آسیب شناسی گذار به دولت دموکراتیک توسعه گرا (۶)
مژگان ثروتی
•
این دو توسعه یعنی توسعه صنعتی و توسعه سیاسی و انسانی از یکدیگر جدایی ناپذیرند. توسعه صنعتی -- سرمایداری محصول فرهنگ مدرن متکی بر ارزش های جهانی است. اساس ارزش های جهانی بر استدلال های منطقی و علمی استوار است و به همین دلیل قابلیت کنترل، تغییر و بهتر شدن دارد و مقدس و ابدی فرض نمی شوند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۶ شهريور ۱٣٨۵ -
۷ سپتامبر ۲۰۰۶
حزب در ساخت پسا استعماری
احزاب سیاسی به مفهوم دقیق آن در ادبیات سیاسی غرب، در کشورهای پسا استعماری وجود ندارد .
در کشورهای پسااستعماری فرض می شود، هر کس که مخالف یا منتقد دولت است روشنفکر یا اپوزیسیون است. اما در این گونه کشورها لزوما، منتقد دولت روشنفکر یا اپوزیسیون نیست بلکه رقبای سیاسی درحول حوش دستگاه دولت معطوف به قدرت به شمار می آیند و نباید با مفاهیمی چون روشنفکر که از تبارشناسی خاصی برخوردار است یکسان گرفته شود. به این معنا که این مفاهیم ساخته و پرداخته در یک متن تاریخی با ویژه گی های خود می باشد. لذا بکارگیری این مفاهیم بدون توجه به تبارشناختی این مفاهیم در متن تاریخی آن نشان از دیدی غیر علمی دارد. باید دید که استدلال نیروهای منتقد دولت بر اساس چه استدلالهای علمی و غیرعلمی می باشد. غالبا مبنای فکری آنان ایدئولوژیک و پا در ایمان دارد تا مبنای علمی و روشنگرانه .
همانطور که در بخش های قبلی نیز توضیح داده شد، از ویژه گی های ساخت پسا استعماری همانا عدم فرآیند تفکیک سازی در این گونه جوامع است. به این معنا که در ساخت این جوامع، روند تفکیک سازی اقتصاد از سیاست، دین از دولت، حوزه عمومی از خصوصی و... دیده نمی شود. در چنین ساختاری فاعل مستقل چون شهروند، بورژوا و ... نیز ظاهر نمی شود. به تبع سیاستمدار مستقل نیز که فارغ از انگیزه و منافع شخصی باشد، به صورت نادر ظهور میکند. در این جوامع این سیاستمداران و روشنفکران مستقل توسط گروههای استراتژیک به بازی گرفته نمی شوند و در نهایت گروهی از آنان جلای وطن می کنند و بخشی از آنان توسط دستگاه های امنیتی از بین برده می شوند و بخشی از آنان نیز یا خانه نشین می شوند و یا در خدمت ساختار پسااستعماری به کار گرفته می شوند .
حتی زمانی که آنان به شکل احزاب ظاهر می شوند و یا بهتر است گفته شود که خود را تحت این عنوان نام می برند، بیشتر دارای کارکرد اقتصادی هستند و اکثر آنها پروژه های توسعه را دنبال می کنند. به این معنا که به گونه ای عمل می کنند و راه حل ارائه می دهند که از یک طرف بدنه نظام آسیبی نبیند و از طرف دیگر حضور بلند مدت آنان را در پروژه های توسعه تضمین کند .
مذهب و قوم (و گاه نژاد) دو عنصری است که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، گروه های استراتژیک در کشور های پسااستعماری از آنان برای تشکیل حزب استفاده می کنند. به محض آنکه قدرت را به دست گرفتند به سیستم تک حزبی تبدیل می شوند. نمونه بارز آن حزب بعث در سوریه و عراق بود که حتی خود را سوسیالیست نیز می دانست. در ایران نیز به حزب جمهوری اسلامی بعد از انقلاب و رستاخیز در قبل از انقلاب بر می خوریم. ولی آنچه باید مورد توجه قرار گیرد همانا رقابت آزاد احزاب همانند کشور های غربی است که وجود ندارد. در حالیکه در کشورهای پسااستعماری به رقابت غیرآزاد در بین گروه های استراتژیک تبدیل می شود . غیر آزاد از این منظر که همیشه این خطر وجود دارد که افراد رقیب با عناوینی چون ضد منافع یا امنیت ملی بودن دستگیر شوند و در نتیجه همیشه رقابت در چنین سیستمی با بر هم زدن وحدت ملی یکی گرفته می شود .
