یادمان فاجعه ملی
برای انها که زنده اند


کاوه بنایی


• آن روز, آن خیل عظیم در زندانها, اسیر دست قدرت, توانستند با ایستادگی در مقابل جنایت کاران, با جان های شیفته شان, زبان تاریخ شوند, امروز چه روی داده؟ چه تغییری حداقلی پدید آمده که, بستر شعار "می بخشیم, ولی فراموش نمی کنیم" گردیده است؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ مرداد ۱٣۹۲ -  ۱٣ اوت ۲۰۱٣


آنان نتوانستند, بر روی استخوان های کاشته شده ی شما, کاخ آرزوهایشان را بنا کنند. آنان همچنان بر ترساندن، ایجاد وحشت و سکوت قبرستانی, به سراغ جانیان آن روز ها رفتند و تشکیل کابینه امنیتی دادند.
۲۵ سال گذشت. زمان برای فراموشی بخشی از رنج ها!!, زمانی طولانی ست.
جنگ و کشتار تابستان ۶۷, هر دو, با یک سابقه در حافظه مردم این سرزمین جای دارند. آیا انان از جنگ که, به آن همه نعمت, قدرت و ثروت دست یافتند, توانستند تاول های باقی مانده از قربانیانش را درمان کنند؟
قربانیانی بیشمار, از بمباران ها, رزم های تن به تن و جان فسردن در درون سنگرها, آیا امروز آن بازماندگان از یک زندگی حداقل برخوردارند؟ آنانی که, همه زندگی شان, یک تفنگ, قمقمه آب, فانسقه, با قلبی که هر تپش اش در جستجوی دشمن متجاوز, ٨ سال کوهها و دشت ها را, گام زدند, اینک پس از ۲۵ سال که گَرد پیری, بر چهره دارند و تنها خاطراتشان خاک و خون و استخوان و درد است, جان برای زنده ماندن دارند؟
سوی دیگر, جنگ که فسانه اش پایان یافت, جایگزین خلاء پدید آمده, که اعتراض دامنگستر نشود, زندانیان سیاسی در زندانها بودند. انگشت اشاره قدرت متوجه زندان ها گردید. دهها هزار جوان آگاه, که "نه بزرگ", به حاکمیت استبداد دین گفته بودند, چونان لشگری گویا, پویا, از پشت دیوارهای سیمانی و قفس آهنین, آسمانِ قدرتِ بیرحم را نظاره می کردند.
مشاوران اعظم, در جستجوی حل این معما, چاره را در "کشتارِ بیصدا" یافتند.
دست بکار شدند, و آنچه بوقوع پیوست را خاک, خاورانها, ۲۵ سال است, هر سال, دلگزاتر می گویند.
آنان نتوانستند شما را خاموش کنند. آنان نتوانستند بر روی استخوان های کاشته شما, کاخ آرزوهای خود را بنا کنند. شما هر زمان, با صداهائی متفاوت, با چهره های گوناگون, سر از خاک بر آوردید و بانگ بر داشتید که فراموش نخواهید شد.
امروز رئیس جمهور جدید که خود یقینا از مشاوران اعظم آن زمان بود, برای اینکه تیغ بر زخم باز و کهنه آن زمان کشد, دروگران تابستان ۶۷ را بر سفره قدرت نشانده تا به مردم بگوید, ما باز گشتیم به دورانی که هر چه خواستیم انجام دادیم و به احدی پاسخ گو نبودیم.
با سپرن وظایف به آدمکش های سابق, حلقه محاصره را تنگ تر نمودند و با گروگان گیری هایشان, می روند که دورانی از گذار را, از نو کلید زنند.
آیا در چنین شرایطی که مردم دو نیمه شده اند و با شرکت در این نوع انتخابات, با عِلم به اینکه اطلاع داشتند به چه کسی رأی می دهند، ما قادر هستیم سخنِ داد از این بیدادگران بزنیم؟
