌ها تازه به چرائی آن فکر کند. این حالت از نظر روحی و روانی بسیار ویران کننده است. به جای آنکه پاسخ پیشینی به این سوال مثلاً عامل مقاومت و تحمل شرایط احضار، بازداشت و انفرادی باشد، تردید‌های ناشی از به وجود آمدن این سوال در حین بازداشت بسیار مخرب و خورنده است. این سوال قابل تعمیم به هر نوع هزینه دیگری است.
بسیاری از مشکلاتی که نسل جدید مارکسیست‌های جوان در ایران با آن روبه‌رو شدند در مواجه با وضعیت توصیف شده در بالا بود که تجریبات تلخی را نیز رقم زد. نیروهای چپ افرادی با مشی اصلاح طلبانه هستند. گرچه حکومت ها شاید آنها را درون ساختار خود ندانند اما چپ‌ها در دستگاه منطقی خویش، خود را درون ساختارهای می‌بینند. در موارد زیادی چپها درک نمی‌کنند که چرا از جانب حکومت ها پذیرفته نمی‌شود و فعالیت آنان قانونی تلقی نمی‌شود. چپ‌ها معمولا به جز زنجیره های خود چیزهای بسیار دیگری نیز برای از دست دادن دارند به همین خاطر وقتی احساس می‌کننده که در معرض از دست دادن داشته های خود هستند از هیچ تلاشی برای حفظ منافع و داشته های خود فروگزار نمی‌کنند. به همین دلایل اگر یک چپ در حالتی که غافلگیر شده است سوال مطرح شده در بالا را از خود بپرسد وضعیت بغرنج‌تری به وجود می آید. احتمال آنکه یک نیروی چپ برای آزادی خود از وضعیتی که به هیچ عنوان آنرا منطقی و عادلانه نمی‌داند دست به هر کاری بزند بسیار بالاست.

نیم موضع و تمام مدافع
در تاریخ نسل جدید نیروهای مارکسیست و چپ در ایران موارد بسیاری وجود دارد که چپ ها در هنگام موضع گیری فقط به بیان نیمی از مواضع خود اکتفا می‌کنند و برای فرار از هزینه انتقاد کردن، مواضع خود در موضوعاتی که مثلا جنبه بین‌المللی دارد و حکومت ایران در یک طرف معادلات قرار می‌گیرد را طوری مطرح می‌کنند که به صورت مدافعان حکومت جمهوری اسلامی به نظر می‌رسند. به طور مثال وقتی از خطر جنگ صحبت می‌کنند از آوردن نقش جنگ طلبان داخلی در کنار جنگ طلبان خارجی وحشت دارند. به همین خاطر به نظر می رسد مشغول دفاع از ولایت فقیه و سپاه پاسداران در برابر موشک‌های آمریکائی هستند. بدفهمی ایجاد می‌کنند و به جایگاه اجتماعی و سیاسی نیروهای مارکسیست خدشه وارد می‌کنند.
یک چپ طبقه متوسط یا خورده بورژوا وقتی با خطر زندان و یا از دست رفتن موقعیت تحصیلی و شغلی قرار می‌گیرند به هر درخواستی از سوی مراجع امنیتی تن می‌دهند. حداقل شش نمونه تایید شده از همکاری چپ‌های نسل جوان با نیروهای وزارت اطلاعات ایران در طی این سالها وجود دارد. افرادی برای ستاره‌دار نشدن، ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری، ادامه کار در یک روزنامه داخلی و یا برای محکوم نشدن به زندان، برای مدتی کوتاه یا طولانی به چشم و گوش بازجوهای وزارات اطلاعات ایران در جمع‌های سیاسی و روشنفکری تبدیل شده‌اند.

