دموکراسی ارعابی:
۲- ماهیت روحانی در ساخت اقتصاد سیاسی ایران
جلیل افشار
•
حسن روحانی یک نفر نولیبرل و نومحافظه کار است. او را به کسانی مثل جک استراو، جرج بوش پدر، هاشمی رفسنجانی میتوان بسیار نزدیک دانست. از نظر تشبیه شخصیتهای تاریخی مک میلان، قوام السلطنه و هویدا را به یاد میآورد. اگر ظاهری ناشایست نداشت می توانست به برلوسکونی علاقه نشان دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۹ مرداد ۱٣۹۲ -
٣۱ ژوئيه ۲۰۱٣
همیشه شخصیت درجه دو باقی مانده است. اما همیشه هم مهره ای بوده است مهم و پشت صحنه بی آنکه وارد هیچ مسوولیت اجرایی شود. او حسن روحانی، بسیار مطیع، بیش از اندازه محتاط و اهل تن ندادن به مسوولیتهایی بود که باید قائم به ذات او و اراده و مسوولیت پذیری خود او قبول میشد. دور و برش کسانی بوده اند که برایش کار انجام میدادند. واین به معنای آن نیست که دور وبرش پر از مشاوران بوده است. جبران کارهایی که برایش انجام میشود را او با معرفی و سفارش و کارراه اندازی در مقیاسهای بزرگ، اما معین و سربسته، آن هم فقط برای همان نزدیکان میکرد و میکند. به هر حال او همیشه آدم با نفوذی بوده است که هنرش آن است که کسی از میزان نفوذ و حیطهی عملش سر در نیاورد. او آن چنان سربسته، آهسته و بی صدا، چراغ خاموش بی تحریک و تحرک کار میکند که گربه ای قصد شاخ زدنش را نداشته باشد. او از درگیری و چالش میگریزد. دل به بحث و مقابله نمیدهد. کسانش را به جلو میاندازد. از منبع قدرتی که خودش را فقط بدو مربوط کرده است، بی مراجعه مستقیم و فقط از طریق اشتهارش به داشتن رابطه با صاحب اصلی قدرت، بهره برداری می کند. حتا یکی دو تا کتاب سرهم بندی شده در مرکز تحقیقات استراتژیک از سوی به کار گرفته شده های قلمی اش نوشته شده است.
او برای مدت ۱۶ سال در شورای عالی امنیت ملی و نمایندهی شخص رهبری بوده است. باری این کار فقط تمکین، انتقال ارادهی رهبری به شورا و کسب تکلیف از او، اجرای تمام موازین و ضرورتهای وفاداری، مدیریت، با حصول کمترین ریسک ورود شخصی به ماجراها و تشخیص زیرکانه و سپس اجرای منویات و مصالح جوهری نظام را پیشه کرده است. او در خویشتنداری سیاسی کم نظیر است و جایگاه یک عضو عالی رتبهی امنیتی نظام را درک میکند. او فقط زمانی بسیج سخن گفتن میکند که میداند که "درکار گیرد سخن". بیاجازهی صاحب اصلی قدرت که برای جلب اعتمادش بیش از ۲.۵ دهه است که آرام و سر به زیر و متین و پیوسته وقت گذاشته است، آب نمیخورد. وقتی نامزد ریاست جمهوری شد تقریبا مطمئن بود که پیشاپیش چنان تایید شده است که گویی انتخاب شده است. او قمار نمیکند، اما از بساط قمار خوب تلکه می گیرد.
