آنان که آرزوهای خود را در پیروزی روحانی دنبال می کنند


ناصر اصغری


• آزادی بیان و باز شدن فضای سیاسی چه ربطی به سر کار آمدن خاتمی و روحانی دارد؟! باز شدن فضای سیاسی حاصل اعتراض روزمره به بیحقوقی است. حاصل اعتراضات میلیونی مثل سالهای ۸۸ و ۷۸ است. آزادی بیان با اعتراض به بیحقوقی به دست می آید نه با تملق و چاپلوسی آخوند جماعت و گدائی از کابینه ای که برای نمونه یک نفر غیر شکنجه گر هم در آن پیدا نمی شود! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ شهريور ۱٣۹۲ -  ۲۴ اوت ۲۰۱٣


اخیرا نوشته ای به دفاع از شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی تحت عنوان "چپ و معضل لاینحل مواجهه با واقعیت" با امضای دو نفر به نام‌های محمد پورعبدالله و کیانوش بوستانی در سایتهای اینترنتی منتشر شده است. این نوشته هم همانند نوشته های فواد شمس و رشید اسماعیلی که فقط شرکت در انتخاب و انتصابات جمهوری اسلامی را با کلمات ظاهرا روشنفکرانه توجیه می کنند، چیز جدیدی ندارد. ادعای "درک واقعیات" از جانب نویسندگان، همان عقب نشینی همیشگی آرمانخواهان روشنفکر خورده بورژوا است که روزگاری احساس نزدیکی به چپ می کردند. وقتی تصمیم به ترک مواضع گذشته خود می کنند، این عقب نشینی را "درک واقعیات" نام می نهند. عقب نشینی خود از گذشته و افتادن به دامن یک باند از جمهوری اسلامی را با اظهاراتی چون "انتخابات ریاست جمهوری در ایران بار دیگر چالشی بزرگ را در برابر فعالین سیاسی چپ قرار داد" توجیه می کنند. اگر این "انتخابات" چالشی در برابر آنهاست، بهتر است همین را بگویند!

توجیهات بی مایه
این دو نفر حمایت از روحانی و شرکت خود در انتخابات جمهوری اسلامی را با "رئال پولتیک"، که می گویند "رئالیسم سیاسی" است (اسم قلمبه سلمبه ای برای بقول معروف "سر عقل آمدن آرمانخواهان") توجیه می کنند. می گویند که مخالفین جمهوری اسلامی "حمایت کردن از این یا آن جریان سیاسی در انتخابات را گاه از موضعی اخلاقی و گاه به اتکای فرمول بندی های کلاسیک طبقاتی محکوم می کنند." و چون خودشان "رئال پولیتیک" هستند، این را قبول ندارند. آنها هم مثل بقیه دوستانشان که خجولانه از باندی از جمهوری اسلامی طرفداری و حمایت می کنند، مشتی دلیل آورده اند که می شود این دلایل آخوندی را به سه دسته تقسیم کرد: ١) باند روحانی اصلاحات می آورد و انقلابیون اصلاحات دوست ندارند. نوشته اند: "اولین ریشه جدا افتادگی چپ از جامعه نفی اصلاح طلبی است." ٢) باند روحانی به معضلات ملی کشور جواب می دهد، اما چپ فقط کلیشه ها را از سرمایه داری بین المللی و مارکس می داند. نوشته اند: "چپ همواره می خواهد آنچه را که مارکس با انتزاع از واقعیت به عنوان قوانین سرمایه داری استخراج کرد، بدون در نظر گرفتن پیش فرض او و بدون واسطه بر واقعیت اجتماعی تحمیل کند." ٣) باند روحانی اجازه به باز شدن فضای سیاسی می دهد اما انقلابیون آن را دوست ندارند. نوشته اند: "بسیاری از انقلابیون لزوم وجود فضای آزاد را نفی می کنند." و برای هر سه دلیل هم کمی تئوری بافته اند. اینها یکسری چیزهای دیگری را هم مثل "دمکراسی" و "جنبش های اجتماعی" قاطی مطلب خود کرده اند که با در نظر گرفتن کلیت مطلبشان، زیاد مطمئن نیستم درک درستی از آنچه که بر کاغذ آورده اند داشته باشند. فعلا به اختصار نکاتی درباره توجیهات اینها بگویم.

