مرز فضای ادبی، نامتناهی است
گفتوگو با براوینگر؛ عضو کانون نویسندگان سوید
عرفان قانعی فرد
•
گفت و گوی عرفان قانعی فرد – مترجم ایرانی - با Håkan Bravinger نویسنده و مترجم سوئدی که در کانون نویسندگان سوئد (استکهلم)، صورت گرفته است. مشروح این گفتگو در نشریه انستیتوی نوبل با ترجمه Helen Sigelant آمده است. ترجمه بخشهایی از این گفتگو را می خوانید.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۵ شهريور ۱٣٨۵ -
۶ سپتامبر ۲۰۰۶
گفتوگوی عرفان قانعی فرد – مترجم ایرانی - با Håkan Bravinger نویسنده و مترجم سوئدی که درکانون نویسندگان سوئد استکهلم ، صورت گرفته به طور مشروح آن در نشریه انستیتوی نوبل با ترجمه Helen Sigelant آمده است که ترجمه بخشهایی از آن در اینجا میآید.
قانعی فرد در ابتدا می گوید که " در قیاس با بعضی از کشورهای جهان در سوئد، ادبیات به گونه و شکلدیگری وجود دارد. سوئد، کشوری است پهناور، یخی، جنگلی که طبعاً بار معنایی خاصی را به واژگانش میدهد. سرزمین مهاجرپذیر، ۶ ماه تاریک و ۶ ماه روشن وفضایی بخارگونه که سرزمین جغرافیایی از این نو، گونه ادبیات مخصوصیرا به وجود میآورد " که در پاسخش براوینگر می گوید : " کاملاً موافقم و ادبیات سوئد، جز فرانسه، آلمان و انگلستان مخاطبیندارد " .
مترجم ایرانی در ادامه می افزاید : " شاید به گونهای مضحک باشد که گفتوگویی یا ارتباطی بین ادبیاتسوئد و اسکاندیناوی وجود ندارد، مثلاً فنلاند هر چند که به شما نزدیکاست ، ولی اصلاً رغبتی به مطالعه آثار سوئد ندارد و بیشتر روسیمیخوانند " که براوینگر اظهار می دارد : "بله، اما اگر از جانب افراط برخورد کنیم. در ایران شما هم این بحثمصداق پیدا میکند، ادبیات قومهای داخل ایران، کشورهای همسایه افغان،هندو، تاجیک و... هنوز به گونهای ناشناخته است، حتی در خود کشور ایرانکه حتماً فارسی زبان غالب آن منطقه است.".
در ادامه این گفتگو قانعی فرد به این مساله اشاره می دارد که : " درست است، در اسکاندیناوی هم صرف نظر از بحث ریشهشناسی ووجود زبان دانمارکی، زبان سوئدی غالب است: زبانی از انگلوساکسونها.میبینیم که پیشتر، قبل از جنگ جهانی دوم، تحت تأثیر آلمان بود اما بعداز جنگ، انگلیس و آمریکا " که این نویسنده سویدی در پاسخ ضمن تایید سخنان پرسشگر می گوید : " واقعاً ادبیات سوئد هنوز توسعه نیافته است و درگیر و دار مشکلاتبسیاری است " ...
که مترجم ایرانی در ادامه سخنانش به این مساله اشاره می دارد که " هرچند قابل قیاس با ایران نیست، با ۹ میلیون جمعیت از مشکلاتهراسیدهاید، در ایران با ۷۵ میلیون جمعیت شرایط کتاب و کتابخوانی باسوئد مشابهت بسیاری دارد. چاپ کتاب و امکانات نشر در هر دو کشوربسیار گران است. منتها با این تفاوت که سوئد حق و حقوق صنفی مترجمو مولف را کاملاً رعایت میکند که در ایران اینگونه نیست. اما نه ادبیاتایران و نه سوئد در بازار جهانی کتاب حضور موفقی ندارند " و براوینگر در پاسخی کوتاه می گوید : " اگر به کشورهای دیاری بالتیک نظری بیندازید، لیتوانی، هواخواه ادبیاتسوئد است " .
