از : سیاوش چشم آبی
عنوان : توضیح درباره اخبار جهنم
مطلبی طنز درباره حضور پور محمدی نوشتم که به نظر اینجانب تعبیر درستی از مطلب نوشته شده من بعمل نیامده است منضورمن فقط نوشتن جنبه تراژیک موضوع بصورت طنز بود به هیچ وجه قصد اهانت به آقای فانی را نداشتم اگر نوشته من رساننده چنین مطلبی بوده امیدوارم پوزش مرا بپذیرید
۵۶۶۰۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : زودرنجی از نقد و برخورد با فعالیت سیاسی و روشنفکری منافات دارد!
جناب فانی، به نظرات منتقدین و ناموافقین دوستار و خیرخواه شما، بویژه سرکار خانم مهناز، توجه و عنایت بیشتری مبذول دارید و نگذارید عینک دودی زودرنجی شما را از تفکر و تعقل و واقع بینی و نور حقیقت محروم کند. شوکه شدن معمولن در نتیجه عدم شناخت کافی و تحلیل نادرست بروز میکند. همچون قانون تکامل تدریجی جانداران برپایه انتخاب و گزینش طبیعی داروین، استوار و محکم و مطمئن تحلیل و برداشت و پیش بینی کرده و چون طبیعت اطرافتان طبیعی و طیفی بنگرید و صبورانه گزینش طیفی کنید و تنها سفید و سیاه را نبینید تا نهایتن تحلیلتان به پور محمدی به عنوان تنها دیو و جلاد نظام ج.ا. فروکاهد و بقیه دولت و حکومت را فرشته و ملائکه عرش اعلا فرض کنید! زودرنجی از نقد و برخورد با فعالیت سیاسی و روشنفکری منافات دارد!
۵۶۵۹۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۲
|
از : مهناز
عنوان : تعبیر امام زمانی
جناب آزموده در یادداشت موجز و مفید خود لبّ مطلب را بیان کردند. همه ما باید یاد بگیریم که کمتر بیکدیگر تهمت بزنیم و بیشتر سعی کنیم مواضع یکدیگر را بفهمیم.
ولی چون آقای صدری طبق سنّت دلنشین ایرانی ضربالمثلی آوردند، اجازه میخواهم که منهم با یک ضربالمثل و بکارگیری ادبیات معمول در فرهنگمان نظرم را عرض کنم.
میگویند "علف باید به دهان بزی خوش بیاید". زیبایی و زشتی امریست نسبی و در چشم بیننده. چهره واقعی جمهوری اسلامی در نظر بعضی بسیار زشت است (نظیر بنده) و در نظر برخی دیگر بسیار زیبا (مثلا حسین شریعتمداری!). اشکالی هم ندارد، تا بوده چنین بوده که لیلی در چشم مجنون زیبا جلوه میکرده.
اشکال موقعی پیش میاید که بعضی اشخاص چهرهای را زیبا میبینند ولی قادر نیستند تشخیص دهند که آیا این زیبایی ذاتیست یا طرف آرایشگر ماهریست. فکر میکنند لیلی را یافته اند و برای وصالش هرچه دارند در طبق اخلاص میگذارند. شب وصال که چهره واقعی از زیر پرده آرایش نمایان میشود شوکه میشوند کهای داد بیداد، محبوب زیبا کریه المنظر از آب درامد (مثلا پور محمدی را وزیر دادگستری کرد و کسی هم صدایش در نیامد!)
مهناز
۵۶۵۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۲
|
از : الف باران
عنوان : باید از این نظام برید و با مردم شد.
آقای خسرو صدری,شما این عفریته خونخوار را هرچقدر دوست دارید سرخاب سفیداب بمالید تا عروس مردم بخت برگشته ایران شود !
۵۶۵٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۲
|
از : ممنون
عنوان : کمتر کسی فریب خواهد خورد
حرف بعضی ها روشن است: از یک طرف به زمینه سازی جنگ و تجاوز بپرداز، و از طرف دیگر کامنت نویس بفرست تا حرف بسیار عامیانه ای را جابیاندازد: آن ها که باید تصمیم در مورد ایران بگیرند تصمیم خودشان را گرفته اند.
نتیجه: کاری به کار زمینه سازان جنگ و تجاوز در اپوزیسیون وابسته و جنگ افروز نداشته باشید.
یک دلیل دیگر هم می آورند با این نتیجه گیری: چون عامل اصلی مشکلات موجود، خود رژیم است (حرف درست) پس آن هایی که با سوء استفاده از چنین امری، خود را برای آماده کردن فضای تجاوز به ایران، بنا به به فرموده و مطابق وظایف محوله، به آب و آتش می زنند گناهی ندارند!
خیر! با این حرف ها و این شیوه ها کمتر کسی فریب خواهد خورد. مخصوصاً خوانندگان این سایت مشخص، و همچنین مانیتور کنندگان سایت های اپوزیسیون در دستگاه های مربوطه آمریکا و اروپا.
۵۶۵٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۲
|
از : جواد آزموده
عنوان : دشمن بداند!!!
آقای خسرو صدری
پیداست یا نظرات منتقدین( برای مثال نظرات خانم مهناز که بسیار مستدل هستند) را نخوانده اید یا کلا مرغ شما یک پا دارد.
شما همه منتقدین را با انگ مدافع "مداخله گران بشردوست" متهم میکنید. اگر قرار باشد چون شما رفتار کنم باید شما را جزو"مشاطه گران رژیم" و "نوکران بی جیره و مواجب و شاید هم با جیره و مواجب باندهای حکومت "بنامم. به نظر شما چنین برخوردی شایسته است؟
شما که مخالف مداخله بشردوستانه هستید برای رفع این مداخله چه کار دیگری جز انگ و تاختن به منتقدین انجام داده اید؟
۵۶۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : سکه کج و کوله خسرو صدر
صدر عزیز
امام زمان بر آن بود که «در اینجا نظرات متضادی نمایندگی شده است.
طرفداران مداخله بشر دوستان کذائی می توانند جزو کامنتگذاران و یا مقاله نویسان باشند و یا نبانشد.
همه را بهتر است که با چوب واحدی نزنیم و عملا آب به آسیاب بشر دوستان نریزیم.
ضمنا از صدرهای عزیز و عزیز کرده چه پنهان که بشر دوستان کذائی برنامه های استراتژیکی خود را از دیر باز تدوین کرده اند و روی میز مبارک شان دارند و به ساز این و آن نمی رقصند.
هپیلی هپو هم نیستند.»
امام زمان بیشک بشردوستان را بهتر می شناسد و عوامل دانا و نادان آنان را نیز.
۵۶۵٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : امام زمان
با تشکر از رضا فانی عزیز. به نظر می رسد که پایه مشترک باور دوستان منتقد ، این تعبیر امام زمانی از تحولات ایران باشد که: "خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد"! یعنی چهره ج.ا هرچه زشت تر، از نظر آن ها بهتر. زیرا اینگونه گویا زمینه پیدا شدن سرو کله "مداخله گران بشردوست!" آماده تر می گردد.