حضور و وجود گروه های غیراستراتژیک (اپوزیسیون های واقعی) نیز از ابتدا غیرقانونی به نظر می رسد. در حالیکه در یک سیستم سکولار هیچ گروه یا حزب سیاسی نمی تواند گروه یا احزاب سیاسی دیگر را از صحنه قدرت حذف کند و یا مانع تشکیل آن شود .
انحصار قدرت به این شیوه به ضعف و عدم مشروعیت دولت دامن میزند و بر اساس نظر نوربرت الیاس قلب مدنیت صدمه می خورد و فرآیند رشد جامعه مدنی از بین می رود. (۱) چرا که جامعه مدنی در سایه یک دولت ملی است که تحقق می یابد و در نهایت این دولت مدرن ملی است که جامعه را به سوی یک جامعه مدنی حرکت می دهد و در نهایت شرایط ظهور شهروند را در آن امکان پذیر می سازد. در واقع دولت ملی خردگرا موتور مدرن سازی جامعه است .
گرو ه های استراتژیک و بومی گرایی
قبل از هر کاری باید گروههای استراتژیک و غیراستراتژیک را دردرون فضای سیاسی ایران تحلیل و شناسایی کرد. و در نهایت باید دید که گروه استراتژیک مسلط در درون دولت و سایر گروههای استراتژیک در چه نکاتی با هم تفاهم و یا تضاد دارند؟
لذا تحلیل محتوای ادبیات سیاسی شفاهی و مکتوب این گروههای مخالف و همچنین برنامه ها و مواضع سیاسی آنان، برای ارزیابی این گروهها بسیار ضروری است تا بتوان گروه اپوزیسیون قلابی یا همان گروه استراتژیک را از گروه اپوزیسیون یا گروه غیراستراتژیک تشخیص داد. در ضمن از این طریق می توان شبه نخبگان و نخبگان واقعی، روشنفکر یا شبه روشنفکر هر گروه را دسته بندی کرد و ادبیات سیاسی و اجتماعی آنان را با توجه به معیارهای موجود در علوم سیاسی و جامعه شناسی و همچنین مطابق با ارزش های جهانی (سکولاریسم، آزادی های فردی، کثرت گرایی یا پلورالیسم، ...) تحلیل کرد و ضریب انحراف برداشتهای سیاسی و اجتماعی آنان را تعیین کرد. و از این طریق، آشفتگی سیاسی و فکری که در متن سیاسی و اجتماعی جامعه حاکم است را کاهش داد، و به جهت گیری سیاسی و روشنگری مردم و جوانان مدد رساند و روشنفکران مستقل و گروههای غیراستراتژیک را تقویت نمود .
- به این معنا که گروههای متفاوت به اصطلاح اپوزیسیون در درون کشور دارای وفاداری او به چگونه دولی است؟ (وفاداری مدرن یعنی وفادار به یک دولت دموکراتیک که بر اساس یک نظام سکولار است و یا غیرمدرن مذهبی؛ قومی، نزادی و....) است؟
-- موضع گیری آنها در مقابل روشنفکران و سیاستمدران مستقل و سکولار. (فرهنگ سیاسی گروه های استراتژیک غیرمدرن و تنها متمرکز بر منافع گروهی و ایدئولوژیکی خود است تا بر خود انسان به دلیل انسان بودنش. لذا فرهنگ سیاسی آنان حتی از فرهنگ سیاسی روشنفکران و روشنگران سیصد سال پیش اروپا، آن جایی که فرانسوا ولتر (۱۶۹۴- ۱۷۷٨) می نویسد ،،عقیده ات را نمی پسندم، اما برای اینکه حق ابراز آن را داشته باشی تا پای جان ایستاده ام،، عقب مانده ترند .)
