پیرامون نامه ۵۵ زندانی به اوباما - هادی صوفی زاده



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ مرداد ۱٣۹۲ -  ۱۲ اوت ۲۰۱٣


گاهی اوقات سکوت نسبت به آنچه در فضای سیاسی ایران اتفاق می افتد ممکن است بهترین سبک اعتراض باشد، زیرا ''سکوت سرشار از ناگفته‌هاست''. بیهوده نیست که افرادی نظیر عبدالله رمضانزاده سخنگوی دولت خاتمی سکوت را بر هرگونه اظهارنظر و یا در دام این و آن افتادن ترجیح دادهاند. اما بعضا سکوت نخواهد توانست رسالت اعتراض را به‌ منصه‌ء ظهور برساند. در این راستا به‌ موردی بر خواهیم خورد که علیرغم بی وزنی سیاسی آن و نمود شکست و استیصال امضاء کنندگان آن که‌ همانا نشان از سردرگمی بخشی از کنشگران سیاسی جامعه‌ء ایران است، اما بواقع سکوت را در مقابل آن جایز نمی دانم.
اشاره‌ء بنده به‌ نامه مجموعهای از زندانیان سیاسی موسوم به اصلاح طلبان حکومتی است که چند روز پیش خطاب به آقای اوباما ارائه دادهاند. این عده که متاسفانه افرادی نظیر محمدصدیق کبودوند هم در میانشان به‌چشم میخورد در ارتباط با موضوع لغو تحریمها نامه ای به آقای اوباما نوشتهاند و در آن ایشان و دولت متبوعش را برانگیخته‌اند تا بساط تحریم علیه‌ جمهوری اسلامی ایران را برچیده‌ و شانس بزرگی به‌ دولت حسن روحانی داده‌ تا به‌ زعم ایشان از هزارپیچ چالش ها گذر کرده‌ و کشتی ایران عزیز (تو بخوان جمهوری اسلامی) را از طوفان حوادث به‌ ساحل امنیت و ثبات برساند. محتوای مندرج در نامه‌ء مدکور قابل نقد نیست، بلکه اهداف پشت سر آن بسی تامل برانگیز است چرا که عدهای تحت نام زندانی سیاسی و مدعی کسب آزادی و حقوق مردم به جاده صاف کن رژیم جمهوری اسلامی بدل گشته‌ و دارند بنام "ملت ایران" اما بکام رژیم لابیگری می کنند.
باید بخاطر آورد این اولین بار نیست که بانیان اصلی این نامه از درون زندان به بیانیه نویسی روی آوردهاند، بلکه این عده هرازچند گاهی به بهانههای مختلف بیانیه صادر می کنند و گویی خواستههای دیروزی آنان که به قتل دهها جوان معترض و دستگیری و تبعید صدها فعال سیاسی و مدنی انجامید محقق شده و اکنون تنها مشکل باقی مانده‌ مساله‌ء تحریم هاست و بایستی به‌ داد آن رسید! از میان نامه‌ ها و بیانیه‌های از این دست می توان به عنوان نمونه‌ از بیانیهء قبلی آنان در دعوت از خاتمی برای شرکت در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری، ارسال تبریکات خالصانه‌ بمناسبت انتخاب حسن روحانی به ایشان و اخیرا هم ارسال همین نامه‌ای که‌ به‌ امضاء ۵۵ تن از زندانیان سیاسی / مدنی رسیده‌ است، نام برد.