۵۶۵۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : نکته: در ضمن نامواژه های «کلجا»(زادگاه نیاکان جاودان یاد حسین تقوی کلجایی) و هم «کلیبر» در اصل اول ساکن اند
که دیرتر اِعراب پذیرفته اند. با این حساب خود واژه ی کل = آتش انبوهِ آتشگاه، نیز اول ساکن است. در تالشی ماسالی به کلجا ها، بیشتر کلگا = کلگاه، و کل سَر می گویند. و حالا به آن نقاط اصطلاح ایمازدَه = زیارتگاه = امامزاده، را اِطلاق می کنند. این نامگذاری - امامزاده - ربطی به حکومت اسلامی ایران ندارد و بر می گردد به دوران خیلی دور تری.
۵۶۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : در رابطه با آخرین نظر مهناز
با سلام و پوزش پیشاپیش
۱
اسلوب بینشی مهناز سوبژکتیویستی است:
۲
ایشان هیئت حاکمه و یا ج. ا. را می بینند ولی طبقه حاکمه و عملا سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم را نمی بینند.
از این نقطه نظر تفاوت بینشی ماهوی با فانی یزدی ندارند.
۳
مسئله اصلی اما این است که حتی اگر خامنه ای و ولایت فقیه بر کنار شود، دردی دوا نمی شود.
۴
رادیکال بودن یعنی دست به ریشه بردن.
ریشه، مناسبات تولیدی حاکم است.
ریشه سیستم اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری حاکم است.
۵
جمله آخر مهناز نیز نادرست است:
«پور محمدی دشمن من است، ولی شما دشمن من نیستید.»
۶
کسی با کسی دشمنی و پدرکشتگی ندارد.
اختلافات ـ بر خلاف تصور مهناز ـ در وهله اول نه در زوایای بینشی، بلکه در مواضع و سنگر بندی های واقعی و مادی است.
اختلافات بر سر منافع مادی اند.
اختلافات فی مابین اختلافات طبقاتی اند که به شکل اختلاف نظر نمودار می گردند.
تا زمانی که فانی یزدی ها در این سنگر اجتماعی قرار دارند، دشمن توده های مولد و زحمتکش اند.
فرق هم نمی کند که ایشان زندان بوده باشند و یا کسانی را از دست داده باشند و غم بزرگی داشته باشند و یا نداشته باشند.
در مبارزه ایدئولوژیکی نمی توان و نباید چک و چانه زد.
مسئله مرگ و زندگی در میان است.
خطر رفرمیسم کمتر از فوندامنتالیسم نیست.
۵۶۵۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر رضا فانی یزدی عزیز و بر همه سلام
این کامنت شما که از نظر دقت بیان و سوهان خوردگی ی سخن و بجا نشینی واژه، متنی علمی را می مانَد؛ گر نیک بگشایی هر جمله دفتریست.
من نه شما عزیز را می شناسم و نه آشنایی عمیقی با شما دارم؛ و نمی دانستم که زمانی بندی بوده اید، در انباری زندگی کرده اید، شکنجه دیده اید، از نزدیک شاهد از دست دادن دوستان و رفقای خود بوده اید و نزدیگان خود را از دست داده اید. ولی به واژه و جمله که باردار اندیشه است تقریبن نیک آشنایم.
قبل از هر چیز همدردی عمیق مرا بپذیرید. دستتان را گرم می فشارم.
پیش از این از مردمان کنشی و واکنشی نوشتم و تا وقت مردم را نگیرم تکرار نمی کنم تا پیوسته برای بسیاری از عزیزان زیره به کرمان نبرده باشم؛ گرچه آدمی گاه مجبور به تکرار می گردد زیرا گیرنده های بعضی مردم در دو قرن مسموم ما اغلب زنگ زده اند و بد کار می کنند.
من کامنت شما عزیز رنجدیده را مانند شعری ماندگار دریافتم - خواندن و فهمیدن با دریافتن فرق اساسی دارد.
ای کاش ما بجای آزردن یکدیگر کمی دل های زخمی را شاد می کردیم. و افسوس که این هنر بزرگ انسانی را بشر خشمگین و مسموم دو قرن ما دارد نه کم کم، بلکه با سرعت به فراموشی می سپارد!
آنجا که از عادت شدن و کرخت گشتن می گویید، این سخن دقیقن علمی است. بد بختانه روان آدمی طوری است که با جنایت و یا شرایط خیلی بد هم عادت می کند. یعنی برایش آن شرایط غیر عادی، در عین رنج و بیداد، عادی می گردد. یعنی همان را زندگی می بیند! از سوی دیگر همین ویژگی غریب باعث بقای آدمی گشته.* نوشتم بد بختانه زیر این فراموشی ها همانطور که شما نوشته اید، باعث ادامه ی بی عدالتی می شود و بدتر شدن شرایط زندگی را در پی دارد.
* ولی همین ویژگی انسان که می تواند بد را خوب ببیند، بسیار گاه نجات بخش است. یعنی باید آنطور باشد، زیرا در غیر این صورت انسان تاب نمی آوَرَد و می میرد.
زیرا اگر تو در شرایط بدی افتادی و همه چیز و همه جا را بد و سیاه و بی روزن دیدی، نهان تو توان پذیرش آن همه اندوه را ندارد. پس در اوج سیاهی و پلیدی پی شادی می گردد تا خود را نجات دهد. پی زیبایی که داستایوسکی می گوید:« جهان را نجات خواهد داد» می گردد.
خیلی ها خاطرات دوستان را در حد شنیدن یک نقل - قصه - می بینند. در حالی که آدمی وقتی صادقانه و از صمیم دل می گوید، گاه در چند جمله، جهانی از سخن را به نمایش می گذارد. زندانی ای که که تخم خرما را - اگر اشتباه نکنم از ایرج مصداقی عزیز خوانده ام - در داخل آفتابه۱ سبز می کند و دور از چشم دیگران و در تنهایی نزدیک به مطلق خود - مطلق از نظر زیستی و اجتماعی - آنها را به عنوان زندگی بخش در می آوَرَد و به آنها به عنوان نشانه های زیبای هستی و رویش و ادامه ی حیات می نگرد؛ انسان ژرف اندیش آن کار و نگریستن را در حد قصه و یا برای همدردی فقط نمی خواند، از آن همه شگرفی وجود پیچیده ی آدمی زندگی می آموزد، تجربه می کند؛ و چنان انسانی بیشک زیبا زیستن را در هر شرایطی با یاد دارد.
پس این دوری از واقعیت های غریب و تلخ، که در وجود بسیاری از مردم وجدان را کرخت می کند؛ و شخص را خوگر جنایت و خیانت می سازد؛ برای انسان در پی آزادی، نجات بخش نیز می باشد. آزادی از هر بندی.
