چند شعر کوتاه از شیرکو بی کس


شیرکو بی کس - مترجم: ناصر حق پرست


• در ایران
"مونالیزا"ی تابلوی هنرمندی
به گریه افتاد،
...
(تاریکی) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ مرداد ۱٣۹۲ -  ۱۲ اوت ۲۰۱٣


 
• تاریکی

در ایران
"مونالیزا"ی تابلوی هنرمندی
به گریه افتاد،
وقتی امام
وادار به روبندش کرد
و عبایش را بر سر او کشید.
_۱۹۷۹

• پند

زیاد هستند چیزهایی
که زنگ می زنند،
از یاد می روند،
و سپس می میرند.
مثل تاج،
شنل،
و تخت پادشاهان!
اما در دنیا هستند چیزهایی که
نمی پوسند،
و از یاد نمی روند.
همچو کلاه،
عصا،
و کفشهای "چارلی چاپلین"
_۱۹۷٨

• قربانی

سیلابی به راه افتاد


تا به بالای درختی رسید


بر فرازش جا مانده بود لانه ای


با دو سه جوجه در آن


درخت در مقابل آب


سینه سپر کرد


تا غروب هنگام


که بازگشت مادر جوجه ها


به هنگام غرق شدن


او آخرین جوجه اش را بر می داشت

_ ۱۹٨۵



• عاشق

اولین بار بود نی عاشق
در نیزار
سر به عصیان زند
این عاشق لاغر اندام رنگ پریده
دل به نسیم داده بود
نیزار جلودارش شد
عاشق دیوانه گفت:
او یک طرف
شما همه یک طرف
این هم قلبم.
نیزار عصبانی
برای مجازات عاشق گریان
دارکوبی فرا خواند
دارکوب تیز منقار
پنج شش سوراخ
به قلب و جان نی افکند
از آن پس
این عاشق "نیلبک" شد
از ان روز زخم عاشق
با دستان "باد"
به سخن در می آید
و تا اکنون
نغمه میخواند برای دنیا.
_ ۱۹٨۵

*منبع/ مجموعه "آینه های کوچک" چاپ ۱۹٨۵ از نشریات اتحاد نویسندگان کردستان
در آن هنگام شاعر این شعرها را با نام مستعار "جوامیر" منتشر کرد.