نگاه فمینیستی به سیاست


حمید آقایی


• ما در دروان حاکمیت جمهوری اسلامی بارها شاهد سو استفاده از فعالین سیاسی که علی رغم نداشتن منافع مشخص طبقاتی و جناحی بزور می خواسته اند خود را به جمهوری اسلامی بچسبانند بوده ایم. متاسفانه این نوع از فعالین بجز اینکه مرغ عروسی و عزای این رژیم باشند چیزی عایدشان نشده است و همواره دنبالچه و زائده این رژیم باقی مانده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ مرداد ۱٣۹۲ -  ۱٣ اوت ۲۰۱٣


مقاله اخیر خانم مهر انگیز کار در سایت روز آن-لاین تحت عنوان "گربه را در حجله کشتند" برای من سمبل یک نگاه فمینیستی به سیاست است. ایشان در مقاله خود می نویسد: "وزارت زنان چه شد؟ گفتند و شنیدیم که منع شرعی ندارد. حسن روحانی برای دولت تدبیر و امید که در آن حتی یک چهره زنانه دیده نشد، توضیحی دارد؟ نیمه ای از جمعیت منتظر است توضیح او را بشنود. سکوت روحانی در این باره، آغاز خوبی نیست."
نگاه فمنیستی خانم مهرانگیز کار بخاطر اعتراض به غیبت زنان در کابینه پیشنهادی آقای حسن روحانی نیست بلکه به این علت است که ایشان در یاداشت خود دامنه فعالیت سیاسی را بسی فراتر از اصلی و فرعی کردن اولویت ها و یا صرفا پرداختن به تاکتیک های محصور شده در یک استراتژی مشخصِ سیاسی (که معمولا چهارچوب و قواعد آنرا نیز نظام حاکم تعیین می کند) می داند.
وی پرداختن به اولویت اول که نان و آب مردم باشد و فراموش کردن مطالبات دیگر از جمله آزادی مطبوعات را، ادامه برنامه ها و سیاست های امنیتی نظام حاکم می بیند. آنجایی که می نویسد: "به همان اندازه که این اولویت خوب است، زیانبار است. دیگر اولویت ها را به سایه برده است. این خطوط همان سیاست امنیتی است که از دوران دوم ریاست جمهوری خاتمی طراحی شد. بازجوها در زندان های دوران اصلاحات می گفتند «خاتمی مطالبات مردم را بالا برده است و نظام را آسیب پذیر کرده. برنامه درازمدتی داریم که مطالبات را پائین بیاوریم». اینک برنامه شان به بار نشسته است."
این نوع از برخورد با مسائل سیاسی که سیاست ورزی و مبارزات سیاسی را صرفا وسیله و راهی برای تحقق آزادی های فردی و اجتماعی نمی داند بلکه آنرا عینِ خود آزادی می شمارد، در دنیای غرب به برخورد فمینیستی با سیاست مشهور است. در دهه هفتاد و هشتاد قرن بیستم فمینیست های موج دوم معتقد بودند که " امر شخصی نیز امری سیاسی است" به این مفهوم که سیاست ورزی و فعالیت سیاسی صرفا محدود به مبارزات احزاب سیاسی و حوزه عمومی جامعه و الویت هایی که این حوزه عمومی و گفتمانهای زمانه تعیین و حتی تحمیل می کنند نیست، بلکه میدان و دامنه سیاست همه چیز حتی مسائل شخصی را نیز در بر می گیرد، از جمله مطالبات جنبش زنان و برابری های کامل جنسی و حقوق مساوی با مردان از خانه و زندگی شخصی گرفته تا روابط و مناسبات اجتماعی.
در این زمینه هانا آرنت تعریفی از سیاست دارد که با تعاریف استاندارد و شناخته شده تفاوت دارد و بیشتر در همین راستای شعار و نظریه فمینیست های نسل دوم که "امر شخصی نیز امری سیاسی است" قرار می گیرد. وی در کادر بحث تئوریک سیاسی دو واژه را از یکدیگر تفکیک می کند. او معتقد است که "سیاست ورزی" را با واژه عام "سیاست" نباید یکی گرفت و مترادف هم بکار برد.