و این همه در مجموع نام اش زندگی آدمی است.
به عبارتی دیگر:
خاطرات دست رَس*
تلخ و شیرین است و گس
*و خوش به حال کسانی که به بعضی خاطرات خود دست رسی ندارند.
زیرا دیگرانی که نمی توانند فراموش کنند، در جیب جان، در نهان، پیوسته یک شکنجه گر دارند؛ یعنی گویی با دشمن خود، بر علیه خود دزدکی پیمان بسته اند و سَر دارند!
زیر نویس ۱ - شاید برای خیلی ها عجیب باشد که چرا ظرفی که اغلب با آن به موال می روند، و یا برای دست شستن از آن سود می جویند، «آفتابه» اش نامیده اند.
در این نامواژه حرف «و» به «ف» تبدیل شده است. اصل آن آوتابه است. اگر آن کهن فراز را به فارسی دری بر گردانیم، می شود تابه ی آو = تابه ی آب.
حال خواننده می گوید: اوضاع که بدتر شد. ظرف دست شویی به تابه چه ربطی دارد!؟(سلطان چشم اش درد می کرد. حکیم آمد و گفت: پایش را حنا بگذارید. فضولی در جمع نشسته بود، گفت: پا به چشم چه ربطی دارد!؟ حکیم گفت: همان ربط را دارد که اگر خایه هایت را بکنند در صورت تو مو در نمی آید)
جهان کم نظیر زیبا و پر پیچ واژه ها دقیقن چنان است. یعنی خواننده ی فارسی زبان و کلن فارسی خوان وقتی آفتابه، را می بیند به یاد آفتاب کوچک می افتد. در حالی که این واژه هیچ ربطی به آفتاب ندارد. بلکه آو = آب، است که به آف، تبدیل شده گره باز و گیجکار.
تابه همان تابه است که می شناسیم. و این بر می گردد به آفتابه های چدنی و مسی که زمانی در آنها آب جوش می آوردند برای چای و قهوه و ... و بعد ها بی آنکه به معنی اش دقت کنند همان نام که محتوای آن آب جوش است، را بر ظرف دستشویی نیز نهادند!
یاد آوری: همه شما عزیزانی که کتاب بسیار ارزشمند کلیله و دمنه را خوانده اید به یاد دارید که وقتی شیر ها حمله کردند و شیر پیشتر سوخته شده بر اثر آب جوش، در زیر قرار گرفت و دیگر شیران بر بالایش رفتند تا مرد شیر آزار را با چنگ و دندان از درخت جدا کرده به زمین کِشند؛ ناگهان خاطره ی مرد یاری کرد که با صدای بلند گفت: آفتابه بیاور! = آب جوش سوزان بیاور! که شیر فوندامِنت - پاکار آن ساختمان زنده ی موقت - بیدرنگ پا به فرار گذاشت.
آن آفتابه ی کلیله و دمنه، همان آفتابه ی اصلی است که در آن آب تاب می دادند، یعنی گرم می کردند، جوش می آوردند.
برگست به اصل سخن: بیایید بیش اینها با هم مهربان باشیم.
و اگر از هم انتقاد داریم؛ بیایید مانند انسانی علمی و اهل بحث و تحلیل، روشن و بی گره بیان داریم، تا نتیجه اش بدرد جوانتر های ما بخورَد. تا نسل آینده را سوی چراغ سخن ما راه بنماید. سال هاست داریم همدیگر را به هر بهانه ای چنان می زنیم که گویی با جنایتکاران طرفیم! و بی خبریم که آن پشت نشسته اند و به ما می خندند!
عزیز هموطنلَر! آن اتاق پشت دیوار، آن خنده را اگر دیدیم بردیم؛ وگرنه ز دست خود خوردیم.
البته این سخن شامل آنهایی که مأمورند و معذور نمی شود؛ آنها آزادند.
در ضمن من واژه ی یزد را عمدن بکار بردم زیرا در طول عمرم مردم شریف، زلال، خوشدل و خوش اندیش و تالش تیپ، از آن سامان فراوان، بیشمار دیده ام.
تالش تیپ را از روی خود خواهی بکار نبردم. تجربه ی زندگی خود را نوشتم از زلالی آن مردم بسیار مظلوم. رنج و مظلومیت تالش های مهربان و دلیر و مهمان نواز را حتی با سرخ پوستان نمی توان مقایسه کرد.۲
همه ی مردم جهان عزیز اند و قابل احترام؛ ولی بعضی مردمان ویژه اند. از جمله مردم بیلاروس را اینگونه دیده ام؛ در حالی که در دو قدمی آنها روس و اکراینی نیز می زید که مردمی دیگرند. گاه دلیر، عدالتخواه، مهربان، آزاده و شریف بودن و بزرگواری بخشی از هستی جدایی ناپذیر آدمهاست.
هیچ یادم نمی رود از بانوعی اهل دانش و کتاب از روسیه پرسیدم: نظر شما در باب مردم بیلاروس چیست؟
بسیار کوتاه جوابی تاریخی و شفاف به من داد و گفت: آنها هم مثل ما روس ها و اکراینی ها هستند. خیلی شباهت ها با هم داریم؛ ولی از ما بهتر اند.
نیمه های شب از دشت مغان به اردبیل رسیدیم؛ پیر مرد در را باز کرد و نپرسید از کجا آمده اید و چه می خواهید، گفت: شام خورده اید؟
وقتی زیبایی این همه دلنشین و حتی نجات بخش است؛ چرا باید به زشتی سلام کرد، درون خود را آزرد و دیگری را نیز!؟
راستی، چرا!؟
چه چیزی بعد از آن آزار نصیب آزاری می گردد!؟*
* آزاری، کسی که دیگری را آزار می دهد.
آزاری(تالشی) = پَرتَوی، شهری = پارتی = دیوانه سر = کسی که به دیگران حمله ور می شود.**
** لطفن شهری به معنی پارتی را با شهرنشین اشتباه مگیرید.
حال که آتش کامنت آقا رضا کتری وجود ما را به جوش آورده بگذار دو نکته نیز که مدتهاست در ذهن من است و مربوط به این بحث نیست، اما مربوط به کامنت نویسی پای سایت خوب «اخبار روز» می باشد را نیز بیان دارم.
من در تحقیق شیوه ی خاص خود دارم. همه جوری کار من با کار دیگران فرق دارد. مثلن به واژه ها لغتنامه ای نمی پردازم، از شیوه ای رمانی و ریسه ای سود می جویم. و عادت دارم تا از نظر علمی مرز ها را مشخص سازم از واژه ی کهن و نوین سود می جویم. مثل زبان های کهن و زبان نوین فارسی دری. و یا فرهنگ نوین و کهن. این سخنان من به هیچ رو ربطی به نژاد گرایی حقیرانه ی بعضی مردم ندارد. ولی بار ها دیده ام که بعضی افراد سو استفاده چی پشت نامی مخفی شده اند و این دیدگاه علمی مرا خرابکارانه با کژ سلیقه ی خود به نمایش گذاشته اند. و حتی گاه دیده ام که افراد شریف عدالتخواه و انسان دوست به آن در اطلاعیه و یا متنی اشاره کرده اند! که بی هیچ تردیدی در اشتباه بودند.