او عملگرایی مصلحتاندیش، محتاط و محافظه کار است که البته پاداش زندگی سیاسی خود را نه در آرمان جویی بلکه در کسب لذات و پاداش دنیوی به خوبی دریافت میکند. او پولدار است، اشرافی زندگی میکند (گر چه از خانوادهای اشرافی نبوده است) راحتطلب است، خوشگذران است و زنان زیادی را در حلقهی دوستان خصوصی خود دارد. در محل کارش هم به ابراز تمایلات جنسی و زن دوستیهای خاص اشتهار دارد. گر چه خانم هایی این جا وآن جا از سوءنیت او گزارش هایی داده اند، اما هرگز مانند مهاجرانی یا ابطحی دم لای تله نداده است. او در این کارها نیز ماهرانه، خودخواهانه و بسیار حسابگرانه وارد عمل شده است. اشتیاق و تمایل به لذات شخصی، قدرت، پول و مقام هیچ جا از احساس مهارناپذیرش سر چشمه نمیگیرد و بلکه از عقلانیتی ابزاری حساب شده و تحت کنترل بیرون میجوشد.
او توسط دوستانش در شبکهای از فعالیتهای حقوقی، مشاورهای، کار راهاندازی، سفارش، توصیه و گرهگشایی وارد شده است و از آن راه مال و منالی اندوخته است. او لباسهای روحانیت مرغوب و گران میپوشد. تفریحات غرب پسندانهای (مثل پاتوقاندازی در محافل و سوناها و خوشگذرانی احتیاط آمیز و به قولی حتا استفادهی کاملا کنترل شده از سکرات) دارد، به شدت اصل پرهیز از آرمانگرایی و احساس است و اندیشه و هدفهایش را سراپا با نیروی استدلالی لیبرال- محافظهکار میآراید. او در واقع لیبرالی به شدت محافظهکار و اهل عمل است که به ازای هر کارش باید ما به ازایی مناسب و صرفه کن، داشته باشد، از جنسی که بورژوازی غرب میپسندد. او یک بورژوای جهان سومی و اسلامی تمام عیار حوزهی بوروکراتیک و از نوع به شدت حواس جمع و دیپلماتمآب است. او بیهوده گزینش نشده است. او منشی دارد که از جنسی است که دیپلماسی اصلی نظام حاکم در اروپا به آن اطمینان دارد و میپسندد. او خود را هم جنس آنان کرده است و مطابق معمول ضمن حفظ هویت دینی – ملی. او ظواهر مذهبی را در حد اعتدال، اما اثرگذار، پیوسته رعایت میکند.
او در واقع شاگرد وفادار هاشمی رفسنجانی است و در واقع از همین روست که در وفاداری به حاکمیت و رهبری ذرهای کسر نگذاشته است. او از استاد مالاندوزی، سیاستبازی و مصلحتاندیشی را یاد گرفته است اما چون همیشه خود را در ردههای دوم باقی نگه داشته است و چون مجبور بوده و چون او مسوولیتهایی داشته باشد که جلوی چشم قرار بگیرد، بنابراین از فعالیتهای اقتصادی شخصی و عادات خوشگذرانی گرفته تا قرار گرفتن در مدارهای قدرت با استاد تفاوتی داشت که آن هم مصونیت سازی شخصی ِخیلی بیشتر است. این شخصیت بدون همکاری مستقیم هاشمی و خاتمی و بیحمایت و تایید ویژهی رهبری که او را برای التیام دردهای اجتماعی و نشان دادن چهره ای قابل قبول داخل و خارج لازم داشت به خاطر سرسپردگی تردید ناپذیرش به ساخت قدرت مورد اعتماد میدانست، ذره ای هم به فکر نامزد شدن و بیرون آمدن از صدف بزرگ و راحت خود نبود.
در زیر فرایندهایی را که روند انتخاب شدن او را نشان میدهند میآورم.
۱- او به خاطر داشتن خصلتها و گرایش ای ویژه و نیز اعتمادی که موسسات یاد شده ی زیر به او داشتند به عنوان یکی از گزینههای خوب جایگزین احمدی نژاد نشان شده بود.