انقلاب و اصلاحات
من این دو نفر را نمی شناسم و از سطح درکشان از مسائل هم اطلاع ندارم. اما آنچه که واضح است اینست که اینها دو مقوله اصلاحات اجتماعی را با اصلاح جمهوری اسلامی قاطی کرده اند. اگر هم بدانند که دارند چه می گویند، باید گفت که این دروغ است، هزار بار هم دروغ است که گویا با اصلاح جمهوری اسلامی، مسئله اصلاحات اجتماعی هم حل خواهد شد. دنیا و انسانها توسط ابزارهایی چون چوبه دار و زنجیر آزاد نمی شوند. باند رفسنجانی و روحانی، پرنده پیام آور اصلاحات اجتماعی نیستند. هر کدام از اینها در چپاول و ناامن کردن زندگی توده‌های زحمتکش در این جامعه، گوی سبقت را از بغل دستی ربوده است. جمهوری اسلامی با تمام باند و جناح‌هایش حکومتی آدمکش و جنایتکار است. تمام دست اندرکارانش شکنجه گر و امنیتی هستند. عدالت به وسیله شرارت و دروغ به دست نمی آید. همه اینها دارای بزرگترین بنگاههای تبلیغاتی دروغ پراکنی بوده و هستند. بلندگوهایی که دروغ و پاپوشدوزی در آنها پروگرام شده است، آژانس‌هایی که توسط قلم بدستان چرت و پرت به خورد مردم می دهند و اذهان را با چرندیات پر می کنند، پیام آور آزادی نیستند. جمهوری اسلامی این است. ربطی به اصلاحات ندارد. میلیونها انسان در این جامعه همچنان در تکاپوی هر روزه برای تامین معاش هستند و کوچکترین باجی هم به هیچ باندی از رژیم اسلامی نداده اند و انقلابی هم نکرده اند. این اصلاحات است. این اصلاحات، و به میان کشیدن مردم کارگر و زحمتکش برای تحقق آنها، وارد آوردن ضربه نهایی بر پیکر پوسیده جمهوری اسلامی را تسهیل خواهد کرد. ما انقلابیون و مخالفین جمهوری اسلامی در صف مقدم هر مبارزه برای اصلاح موازین جامعه موجود به نفع مردم بوده ایم. واضح است که امروز حتی کوچکترین بهبود در زندگی مادی و معنوی مردم در ایران و کسب بدیهی ترین حقوق و آزادی های فردی و مدنی در گرو بزیر کشیدن رژیم آدمکش و ضد بشری جمهوری اسلامی است. این اصلاحاتچی های تازه به دوران رسیده یا ما جبهه چپ را نمی شناسند و یا برای توجیه مواضع خود، چنین چیزهایی را سر هم کرده اند.

حل معضلات ملی و "تکنوکراتها"
نویسندگان مطلب فوق کلمه "تکنوکرات" را یا عمدا و یا هم سهوا، در صحنه سیاست جمهوری اسلامی تحت الفظی، یعنی کسانی که کار، مدیریت حرفه و فن بلدند، بکار برده اند. می نویسند: "اما آیا هیچکدام از کاندیداهای انتخاب شده فایده‌ای برای این مردم دارند؟ به عبارت دیگر آیا انتخاب روحانی و بازگشت تکنوکراتها به عرصه قدرت ایران فایده ای برای این مردم و مشخصا طبقات فرودست دارد؟"
معنای تحت الفظی "تکنوکرات" می شود فن سالار، فن مدار، کارشناس فنی، کسی که سلطه مدیریتی را اعمال می کند. اما در دایره سیاست جمهوری اسلامی، "تکنوکرات" معنای دیگری دارد. در دوره ریاست جمهوری اسلامی رفسنجانی "تکنوکرات" مصطلح شد و به کسانی می گفتند که بقول خودشان از چپ سنتی به معنایی که در محافل و باندهای جمهوری اسلامی مصطلح بود و راست سنتی باز هم به همان معنا، فاصله گرفته اند و به مدیریت روی آورده اند. اینها خودشان را طرفدار اصلاحات سیاسی، اقتصادی، توسعه فرهنگی، مدیریت علمی و کارشناسانه و همچنین خصوصی سازی (خودی سازی) معرفی می کردند. در واقع همان کسانی بودند که بعدها رفتند زیر چتر خاتمی. حالا این اصطلاحاتچی های واقعا بی‌خبر از همه جا، به مناظره روحانی و جلیلی گوش داده و ذوق زده شده اند که گویا کاردان‌ها به مدیریت امور برمی گردند و ایران کویت خواهد شد! معضلات جامعه ایران هیچوقت این نبوده که گویا معضلات ملی اش با تعویض باندهایی از جمهوری اسلامی که سر کار می آیند حل خواهند شد. این یک کلاهبرداری ناشیانه است که ابراز دارندگان چنین نظری، از جدل‌های بر سر این موضوع بی‌خبرند. فروپاشی اقتصاد ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی چنان نیست که با تعویض مهره ها سر و سامانی بخود بگیرد. برای هر رئیس جمهور جدید جابجایی مهره هایی که هر کدام گوشه ای از بساط قدرت و چپاول و غارت را در دست گرفته اند، نیز کار آسانی نیست و موضوع همیشگی جدال و کشمکش بین باند های مختلف نظام بوده است. این جدال فقط با سرنگونی کلیت این رژیم می تواند پایان بگیرد.
از این گذشته ما لشکر "جمهوری اسلامی فروش" به جامعه را که تحت نام "جامعه مدنی"، "دیالوگ تمدنها" و اینگونه کلمات دهان پرکن ابراز وجود کرده بود، از در بیرون کردیم، تعدادی از آنها می خواهند از پنجره وارد کنند. واقعا چشم و گوشمان روشن که نمی دانستیم کابینه پر از امنیتی بهتر از بقیه باندهای جمهوری اسلامی است! خوبی این نوع اظهارنظر کردن‌ها این است که مخاطب اصلاحاتچی های این دوره را زودتر از اصلاحاتچی های دوره قبلی خواهد شناخت.