واژه ی کهن و نوین از نظر من برای مرز بندی است. زیرا هر شکلی از واژه ها بار تاریخی زمانه ی خود را دارد.
بگذارید براتون مثال مشخص بزنم.
شما وقتی می نویسید پیلتن = پلَ تن = تنِ بزرگ، و یا وقتی می نویسید پرس پولیس = پرسَ پولیس، کوروش، کلیبر، کلجا، به هزاره ها چشم دارید. و این فرهنگ و شکل واژه از نظر علمی کهن است. بُن در دیر و دور تاریخ دارد. ولی اگر همین واژه ها را به اشکال زیر بنویسید: تنِ پیل، پولیسِ پرس، کورش، برِ کل = نزدیک آتشگاه بزرگ، جای کل = جای آتش انبوه، شما اشکال واژه های کهن را به اشکالی نوین - فارسی دری، یعنی دارای کسره مضاف بدل کرده اید. در حالی که زبان های مادر فارسی دارای فتحه ی مضاف هستند.
کلجا = کلَ جا = جای آتش انبوه عبارت است از کل + فتحه ی مضاف زبان های کهن ایرانی + جا. آندفعه وقتی حسین تقوی کلجایی سفر کرد، برای استاد حسن کلجایی گرامی نوشتم: در ضمن همین کل و یا آتش انبوه است که آذربایجان کهن در آن بُن دارد. هنوز وارد کلیبر نشده، از دور کلگاه های آتشفشانی یا گاز های طبیعی که زمانی می سوختند، خود می نمایند چو امضای روشن تاریخ.
این را نوشتم تا هم عزیزان انساندوستی که از زبان علمی من برایشان سو تفاهم پیش آمده بود، رفع گردد. و هم خرابکاران شاید شرم بکشند. درست است که آنها خرابکار حرفه ای اند؛ ولی به هر حال انسانند و قابل تلنگر خوردن.
من از همه بخاطر این دراز نویسی ها پوزش می خواهم، گاه چاره ای نیست. حد اقل من توان آن را ندارم در یکی دو جمله این درد دل ها را آنگونه خلاصه کنم که همه دریابند.
می توان در یکی دو جمله هم نوشت؛ سوال اما این است که: آیا همه می گیرند؟
سوال مهمی است، نه؟
در ضمن جدا از این دراز نویسی ها، یکی از کار های اصلی من افشره نویسی و افشره گویی است هم در شعر و هم در رمان. امیدوارم به زودی با این دست کار های من که دور از جهان کامنت نویسی و توضیح پذیری است نیز بتوانید آشنا شوید.
نکته ی دوم را در فرصتی دیگر می نویسم.
پیوسته پیروز و شاد باشید
۵۶۵۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۲
|
از : ممنون
عنوان : تکمیل کامنت قبلی
در تکمیل کامنت اول، بعد از خواندن کامنت از دل برآمده و لاجرم بر دل نشیننده ی رضا فانی یزدی، که هرگز او را ندیده ام اما فکر می کنم خیلی انسان صمیمی و بی شیله پیله ای است، این را هم اضافه می کنم:
خیلی ها با استفاده از نقاط ضعف خاتمی، و با برشمردن این نقاط به علاوه تهمت و ناروا و دروغ و جعل، هدف اصلیشان نه خود خاتمی، بلکه کل جنبش سبز است که خاتمی فقط یکی از افراد نه خیلی هم جدی یا مهم آن به حساب می آید.
آن ها این طور فکر می کنند:
اگر جنبش سبز از میان برود یا بدنام شود، چون نیروی جدی مستقل و غیر وابسته دیگری که بتواند تأثیرات آنی بر سرنوشت ایران داشته باشد فعلاً در صحنه نیست، در صورتی که روحانی (که هیچ ربطی به جنبش سبز ندارد) نتواند مشکلات با غرب را کم کند، خواه و ناخواه جنگ طلبان در اسراییل و غرب موضع دست بالا را در مقابل رقیبان خود پیدا می کنند، و مجموعه جهان غرب به این نتیجه می رسد که باید از طریق تجاوز نظامی به ایران، وارد عمل شود.
علت تبلیغات این ها علیه روحانی هم به دلیل کار های بد او نیست، و فقط به خاطر ترس از موفق شدن او در تنظیم ارتباط با غرب است.
این ها چه کسانی هستند و عمدتاً وابسته به کدام جریان؟ لازم نیست من بنویسم. همه می دانند.
در مورد سخن گفتن غیر مستقیم این ها با مانیتور کنندگان سایت های اپوزیسیون در غرب و به خصوص آمریکا ، که در کامنت قبلی به آن اشاره کردم، فعلاً توضیح بیشتر نمی دهم و فقط این را اضافه می کنم که نه تنها اظهار نظر و کامنت که راحت تر است، بلکه ارسال بعضی مقالات جهت گیری شده با نام های غیر واقعی، و سوء استفاده از حسن نیت گردانندگان سایت های اپوزیسیون هم از رایج ترین شیوه های این هاست.
اما مشکلی که این ها دارند این است که آن از ما بهترانی که به کار مانیتور مشغولند آن قدر ها هم نادان نیستند و غالباً از آموزش ها و تجربه های لازم برای تشخیص نیت این ها برخوردارند.
۵۶۵۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۲
|
از : رضا اسدی
عنوان : افشاگری و یا گلایه مندی از حکومت اسلامی؟
آقای فانی، تا آنجایی که محتوای مطلب شما به افشاگری و نوشتن درد و رنجی که متحمل گردیده اید بر میگردد، کسی معترض بیاناتتان نبوده و نیست. و این گلایه مندی و اعتراض شما از رییس جمهور جدید مبنی بر قرار دادن آقای پور محمدی در مسند وزارت است که موجب انتقاد و اعتراض خواننده ها گردیده است.
اتفاقا موارد متعددی که در مورد پور محمدی ردیف نموده اید دلایل محکمه پسندی برای آن دولت در قرار دادن ایشان بر راس این وزارتخانه می باشد، چرا که وجود چنین افرادی از صدر اسلام تا کنون در حکومت هایی که به نوعی از این آیین تبعیت نموده اند رسمیت داشته و آنها مورد تشویق و دریافت پاداش قرار گرفته اند.