اعتماد کامل در رهبری و بیت رهبری؛ اعتماد سپاه و سرمایه داری ردههای بالای نظامی به این که حسن روحانی میتواند موسسات اقتصادی فرماندهی و ردههای بالای سپاه را از باتلاق مالیای که در آن فرو رفته است برهاند بیآنکه خواهان حذف سلطهی اقتصادی، مدیریتی و مایملکی سپاه بر داراییهایش باشد؛ اعتماد در بخشی از روحانیت دست کم به این صورت که مراجع اعظم علیه او موضعگیری نکنند، اعتماد در تشکلها و چهرههای سخت و سختگیر که استخوانبندی اصلی دفاع اجتماعی – سیاسی بسیاری از حکومت ولایت فقیه را برعهده دارند؛ با اعتماد اصلاحطلبان و سبزها به این شخصیت به رغم آن که او با موازین اعلام شده و شناخته شدهی آنان بسیار فاصله دارد. اما میتواند تا آن حد که آنها سرخم کردهاند، مورد قبول باشد؛ اعتماد کامل هاشمی و جناح اقتصادی و بوروکراتیک و روحانیت متحدش به این که این فرد ِمصلحتگرا به حساب و کتاب اقتصادی این جناح لطمهای وارد نمیکند.
۲- چنان صحنهآرایی روانی و فرهنگی شده بود که گویا او جانشین هاشمی رفسنجانی مظلوم است. رد صلاحیتهاشمی و مشایی که خودشان در دقایق آخر مهلت وارد سالن ثبت نام شدند، اکنون به باورشماری از کارشناسان و محققان و به باور بخش بسیار بزرگی از افکار عمومی نوعی سناریوسازی و "فیلم" بوده است. هاشمی رفسنجانی چند سالی است وجههی اعتدال و اصلاح به خود گرفته است. چهرهی اصلی، معمار و سازندهی بنای حکومت جمهوری اسلامی است. عامل اصلی در سرکوب خونین دهها هزار نفری مخالفان، دشمن شماره ی یک و بی رحم نیروهای چپ، میهن دوست و آزادیخواه و لاییک است. اما هم او از حیث منابع و منافع اقتصادی از ۱۶ سال پیش برای گریز از دست رقیب آن زمانش، ناطق نوری، روی به اقبال اصلاح طلبان آورد و سپس موضع خود را با آنان گره زد. مظلوم ساختن او امکانی بود برای روپوشانی سیاستها و تدابیر ضدمردمی و خبیث او و و پاداش آن هم انتخاب روحانی محافظه کارتر از او بود که میتوانست از حیث اقتصادی خیال جناح هاشمی را راحت کند.
٣- اصلاح طلبان و شعبه ی مقطعی آنان سبزها که در حال سقوط آزاد دائمی از شعارهای چپ و آزادیخواهانه تا قبول خاتمی و کروبی و سپس سقوط به سطح هاشمی و چند پله پایین تر به سطح روحانی هستند، تحت رهبری بخش اصلاح طلبی دولتی از عارف دل بریدند زیرا به درستی آرای بالایی را نمی توانستند برای او یپش بینی کنند. آنها هم به این دلیل و نیز به دلیل وحدت ایدئولوژیکشان با خط هاشمی رای خود را به نفع حسن روحانی به صندوق ریختند.
۴- اصول گرایان در اختلاف نظری لجوجانه و مشکوک (به استثنای حداد عادل که با توجه آبروریزی سیاسیای که در پیش بود شده بود) از وحدت عمل و ادامه دادن شعارهایی که مثلا ولایتی مطرح کرد و میتوانست تقریبا همانند شعارهای روحانی جذاب باشد دست کشیدند و صحنه را برای روحانی خالی کردند.
۵- آوردن جلیلی به صحنه و تبدیل انتخابات به نوعی رفراندوم در بارهی شیو ههای مذاکرات هسته ای، از همان آغاز زمینه اش روشن بود. رهبر جبهه ی اسلامی بیشتر از همه می دانست که دارد چه کار می کند. آن این که از بیم او مردم به نگاه موذیانهی روحانی پناه ببرند.
۶- البته آرای ارعابی و اغوی اکه شرح آن را در مقالهی پیشین آوردم تا حد زیادی می توانست در نظریه سست بیناد بد و بدتر به نفع روحانی وارد صندوق شود.