ادامه این گفتگو به این شرح است :
قانعی فرد : یک کشور ملاک موفقیت یا عدم موفقیت در بازار جهانی کتاب نیست؟
براوینگر : بله، اما از ادبیات جهان بیاطلاع نیستم، مثلاً درباره ادبیات هندی چندینتحقیق و ترجمه صورت گرفته است.
قانعی فرد : در کشوری پیشرفته، هنر فوقالعادهای نیست. در کشوری توسعه نیافته وخاورمیانهای مانند ایران، ۱۲۰ سال است که مردم کتابخوان آثار بسیاری ازکشورهای جهان را به فارسی ترجمه میکنند.
براوینگر : خوب چه تأثیری بر رشد افکار جامعه داشته است؟
قانعی فرد : حداقل امر، آشنایی مردمان جامعه با آثار اکثر نویسندگان مطرح دنیا وادبیات گوشه و کنار جهان است. حالا بنا به هر دلیل اجتماعی و سیاسی وتاریخی اتفاق خاصی رخ نداده، اما از همان عمومی مخاطبان به گونهای ـولو اندک ـ درگیر ادبیات و اندیشه جهان است.
براوینگر : شاید بتوانیم ما هم ادبیات خود را فعال کنیم، اما مترجم فعال نداریم،اصلاً کسی را پیدا نمیکنیم که از هندو و وفارسی به سوئدی ترجمه کند، هرچه هست فقط از آلمان و انگلیس است و دعوت به همکاری مولف ومترجمان هم برای دولت بسیار گران است.
قانعی فرد : باور کنید، در ایران اکثر مترجمان برای ارضای درونی خود ترجمهمیکنند و نکته عالی این که همت شخصی و اعتقادات اوست که انگیزهمیشود و دولت هم کوچکترین حمایتی از مولف و مترجم ندارد.
براوینگر : خب مشکل ما، پس از انجام کار، ناشر است، کمبود مالی در نشر باعثعدم فعالیت و گسترش ادبیات میشود.
قانعی فرد : علت عمده آن، شناخت و هدف است.
براوینگر : بله در میان جامعه، ناشر به علایق و سلایق گوناگون باید توجه بکند.
قانعی فرد : در میان جامعه ایرانیان، نیز مسمومیت نشر وجود دارد، انبوهسازیکاذب عناوین، اما موفقیت جهانی عوامل دیگری میطلبد. باور کنید اکثرنویسندگان ما انگلیسی نمیدانند و در برخورد با فرهنگ و ادب بیگانهمشکل دارند.
براوینگر : بله، نویسندگان ایرانی، بارها سوئد آمدهاند، فقط گفتند جالب است،امکانات خوبی دارید. اما مشکل ما ترجمه نیست.
قانعی فرد : اتفاقاً، مشکل عمده ترجمه است. هنری میلر، اگر زبان عربینمیدانست، چگونه میتوانست در میان عربها به تحقیق بپردازد و بهباروری اندیشهاش کمک بکند، پرل باک چگونه میتوانست وارد فرهنگبیگانه شود.
براوینگر : خوب وقتی از نظر یک جامعه یا فرد، نوعی از ادبیات وجود ندارد، چرا اینکتاب ترجمه بشود.
قانعی فرد : بله در آمریکا، مولان و صوفیسم وجود نداشت، اگر ترجمه نمیشدچگونه تیراژ به نیم میلیون نسخه میرسید؟
براوینگر : شکل تیراژ یک طرف، توزیع یک طرف.
قانعی فرد : بسیاری از کشورهای جهان، گرفتار شکل توزیع و عملی کردن آنهستند. یک نوع مافیایی است و گاهی سیاست خاص پشت پرده.
براوینگر : در سوئد ۵۰ هزار نسخه تیراژ، موفقیت بزرگی است، اما توزیع آن درسطح اروپا با اندکی مشکل روبهروست. قطع، نوع کاغذ، شیوه چاپ هم مهماست.
قانعی فرد : در ایران ۲ هزار نسخه تیراژ، موفقیت بزرگی است! یعنی یک بیست وپنجم شما، در حالی که کشور ما هشت برابر سوئد جمعیت دارد!