۵۶۵۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۲
|
از : مهناز
عنوان : آقای فانی با تشکر از پاسختان
آقای فانی،
پاسخ شما احتمالا خطاب به سایر فعالان سیاسی و کسانیست که نظیر خود شما در صحنه حضور دارند و از خود مایه میگذارند، نه افراد ناشناسی مثل من که در پشت صحنه هستیم و خود را در معرض قضاوت قرار نمیدهیم. ولی با این وجود، چون منهم از کامنت گذاران زیر مقاله شما بودم خود را مورد خطاب شما میبینم و مایلم نظر انتقادیم را کمی بسط دهم. فکر میکنم که بسیاری از تنشهای فکری بخاطر اینست که افراد از زوایا و دریچههای متفاوت به دنیا مینگرند و در نتیجه با وجودیکه دو نفر ممکناست ظاهراً به یک پدیده نگاه کنند آنرا کاملا متفاوت از یکدیگر میبینند. به عنوان مثال، تیتر مقاله شما "تبرئه یک جنایتکار حرفه ای" است. منظورتان هم اینست که روحانی با انتخاب پور محمدی بطور ضمنی او را تبرئه کرده. مطمئنم که افراد زیادی نظیر من که به شما خرده میگیرند با این نظریه شما موافق هستند. مساله اینجاست که از نظرگاه من حمایت شما از روحانی نیز تبرئه ضمنی نه یک جنایتکار، بلکه مجموعه جنایت پرور جمهوری اسلامی است. شما از این دریچه نگاه نمیکنید، و طبیعتا واقعیت را طور دیگری میبینید. نه دید شما و نه دید من واقعیت مطلق نیستند، و البته اشخاص زیادی با هر دوی ما مخالفند.
نوشته اید که معترضان شما سوراخ دعا را گم کرده اند و بجای مبارزه با پور محمدی شما را به محاکمه میکشند. اینجا هم دوباره این تنش و اختلاف نظر بخاطر اینست که شخصی نظیر من و شما به پدیده قدرت گیری پور محمدی از دو دریچه کاملا متفاوت مینگریم. از دید من مبارزه با پور محمدی مستلزم خشکاندن زمینیست که او از آن ارتزاق میکند. شما معتقدید که نه، باید به این زمین آب و غذا رسانید ولی بصورت استراتژیک که علفهای هرز از آن بهره نگیرند. از دید من جای جای این زمین را علف هرز گرفته و پور محمدی و همراهانش آنچنان ریشه عمیق و وسیعی دوانده اند که نمیشود با قطع یک شاخه یا جابجا کردن آن از این سمت به آن سمت آنرا از بین برد. شما به هرکجای این زمین آب بدهید علفهای هرز بیشترین رشد را میکنند.
اگر من فکر میکنم شما دچار توهم هستید هیچ ارتباطی به تجربه عمیق و دردناک شما ندارد. دوباره، مساله بر میگردد به اختلاف جهت نگرش به یک پدیده. از دید من انتظار اینکه اصلاح طلبان بخاطر انتخاب پور محمدی اعتراض کنند عدم شناخت آنها را میرساند. این به معنی آن نیست که مردم تغییر نمیکنند، ولی جمهوری اسلامی مکتبیست ایدئولوژیک و تمامیت خواه. تغییر مورد نظر شما تنها با گسستن از "نظام" امکان پذیر است، نه در درون آن. آنان که دغدغه ماندن درون نظام را دارد اصلا نمیتوانند به کسی مثل پور محمدی اعتراض کند. عوامل رژیم و جنایات بیشمارش مانند یک شبکه تار عنکبوتی همه به هم متصلند. اگر کسی دست به بریدن یک گوشه آن زد باید آماده باشد که تا پایان راه برود. چگونه کسی که میخواهد در قدرت و حاکمیت بماند حاضر است شبکه هستی خود را بلرزاند؟
یکی از مسائل اصلی مورد اختلاف دو دیدگاه همانست که شما نوشته اید: " هر کسی اعتراضی کرد و یا دنبال مفری برای کمی بهتر شدن اوضاع زندگی مردم بود... " یکبار دیگر، از دید منتقدان شما (با پوزش از اینکه از جانب دیگران نظر میدهم)، این نوع نگرش کاملا قلب واقعیت است. یک مثال میزنم. اگر کسی شخصی را گروگان بگیرد و با تهدید از او باج خواهی کند معمولاً دو نوع برخورد محتمل است. یکی میگوید برای تخفیف خطر باید باج بدهیم، و دیگری معتقد است که باج دادن یعنی تحکیم و تشویق و گسترش گروگان گیری. اینکه ما با جمهوری اسلامی کنار بیائیم تا مفری برای کمی بهتر شدن اوضاع بیابیم از زاویه دید من باعث فلاکت و بدبختی بیشتر و روز بروز مردم است. مبارزه با ظلم لزوماً با توپ و تفنگ نیست، ولی با مسالمت و کنار آمدن و معامله کردن هرگز نمیتوان یک ظالم مطلق خواه را به عقب راند. درست برعکس، هرچه شما بیشتر سازش کنید او فربه تر خواهد شد. من معتقدم که در ۱۶ سال اخیر اگر فعالان اجتماعی و سیاسی بجای بازی در زمین جمهوری اسلامی تمرکز را بر مخالفت آشکار و مقاومت مدنی گذاشته بودند پیشرفت بیشتری محتمل بود. ولی متاسفانه چنین مبارزهای مستلزم چشم پوشی از قدرت سیاسی است. تمام تلاش و تمرکز اصلاح طلبان برای گرفتن قدرت سیاسی و سهم خواهی از "منافع" رژیم بوده نه مبارزه برای حق مردم. به همین دلیل هم هرگز نه قادرند و نه مایل که رو در روی نظام بایستند و مثلا به انتخاب پور محمدی اعتراض کنند.
اگر شما بتوانید دیدگاه طرف مقابل را درک کنید (نه اینکه با آن موافق باشید) فکر میکنم میتوانید بفهمید که چرا شخصی مثل من به جای پور محمدی شما را مخاطب قرار میدهد. پور محمدی دشمن منست، ولی شما دشمن من نیستید. زمینه رشد و بقای پور محمدی رژیم حاکم بر ایران است. از دید من مبارزه با پور محمدی هنگامی امکان پذیر میشود که دوستانی نظیر شما با حمایت از بخشی از جمهوری اسلامی به رشد او یاری نرسانند. میدانم که شما با نظر من مخالفید. ولی امیدوارم توانسته باشم حد اقل ریشه این اختلاف نظر را تا حدی توضیح دهم.
مهناز
۵۶۵۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۲
|
از : رضا فانی یزدی
عنوان : مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
از دوست گرامی ام بهزاد کریمی تشکر می کنم برای نوشته مهربانانه اش و با اینکه به قول خودش در برخی موارد نظرات متفاوتی داریم ولی اختلاف نظر ما هیچ وقت نه مانع درک ما از هم دیگر شده است و نه در سلامت یکدیگر شک و شبه ای کرده ایم .