-- برنامه ها و موضع گیری انتقادی و سیاسی آنان متکی بر چه نظام و سیستم سیاسی است؟ به معنای دیگر آلترناتیو آنان چی است؟ مدل آرمانی آنان معطوف به تغییر کل سیستم است یا بخشی از آن ؟ کدام بخش؟
-- مواضع آنان در مقابل قانون اساسی، حقوق بشر، ولایت فقیه، زنان و ... چیست؟ و تعریف و برداشت آنان از موارد فوق چگونه است؟ نمی توان از یک طرف خود را نماینده ملت دانست و از طرف دیگر پای بند به قانون اساسی بود که ضد ملت است. و به عبارتی ضد ملت را درون ملت بوچود می آورد. ولتر می نویسد؛ آخرین درجه فساد، آنجایی است که قانون (به گونه ای نوشته شود که بتوان) برای ظلم (تضیع حقوق شهروندی براساس جنسیت، مذهب و ... ) به کار گرفته شود .
- تحلیل محتوای اصطلاحات و مفاهیم به کار برده شده توسط گرو ههای استراتژیک. به طور مثال اگر آقای رضا خاتمی خود را یک سوسیال دموکرات معرفی می کند باید ویژگی های این سوسیال دموکرات را در یک ادبیات سیاسی مکتوب تعریف کند. و جایگاه سکولاریسم، آزادی های فردی، پلورالیسم، اقتصاد و ... را در آن به طور روشن عنوان کند. وجود ادبیات سیاسی شفاهی، و با بکارگیری کلمات مدرن اما بی محتوا ناروشن و دو پهلو جهت جلب افکار عمومی به آشفتگی فضای سیاسی و فکری کشور دامن می زند. همانطور که ما هنوز تعریف دقیقی از اصلاح طلبان از واژه اصلاحات بعد از گذشت ۱۰ سال نداریم و هنوز نمی دانیم که اصلاحات آنان شامل چه مواردی از این سیستم سیاسی می شده است. امروز با گروه های جدیدتر دیگری چون اعتماد ملی، جبهه دموکراسی و حقوق بشر و... روبرو هستیم که مثل گذشته با توجه به افکار عمومی، خود را دیگر به اسلام مزین نمی کنند. (مذهب کارکرد خود را در فرمول بندی کردن مشروعیت از دست داده است) یعنی خود را اعتماد ملی اسلامی نمی نامند. ولی با تحلیل محتوای ادبیات سیاسی این گروه استراتژیک، به سادگی می توان وجه غالب اسلامی بودن آن را که درست کارکردی ضدملی می یابد تشخیص داد. بکار بردن این اصطلاحات در حکم دور زدن مردم است. ولی در نهایت به انفعال سیاسی مردم ختم می شود بدلیل آنکه آنان خود را در حرکت های سیاسی هر بار بازی خورده می بینند. این اصطلاحات به مانند طنزی می ماند که از جبهه دموکراسی بدون دموکرات ها سخن برانیم. همانند طنز خصوصی سازی در یک نظام پسااستعماری است که در جامعه فاقد توسعه سیاسی و انسانی یعنی در نبود احزاب، مطبوعات آزاد و ... در واقع خصوصی شدن منابع ملی و عمومی کشور در حوزه گرو ه های استراتژیک است
-- تحلیل محتوا از برنامه های پیشنهادی و سیاسی و دید استراتژیک آنها و ... (طرح های پیشنهادی آنان فاقد طرحی واقعی در جهت تغییرات ساختاری معطوف به قانون اساسی با تکیه بر ارزش های جهانی ... است. و تنها جابجایی یک گروه استراتژیک در صحنه قدرت به ضرر گروه های دیگر را امکان پذیر می سازد. هابر ماس می نویسد؛ زمانی می توانیم مغرور باشیم که به قانون اساسی برسیم که به کمک آن بتوانیم بر تاریخ خونبار و غیر انسانی خود فائق آئیم .
-- بررسی اعضای این گرو ه ها. به طور مثال متشکل از چه نیرو های هستند. بازاری، روحانی، نظامی، نیرو های دولتی، آکادمیکرها، نیرو های مستقل و ...