"سیاست ورزی" به معنای اداره امور سیاسی و سازماندهی فعالیت های مربوط به آن برای دست یابی به اهداف از قبل تعیین شده است. در کادر "سیاست ورزی" اما این اهداف نهایتا معطوف می شوند به حفظ یا تسخیر قدرت، و یا مشارکت در قدرت سیاسی. کسب و یا مشارکت در قدرت سیاسی اما به نوبه خود بعنوان اولین و مهمترین گام و اجتناب ناپذیرترین مرحله برای حل سایر مشکلات جتماعی و فرهنگی یک جامعه شناخته می شوند. در واقع امر سایر مطالبات سیاسی- اجتماعی در کادر اهداف و استراتژی از قبل تنظیم شده "سیاست ورزان" الویت بندی و بقول معروف اصلی و فرعی می گردند. برای مثال برخی از مطالبات زنان، از جمله آزادی لباس و پوشش در جمهوری اسلامی و یا خواسته های اقلیت های قومی و مذهبی بنا به سیاست و خط مشی کلی "اعتدالگرایی" و یا "اصلاح طلبی" نمی توانند و نباید در الویتهای بالا قرار گیرند.
"سیاست" اما در نزد هانا آرنت مفهومی عمیقتر و گسترده تر پیدا می کند. میدان "سیاست" بر خلاف "سیاست ورزی" که محدود به راه حل ها و تاکتیک های مشخص در چهارچوب یک استراتژی می باشد، عرصه ای است که باید بتوان با آزادی کامل ابراز وجود کرد و عقاید و نظرات خود را به بحث و تبادل نظر گذاشت. البته واضح است که در کادر این تعریف از سیاست در واقع شعار فمینیستها نیز که "امر شخصی نیز امری سیاسی است " می گنجد.
اگر چه فمینیست ها در فرمول بندی این شعار زیاد موفق نبوده اند و برداشتهای متفاوتی از این شعار شده است، اما این شعار و نظریه هانا آرنت دست روی یک نقطه ضعف مهم "سیاست ورزی" در دنیای امروز می گذارند. همانند هانا آرنت، فمینیست های دهه های هفتاد قرن گذشته انتقاد داشتند که سیاست ورزی بیش از حد کاری تکنیکی، اداری و محدود به یک استراتژی واحد و یا سیاستگذاری های مشخص و اولویت بندی شده محصور شده است. و به همین دلیل سیاست ورزان دوران معاصر بیشتر تبدیل به تکنوکراتها و لابی گران ماهر برای تحقق اهداف حزبی خویش و بالا رفتن از نردبان قدرت شده اند، تا کنشگر سیاسی و یک عنصر جنبشی که در درجه اول متکی به جنبش های اجتماعی است و از منابع آن تغذیه می کند و انرژی می گیرد. همانطور که خانم روح انگیز کار به آن اشاره می کند: "روحانی به فرض که مرد میدان باشد و بخواهد کارها را طوری سامان بدهد که نظام از مهلکه جان سالم به در برده و مردم هم نفسی بکشند، باید از مردم لحظه به لحظه انرژی بگیرد. در غیر این صورت بسیار بیش از آن چه مخالفان شرکت در انتخابات می گویند، سر خم می کند. "
این یاداشت کوتاه را در روزهای آخر سفرم به یونان و دیدار از آثار باستانی اولمپیا می نویسم. درآثار بجا مانده از بازی های المپیک در سده های قبل از میلاد مسیح می بینیم که زنان اجازه شرکت، حتی برای دیدن بازی ها، در مسابقات المپیک را نداشتند، و المپیک آن دوران فقط از آنِ خواص و مردان آزاد که در خانواده آزاد بدنیا آمده بودند بود. اگرچه در فلسفه سیاسی دوران یونان باستان بر دخالت مستقیم شهروندان تاکید می شد و مدل دمکراسی مستقیم مربوط به آن دوران است اما حتی در آن دوران نیز تنها بخش های بسیار خاص و محدودی از حق دخالت مستقیم در سیاست و امور عمومی جامعه آن زمان برخودار بودند.
در همین رابطه است که شعار “ امر شخصی نیز امری سیاسی است” را باید بنظر من بعنوان یک سرفصل مهم در ادامه اندیشه یونانی "دخالت مستقیم در سیاست" اما اینبار به معنای حق دخالت مستقیم برای همه انسان ها، مستقل از نژاد و جنس و جایگاه اجتماعی و طبقاتی اش به حساب آورد.
در رابطه با شرایط سیاسی کشورمان پس از انتخاب آقای حسن روحانی و معرفی کابینه پیشنهادی ایشان، هم برخوردها و واکنش های "سیاست ورزانه" دیده می شود و هم از نمونه برخوردها و تحلیل های خانم مهرانگیز کار که بیشتر مشابه شعار "امر شخصی نیز امری سیاسی است" وجود دارد. آنجایی که ایشان می نویسد: "تغییر در فضای سیاسی به شیوه ای که بشود از خواسته های مردم که بر زبان روحانی جاری شد حمایت کرد، بدون برخورداری از مطبوعاتی که دستکم متناسب با مطالبات منعکس شده مردم در آراء روحانی، فرصت انتشار و بقا پیدا کند، شدنی نیست. آیا روحانی به این درجه از ضرورت حضور مطبوعاتی که با دل قرص از حقوق مردم و حقوق شخص او در جای تبلوری از آراء جمعیت بزرگی از مردم بتواند دفاع کند و سرکوب هم نشود، اعتقاد دارد؟ "
البته در یک دنیای آزاد، فعالین سیاسی حق دارند هریک از این دو شیوه را برگزینند و در صورتیکه این انتخاب آگاهانه و با شناخت تعاقبات هریک از این دو نگاه باشد، نه تنها ایرادی به این انتخاب نمی توان وارد کرد بلکه قابل احترام نیز می باشد.