بهزاد عزیزم من از همان دوران کودکی سیاسی بنای ام بر این بوده و تصمیم گرفته ام که انسانیت و وجدان را هرگز فدای هیچ مصلحتی نکنم و تا زنده هستم امیدوارم به این عهد پایبند باشم. تاسفم این است که در دوره ای از زندگی ام سیاستی را در پیش گرفتم که با اینکه در تصمیم گیری های آن و سیاست پردازی اش کمترین نقشی نداشتم ، ام متاسفانه سیاستی بود که به مصلحت چشم بر بسیاری جنایتها بست و امثال من هم که در دوران کودکی سیاسی به سر می بردیم دنباله رو اش شده بودیم، گرچه در رفتار های خصوصی خود و در زندگی عملی ام هرگز در عمل آن سیاست را پیش نبردم ولی متاسفانه هیچ گاه اعتراضی هم نکردم و این غم کج فهمی سیاسی از آن دوران همیشه مرا سرزنش کرده و همچنان با من زندگی می کند . در سیاست به نظرم تا آنجا که به توجیه جنایت و جنایتکاران و همراهی با آنها نکشد ، شاید غلط نباشد که راه گفتگو را باز گذاشت و تلاش کرد که مسیر تحول هموار گردد با کمترین هزینه ها اگر ممکن باشد. افراد و نظرات آنها هم همیشه در حال تغییر است و ما به تجربه دیده ایم که خودمان و دوستان نزدیکمان تا چه اندازه تغییر کرده اند ، پس نباید به تغییر هم نگاهی انحصار طلبانه داشت که فقط مال ماست و دیگران از آن محرومند و حق تغییر در مبانی فکر و اندیشه و سیاست را ندارند ، ولی این به این معنا نیست که جنایتکاران با این بهانه از زیر بار محاکمه و مجازات شانه خالی کنند ، حتی اگر تغییر کرده باشند و به گناه خود هم اعتراف کنند ، باز مجرم مجرم است و مستحق مجازات.
با اینهمه توجیه و سکوت در مقابل جنایت هرگز جایز نیست، چرا که به عادت تبدیل می شود و به قول معروف همان دفعه اولش سخت است و بعد وجدان انسان کرخت شده و کم کم حالت عادی پیدا می کند.
به هر حال ممنونم از محبت و توجه ات به این مطلب که هر چه هم بنویسیم باز کم است .
از سعید و و سهراب مبشری و سیامک فرید عزیز هم برای حمایت قلبی اشان ممنونم، و حمایت آنها خستگی را از تن و وجودم در می آورد و کمکم می کند که باز بنویسم .
دوستانی مدعی شده اند که دچار توهم هستم، آنها یادشان رفته است که کسی که با این شکنجه ها دست و پنجه نرم کرده و با واقیعت خشونت این حکومت بی واسطه روبرو شده و رنج و دردش را تحمل کرده ، همین ما هستیم که در زندان ها بهترین سالهای زندگی امان را گذراندیم ، عده ای از ما را کشتند و بقیه ما هم جان بدر برده ایم و حالا داریم حکایت آن دوران را باز گو می کنیم و آقایان و خانم ها می فهمند در آن سالها بر ما چه گذشته است و جالب این جاست که اینها به من و امسال من می گویند که دچار توهم هستیم . در حقیقت آنچه از حرف این دوستان می توان نتیجه گرفت این است که هیچی نگو چون حکومت هنوز دست همین آدم کش هاست و هیچ چیزی تغییر نمی کند ، معنئ عملی حرف این ها اینست که آقای پورمحمدی خوش آمدی ، ما هم کاری به کارت نداریم ، باز هم هر جنایتی می توانی بکن ، چون تو جنایتکاری و ما هم انتظاری جز این از تو نداریم . روحانی هم از قماش توست و اعتراضی به او هم نیست . مردم هم که رای دادند گویا دنبال باز گشت همین جناتکاران به قدرت بودند.
اگر قرار بود به حرف این دسته از دوستان می کردم باید ساکت نشسته و حرفی نمی زدم ، نمی دانم آنها آنوقت چه برای گفتن داشتند ، چون ندیده ام آنها خود چه کرده و کدام اعتراض را سازماندهی کرده اند که من مانع کار آنها بوده ام و تازه حواسشان نیست که اگر من همین خاطرات را نگفته بودم آنها قرار بود به چه کسی گیر دهند و یقه بگیرند، به نظر می رسد که این دسته از دوستان سوراخ دعا را بد جوری گم کرده اند و به جای اینکه با پورمحمدی طرف شوند من زندانی سابق را می خواهند به محاکمه بکشند .
اینهم یکی از همان داستان های غم انگیز ما به اصطلاح مخالفین خارج نشین است. ما مشهدی ها ضرب المثلئ داریم که می گوید : دلاک ها وقتی بیکار می شوند پشت هم را کیسه می کشند، حالا حکایت این دوستان است کار دیگری ندارند و این شده کار آنها که هر کسی اعتراضی کرد و یا دنبال مفری برای کمی بهتر شدن اوضاع زندگی مردم بود، با حالتی از خود راضی که کمی هم تهوع آور شده ایراد گیری کنند و به خیال خودشان با چپ نمایی به کمک راست ترین و محافظه کارترین جناح های حکومت آمده و صدای اعتراض را خفه کنند . اینهم یک نوع سرگرمی است که اینها را خوشحال می کند.
از مدیریت اخبار روزنیز تشکر می کنم که نظرات دوستان را بدون کمترین سانسور چاپ می کند حتی وقتی پر از اهانت و توهین به نویسنده است .
رضا فانی یزدی
۵۶۵۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۲
|
از : رضا اسدی
عنوان : برخورد احساسی و وارونه دیدن واقعیت ها
جناب فانی، این کابوسی که دستگاه عصبی شما را در حد "زهرمار" نمودن مسافرتتان تحریک کرده است، ناشی از انتظارات ساده انگارانه، احساسی و غیر منطقی امثال شما از وقایعی است که در ایران به وقوع می پیوندند. اکنون شما در کشوری زندگی میکنید که فضای اجتماعی و سیاسی آن کاملا با آنچه در مغزتان تل انبار نموده و همیشه در کوله پشتی اتان حمل میکنید متفاوت است.
من نمی دانم دلیل مسافرت شما چه بوده است، اما این را میدانم که غربی ها در هر شغل و مقامی به دو دلیل مسافرت میکنند. یا به تعطیلات می روند و یا اینکه سفرشان در رابطه با ماموریت های شغلی است که در هر دو مورد چنان با برنامه ریزی دقیق و سازمان دهی شده انجام می گیرد که با شنیدن هیچ خبری مسافرت زهر مارشان نمی شود. و این ما هستیم که ساختمان فکر و ذهنمان را از ابتدا آنچنان مغشوش و سر در گم نموده اند که با شنیدن یک خبر نه تنها مسافرت را به خودمان تلخ میکنیم بلکه بر کام اطرافیانمان هم زهر مار می نماییم.
استنباط من با خواندن مقاله شما اینگونه است که شما حکومت اسلامی در ایران، با رییس جمهور منتخب کنونی را پذیرفته اید و فقط به انتخاب آقای پور محمدی به عنوان وزیر دادگستری معترض هستید.