پایگاه طبقاتی
چپهای این نسل از طبقه متوسط و خورده بورژوازی هستند. این نیروها از حمایت مالی خانواده‌های خود برخوردار بوده و یا هستند. بعد از دستگیرهای سال ۱٣٨۶ تفریحات نیروهای چپ و معاشرت و همنشینی آنها بیشتر با نیروهای اصلاح طلب و لیبرال است. تجربه‌های تاریخی نشان داده است به محض زیر ضرب رفتن نیروهای مارکسیست، نیروهای چپ از آنان فاصله گرفته و سعی در حل شدن در بین نیروهای قانونی یا کم خطر می‌کنند تا از خطر فاصله بگیرند. نمونه‌ای خاص و ویژه در از این نوع افراد در ایران وجود دارد که اتفاقا این روزها به دلیل مواضع انتخاباتی خود در کانون توجه نیروهای اصلاح طلب و لیبرال قرار داد. این فرد به فراخور فشار نیروهای امنیتی ظرف ۷ سال ٣ مرتبه اعلام کرده است که نه مارکسیست است و نه چپ اما باز با اندک گشایشی در فضا، سعی از هویت گیری از دو سوی نیروهای مستقر در میدان داشته است. این یکی دیگر از تاکتیک‌های مرسوم چپ است:

قرار گرفتن به عنوان میانجی بین نیروهای مارکسیست و نیروهای دست راستی
تاریخ تمام جوامع تاکنون موجود تاریخ نبردهای طبقاتی بوده است. هر نبردی طرفین متخاصم خود را دارد. نیروهای چپ معمولاً از این مرزبندی رویگردان و فراری هستند. آنها تمایل دارند در شکاف بین نیروهای مارکسیست و نیروهای راست قرار بگیرند. از دو طرف سرزنش بشنود و در مواردی کوچک شمرده شوند اما هرگز دشمن یکی از دو طرفین این نبرد نباشند. آنها می‌خواهند دوست همه باشند.
نیروهای چپ نه به محرم‌خانه های نیروهای راست راه داده می‌شوند و نه در کانون‌های جدی فعالیت مارکسیستی پذیرفته می‌شوند. به همین خاطر بعد از یک یا چند دوره تلاش برای پذیرفته شدن توسط نیروهای راست، به دلیل سرخوردگی از قدرناشناسی آنان دوباره از آنها زاویه می‌گیرند اما از نزدیک شدن دوباره به مواضع مارکسیستی ابا دارند. هم هزینه آن زیاد است و هم می‌دانند که پذیرفته نخواهند شد. به همین خاطر مجددا در فضای بین نیروهای مارکسیست و نیروهای راست قرار گرفته و در همین فضا زیست می‌کنند. به فراخورد وضعیت و موقعیت و با توجه به جهت وزش باد یک طرف این مرزبندی را هدف انتقادات اخلاقی قرار داده و از آن طریق سعی در کسب هویت سیاسی می‌کنند.
وضعیت توضیح داده شده در بالا در مقاطع حساسی مانند ایام انتخابات ریاست جمهوری مورد توجه قرار می‌گیرد. نیروهای اصلاح طلب و لیبرال نیاز به ابزار تبلیغی و حربه‌های تاکتیکی برای عقب راندن نیروهای رادیکال دارند. بعد از سال ۱٣٨٨ و اعتراف بعضی سران واقعبین جریان سبز به تعیین کننده بودن عامل عدم حضور طبقه کارگر و زحمتکشان ایران در شکست جریان سبز، و نیز بالا گرفتن تضادهای اقتصادی به دلیل تحریم‌های شدید سرمایه‌داری جهانی علیه دولت و به خصوص مردم ایران، ترس از دست بالا گرفتن جریانات رادیکال به قدری در اردوگاه راست شدید شده است که اصلاح طلبان و لیبرال‌ها مدتهاست اولویت نخست برنامه کاری خود را تهاجم تبلیغاتی علیه مارکسیسم و مارکسیست‌ها تعریف کرده‌اند. به همین دلیل در هژمونی رسانه‌های طرفدار سرمایه‌داری کلیتی به نام "چپ" در نظر گرفته می‌شود و نیروهای مارکسیست نیز قسمت کوچک از این کلت فرض می‌شوند.

غیر مهم اما مهم. به زباله‌دان تاریخ پیوسته اما خطرناک!
رسانه‌های طرفدار سرمایه‌داری برای زدن خط مارکسیسم در ایران گاهی حتی در یک مطلب واحد دچار تناقض می‌شوند. آنها تلاش می‌کنند مارکسیسم را پدیده‌ای به زباله دان تاریخ پیوسته معرفی کنند اما همزمان از امکان قدرت‌گیری مارکسیسم در ایران صحبت می‌کنند. مارکسیست‌ها در رسانه های اصلاح طلب افرادی کم تعداد، فاقد وزرن اجتماعی و سیاسی، رویا پرداز، بی عمل و غیره معرفی می‌شوند اما همزمان نسبت به خطر قدرت گیری مارکسیست‌ها هشدار داده می‌شود. در رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی و صدای آمریکا سعی در معرفی یک مارکس جدید به مخاطبان می‌شود. مارکسی که سیاستمدار نیست، فیلسوف نیست و فقط یک اقتصاد دان برجسته است که یک اثر مهم به نام کاپیتال دارد که آن هم با توجه به تغییرات جهان! امروزه ارزش پیشین خود را از دست داده است و دیگر کسی به او توجه نمی کند اما معلوم نیست چرا این حجم از برنامه درباره او و این حجم از تبلیغات علیه او تولید و پخش می شود.