آنها در ۲۵ سال قبل, این توانائی را داشتند که جنایت را در تابستان ۶۷ و بعد, ابعادی وسیع بدهند و در تمام زندانها , در سرتاسر میهن, با به خدمت گرفتن جانیان داوطلب, بُعدی همه جانبه از انتقام و کشتار را نمایش بدهند. آنان با آن روش, چهره ی جنایت را آشکار کردند و به خاکِ زخمی از دوران سپری شده جنگ, خنجری فروکردند تا همه, صدای فریاد خاموش شدگان را بشنوند و عبرت بگیرند, انان با آن روش توانستند, سکوت قبرستانی فراهم کنند.
فراهم کردن آن شرایط, جز با همکاری, همدستی, همراهی دیگر نیروهای سهیم در قدرت میسر نبود. جائی که سرباز وظیفه ای با دوسال خدمت سربازی از ابعاد جنایت پس از پایان دوران سربازی اش سخن می گوید, کارداران, کارمندان رژیم, نسبت به جنایت آگاه نبودند؟ در بیش از ۲۰۰ شهر ایران آنها خاوران بوجود آوردند. هزاران جوان را به جوخه های آتش و طناب دار سپردند, برای تدارک این همه خونریزی, آیا انها جلاد از آسمان آوردند؟
با این شرایط فراهم گشته و وضعیت موجود, چه کسانی بانی شعار "می بخشیم, ولی فراموش نمی کنیم" هستند؟
آیا کشتار تابستان ۶۷ و دهه ۶۰ را باید وارد معادلات سیاسی کرد؟
آنان, آن جانباختگان, آن روز که, می توانستند با یک کلام, مسیر فراهم شده ی مرگ را دور بزنند و امروز در میان ما باشند, از چه روی, نه به دیکتاتور گفتند و از همه ی هستی شان گذشتند؟
امروز چه نیروئی و با چه انگیزه ای, خاک در بر گرفته ی شان را بر چهره ی خانواده ی جانباختگان, بازماندگان و دادخواهان می پاشد و با تدارک برنامه های خاص, همه ی تلاشش این است تا فاصله بین خود و قدرت غالب را کم کند, تا به آرامش, در برنامه و سیاست هایش برسد؟ آیا نمی توانند با روشی دیگر , و از مسیری دیگر, به معادلات سیاسی خود پاسخ گویند؟
آن روز, آن خیل عظیم در زندانها, اسیر دست قدرت, توانستند با ایستادگی در مقابل جنایت کاران, با جان های شیفته شان, زبان تاریخ شوند, امروز چه روی داده؟ چه تغییری حداقلی پدید آمده که, بستر شعار "می بخشیم, ولی فراموش نمی کنیم" گردیده است؟
هنوز خانواده جانباختگان, بازماندگان, و زندانیان سیاسی ان روزها, نمی دانند, بیشماران را در چه مکانهائی دفن شبانه کرده اند. ابعاد ان جنایات پس از ۲۵ سال آنچنان در پرده ابهام باقی مانده است که, تلاش خانواده جانباختگان, پس از ۲۵ سال با حکم زندان و اعدام * رقم می خورد.
آنانی که تلاش دارند مسیر تبلیغ "می بخشیم" را پیش ببرند آیا در جهت روشن شدن ابعاد فاجعه ملی گام زده اند؟ آیا پس از ۲۵ سال, توانسته اند, ابعاد این فاجعه را مشخص کنند و جانیانی را شناسائی و به مردم معرفی کنند, برایشان آن امکان "می بخشیم" را فراهم کنند و از این راه به شناسائی جانباختگانی که خانواده هایشان پس از ۲۵ سال نمی دانند در کجای این سرزمین دردگستر, از صدا افتاده اند, پرداخته اند؟ یا فقط یک شعار است و پشت آن هیچ نیروئی نهفته نیست؟
برای روشن کردن معمای کشتار ۶۷, زمان ۲۵ سال, زمان سپری شده ی این نوع شعارهاست.
آنها صدای قلب هایشان, از دل خاک شنیده می شود.
نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.

کاوه بنائی ـ رم

*علی صارمی به اتهام   حضور و سخنرانی در خاوران ,شهریور ۱٣٨۶ دستگیر و اعدام شد.