مگر شما منکر این هستید که هر حکومت و یا هر سیستمی بالاترین پست و مقامش را به افرادی میدهد که در جهت اهدافش فعالتر و سر سپرده تر بوده باشند؟ یکی از شاخص های سرسپردگی هم سرکوب و سر به نیست نمودن مخالفان آن رژیم و یا نظام است.
حتما خوب میدانید که در ارتش آن افسرانی به درجه بالاتر می رسند که بیشترین فرمان برداری را از فرمانده خود داشته باشند، و آن کسانی به درجات ژنرالی میرسند که بر روی سینه اشان پر از مدال گردد و بتوانند با تمام وجود وابستگی خود را در جهت رساندن آن نظام به اهدافش نشان دهند.
بقدری مدال شجاعت برای حفظ نظام اسلامی به سینه امثال آقای پور محمدی آویزان شده است که نه تنها بر کنار نمودن و یا بکار نگرفتن آنها از عهده آقای روحانی ساخته نیست بلکه هر کس دیگری هم که بجای ایشان قرار بگیرد ناگزیر از این انتخاب خواهد بود، چرا که همه آنها دربست متعلق به همین نظام عقیدتی هستند.
چنانچه زبانم لال شما به کج فهمی دچار نگردیده و قادر به پذیرفتن این واقعیت ها باشید مسافرت زهر مارتان نخواهد گردید.
۵۶۵۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۲
|
از : ممنون
عنوان : چیزی نمی ماسد!
از نقطه ضعف های خاتمی، چیزی به طرفداران بمباران ایران توسط اسراییل و آمریکا نمی ماسد.
خاتمی آدم چندان موجهی نیست و در هرصورت جزو این رژیم است، و موضعگیری های مطلقاً غیر قابل توجیه هم کم نداشته است. اما بعضی ها که خیلی زیادی و به صورت هیستریک از او بد می نویسند، از او می ترسند و ترسشان را این طوری بروز می هند. بدون آن که متوجه باشند که دیگران متوجه می شوند!
تجربه من نشان داده است که این دسته، نه همه مخالفان و منتقدان خاتمی که من هم یکی از آن ها هستم، مشکلشان با خاتمی به خاطر نظر مثبتی است که بسیاری از دولتمداران جهان غرب نسبت به او دارند و به همین دلیل تا او و امثال او هنوز حضوری اگرچه کمرنگ در صحنه سیاست ایران داشته باشند، با ایران «مماشات» می کنند و میدان را به آن دسته از سیاستمداران که مخالف «مماشات» هستند و معتقدند که باید بالا و پایین ایران را به بهانه رژیم حاکم بر آن یکی کرد نمی دهند.
اما نه! از نقطه ضعف های خاتمی، چیزی به طرفداران بمباران ایران توسط اسراییل و آمریکا نمی ماسد.
نمی ماسد که نمی ماسد!
از ما بهترانی که در آمریکا و اروپا سایت ها ی اپوزیسیون ایران را مانیتور می کنند، آن قدر ها هم پرت و بی خبر و کم تجربه نیستند که بعضی ها فکر می کنند. نمی شود سرشان را راحت کلاه گذاشت!
خیلی ممنون
۵۶۵۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۲
|
از : الف باران
عنوان : در این نظام فرقی بین آیت الله خوش خنده و دیگر آیت الله دلهره ایها وجود ندارد.
"..با کنجکاوی به لیست وزرای احتمالی آقای روحانی نگاه انداختم. خشکم زد. دلم شکست. غم دنیا انگار بر دلم افتاد. وقتی اسم پورمحمدی را در لیست وزرا دیدم. سفر از آن روز به بعد زهرمارم شد و هنوز شوکه از اینکه چگونه و چرا آقای روحانی، با انتخاب او در مقام وزارت دادگستری به تبرئه ی این جنایتکار حرفه ای اقدام ورزیده است."
آقای رضا فانی ، تیتر مقاله قبلی شما " فرصتی را که نباید از دست داد" بود ! این گونه طرز فکر و سیاستها متعلق به افراد و سازمان هایی است که افق سیاسی کشوری را فراتر از نوک بینی خود نمی بینند و یا به عبارات دیگر نظام و افراد وابسته به آنرا نه از پایگاه طبقاتی بلکه بر مبنای دادههای ظاهری قیاس مینمایند. تفاوت خط مشی سیاسی افراد منتخب شده در این نظام ، تفاوت با شمشیر عریان و یا با پنبه سر بریدن است. در این نظام فرقی بین آیت الله خوش خنده و دیگر آیت الله دلهره ایها وجود ندارد. هر ملا و آیت الله ناشناسی هم برای سمت وزارت اطلاعات و یا دادستانی کشور بگمارند در آیندهای نه چندان دور به یکی از خون آشامترین ولایت سفیه مبدل خواهد شد. تعلیم و تربیت افراد در این نظام تعلیم خون خوارگی و مبارز کشی است . این خوش خیالی شما را دیگران هم در گذشته داشته اند.
۵۶۵۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۲
|
از : مهناز
عنوان : آقای فانی، غصه نخورید...
جناب فانی به خودتان زیاد سخت نگیرید. کمی صبر کنید، بزودی این را نیز فراموش خواهید کرد و غم دنیا از دلتان برداشته خواهد شد. مگر نه اینکه آثاری از دلگیری و دلتنگی از خاتمی در دلتان نیست، و او را تا حد غمخوار و ناجی ملت ایران بلند نکرده اید؟ اگر کمی به حافظه تان فشار بیاورید شاید به یادتان بیاید که ایشان یکی از دلدادگان خمینی کبیر و وفادار بی قید و شرط به نظام ولایت فقیه هستند. همان کسی که جنایتکاران این نظام را با الفاظی زیبا و ادبی ستوده و میستاید. کسی که هر کجا که تضادی بین منافع نظام مقدس با مردم تحت ستم وجود داشته، بدون استثنا و با قاطعیت، از منافع نظام طرفداری کرده و میکند. خوب، اگر چنین کسی در ذهن شما انسانی والا و قابل اعتماد و تقدیر است بزودی روحانی و سایرین هم همین مقام را برایتان پیدا خواهند کرد، و مثل خاتمی، برای روحانی هم هر کجا که کم میاورد و در جنایت رژیم شریک میشود توجیهاتی از قبیل "نمیتواند"، "نمیگذارند"، "مصلحت نیست"، "باید حمایتش کنیم که اسرائیل به ایران حمله نکند"، "باید کمکش کنیم که در چارچوب نظام اصلاحات انجام دهد"، و، و، و.... برای خودتان میسازید، و با رفتن زیر عبای او یا خاتمی یا رفسنجانی به خیال خودتان در مقابل ولی فقیه، ولی در واقع پشت سر او، میایستید و به صورت سرباز وظیفه خادم و وفادار، به این نظام و تمام جنایتکارانش (که پور محمدی فقط جزئ کوچکی از آنست) یاری میرسانید.