تبعید مارکس به آکادمی
حملات همزمان جمهوری اسلامی و رسانه‌های طرفدار سرمایه‌داری به مارکس، مارکسیسم و مارکسیست‌ها همه جانبه و دارای جبهه‌های متعدد است. یکی از حربه‌های از بین بردن آلترناتیو نظام موجود، دفن منشا به وجود آمدن آن آلترناتیو در آکادمی‌ها است. به این ترتیب مارکس و مارکسیسم تبدیل به موش آزمایشگاهی می‌شوند. به عبارت بهتر تبدیل به سوژه‌های بی جانی می‌شوند که باید آنها را وسط گذاشت و از دانشجویان هنرهای زیبا خواست درباره آن شعر و داستان بگویند، نقاشی بکشند و تصورات هنری و خیال پردازی‌های بعید و بی ربط خود را درباره آنها ارائه دهند.
در آکادمی منشا هر گونه ارزشی استانداردهای از پیش تدوین شده است. مدرکها و درجه بندی‌هائی نظیر: کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکتری! یعنی تنها کسی حق حرف زدن و نظریه پردازی دارد که مدرک داشته باشد و در تقابل نظر آنکه مدرک بالاتری دارد الزاماً درست‌تر است و بهتر می‌گوید. مارکسیست‌ها و فعالان کارگری تبدیل به عناصری خیابانی(در معنای بی ارزش و پست) می‌شوند که مجوز(مدرک = حق) لازم برای صحبت کردن را ندارد.
آکادمی میل به انحصاری کردن زبان رایج در خود را دارد. این زبان نباید از سوی افراد بیرون از آکادمی قابل فهم باشد و مورد استفاده قرار گیرید. درست مانند تشکیلات فراماسونری که برای در انحصار قرار دادن روش‌های «نان خوردن» زبان مخصوص به خود را به کار می‌بردند. مارکس نباید توسط مردم عادی و افراد فاقد مجوز(مدرک) فهمیده شود بنابراین نهایت تلاش ممکن برای هرچه پیچیده‌تر شدن زبان آکادمی درباره مارکس و مارکسیسم هم صورت می‌گیرد تا جائی که فهم آن توسط خود اعضای آکادمی نیز دشوار و بلاخره ناممکن می‌شود. ایجازها و استعاره‌ها و کلمات جدیدالتاسیس و خلق الساعه چنان کژتابی‌هایی در اصل اندیشه ایجاد می‌کنند که دقیقا همان مفاهیم و اندیشه‌هایی که مارکس پنبه آنها را زده بود به اسم اندیشه های مارکس و مارکسیسم عرضه می‌گردد.
در سیستم سرمایه‌داری آکادمی مانند دکان بقالی است. برای خرید از بقالی باید پول پرداخت کرد، برای نشستن و مورد تزریق واقع شدن در آکادمی نیز باید پول پرداخت کرد. کسی می‌تواند مخاطب(و تنها، مخاطبِ) مارکسیسم آکادمیک باشد که توانایی پرداخت مالی این «کالا»ی تازه به بازار عرضه شده را داشته باشد. در نتیجه مخاطب اندیشه‌های مارکسیستی دیگر نه طبقه کارگر _ی که این روزها درمانده در تامین معاش خود است_ که طبقه متوسط و مصرف کنندگان کالاهای فرهنگی در بین خورده بورژوآ هاست.

"چپ‌ واقعی" در کلام چپ طبقه متوسط به چه معناست؟
نیازی به هیچ گونه توضیح و تفسیر نیست. همکار سابق اسدالله لاجوردی در زندان‌های جمهوری اسلامی زحمت کشیده و قبلاً به آن پاسخ داده‌اند. سید ابراهیم نبوی یکی از چهره‌های موثر جریان اسلامی در پاکسازی دانشگاه‌های ایران از دانشجویان مارکسیست، تحت پروژه‌ای به نام "انقلاب فرهنگی" می گوید:
_ جنبش سبز به یک معنا یک جنبش چپ است، اگر چپ را به معنای اروپایی آن فرض کنیم و آن اینکه هرچه در سویه مردمی قرار می‌گیرد چپ است و هر چه در سویه قدرت حاکم قرار می‌گیرد راست است، اما از نگاهی دیگر چپ یک جنبش راستگراست، اگر راست را یک مفهوم دموکراتیک- لیبرال فرض کنیم که با دیکتاتوری چپ مخالف است.
_ جنبش های مخملی همه جنبش هایی است علیه چپی که سانترالیزم را به معنای دیکتاتوری حزبی کنار گذاشتند و دموکراسی را انتخاب کردند.