***
حسن روحانی یک نفر نولیبرل و نومحافظه کار است. او را به کسانی مثل جک استراو، جرج بوش پدر، هاشمی رفسنجانی میتوان بسیار نزدیک دانست. از نظر تشبیه شخصیتهای تاریخی مک میلان، قوام السلطنه و هویدا را به یاد میآورد. اگر ظاهری ناشایست نداشت او همان قدر که به سیاستمداران نولیبرال – محافظه کار انگلیسی ارادت میورزد به برلوسکونی علاقه نشان میداد. بنا به آنچه از محافل خصوصی او به سختی درز کرده است، خوشگذرانیهای برلوسکونی همیشه قند در دل او آب کرده است. متنها واقعیت یک نفر روحانی نمونهی او در کسوت روحانیت ابطحی یکی از معاونان خاتمی است و البته نمونهی دیگر هم مهاجرانی است که هر دو طشتشان از بام افتاد، زیرا زیرکی روحانی را نداشتند. او بخش عمدهی ارتباط سیاسی خود را با نمایندگان بازار، نمایندگان سرمایه گذاری سپاه، فعالان بخشهای بزرگ خدماتی، پیمانکاران دولتی و غیردولتی مرتبط با آنان و بخش عمدهی ارتباط شغلی خود را با ماموران عالی رتبه شناخته شده و ناشناختهی امنیتی داشته است. با فرماندهان لباسدار سپاه کمتر حشر و نشر میکند و ترجیح میداده است با رابطههای آنان مرتبط باشد. او ابتدا هر ۱۵ تا ٣۰ روز و سپس هر ۱۵ روز و در روزهای اخر فعالیت شغلی خود هر هفته با آیتاله خامنه ای دیدار داشته و بقیه روزها با گلپایگانی و حجازی از بیت رهبری مربوط بوده است. او مقلد ایتاله سیستانی است و ارادت ویژهای هم به آیتاله بروجردی دارد.
در برنامههای مناظره، که آشکارا از پیش خود را برای معرفی خویش به عنوان یک بدیل یگانه آماده کرده بود میدانست که باید آن نظامی را نقد کند که قرار است بنا به دستور رهبری خودش بدیل آن باشد: سیاست هسته ای، محدود بودن آزادیها، ناکارآمدی اقتصادی. اما همهی اینها نه خارج از حیطهی اقتدارآیت اله خامنه ای و سلطهی پابرجای ساخت قدرت و نه ذره ای به او از سیاست ۲۲ سالهی تعدیل ساختاری جاری در کشور مطرح شد. او به جد طرفدار و والهی همین جریانهای اصلی سیاستهای اقتصادی است: اجرای فرمان رهبری برای اصل ۴۴ (ادامهی سیاست خصوصی سازی) جلب نظر موافقت وپشتیبانی باز هم بیشتر صندوق بین المللی پول، جلب نظر جامعهی بانکی اروپا، تغیییر جهت در رفتار خزانه داری امریکا، همه و همه در جهت نولیبرالیزه کردن و قانونمند کردن بازار و پایهی اقتصاد بازار پایه. او نولیبرال است و نه لیبرال. بنابراین دلیلی ندارد که در راستای گسترش منافع شخصی و تسلط سرمایهداری خصوصی بر اقتصاد از سرمایهداری نظامی، یعنی اقتصاد سپاه پاسداران بهراسد. این فقط از آن جهت نیست که او هیچ گاه گامی خلاف منافع و خواست سپاه و اذانبش بر نمیدارد؛ بلکه از آن جهت است که با سازش بین ساخت قدرت اقتصادی است که میتواند سیاستهای تعدیل و نولیبرالی را ادامه دهد. قرار نیست انحصارشکنی در راه باشد، بلکه قرار است انحصارها آزاد باشند. کاری که او برای رقبای اقتصادی سپاه از جمله تا حدی جناح هاشمی، جناح موتلفه و قسمتی از بخش خصوصی می کند. کاهش سهم سپاه و انتقال آن به رقبا نیست. او امیدوار است که بتواند ورشکستگی ها و گند زدن های اقتصادی سپاه و ارتش و نیروی انتظامی را مرمت کند تا بتواند کیک را به نفع سپاه و بیت بزرگتر کند. او اقتصاد ایران را به برکت گشایش نولیبرالی و غرب گرایانهی آن یک خوان یغما یا سفرهی حضرت سلیمان میداند که همه میتوانند از آن لقمه بردارند، حتا لقمههای بزرگتر از دهانشان.