این واقعیت غیر قابل انکار است که سیاست ورزان، به مفهومی که در فوق آمد، در نهایت یک هدف خاص را که معطوف به کسب ویا مشارکت در قدرت سیاسی است دنبال می کنند. در دنیای آزاد هر یک از احزاب سیاست ورز با اعلام جایگاه طبقاتی اشان، بطور نسبتا آشکاری منافع حزبی و طبقاتی خود را اعلام می کنند و وارد مبارزات سیاسی برای کسب و یا مشارکت در قدرت می شوند.
در جمهوری اسلامی اگرچه احزاب به معنای واقعی و شناخته شده آن وجود ندارند اما جبهه بندی های اقتصادی و سیاسی مشخص اند. نظامیانِ تاجر و سرمایه دار، رانت خواران بازار که اکثرا زیر چطر حمایتی رهبری جمهوری اسلامی قرار دارند یک بخش از این جبهه بندی را اشغال کرده اند، و در سوی دیگر این جبهه بندی، طبقه متوسط و مذهبی که به برکت جمهوری اسلامی به یک نان و آبی رسیده اند و فرزندانشان که با برخورداری از امکانات این نظام تبدیل به تکنوکرات های تحصیل کرده شده اند، بخش اصلاح طلب و مدرن این نظام را نمایندگی می کنند. این بخش همانطور که میدانیم امیدشان به آقایان خاتمی و هاشمی رفسنجانی است.
این دو جناح، با پایگاه طبقاتی مشخص ومنافع ویژه خود پایه های اجتماعی و طبقاتی "سیاست ورزی" در جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند. نیروهای سیاسی وابسته به این دو طبقه سیاست ورزان این نظامند که در کادر قوانین و سیاست های کلی آن و برای کسب قدرت، وارد فعالیت های سیاسی و انتخابات پارلمانی و یا ریاست جمهوری می شوند.
البته این دو جناح محدود به نیروهای بقول معروف خودی این نظام نمی گردند و دنباله های آن به بیرون از نظام و خودی های آن نیز کشیده میشوند. اگر در میان خودی های این نظام تکلیف جایگاه و منافع طبقاتی هریک از جناح ها تا حدود زیادی مشخص است، اما منافع و جایگاه سیاسی و طبقاتی دنباله های این دو جناح در میان نیروهای سیاسی خارج از سیستم جمهموری اسلامی به اندازه کافی شفاف و روشن نیستند. به این دلیل که شعار ها و برنامه های "سیاست ورزانه" همراه و در کنار شعارها و اهداف عمومی سیاسی و جنبشی مطرح می شوند و دقیقا معلوم نیست که مدعیان این شعارها و برنامه ها متعلق به کدام بخش از دنیای سیاست هستند. آیا به معنای واقعی سیاست ورز هستند و منافع خاص اقتصادی و طبقاتی را دنبال می کنند ویا "جنبشی و سیاسی" فکر و عمل می کنند.
در اینکه حق هر فردی است که در دنیای امروز آزادانه انتخاب کند که یا "سیاست ورز" باشد و یا "جنبشی و سیاسی" شکی نمی توان داشت، اما اگر این دو حوزه از فعالیت سیاسی آگاهانه و آزادانه انتخاب نشوند و یک فعال سیاسی علی رغم نداشتن منافع خاص طبقاتی، جناحی و حزبی بخواهد بعنوان "سیاست ورز" وارد عرصه فعالیت سیاسی شود مسلما در معرض تهدید سو استفاده توسط اصحاب قدرت که قوانین بازی را از قبل تعیین کرده اند قرار خواهد گرفت. ما در دروان حاکمیت جمهوری اسلامی بارها شاهد این سو استفاده از فعالین سیاسی که علی رغم نداشتن منافع مشخص طبقاتی و جناحی بزور می خواسته اند خود را به جمهوری اسلامی بچسبانند و خود را خودی جا بزنند، بوده ایم. متاسفانه این نوع از فعالین بجز اینکه مرغ عروسی و عزای این رژیم باشند چیزی عایدشان نشده است و همواره دنبالچه و زائده این رژیم باقی مانده اند.

http://haghaei.blogspot.com