_ امروز چپ به هر دو معنا در هر دو جبهه حضور دارد، بسیاری از دانشجویان معتقد به مارکسیسم زندانی شده اند و در پی آزادی و برابری و سوسیالیسم اند، و در سوی دیگر دولتی برسر کار است که مهم ترین شرکای سیاسی اش، بقایای کمونیسم مانند کوبا، چین، ونزوئلا، بولیوی و چپ های سابق دنیای عرب مانند سوریه و لیبی است و رفتار اقتصادی و سیاسی حکومت بسوی دولتی کردن همه چیز و از میان بردن نیروها و نهادهای دموکراتیک و لیبرال است. به نظر می‌رسد که چپ نوین انتقادی که تاکنون در عرصه قدرت نبوده است، تلاش می‌کند تا علیه چپ حزبی دیکتاتور که همواره جریان حاکم چپ را تشکیل داده است، بجنگد.
_ شاید بی ربط نباشد اگر توجه کنیم که حالا دیگر میان جهان بینی فلسفی چپ و دکترین سیاسی آن هیچ ربطی وجود ندارد. اگر زمانی ماتریالیسم دیالکتیک برای ماتریالیسم تاریخی و دیکتاتوری حزبی یا مبارزه طبقاتی ضروری بود، حالا دیگر این دو قلمرو کاملا از هم فاصله گرفته اند. همانطور که دیکتاتوری دینی با چپ سنتی همخانه شده است و چاوز چپ یک مسیحی تمام عیار است و برادر اسلامگرایانی است که برای مخالفت با آزادی عدالت را بهانه کرده اند، به همان نسبت هم چپ مذهبی با استبداد می‌جنگد و سوسیالیسم را در کنار دموکراسی و آزادی دینی می‌خواهد.
_ ما سبزها، باید کلیشه های سنتی و شناخته شده چپ را کنار بگذاریم و در مقابل این مفهوم و این اندیشه یک بار دیگر قضاوت کنیم، در چنین قضاوتی است که به چپ های دموکرات و منتقد سلام می‌کنیم و با ته مانده چپ سنتی برای همیشه خداحافظی می‌کنیم. اگر چپ مدرن، همین قضاوت را در مورد جریان دموکراسی دینی داشته باشد، جنبش سبز می‌تواند با قدرت بیشتری و با شرکای فکری بیشتری کارش را پیش ببرد.
_ چپ خوب، یعنی هزاران پناهنده که نان سوسیال دموکراسی اروپایی را می‌خورند تا از رنج دولتهای دیکتاتور جهان خلاصی یابند، یعنی زخمی بر تن مقاومت، یعنی موگه های سفید!
_ چپ بد، اما حقیقتی دیرآشناست. حقیقت را نمی‌گویم، که جنگ تبلیغاتی میان جهان سرمایه داری و سوسیالیسم زشت و زیبا را چنان می‌نمود که ذهنی کشاف و چشمی بینا می‌خواست تا ببینی و بشناسی. کمونیسم روسی بی تعارف و بی اغراق، مظهر همه پلیدی هایی بود که فرض می‌توان کرد. در شوروی نفس نمی‌شد کشید و سوگمندانه معلوم مان شد که تمام پلیدی های استالین از همانجا آمده بود که لنین پیامبر و مارکس و انگلس فیلسوف گفته بودند. شر مطلقی بود که به هر کشور پیشرفته اروپا هم که با تانک وارد شد جز ویرانی تمدن و نابودی فرهنگ و انحطاط روح ملت و اخلاق مردم هیچ نداشت.
_ چپ زشت اما، حقیقتی وحشتناک تر از چپ بد دارد. چپ زشت در حقیقت ته مانده بدترین نوع چپ است، که از کمونیسم فقط دیکتاتوری حزبی را حفظ کرده، از مبارزه طبقاتی فقط تروریسم آن باقی مانده، از رابطه با خلق به پوپولیزم رسیده، از سوسیالیسم فقط انحصارگری اقتصادی نظامی را نگه داشته و از مبارزه با امپریالیسم فقط به جنون بیگانه ستیزی پرداخته. چپ زشت کوبایی است که بزرگترین زندان دانش و خرد است، چین است که یکی از مهم ترین ناقضان حقوق بشر است، سوریه و لیبی و ایران است که دولت هاشان با جمع نامربوط اسلام گرایی و مبارزه ضدامپریالیستی به نوعی تروریسم ضد تمدن رسیده اند و در فهرست این چپ زشت، بی تردید فهرست اکثر کشورهایی قرار می‌گیرد که ناقضان حقوق بشر و دموکراسی و استبداد هستند، همانها که درهای آزادی را می‌بندند و از دنیای آزاد برای لطمه زدن به آزادی استفاده می‌کنند. چپ زشت، مخرج مشترک بدترین تلقی از اسلامگرایی و گنداب باقیمانده از کمونیسم است. در این چپ زشت طیفی وسیع از احمدی نژاد و طالبان گرفته تا چاوز و مورالس و حماس قرار می‌گیرند.