براوینگر : نمیدانستم! مثلاً مجموعه شعر نخست یک شاعر در سوئد ٨۰۰ نسخهاست، کتاب اول به ندرت ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ نسخه میشود. باید در ایرانمخاطب شعر زیاد باشد، نه؟
قانعی فرد : بله کشور هزار و یک شاعر، اما با بحران روبهروست. شاعران نسل قبلبه ساخت یک نوع پدرسالاری روی آوردند و شاعران نسل نو با مشکلمخاطب روبهرو هستند، اکثر آنها به ساختار و فرمشکنی میپردازند یا درلابهلای جیغ و دادها، حرف خود را بگویند، تنها یک نکته جالب تداوم واستقامت آنهاست، با هزینه شخصی خودشان راه میافتند و بدون در نظرگرفتن مخاطب، مجموعه شعرشان را منتشر میکنند. فقط در آن فضا،دنبال هدفشان هستند.
براوینگر : برای ترجمه چی؟ به مترجمان چه کتابهایی پیشنهاد میشود؟
قانعی فرد : به ندرت پیشنهادی است، اکثراً ذوقی است و به فضای اثر بستگی دارد.
براوینگر : در سوئد، اکثراً پیشنهادی کانون نویسندگان و ناشران است. ما هم فضایاثر را در نظر میگیریم که برای مخاطبان قابل فهم و تصور باشد.
قانعی فرد : گاهی در ایران، درک فضای جامعه آرمانی یا پیشنهادی یا توصیفینویسنده مهم نیست. بلکه پیام نویسنده مهم است.
براوینگر : توانایی ذهنی و نگرش ( Mentality ) مردم ایران برای من جالب است.
قانعی فرد : مترجم در پیشرفت و رشد ذهنیت و طرز تفکر مخاطبانش نقش عمدهایدارد. خود شاما هم که توجه میکنید.
براوینگر : نویسنده کندنویسی هستم، ترجمه هم میکنم. اما اگر از شاعران انگلیسو آمریکا ترجمه میکنم، چون فقط انگلیسی میدانم. اما ترجمه شعر مشکلاست. شعر خوب را پیدا کردن و فضای آن را یافتن.قبول دارم، اما من به خاطر علاقه درونیام شعر ترجمه میکنم، شعر راهنوشتن است و خواندن. ترجمههایم را دوباره و دوباره میخوانم تا معادلدرست را انتخاب کنم.
قانعی فرد : اما من فکر کنم نثر را میشود ترجمه کرد، اما شعر را میتوان تفسیرکرد، اگر خیلی خوشبخت و موفق باشی میتوانی احساس مشابه را در زبانمقصد بیابی و بیان کنی.
براوینگر : موافقم! وقتی شعری از Londan ترجمه میکنم، اکثر مردم جامعهام آن رانمیشناسند و دنیای غریبی است. مثل شعری که شما ترجمه کردید.
قانعی فرد : شعر یک شاعر کرد ترکیه بود. من به فرانسه ترجمه کردم، دوستسوئدیام آن را به سوئدی برگرداند.
براوینگر : برای من و اکثر خانوادهها جالب بود، در سوئد، مردم فضای مشابهکردهای ترکیه ندارند. واقعاً هم مترجم شعر به خواننده فرهنگ شاعر رامعرفی میکند.
قانعی فرد : بله، اما شکافتن دینی و فضای شاعر و معرفی موفقآمیز آن مشکل است وگاهی مایه تعجب.
براوینگر : الان شاعران، شعر سیاسی کمتر میسرایند. ادبیات سیاسی مخصوصدهه ۱۹۷۰ بود نه حال و در نویسندگان ما هم این مسئله صدق پیدا میکند،مثلاً زندگی خارج از شهر، ادبیات و فولکلور دهات، دیگر مخاطب ندارد.
قانعی فرد : فضای ساختاری نویسندگان مشهور و خوشسبک و مدرن دنیا این گونهاست اما در کشورهای توسعه نیافته، هنوز نویسندگان درگیر فضای سنتیاندو خارج از مبنای اقتصادی و گاه سیاسی ذهنی خودشان نمیتوانندبنویسند.