معلم اصلی او، هاشمی رفسنجانی از پایه گذاران سیاست تعدیل ساختاری اسلامی – ایرانی است. مهم ترین اثر این سیاست، بی انضباطی و بی در و پیکری اقتصادی است که نتیجهاش توزیع بسیار ناعادلانهی ثروت درآمد، نرخهای رشد عمدتا حسابی اما برای اقلیت جامعه و ایجاد فضای ذهنی وهمآلودی است مبنی بر این که گویا این راه حل نولیبرال آخرین، بهترین و بزرگترین ابداع بشر در اقتصاد است. مخالفت رهبران فکری رادیکال، رهبران کارگری، آزادیخواهان و سوسیالیستها و نیز اکثر اعتراض کنندههای کارگری و مردمی علیه این تفکر به عنوان توطئه، آشوب و ضدیت با پیشرفت تلقی میشود. این عجب نیست که هم جا و از جمله در ترکیه و اسپانیا و ایران از زمان بدعتگذاری رفسنجانی تاکنون چنین اعتراضهایی به عنوان پدیدههای زشت و منحرف و موقت که لازم است متوقف شوند (با روش گازانبری پلیس و سپاه یا روش اغواگرانه و فشارهای تدریجی فزاینده ی هاشمی و خاتمی و روحانی) تا روند توسعه ی دلچسب ثروتمندان را با اشکال مواجه نسازند. در فحوای کلام روحانی، نه فقط در مناظرهها - و بهتر بگوییم آزمون سبک اهانتآمیز و بازجویی علنی - بلکه در همهی مواردی که به نفع نظام وارد بحث شده است، این تفکر قابل تشخیص است. از نظر او حفظ نظام چیزی جز راه و روشهای نولیبرالی اسلام – ایرانی میسر نمی شود.
در جریان اعتراض و سرکوب اعتراضهای دانشجویی سال ۱٣۷٨ و در اعتراضهای مردمی به نتایج انتخابات در سال ٨٨ روحانی آشکارا آن جریانهای اعتراض را نه فقط مورد انتقاد بلکه مورد بدترین اهانت ها اتهام قرار داد و وابسته و منحرف دانست. پیش از هر رو آنها و پس از آن نیز او در عملکردها و گفته های مشخص خود را نسبت به جریانهای سبز و اصلاحات و اعتراض مستقل، مخالف سرسخت و دارای خط محافظهکار نشان داده است. ائتلاف غافلگیرکننده – و در واقع برنامه ریزی شدهی او- با هاشمی، خاتمی و در عین حال کسب نظر موافق آیت اله خامنه ای نشان میدهد که او در باره ی سازش و قدرت به قدر کافی مکار است اما به خصوص نشان میدهد که اعتراضهای پیشین او نه به مدیریت رده بالا و دولتی آن اعتراضها بلکه به بدنهی مردمی آنها است که ممکن است واقعا آزادی خواه و مستقل و متحرک از آب درآید. از خصوصیات اخلاقی او همیشه پنهانکاری و زد وبند رازداری وپرده نشینی بوده است. او در ظل قدرت خوش مینشیند و به ارادهی قدرت فقط به قدر لازم میدرخشد.