_ چپ بد به هر حال رفته است، چپ زشت وجود دارد و دشمن بزرگ دموکراسی در جهان و جنبش سبز در ایران است و چپ زیبا، با تمام صداقت و زیبایی و اخلاقگرایی و گرمای درونی اش همیشه خواهد ماند. گفتن این جمله چندان بیراه نخواهد بود اگر بگویم که به یک معنا، جنبش سبز تفسیر ایرانی چالش چپ مدرن انتقادی با چپ سنتی مذهبی است. به نظرم می‌رسد باید دست ها را دراز کرد و دست رفقای چپ مدرن را فشرد. جنبش سبز متعلق به مجموعه ای وسیع از ایرانیان از جمله آنهاست.

«چپ واقعی» همان چپی است که می‌خواهد از نظر اصلاح طلبان و بزرگان خطوط سیاسی مدافع نظام سرمایه داری «چپ خوب» باشد. و ملاک «چپ خوب» بودن به خوبی توسط دانشجوی مبارز مسلمان خط امامی سابق به خوبی در بالا توضیح داده شده است. چپ خوب چپی است که تنها به تضاد استبداد و آزادی در چهارچوب اندیشه‌ها و افکار لیبرالی معتقد باشد. آلترناتیو سیاسی این چپ برای جمهوری اسلامی ایران تنها روی کار آمدن جریانات شبهه اطلاح طلب از طریق صندوق انتخابات است. چپی که باید معتقد باشد «از اندیشه های مارکس و انگلس و لنین جز استالین چیزی نمی‌تواند به وجود آید». چپ خوب چپی است که از جنبش عدم تعهد نفرت دارد و باید رگه هایی از عرب ستیزی داشته باشد. چپ خوب چپی است که نام حملات نظامی ارتش آمریکا به کشورهای اشغال شده را «دخالت بشر دوستانه» بگذارد. درون جنبش سبز حل شود و رهبری اصلاح طلبان و لیبرال‌ها بر این جنبش را بپذیرد. هیچ وقت به قدرت نرسیده و نگاهی نیز به قدرت ندارد. چپ واقعی یعنی چپ خوب و چپ خوب یعنی «چپی که به ماتریالیسم دیالکتیکی و ماتریالیسم تاریخی اعتقادی ندارد»...

چرا به چپ واقعی (چپ خوب از نظر سیستم سرمایه‌داری) بها داده می‌شود؟
نقد مارکسیستی به نظام سرمایه‌داری یک نقد ریشه‌ای و رادیکال است. با وضعیت اسفباری که سیستم سرمایه در بحران‌های پیاپی از سال ۱۹۹٨ تا کنون درگیر آن است جای دفاعی از این سیستم در مقابل طبقه کارگر و زحمتکشان ایران و طبقات فرودست جامعه باقی نمانده است. مارکسیستها نباید فرصت کنند که در شرایط موجود اقدام به معرفی آلترناتیو خود به جامعه کنند به همین خاطر بهترین راه آن است که توجه و تمرکز مارکسیست‌ها را متوجه جای دیگری کرد. می‌شود «چپ های واقعی» و «چپ‌ها خوب» را به جان مارکسیست‌ها انداخت تا از شدت پرت و پلا گوئی آنها مارکسیست‌ها تسلط فکری و روانی خود را از دست داده و اقدام به درگیری با این «چپ‌های واقعی» و «چپ‌های خوب» کنند. به این طریق انرژی آنها تحلیل می‌روند و فرسوده می‌شوند. یکی از نمونه‌های اخیر موارد توضیح داده شده در بالا درج نوشته‌ای با عنوان «خداحافظ چپ، سلام بر چپ» بر روی سایت اخبار روز است. معمولاً وقتی «چپهای واقعی» و «چپهای خوب» نمی‌توانند انتظاری که لیبرال‌ها و جریان اصلاح طلب از آنها دارند به خوبی برآورد کنند و نیروی زیادی از طرف مارکسیست‌ها معطوف به آنها نمی‌شود این نوع چپ‌ها اقدام به انتخار سیاسی می‌کنند. از زدن حرفهای غیر واقعی و بی‌معنا گرفته تا فحاشی و اتهام زنی و متلک گوئی، همه نوع هنری را برای جلب نظر مارکسیست‌ها به خود انجام می‌دهند. آنها به عنوان آخرین راه حال اقدام به خود زنی همه جانبه می‌کنند. مثل حسین فهمیده ضامن نارنجک را می کشند و خودشان را به میان نیروهای مارکسیست پرتاب می کنند. حربه‌ای که خوشبختانه نسل جوان اما آب دیده شده‌ی مارکسیست تا کنون در دام آن نیافتاده است و عامل برهم خوردن محاسبات «چپهای واقعی» و نیروهای دست راستی شده است.