بررسی همه جانبه این گروه ها بسیار ضروری است. از طرف دیگر جامعه با حرکت ها و جنبش های اجتماعی هر چند ضعیف روبرو است از جمله جنبش زنان؛ کارگری؛ دانشجویی، حقوق بشر و ... که رابطه ارگانیک آنان با افراد و گروه های غیراستراتژیک، نیروهای علمی دانشگاه، ... ناپیوسته، و از هم پاشیدگی در رنج است. برای بیرون آمدن از این بن بست تاریخی، باید مشخص کنیم که بدنبال چه هستیم و ایده آل ما چیست؟ اگر ایده آل ما داشتن یک دولت ملی است، بنابر این فقط داشتن پرچم ملی کافی نیست. این دولت باید شرایط و ویژه گی هایی داشته باشد که بتواند سیاست ملی، اقتصاد ملی، ملت و هویت ملی، جامعه مدنی و ... را در قلمرو سیاسی خود تحقق بخشد .
باید دید نقطه تحرک جامعه در کجا است و چگونه بوجود می آید. بدون شک روشنگری و باز روشنگری که درجهت آگاهی شهروندی است عمده وظیفه اپوزیسیون ها و روشنفکران است. ایجاد سوال و زیر سوال بردن که عمده وظیفه روشنگران است به معنی به چالش خواندن همه چیز است. مباحث آکادمیک را باید از سقف تنگ دانشگاه ها، سمینارها و جلسات روشنفکری بیرون آورد و به فضای باز کوچه و خیابان، قهوه خانه ها، کوه، مسجد، ادارات و جلسات گسترده در همه جا و در هر زمان آورد و به تقویت جنبش شهروندی و آگاهی شهروندی و مشارکت آنان مدد رساند و در نتیجه فرآیند عقلانی سازی جامعه را تقویت نمود .
تیلمن شیل در تئوری دولت باغبانی (۲) (باغدار) یکی از پارادایم های شبه نخبگان دولتی و گروه های استراتژیک مسلط در دستگاه دولت را همانا تقلیل ارزش های جهانی به بومی کردن و تاکید بر فرهنگ بومی می داند. آنان در برخورد به توسعه، خواستار دست آوردهای تکنیکی و علمی هستند و در برخورد به بخش ذهنی آن یعنی مدرنیته گزینشی برخورد کرده و بر تفاوت و نسبی بودن فرهنگ (با تکیه بر نظریه پست مدرن ها) پا می فشارند و ارزش های جهانی را به حداقل ها کاهش می دهند. به طور مثال در برخورد با پدیده سکولاریسم به علت آنکه یک پدیده غربی است و در غرب پیش آمده است را قابل پیاده در کشور های اسلامی نمی دانند و یا به حداقلی از آن بسنده می کنند که در نهایت سکولاریسم نخواهد بود. ولی ورود دست آوردهای تکنیکی، علمی غرب علیرغم آنکه در غرب پدید آمده است را بدون مانع می دانند. این همان اندیشه ای است که در شبه روشنفکران و گروههای استراتژیک، ساخت دولت های پسااستعماری را باز تولید می کند و جامعه را در حالت گذار باقی می گذارد و مانع جدی برای ورود این کشورها به کشورهایی با ساخت صنعتی می باشد. ایده آل آنان تحقق کشوری قدرتمند و صنعتی / نظامی ولی بدون (یا شبه) دموکراسی و (شبه) سکولاریسم است و این محال است و پیامد آن چیزی نیست جز بحران های اجتماعی .
این دو توسعه یعنی توسعه صنعتی و توسعه سیاسی و انسانی از یکدیگر جدایی ناپذیرند. توسعه صنعتی -- سرمایداری محصول فرهنگ مدرن متکی بر ارزش های جهانی است. اساس ارزش های جهانی بر استدلال های منطقی و علمی استوار است و به همین دلیل قابلیت کنترل، تغییر و بهتر شدن دارد و مقدس و ابدی فرض نمی شوند. اما این ارزش های جهانی قبل از آنکه غربی باشد حاصل دست آورد و تجربه و آزمایش و خطای بشری است. لذا به تمام انسانها متعلق است و ملک طلق هیچ گروهی در هیچ نقطه ای از جهان نیست و نباید انسانها را از آن محروم ساخت. روشنفکران و روشنگران دوره روشنگری در اروپا برای انسان غربی مبارزه نکردند، بلکه پارادایمی که در انداختند با انسان و شان انسانی او ارتباط داشت. لذا آنان روشنگرانی در مقیاس جهانی بودند. به همین دلیل من آسیایی، آمریکای جنوبی و آفریقایی، بدست آوردن این حق را برای خود محفوظ میدارم. این مطلب را دقیق تر در بخش بعدی که تئوری دولت باغبانی (باغدار) را ارائه خواهم داد، بررسی خواهم کرد .