شما فکر میکنید سران اصلاح طلب چگونه افرادی هستند که از آنها انتظار دارید به روحانی برای انتخاب پور محمدی خرده بگیرند؟ نمیدانید که همگی بر سر یک سفره اند؟ نمیدانید که این یکی را هم مثل دیگران نه عامل کشتار مردم، بلکه خادم مردم و سردار اسلام میدانند؟ پس لطفا بیخود دچار شوک نشوید. سر از زیر برف در آرید و چشمانتان را باز کنید و ببینید که رهبرانتان چه کسانی هستند تا دچار توهم و انتظارت بیمورد از آنان نگردید.
اشتباه نشود، من در نیت خیر شما و همفکرانتان هیچ شکی ندارم، و به هیچ وجه خدای نکرده قصد ندارم شما را به حمایت آگاهانه از یک نظام جنایتکار متهم کنم. ولی در عمل، حمایت شما از افراد کلیدی این نظام منجر به استحکام و استقرار هرچه بیشتر ولایت فقیه در ایران است. اگر فکر میکنید در جهت منافع ایران (نه نظام) حرکت میکنید حد اقل مسئول هستید که "نتایج" کار خود را صادقانه بررسی کنید و ببینید آیا در جهت اهدافتان هست یا نه.
مهناز
۵۶۵۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : چرا شگفت زده شدید؟
جناب فانی ضمن تشکر ازنظرات صادقانه شما و افشای بموقع جنایات جانیان، امیدوارم
رفتار این کابینه و این اعضا وزرا و این مجلس سرسپرده در تکیه بیت رهبری، درس خوبی برای جلوگیری از ارتکاب اشتباهات تحلیلی آینده شما در مورد حکومت جمهوری اسلامی باشد. نمیدانم چرا عنیک شما روحانی را، یعنی همان آخوند امنیتی ج.ا.، گاندی و ماندلای ایران و مظهر ترقی و تجلی نور دموکراسی در ج.ا.، یعنی حکومتی که رسوای جهان و غرق در جنایات علیه بشریت و مروج تبعیض و کشتار و دروغ و فساد است، میبیند؟ چرا؟
شاید علت، نگرش عاطفی و احساساتی و دل نازکی و خوش بینی بیمنطق شما نسبت به جهان اطرافتان است. جهان اطراف شما خشن تر و سیاسی تر و کثیف تر و آلوده تر از آن چیزی است که شما میپندارید. شما با خوشبینی های خاص خودتان دست به قلم بردید و از هموطنانتان خواستید که به پای صندوقها بروند و در شعبده بازی انتخاباتی رهبر شرکت کنند و هزاران توصیه و پیشنهاد و دلیل که راه شما درست ترین است. در صورتیکه ی متأسفانه باید اذعان کرد که شما را براحتی میتوان فریب داد.
اساس این حکومت از ابتدا بر سرسپردگی دینی گذاشته شده است. همه سرتاپای یک کرباسند. ببینید سه وزیر به اصطلاح اصلاح طلب کابینه روحانی، یعنی نجفی، میلی منفرد و سلطانی فر، که علیرغم توبه و برائت خواهی و سرسپردگی به رهبر بازهمسرآخر رای لازم را نیاوردند، چگونه ذلیل وار و بی پروا مثل ریگ دروغ میگویند که ما را بزور به این تکلیف الهی دعوت کردند، در حالیکه ما اصلن بدنبال جاه و مقام و کسب قدرت و وزارت و صدرات نیستیم!
از طرف دیگر بنگرید به نمایندگانی که در مجلس نمایشی رهبرچگونه برای ارضای رهبر رقص رهبری میکنند و در سپردن سر خود و پذیرش خفت و خواری و پستی، چگونه با هم کورس و مسابقه گذشته اند و از هر توهین و افترائی به مقام و شأن انسان و انسانهای آزاده تر از خود دریغ ندارند. کار ایشان فقط بندگی و اطاعت و بیعت و چاپلوسی و نوکری و تمجید و مجیز از ولایت و رأس اصلی قدرت حاکمه است. اینان نه تنها نمایندگان منتخب مردم نیستند، که دشمنان قسم خورده مردمان آزاده و نخبگان و فرهیختگان ما هستند. تعجبم چرا شما هنوز از کارهای این جماعت تعجب میکنید و شگفت زده میشوید. حکومت سرسپردگان دینی طیف وسیع دارد. شما مانند نوریزاد جنایات آشکار پورمحمدی ها را چون آشکارا شاهد آن بودید، خوب میبینید پس نقد و تحلیل درست میکنید، ولی جنایات پنهانی خمینی، خامنه ای و رفسنجانی و روحانی را، که تا حدودی در چشم و دیدگاه شما پنهان و نهان مانده است ولی در واقعیت امر بسیار بزرگتر و مرگبارتر بوده است، خوب نمیبینید، و چون نمیبینید نمیتوانید آنرا حس کنید و چون حس نمیکنید، از تحلیلی درست و واقعی عاجز میمانید.
پورمحمدی مظهر شأن و هویت و بقا و دوام و ستون اصلی ارکان جمهوری ولایی پاسداری بسیجی از سلسله چماقداران ایران است. چگونه ممکن است حکومتی حاضر به حذف خود و حذف هویت خویش باشد؟ اگر روزی ج.ا. منقرض و نیست و نابود شود، دیگر چه جایی برای خاتمی ها، رفسنجانی ها، روحانی ها و وزرایی نظیر پورمحمدی ها باقی میماند؟
۵۶۵٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : خوش به حال بیداران از خواب غفلت
«تصور می کردم همه به آقای روحانی اعتراض خواهند کرد که چرا با انتخاب جنایتکاری چون پورمحمدی برای پست وزارت دادگستری او را تبرئه می کند. ولی اشتباه می کردم. تصورم این بود که چهره های برجسته اصلاح طلب به حضور این جنایتکار حرفه ای در کابینه اعتراض خواهند کرد. اما گویا مصلحت سیاسی به آنها مجال نداد» (فانی یزدی)
بیداری از خواب غفلت و بر زبان راندن «ولی اشتباه می کردم» خبر خوشایندی است، ولی غافلگیر کننده نیست.
نتیجه گیری از این حدیث اما هم ضرورت دارد، هم دال بر مدرنیته فرد مربوطه است و هم نشانه شهامت مدنی او است.
اشتباه فانی یزدی و امثالهم بیشمار ایشان قبل از همه دلیل تئوریکی ـ متدیکی (نظری ـ اسلوبی) دارد.
ما اگر جای ایشان باشیم در این زمینه دست به خانه تکانی می زنیم:
یعنی جهان بینی خود را مورد تجدید نظر قرار می دهیم.
البته برای تغییر جهان بینی به تعویض پایگاه طبقاتی نیاز بی چون و چرا هست.
کار هر کس نیست.
ضمنا حالا چه باید کرد؟
۵۶۵٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۲
|