سیستم حاکم چگونه به «چپ‌های خوب» بها داده می‌شود
چه معماران امنیتی جمهوری اسلامی و چه سرشاخه‌های رسانه های طرفدار سرمایه‌داری در ایران به خوبی می‌دانند تغییر افراد تنها بر اساس کردن کار کردن روی سبک زندگی آنها امکان پذیر است. "چپ‌های خوب" معمولا یا پناهنده هستند یا روزنامه‌نگار هستند یا نویسنده و مترجم! به همین روی با تعریف استاندارد برای فرم و تعیین خطوط قرمز برای محتوی، شروع به ایجاد خود سانسوری در خود فرد می‌شوند. تشویق به سطحی نگری و سطحی نویسی هرچه بیشتر و تلاش برای در دست داشتن تریبون‌های رسمی(قانونی) و یا مجوزهای تدریس و ترجمه، هویت فرد را دستخوش تغییر می‌کند. با تکرار کلیشه‌های بی ارزش، توجه به محتوی کاملاً کنار گذاشته می‌شود و پس از مدتی تشخیص یک نیروی چپ از یک ژورنالیست درجه چندم اصلاح طلب کاری سخت و دشوار می‌شود.
سیستم حکومتی مجوز حرف زدن می‌دهد و رسانه های طرفدار سرمایه داری تریبون می‌دهند. از این طریق چپ خوب یعنی چپ دلخواه سیستم و رسانه‌های طرفدار سرمایه‌داری، باد می شوند و مطرح می‌گردند. همزمان چپ خوب برای برخوداری از این تریبون باید در چهارچوب حفظ نظام موجود بیاندیشد، بنویسد، فعالیت و زندگی کند و در خدمت وضعت موجود قرار گیرد.


سخن آخر: چرا باید تمیز زندگی کرد؟
گرچه ظهور تکنولوژی‌های جدید عامل ظهور پدیده‌هایی نظیر «فعال فیس بوکی»، «فعال اس‌ام‌اسی»، «فعال اینترنی»، «فعال وبلاگ نویس»، «خبرنگار اینترنتی»، «دیده‌بان جامعه مجازی» و غیره شده است اما محاسن زیادی نیز داشته است. امروزه مانند گذشته ارتباط گرفتن با یک فعال سیاسی با تجربه و آگاه نیاز به دست از جان شستن ندارد و از طریق خطوط اینترنت ممکن است. کتاب‌هائی که در گذشته باید در نوبت خواندن آن به سر می‌بردیم و به صورت فصل به فصل با حروفی ریز و ناخوانا به دست ما می‌رسید با بهترین کیفیت و به وفور در اختیار همه جوانان قرار گرفته است. اخبار ایران و جهان در لحظه وقوع در دسترس همگان است و حجم انبوهی از اطلاعات و داده‌های علمی از طریق شبکه جهانی برای پژوهندگان راهگشاست.
اما نباید فراموش کرد که زندگی در دنیای واقعی جریان دارد و مبارزه فقط با اعمال نیروی مادی در دنیای واقعی منجر به تغییر خواهد شد. در دنیای واقعی پلیس همان پلیس است و شگردهای پلیس همچنان به اجرا در می‌آید. کار کردن در فضای علنی دشواری‌ها و قواعد پیچیده‌ی خاص خودش را دارد. بسیاری از مواضع سیاسی که از جانب "چپ‌های واقعی"(= چپ خوب از نظر نیروهای دست راستی) اتخاذ می‌شود و در یک نگاه مشخص است که مارکسیسم را نشانه رفته اند تنها از مسائل فکری و اختلافات ناشی از منافع طبقاتی متفاوت ناشی نمی‌شود! وقتی زندگی زیر تیغ دیکتاتوری اسلامی قواعد و احتیاط‌های حیاتی مخصوص به خود را دارد، مبارزه سیاسی در چنین سیستمی نیازی به هوشیاری بالا و ظرافت بسیاری دارد. یک مبارز سیاسی در ایران باید تمیز زندگی کند. تجربیات زیادی وجود دارد که یک فرد به دلیل ترس از زندان و ترس از به جریان افتادن پرونده‌های اخلاقی خود اقدام به همکاری با نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کرده است. درج مطالب سفارشی ساواک و واواک به اسم فعالان سیاسی مسبوق به سابقه است. متاسفانه این روزها با شیوع "سبک زندگی" تبلیغ شده توسط سیستم سرمایه‌داری، همکاری نیروهای سیاسی با نیروهای امنیتی و پلیس شیوع پیدا کرده است. مدام تبلیغ می شود که «مقاومت عین حماقت است»، «لو دادن دیگران و بی مسئولیتی اجتناب ناپذیر است» و «کسی که کار قانونی می کند نیاز به مخفی کار و مقاومت معمولی هم ندارد»، غافل از اینکه این قربانی نیست که قانونی بودن با نبودن فعالیت های خود را تغیین می کند. سیستم حاکم موجود با یا بدون دلیل هر تصمیمی را که بخواهد اتخاذ می کند.