براوینگر : از ادبیات سوئد، کاری را نمیخواهی به ایرانیها معرفی کنی؟ یا این کارقبلاً صورت گرفته؟
قانعی فرد : از ادبیات سوئد و نروژ چند کتابی در دهه اخیر به فارسی ترجمه شده،اما من خودم، توماس ترون ستومر را بیشتر از همه دوست دارم یکروشنفکر تمامعیار است.
براوینگر : خانم شاشتین اکمن و ترگنی لینتکن را هم میپسندم، فضای ذهنی آنهاکاملاً سوئدی است و به عبارتی Typical خاصی از شمال سوئد.
قانعی فرد : اما تا الان موفق به ترجمه اثری از سوئدی نشدهام، اگر آکادمی سوئد،نوبل امسال ادبیات را به من اهدا کند، شاید رغبتی بکنم.
براوینگر : طنز خوبی بود!
--------------
سپس در ادامه این گفتگو ، برواینگر درباره مقاله جدیدش «حرکت به سوی افق جدید» با مترجم ایرانی صحبت کرده است : «که از زمان آزادی مردم از اتحاد جماهیر شوروی، کشور لتونی ( latvia )میتواند به آغوش اروپا باز گردد؛ اما حصار جدیدی به در آن ساخته شدهاست که از جمله آن میتوان عدم تکلم به زبان لتوانی را جزو آن داشت. مندر شهر ریکا ( Riqa ) به دیدار جمعی از شاعران و هنرمندان و اشخاص فعالدر زمینه فرهنگی رفتم. به وضوح میخواستند که موضع سیاسی خود رامشخص کنند و حتی ترجیح میدادند بر روی تغییر وضعیت جامعه خودبیشتر تمرکز کنند تا فشارهای احتمالی به جامعه را از بین ببرند.
آنجا به عنوان یک نظارهگر شاهد بودم که به زبان غیررسمی میخواستندفرآوردههای فرهنگی و هنری خود را بشناسانند و هویت واقعی را بسازنداول به تهیه محصولات ویدیویی پرداختند، که شعرا و نویسندگان یک روندخلاقیت برای بستهسازی فرهنگی خود آغاز کردند. همه فقط کار میکردند،آنقدر کار نیمه ناتمام و ناقص وجود داشت که کسی کوچکترین فرصت را ازدست نمیداد.مثلاً زبانشناسها درباره پایه زبان، دستور، آوانگاری و فرهنگلغتنویسی جدید زبان خود تلاش میکردند و موسیقیدانها به ترمیم آثارموسیقی خود، قبل از شغال کشورشان توسط روسیه کبیر، میپرداختند.نوعی امید به آینده و افق روشن در فعالیت آنها وجود داشت».
و در پایان اشعاری از Serge Timofeyev اهل لتوانی را می خواند:«اسلحهام را خواهم فروخت / اما نه میگدازمش بر روی آتش. / میخواهم قطرههای ذوب شده فلزش به زمین ریزند،/ به میکی ماوس خواهم گفت / به آشیانهات باز گردد / میتوانم یاس او را در چهرهاش بخوانم: / چیزی نمیتواند در کاکائو من ریخته باشد، / در سپتامبر میتوانی بازآیی / خرچنگهای غوطهور در بشقاب؛ / سرانجام حلقوم ما را خواهند گرفت.»
قانعی فرد ، مترجم ایرانی ، در یادداشتی به Helen Sigelant درباره این دیدار می گوید : " از او خداحافظی کردم و از ساختمان قدیمی ورنگی کانون نویسندگانسوید در خیابان Drottninggatan شهر استکهلم بیرون آمدم.تمام خیابان بادکنک و پرچم رنگی بود. دختران جوان و قدبلند بااندامهای خوشفرم و موزون، با دامنهای کوتاه و جورابهای بلند رنگی وگیسوان دماسبی خوشگل، گویا در تدارک جشن بودند.نوازندهها هم آمده بودند. موزاییکهای قرمز رنگ هم انگار میخواستندشادی کنند، همه چهرهها شاد و خندان بود.دریغ از یاس و سیاهی دریا....در آنجا Pia juul ، زن مترجم سویدی را دیدم که از کتابفروشی کوچکی،رمان تازه منتشر شدهاش را برای مردم امضا میکرد، راستی چرا همه کتابمیخوانند؟ " ....
http://www.erphaneqaneeifard.blogfa.com
|