همچنانکه اشاره شد هدف اصلی نقد محتوی بیانیه نیست بلکه اهدافی در پشت این دست از بیانیهها نهفته‌ است. می توان گفت با توجه به روی کار آمدن دولت روحانی و به‌ زیر عبای روحانی خزیدن سبزها، دری از سر مرحمت باز شده‌ و بخشی از شناخته‌ شده‌ترین ساکنان آن سوی حصارهای زندان مورد عفو قرار گیرند و به‌ آغوش خانواده‌ و به‌ جمع دوستان باز گردند. شکی در این نیست ما هم آرزو داریم که‌ هیچ زندانی سیاسی و عقیدتی بیش از این در پشت میله‌های هیچ زندانی نماند‌ و هرچه‌ زودتر رهایی یابد. اما مسئله به‌ این سادگی نیست. آنچه‌ به‌ بنظر می رسد این است که هدف اصلی نه‌ نجات جامعه‌ از پیچ و خم بحران ها بلکه‌ نجات نظام و به‌ طبع آن خنثی کردن فعالیتهای سازمانهای حقوق بشری بین المللی است که بارها و بارها نسبت به پایمال کردن حقوق بشر در ایران و بخصوص در حقوق زندانیان ایران به رژیم جمهوری اسلامی هشدار دادهاند. اگر در گذشته رژیم برای خنثی کردن گزارشات گالین دوپل و موریس کاپیتورن با جمع آوری عدهای از خانوادههایی که فرزندانشان بدست مجاهدین کشته شده بودند سعی داشت اصل موضوع را وارونه‌ جلوه‌ دهد، اینبار که در مقابل فعالیتهای حقوق بشری آقای احمد شهید چنین بهانه‌ای در دست و بالشان نیست قصد دارند اصلاح طلبان حکومتی را در مقابل ایشان قرار دهند و با اینگونه اقدامات دست احمد شهید و سازمانهای حقوق بشری را از پشت ببندند.
آنچه جای تامل است این است که دهها و صدها زندانی کورد، عرب، تورک و بلوچ بی آنکه‌ دیده‌ شوند در زندانهای جمهوری اسلامی زندانی چندین و چند سال را گذرانده‌ و بعضا در انتڤار اجرای حکم اعدام به‌ سر می برند، در حالیکه‌ زندانیان طیف سبز به دلایل بسیاری برای افکار عمومی و رسانههای فارسی زبان شناخته‌ شده‌ و هر روز خبرهایی از آنان در فضای رسانه‌ای ایران و خارج از کشور به خورد افکار عمومی داده‌ می شود. این عده در زیر لوای مسئولیت تاریخی و یا میهن پرستی (ایرانی گری) عامدانه به نهادهای امنیتی ایران کمک می کنند و از پشت به زندانیان واقعی خنجر می زنند. نگاهی به نوشته سایت بولتن نیوز تحت عنوان این است زندان جمهوری اسلامی که به مقایسه زندان میان غرب و ایران (تصویری) و شیوه زندگی و فعالیتهای زندانیان سبز نظیر فائزه هاشمی، مصظفی تاجزاده و ابطحی پرداخته است، بخوبی زندانهای رژیم ایران را برای این عده همچون هتل و تفرجگاه‌ جلوه می دهد، خود گویای منظور ما است. اما با وجود این عده زندانیان مناطق دیگر باید قربانی نامردمیهای بسیاری شوند.
بر کسی پوشیده نیست بسیاری از این زندانیان خوش نشین تنها اسما زندانی هستند و در مرخصی های طولانی مدت بسر می برند، اما زندانیان و اقعی نه تنها در بدترین شرایط بسر می برند حتی خانوادههای آنان نیز از دست ماموران امنیتی نظام در امان نیستند. در واقع اگر قرار بود تحولات سیاسی جامعهء ایران روند طبیعی خود را به‌ سوی دمکراسی طی می نمود، افرادی نظیر محسن میردامادی و محسن امین زاده که از امضاکنندگان بیانیه هستند و بنام مردم داد سخن می دهند می بایست بخاطر جرمی که از قبل علیه بخش سکولار و چپ و آزادیخواهان دگراندیش مرتکب شدهاند در یک دادگاه مردمی محاکمه و زندانی می شدند. اما در ایران به‌ گواه تاریخ همیشه عکس آنچه‌ انتظار می رفته‌ است اتفاق افتاده است. شاید بتوان این را از ویژگیهای فرهنگ و جامعه ایرانی برشمرد.