ولتر به تاج و تخت بر نمی گردد
ابتدا بگویم که این گفته ایشان که "بسیاری از انقلابیون لزوم وجود فضای آزاد را نفی می کنند." فقط یک دروغ است. کسانی که ظاهرا بسیاری از این نوع انقلابیون را می شناسند، از آن "بسیار" یک نمونه می آورند که ما بهشان نگوییم دروغ می گوئید!
هر کس که عقلی سالم داشته باشد و کلاهش را قاضی کند میداند اجازه حرف زدن از اجازه حرف نزدن بهتر است. هر آدم عاقلی می داند که یک مذهبی اگر کلیسا برود و با خدایش راز و نیاز کند و در کار مردم فضولی نکند بهتر از آن است که دم و دستگاه انگیزاسیون راه بیاندازد. هر آدم عاقلی می داند که خواندن روزنامه ای که بشود در آن داستان سانسور نشده بخواند بهتر از کاغذ حرام شده کیهان است. هر انسان عاقلی می داند که خواندن رمان مادر و نان و شراب بدون ترس از شکنجه و کهریزک و شیشه پپسی، بهتر از آن است که با خواندن آن امنیت خود را به خطر بیاندازد. اما واضح است که کسی در خود کابینه روحانی هم چنین توهمی به این "فضای باز شده" ندارد که این دو نویسنده محترم دارند دامن می زنند! آزادی بیان و باز شدن فضای سیاسی چه ربطی به سر کار آمدن خاتمی و روحانی دارد؟! باز شدن فضای سیاسی حاصل اعتراض روزمره به بیحقوقی است. حاصل اعتراضات میلیونی مثل سالهای ٨٨ و ٧٨ است. آزادی بیان با اعتراض به بیحقوقی به دست می آید نه با تملق و چاپلوسی آخوند جماعت و گدائی از کابینه ای که برای نمونه یک نفر غیر شکنجه گر هم در آن پیدا نمی شود! محمد پورعبدالله و کیانوش بوستانی و فواد شمس و رشید اسماعیلی به مخاطبین خود می گویند بیائید پیاده نظام این یکی بشوید.
واضح است که اصلاحاتچی هایی که با شکست پروژه خاتمی و اصلاح جمهوری اسلامی او افسرده شده بودند، با آمدن روحانی ذوق زده شده اند. اینها را اگر اعتراضات قدرتمند ١٣٨٨ هم نتوانست تکان بدهد، با هیچ درجه بحث و دیالوگ هم تکان نخواهند خورد. اینها را باید بیش از هر چیز افشا کرد تا جامعه بداند که در فکر چه خواب و خیالهایی برای این جامعه اند.
یک نکته دیگر هم: اینها جامعه را نمی شناسند. جامعه ایران سالهاست که از این جماعت گذشته است.