نباید فراموش کرد که این فرهنگ مدرن که محصول دوران رنسانس نضج اومانیسم (انسان گرایی)، اصلاح دینی (پرتستانتیسم)، دوران روشنگری (٣) و انقلاب فرانسه است با تمام نقاط قوت و ضعف آن در مقابل ما قرار دارد. تکامل، امروزه جهانی است. اما این تکامل خطی نیست، به این معنا که ما
A----------B حتما از پرتستانتسیم اسلامی به مدرن نمی رسیم .
بلکه امروزه ما در یک ساختار اجتماعی، سیاسی، و به خصوص اقتصادی کاملا متفاوت از گذشته در اروپا روبرو هستیم. در نتیجه این تکامل به صورت زیگزاکی نیز عمل میکند. نباید فراموش کرد که شرایط بین المللی و بازار جهانی و وابستگی شدید ما به آن و نفت در ایران تاثیر فراوانی بر روی کشور ما دارد .
متاسفانه تسلط نوع جامعه شناسی ذهنیت گرا (تفهمی وبری) و گاه فونکسیونالیستی آمریکایی بر جامعه شناسی ایران، بحثهای جامعه شناسی در ایران را به سمت انتزاعی و یک بعدی کشانده است. در ضعف جامعه شناسی چپ (عینی) شرایط محیطی و جهانی را نادیده می گیریم. و در نتیجه راههای بدیل در حوزه بحث های جامعه شناختی فاقد واقع گرایی می شود .
در توهم جامعه شناسی ذهنی و تفهمی به خصوص در مفهوم وبری آن، ما میخواهیم تاریخ اروپا را برای رسیدن به مدرنیزم از لوتر به بعد تکرار کنیم و لذا همه چیز را به اصلاح دینی ارجاع می دهیم. گویی همه راهها به رم ختم می شود. در حالیکه ما در آستانه قرنی هستیم که همه دست آوردهای تاریخ اروپا را مکتوب داریم. و می توان تکامل را لزوما خطی ندید. بلکه برای برنامه های خود و رسیدن به یک سیستم می توان همه جانبه و هم زمان اقدام کرد. چرا که به تعبیر ماریا میس (۴) نه تنها ما از آنومی فرهنگی در رنج هستیم و به تعبیر پیتر برگر (۵) نیاز به یک الهیات (۶) مدرن داریم بلکه در کنار آن از مشکلات ساختاری برای ورود به دنیای سرمایه داری صنعتی نیز در رنج هستیم که مختص جوامع ما، کشورهای پسا استعماری (آمریکای جنوبی، افریقا ، و...) است .
عیلرغم آنکه از دین و سطوح فرهنگی متفاوتی برخورداریم. این مشکلات ساختاری ارثیه استعمار است که باید برای رفع آن تلاش کنیم. در نتیجه باید ساختار و شرایط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داخلی و جهانی را شناخت. و با فرایند های غیر قابل برگشت به مبارزه بر نخواست و فرایند مدرنیته و مدرنیزاسیون را با توهم بومی کردن عجین نکرد. لذا ما به دیدی علمی با تکیه بر جامعه شناسی عینی (چپ) و ذهنی تواما نیازمندیم.
در بخش بعدی به ویژه گی دولت باغدار و حقوق بشر از دیدگاه شیل خواهم پرداخت.
mojgan.servati@gmail.com
۱) Kößler , Reinhart und Schiel, Tilman, ۱۹۹۷,´´ Ethnizität : Selbstorganisation und Strategie, Peripherie, Nr ۶۷, S. ۲۲-۲۴
۲) Gartenstaat
٣) Aufklärung
۴) Maria Mies مفهوم ،، آنومی فرهنگی،، را با تکیه بر تئوری مرتون و دورکهایم جهت آسیب شناسی اجتماعی ارائه داد. آنومی ( کم خونی) مفهومی است که از پزشکی به علوم اجتماعی راه یافته است .
۵) Peter Berger
۶) Theologie
- Hans- Dieter Evers und Schiel, Tilmann, ۱۹٨٨´´ Strategische Gruppen´´ Vergleichende Studien zu Staat, Bürokratie und Klassenbildung in der dritten Welt.
|