همانطور که پیش از این گفته شد برای جلوگیری از تحت تاثیر قرار گرفتن کلیت مطلب توسط جرئیات از ذکر ریز جزئیات مثال‌های متعدد و مستند خودداری می‌کنیم. و تنها به ذکر سر انگشتی چند مثال ساده بسنده می‌کنیم.
در مورد نخست، یک فعال دانشجوئی در یکی از شهرستان‌ها به چهار سال زندان محکوم شده است و برای اجرا نشدن این حکم حاضر به همکاری تبلیغی با نیروهای وزارت اطلاعات ایران شده است.
در مورد شماره۲، از میان ده‌ها نفر داوطلب مردمی که از جان و دل و بنا به وظیفه انسانی و اجتماعی در حال کمک‌رسانی به مردم زلزله زده بوده‌‌اند یک روزنامه‌نگار اینترنتی اقدام به جمع آوری کمک‌های مردمی در حساب بانکی خود کرده است و آنها را به مصارف شخصی خود کرده است. پلیس فتا وی را شناسایی کرده و به دادسرا معرفی کرده است اما نیروهای وزارت اطلاعات در پرونده دخول کرده و اقدام به انجام معامله کرده‌اند. به ازای متوقف شدن پرونده دزدی و کلاهبرداری اینترنتی، فرد مورد نظر اقدام به نوشتن مطالب و مقالات متعدد برای تخریب جریان مارکسیستی ایران کرده و می‌کند.
در مورد شماره٣، اعتراف یک فعال سیاسی به تعدد روابط جنسی همزمان و انجام مصاحبه تلویزیونی در این رابطه سبب شده است تیم بازجوئی موفق شود اعترافات مکتوب قضایی علیه چند فعال سیاسی دیگر از وی اخذ کرده و به این ترتیب کاغذبازی قضائی لازم برای احضار و بازداشت این فعالان سیاسی را پیشاپیش انجام بدهند.
و در مورد شماره۴، یک فعال دانشجوئی برای گرفتن مجوز ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد از اطلاعات مستقر در ساختمان وزارت علوم، به مدت یک سال و نیم با تیم‌های دانشجوئی وزارت اطلاعات ارتباط تلفنی داشته است و اخبار و اطلاعات روزانه دانشگاه را در اختیار آنان قرار می‌داده است.
از این دست نمونه‌ها بسیار است و پرداختن به جزئیات آنها دیوانه‌ کننده است. خلاصه آنکه یک مارکسیست گرچه لذت زندگی را بسیار بیشتر از دیگران درک می‌کند اما مارکسیست‌ها در حکومت‌های دیکتاتوری بنا به انتخاب اراده آزاد خود وارد مسیری می‌شوند که نوعی متفاوت از زندگی را می‌طلبد. باید تک به تک دوستان و اطرافیان را مورد بررسی قرار داد و محک زد. هر ارتباط جدید فردی و اجتماعی قادر است معادلات امنیتی شما را بر هم بزند. اگر آمادگی هزینه دادن و زندان رفتن را ندارید دست به کاری نزنید که در این موقعیت‌ها قرار بگیرید. از مسائل خصوصی زندگی خود مانند ارتباط جنسی و مجالس عیش و نوش، عکس و فیلم نگیرید چرا که ممکن است به دست دیگری بیافتد. فراموش نکنید که زندگی تحت فشار شدید سیستم پلیسی در یک دیکتاتوری، اثرات زیان بار روحی و روانی بر روی همه افراد جامعه دارد به همین خاطر پیش از شروع فعالیت سیاسی مشترک با هر فرد ابتدا مدتی با او زندگی کنید و معاشرت غیر سیاسی کنید و تعادل روحی و روانی وی را بسنجید چرا که دوست و همکار امروز شما می‌تواند به راحتی به مخالف و دشمن شما تبدیل شود و با انبوهی از اطلاعات امنیتی علیه شما، در مقابل شما قرار گیرد.
