بهنام ابراهیم زاده فریاد ماست، با همه توان حمایتش می کنیم!


ناصر اصغری


• نامه بهنام ابراهیم زاده "خطاب به سندیکاهای کارگری ایران و جهان" شاید از مهمترین وقایع مربوط به مسائل کارگری در ایران در یک هفته گذشته است. این نامه خطاب به سندیکاهای کارگری در ایران و جهان است، اما در واقع رو به همه کسانی است که در این جامعه قلبشان برای آزادی و خلاصی از این شرایط جهنمی می طپد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ شهريور ۱٣۹۲ -  ۲۷ اوت ۲۰۱٣


نامه بهنام ابراهیم زاده "خطاب به سندیکاهای کارگری ایران و جهان" شاید از مهمترین وقایع مربوط به مسائل کارگری در ایران در یک هفته گذشته است. این نامه خطاب به سندیکاهای کارگری در ایران و جهان است، اما در واقع رو به همه کسانی است که در این جامعه قلبشان برای آزادی و خلاصی از این شرایط جهنمی می طپد. آه دل همه کارگرانی است که آرزوی شادی فرزندان خود را می کشند. آرزوی قلبی جامعه ای است که در فکر ساختن دنیای شاد و بهتر برای کودکان است.
نامه بهنام همچنین حرف دل همه فعالین کارگری ای است که بخاطر دفاع از حقوق خود و همکارانشان مورد اذیت و آزار قرار می گیرند و به زندان می روند. می گوید: "ما را به معنای واقعی کلمه تنها نگذارید." بهنام ابراهیم زاده، رضا شهابی، شاهرخ زمانی، محمد جراحی، علی نجاتی، رسول بداغی، و دهها فعال دیگر کارگری که اکنون یا در زندان به سر می برند و یا اذیت و آزار زندان و تعقیب، زندگی را بر آنها تباه کرده است، نمایندگان کارگرانند. اگر صدای کارگران به گوش بخش وسیعتری از جامعه رسیده است، در کنار اعتراضات هر روزه کارگران در محیط کار، حاصل زحمت و فعالیت همین عزیزانی هم هست که اکنون از جامعه و از جنبش متشکل کارگری می خواهند که تنهایشان نگذارند. باید با آغوشی باز و گرم به حمایت از بهنام ابراهیم زاده و دیگر رفقای زندانیمان برویم که کارگران بیشتری پا جلو بگذارند و بدانند که اگر فردا مشکلی برایشان ایجاد شد، تنها نخواهند ماند!
بهنام از رنج همه ما در آن جامعه می گوید. می نویسد: "من نه میلیاردها پول مردم را بالا کشیدم، نه چپاول کردم، نه دزدی کردم، نه آدم کشته ام و نه به حقوق کسی تجاوز کرده ام. من خواهان ابتدایی ترین حقوق هر انسانی بودم که در این جامعه زندگی میکند. من مانند بسیاری دیگر از هم طبقه ای هایمان بجرم دفاع از حقوق کارگران "مجرم" شناخته شدم و به زندان محکوم شدم. خانواده ام محتاج نان شب هستند و نان آورشان در زندان است." همه ما می توانیم چند نفر گردن کلفت مفتخور در آن جامعه را نام ببریم که اسلحه به کمر بسته، چند تا نوچه دور و برشان را گرفته و میلیاردها دلار پول مردم را بالا کشیده، چپاول و خوان یغما براه انداخته، سر دسته دزدان است، روزی اش را مدیون کشت و کشتار معترضین به فقر است، دائم کارش تجاوز به ابتدائی ترین حق و حقوق مردم زحمتکش و شریف آن جامعه است. هر کدام از ما می توانیم چند نفری را نام ببریم که بخاطر دفاع از حقوق همکارانش مورد شدیدترین اجحافات، از زندان و شکنجه تا اخراج و توهین و بی حرمتی قرار گرفته است. همه ما می دانیم که اگر بهنام هم مثل خیلی های دیگر سرش را پایین می انداخت و به این همه بی عدالتی ای که همه ما از وسعتش باخبریم بی اعتنائی می کرد، هیچ پاسدار و شکنجه گری حتی اسمش را هم نمی شنید. بهنام ابراهیم زاده اما نماینده ما کارگران و صدای کودکانی است که در آن جامعه نه تنها کودکی شان تباه شده، بلکه از زندگی کردن صرف هم محروم شده اند. بهنام را بخاطر همین شجاعتش باید مورد بیشترین حمایت و پشتیبانی قرار دهیم. بهنام را باید بعنوان رهبر خود بزرگ کنیم و به دشمنانمان نشان دهیم که صدا و نماینده خود را تنها نخواهیم گذاشت.
بهنام را از هر جهتی باید حمایت کرد. او پدری است که هیچگونه جرمی مرتکب نشده است. او نه حتی برای سیر کردن شکم فرزندش مجبور شده نان کسی را بدزد. نه حتی بخاطر حفاظت از خانه اش تصادفا به کسی شلیک کرده است. او نه حتی فرصت پرتاب کفشی به احمدی نژاد و روحانی و حجاریان و خامنه ای و بوش را پیدا کرده است. او نه حتی در خیابان باعث راهبندانی شده است. او را نه حتی بخاطر روزه خواری دستگیر کرده اند. "جرم" بهنام بطور ساده دفاع از ما کارگران و فرزندان ما کارگران است! او پدری است که هر پدری قاعدتا باید دردش را احساس کند. می نویسد: "من دیگر تاب تحمل نگاه فرزندم را ندارم. امروز وقتی به بیمارستان محک می بردمش که مجددا بستری شود، اضطراب سراسر وجودش را گرفته بود. نگران بود که آیا من در کنارش خواهم ماند یا اینکه باید به زندان بازگردم و تنهایش بگذارم. درک این وضعیت برای شماها که پدر هستید سخت نیست. من دارم از درد و رنج فرزندم که دارد جلوی چشمم قطره قطره آب میشود نابود میشوم. نگران وضعیت او هستم. در عین حال نگران از اینکه اگر به زندان برنگردم و درکنار فرزندم بمانم، نیروهای انتظامی به خانه ام میریزند یا در کنار بستر فرزندم با توهین و اذیت و آزار به زندان منتقل ام می کنند. نامه های نیما پسرم و ذبیجه همسرم، و نامه های خودم تاکنون باعث نشده که حکم آزادیم را بدهند. یا حداقل تا بهبود حال فرزندم دست از سرم بردارند." باید سئوال کرد که چرا بهنام را به زندان می برند؟ آیا قتلی از او سر زده است؟ آیا مال کسی را خورده است؟ "جرم" بهنام بطور بسیار ساده دفاع از حق خود و کارگرانی است که هر روزه حق و حقوقشان پایمال می شود. "جرم" بهنام دفاع از کودکانی است که زندگی را بر آنها تباه کرده اند. سلامتی نیما، فرزند بهنام را به گرو گرفته اند که بهنام دیگری به خود جرأت ندهد دیگر از این کارها بکند! نیما را پرپر می کنند که ماها سرمان را پایین بیاندازیم و در کار "از ما بهتران" دخالت نکنیم. درست به همین دلیل که بهنام را بخاطر ارعاب ما اذیت و جگر گوشه اش را شکنجه می کنند و در جلوی چشم او و ذبیحه قطره قطره آبش می کنند، باید به این جنایت اعتراض کرد و به دفاع از او برخاست.

٢٥ اوت ٢٠١٣