بانیان اصلی این نامه گویا فراموش کرده‌اند همان مردمی که‌ امروز در فقر و فاقه‌ و در چنبره‌ء مشکلات پی درپی به‌ زندگی خو گرفته‌اند همین دیروز بود خطاب به‌ اوباما و در تقابل با کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی شعار "اوباما، اوباما یا با اونها یا با ما" سر می دادند. به‌ عبارتی اوباما را به‌ صف خود در مقابل صف حکومتیان فرا می خواندند. اما این امضاکنندگان محترم به اوباما گوشزد می کنند که‌ ما همه یکی هستیم و توضیح نمیدهند که برای چه در زندان هستند؟ اگر این عده (منظور تهیه کنندگان اصلی نامه) واقعا" نگران فقر در جامعه هستند چرا هیچگاه فقر گستردهای که در طول حاکمیت جمهوری اسلامی ـ که خودشان در راس بودهاند ـ در بلوچستان، کوردستان و خوزستان ریشه‌ دوانیده‌   وجدانشان را به‌ درد نیاورده‌ است و هرگز از آن همه‌ ظلمی که‌ بر ساکنان غیر فارس ایران گذشته‌ و می گذرد خم به‌ ابرو نیاورده‌ و درد مشترک هیچگاه‌ در آنان فراگیر نبوده‌ است؟ چ بسا در اعمال سیاست های فقرآفرین در مناطق پیرامونی نقش ایفا کرده‌اند. اما اینک که کارد به‌ استخوان رسیده‌ است و فقر فراگیر و بالا بلند شده‌ است از اوباما درخواست لغو تحریمها را می کنند.

چرا تا به‌ امروز هیچ یک از سران جنبش سبز در مقابل کشتار صدها و هزاران انسان شرافتمند و مبارز واقعی که در طول عمر رژیم اسلامی به‌ کام مرگ فرستاده‌ شده‌اند لب به‌ اعتراض نگشوده‌ یا به‌ خاطر یک مورد از موارد همکاری با دستگاه‌ های سرکوبگر رژیم در مقابل مردم ابراز ندامت نکردند و حتی وجدانشان برای قتل فجیع انسانهای شرافتمندی نظیر علی اکبر سیرجانی و کاظم سامی و دهها مورد اینگونه تا هدی صابر نلرزید (رجوع شود به نامه شریف صابر جوان ٢٠ ساله به اصلاح طلبان) و یا در بدیهی ترین حالت به رد صلاحیت افرادی نظیر قاسم شعلهسعدی و یا اکبر اعلمی اعتراض نکردند ولی این روزها بنام مردم به اوباما نامه‌ می فرستند و خط و نشان می کشند؟ آیا این بود جوهره شعارهای دهن پرکن و مردم فریب مبارزه مسالمت آمیز تحت نام آزادی انتخابات، مردم سالاری و شعارهایی از این دست؟
شاید همین ادعاهای تهی از جوهره‌ء دموکراتیک بود که‌ سبب آن شد عده‌ای به‌ خود جرات داده‌ و ادعا نمایند که دموکراسی مورد نظر دکتر قاسملو همان دموکراسی بوده که آقای محسن میردامادی دنبال آن است!!. (نقل به مضمون) در حالیکه میردامادی و امثالهم بیش از سی سال در پیرامون حاکمیتی زیست کرده‌اند که‌ قاسملو از همان ابتدا به‌ تحریم و محکومیت آن رای داد.

بر کسی پوشیده نیست در شرایط فعلی زندانیان تورک ینی گاموخ در اعتصاب بسر می برند، چند نفر از جوانان عرب در معرض اعدام قرار دارند، و گروهی از زندانیان سیاسی کورد در انتظار حکم اعدام بسر می برند اما گویی بخاطر معاهدهء صلحی که در جریان شکست تهاجم نظامی ایران به‌ مواضع حزب حیات آزاد کوردستان در قندیل، حکومت ایران ملتزم به آتش بس با پژاک شد که یکی از شروط پژاک برای پایان جنگ توقف و لغو حکم اعدام زندانیان سیاسی کورد بوده است. بعید نیست این التزام اجباری پای برجا بماند.