او از حیث علوم اسلامی و فقهی و وجاهت میان روحانیان، جایگاه ممتازی و حتا در خور ندارد و مخالفتهای زیادی را نیز برنیانگیخته است. وقتی درمناقشههای اساسی اصلا" شرکت نکند و خود را یکی از طرفهای قدرتی که منافع دیگری را به خطر میاندازد نشان نمیدهد دوستان و دشمنانش هم کم میشوند. اما از این پس این مهارت اوست که موقعیتش را به عنوان روحانی بی طرف و "روحانی" رییس جمهور عقلانیت و اعتدال حفظ کند. این که به لحاظ اخلاقی و مناصب فقهی و حوزوی وضعیت ناجوری دارد در مقام جدید چندان تعیینکننده نیست. مهم آن است که آیا میتواند کیک را بزرگ کند یا باید با کیک کوچک و مناقشهی بر سرتقسیم روبرو شود و آنجاست که عیبهایش هم رو میشوند.
جناح و نیروی واقعی او اصلاح طلبان، سبزها و کارگزاران نیستند. زیرا نمیتواند برای انها کاری بیشتر از آنکه نفسی برایشان تازه کند و کمی اکسیژن برساند، انجام دهد. جناح اصلاحطلب و کارگزار و مجموع کارمندان و کارگزاران خدماتی که به انتظار رونق نولیبرالی نشستهاند میتوانند از او حمایت کنند به شرط آن که لولههای بسته شدهی نفت پس از تحریم باز شود. جناح اصول گرا فقط تا حدی به او دلبستگی دارد و این حد از یک طرف با منافعی که انتظار دارد روحانی برای آن جرات و فرصت واقعی پدید آورد تعیین میشود. اما از طرف دیگر در صورت وجود روابط اعتقادی مثلا در میان بسیجیان روحانی دست آنها را برای مقابله با اهل جامعه بازبگذارد تا در باره ی این جریان اجتماعی و متتحدانش در شهرهای بزرگ لباس نااصولی به تن کند و خود را به رخ بکشند. به هر حال روحانی در اصل چند درجه پایینتر از کارگزاران و در نتیجه چندین درجه پایینتر از اصلاحطلبان و در واقع یک اصولگرای اصلاحنمایی است که تمام عیار و تمام قد وابسته به بیت امام خامنهای است. او فقط ماموریت هایش را برای بازکردن فضاهایی محدود و کنترل شده انجام خواهد داد.
توانایی روحانی بیتردید وابسته به تواناییهای رهبری و تمایل او دارد. روحانی از توانمندی مستقل قابل اتکایی برخوردار نیست. او نمیخواهد و نمیتواند نیروی اجتماعی را برای هدفهای مستقل و عرصهی توسعهی سیاسی، بهبود اقتصادی و رفاه و به زیستی اجتماعی متشکل کند و به نیرویی موثر و ماندگار تبدیل کند. خاتمی نخواست و نتوانست چه برسد به روحانی. او درا انتظار گشایشهایی نشسته است که باید ازخارج و با برداشتن تحریمها فرا برسند. اما این گشایشها هم تا زمانی که ساخت قدرت و دستگاه رهبری آیتاله خامنه ای به این نتیجه نرسیده است که باز شدن حتا محدود جامعه و سیاست، اساس قدرت مطلقهی ولایت فقیه را به خطر نمیاندازد و براندازی نمیکند، ممکن نیست حتا اگر جنبههای محدود وموقت هم داشته باشد. اما اگر گشایشی حاصل شود پایان تاریخ تعارض های اجتماعی فرا نمیرسد بلکه این تاریخ در مرحلهی تازهتر آغاز میشود. تناقضها و تعارض های اجتماعی و کنشهای دیالکتیکی آن منتظرند تا سیاستهای کامل کمال العیار نولیبرالی به همت رفسنجانی – خاتمی – روحانی از راه برسند. جامعه مدتهاست آبستن طوفانهایی است که برای حذف مواضع و موانع می آیند دستهای سازندهای را با خود به ارمغان میآورند.
|