معاشرت مداوم و مستمر با نیروهای سیاسی لیبرال، نئولیبرال و اسلامیست‌های اصلاح طلب امکان درز و نشت اطلاعات خصوصی و امنیتی شما را صد چندان می‌کند. نوشیدن مشروب یا استعمال مواد مخدر مانند بنگو علف که این روزها در جمع سیاسیون جوان باب شده است عامل از بین رفتن هوشیاری و فعال شدن ناخودآگاه شماست. در حالت مستی یا نشئگی شما کنترل کامل و درستی روی خود ندارید. به راحتی تخلیه اطلاعاتی می‌شوید و امنیت خود و دوستان و همفکرانتان را به خطر خواهید انداخت. ما موعظه اخلاقی برای عدم استفاده از مواد مخدر ارائه نمی کنیم. نکته مورد اشاره ما عقلی و امنیتی است. تنها گوشزد می کنیم که تجربه نشان داده است معتادان به مواد مخدر معمولا در کمتر از ۲۴ ساعت (و حداکثر ۴٨ ساعت) در ازای دریافت مواد مخدر با پلیس و نیروهای اطلاعاتی همکار می‌کنند. بسیاری از نیروای لیبرال و اصلاح طلب که حاضر به مصاحبه تلویزیونی در زنان می شوند زیر فشار روابط بی حساب و کتاب فردی و وابستگی‌های اشاره شده در بالا هستند.

تجربه گراهای امنیتی امثال قوچانی در نشریات نفتی به نیروهای اطلاعاتی در رابطه با نیروهای مارکسیست و چپ نشان داده است دوستی و معاشرت به نیروهای دست راستی، "دوستی خاله خرسه" است. در این زمینه نیز پند اخلاقی ارائه نمی کنیم تنها تاکید داریم انسان عاقل با رقیب ‌سیاسی و دشمن طبقاتی خود هم‌کاسه نمی‌شود و خود را در معرض نشت اطلاعات و اسرار فردی و گروهی قرار نمی‌دهد. در اینترنت به هویت‌های ناشناس اعتماد نکنید و با برقراری روابط کنترل نشده در شبکه های اجتماعی نوشته‌های مکتوب به دست دیدبانان دستگاه امنیتی ندهید. یادتان باشد نوشته های فیس بوک شما جزء استاد مکتوب و حقوق دسته‌بندی می‌شود. اگر ناخواسته در مطالبی تگ می شوید به یاد داشته باشید فهماندن عمل تگ شدن به یک قاضی دادگاه انقلاب امری محال و شبیه به نصب سیستم عامل لینوکس بر روی چرتکه است. اگر دوستانی دارید که نمی خواهند روابط اینترنتی خود را بر روی شبکه‌های مجازی کنترل کنند در ورد آنان قاطعانه تصمیم بگیرید. فراموش نکنید جمهوری اسلامی بدون فکر و برنامه به هیچ فرد و گروهی مجوز قانونی انجام هیچ نشست و جلسه‌ای را نمی‌دهد.
یادتان باشد در ظاهر قوانین مذهبی بر ایران حاکم است بنابراین سعی کنید کوچکترین بهانه‌ای به دست پلیس و دستگاه قضائی ندهید. تمیز زندگی کنید. یعنی از همه لذت‌‌های انسانی استفاده کنید بی آنکه رد و مدرکی برای بازخواست به دست شحنه‌گان بدهید. یادتان باشد هر پرونده‌ای از این نوع، دست شما را زیر ساتور حکومت قرار می‌دهد و شما ممکن است خواسته یا ناخواسته تبدیل به همکار دستگاه امنیت شوید. اگر رعایت مسائل امنیتی برای شما استرس‌زا است یا شرایط تحمل زندان را ندارید سعی کنید از فضای رسانه، اینترنت و به خصوص موبایل دوری کنید و با نام واقعی خودتان اقدام به نگارش مطلبی نکنید. این روزها کسانی اقدام به زدن جنبش مارکسیستی از درون یا پهلو می‌کنند که به دلیل رعایت نکردن همین نکات ساده مجبور به همکاری با دستگاه پلیسی هستند.

پروانه. م – تورنتو
سیاووش خاوران – لاهیجان
محسن یوسفی اردکانی - تهران
mohsen.ardakanii@gmail.com