سالیان سال است که جمهوری اسلامی برای به زانو در آوردن اراده زندانیان سیاسی و مبارزات مردم به شگردهای متفاوتی روی آورده است و متاسفانه ایرانیان هم با فرهنگ حاکم رام شدهاند یعنی در مواقع نیاز به ابزار حاکمیت درآمدهاند . باید بخاطر آورد در حالیکه بسیاری برای مصاحبه با تلویزیون های بیگانه به زندان می افتدند اما افرادی نظیر ناصر زرافشان از زندان اوین با صدای امریکا مصاحبه میکردند! که هر انسانی را که شناخت حداقلی از ماهیت رژیم داشته‌ باشد می دانست و می داند که هدف رژیم از فراهم آوردن این چنین امکانی برای یک زندانی سیاسی یا عقیدتی چیست؟ و اینک متاسفانه افرادی نظیر محمدصدیق کبودوند بدلایل پیدا و پنهان هر از چند گاهی نسبت به حقوق سیاسی کوردها در تورکیه، سوریه و عراق منهای ایران! بیانیههای سیاسی از درون زندان صادر می کند، کاری که در توان ایشان نبوده و نیست. در حالیکه برخی از دلسوزان کورد بدلیل فشاری که بر او وارد شد، ایشان را برای جایزه صلح نوبل معرفی نمودند. بدون شک ایشان آنچنان که‌ باید از واقعیت های بیرون از زندان خبر ندارد. از دیگر سو فعالیت های درون زندان آقای کبودند بسیار سوال برانگیز است، بگذریم از اینکه‌ شاید اعتبار ایشان بواسطه‌ء چنین حرکاتی لطمه ببیند و شاید دیگر نشود به‌ اعتصاب طولانی مدت ایشان در زندان ایمان آورد.
متاسفانه‌ آقای کبودوند اینبار در دام دغلکاران سیاسی ـ مذهبی جنبش سبز افتاده و نام ایشان در لیست نامه ٥٥ نفر است. لازم به‌ ذکر است که‌ آقای صدیق کبودوند چند سال قبل از ظهور جنبش سبز به زندان افتاد اما زندانیان امروزی هیچگاه از ایشان دفاع نکردند و چه بسا با رژیم در سرکوب و زندانی کردن همچون افرادی متفق الرای بودند. در حالیکه در چند سال اخیر فقر مطلق بر خانواده کبودوند سنگینی نموده، جوانان و دلسوزان کورد اقدام به جمع آوری پول برای رفع مایحتاج پزشکی و هزینههای مرتبط با حبس ایشان نمودند در حالیکه‌ هیچیک از این فارس تباران جنبش سبز مدعی رفع فقر تنشان برای مظلومیت خانواده کبودوند نلرزید. حال پرسش این است که‌ آقای کبودوند براساس کدامین معیار حقوق بشری با این عده‌ هم گفتمان گشته‌اند؟ مگر غیراز این است که تعریف فقر در ایران متفاوت است و فقری که خانواده کبودوند و هزاران انسان کورد و بلوچ و عرب با آن دست و پنجه نرم می کنند از جنس فقری نیست که‌ محسن میردامادی و همقطارانش را در بر گرفته‌ است، چرا که‌ این عده‌ مشکل استاندارد زندگی و سفرهای کیش و دوبی و بسر بردن تعطیلات تابستانی، نوروزی را همچو فقر تعریف می کنند.
بخشی از پروژه بیانیه نویسی تحت نام زندانی سیاسی را فائزه هاشمی دنبال می کند. کسی که سال گذشته اعلام نمود در زندانهای ایران دموکراسی حاکم است! اگر بغیر از ایران در هر جای دنیا بود رسوائی هایی که خانواده رفسنجانی برپا کردهاند، از ماجرای دزدی و چپاول آثار باستانی کوردستان، رشوه دهی ستات اویل نروژ توسط مهدی هاشمی، خواص بی بصیرت خواندن خود رفسنجانی و حذف ایشان از نماز جمعه، و فحش های رکیک به فائزه دخترش توسط سعید تاجیک از سیاست کنار می گرفت. کاری که برای نمونه عبدالحلیم خدام در سوریه کرد. اما با وجود افرادی چون فائزه هاشمی دهها زن شرافتمند همچون فرانک فرید زن شجاع آذربایجان که به خاطر دفاع از حقوق ملت آذربایجان و نگرانی از خشک شدن دریاچه ارومیه به زندان افتاده، مظلوم واقع و حقوقشان پایمال می شود.