برای محمد نوریزاد که قلب اش، اندوهی سنگین و ماندگار را میزبان است - م ـ بهمنی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ شهريور ۱٣۹۲ -  ۲٨ اوت ۲۰۱٣


ممد سلام
کجائی؟ چشم هایت در انبوه کدام آسمان بی ستاره پرسه می زنند؟ پندارت در کدام کویر سر پرواز دارد؟
من نمی دانم تو دنبال چه هستی؟
این همه دست دور و برت هست که با بوسیدن هر کدامش، سر انبان دلار است که برایت گشوده می شود، تو عدل می روی بوسه می زنی به پای یک کودک، آن هم یک کودک بهایی؟ به حق چیزهای ندیده و نشنیده! مرد حسابی مگر تو نماز نمی خوانی؟
ممد جان، سگ و خوک و کمونیست و بهائی، نجس اند، اگر حرف مرا باور نداری برو از آخوند مسجد محل تان بپرس.
تو مگر دور و برت را نگاه نمی کنی ممد؟ تو نمی بینی، مردمانی را که در غباری پایان ناپذیر از خاکستر و دود شناورند و شرفشان را با شکمشان سودا کرده اند. تو نمی بینی بسیاری کسان که حتی نم بوسه ای عاشقانه را بر لبان خود نچشیده اند و چنین زیر فشار حس بی همیتی خویش، اهمیت پیدا کرده اند!
شک نمی کنم که اگر امیرارسلان هم به اندازه ی تو پیراهن پاره کرده بود، هرگز گرد قلعه سنگباران نمی گشت!
چه کسی گفته که ارزش انسان ها به صداقت و دانش آن هاست؟ هر کس گفته باشد حرف مفت زده است. مگر آقای منتظری یادت رفته؟ بیچاره به پیرمرد گفته بودند که حالا به ستم اعتراض نکن، تا زمانی که خودت بشوی ولی فقیه! شیخ پیر هم صادقانه جواب داده بود که اگر شب بخوابم و صبح برنخاسته بمیرم، چه جواب خدا بدهم.
پیرمرد نمی دانست که اینها خدا را هم مسخره کرده اند.   
در مملکتی که زیر چوبه ی دارش از بخشندگی خدا و بسم اله رحمان رحیم سخن می گویند، غیر از این است که خدا را هم به بازی گرفته اند.
پس ممد جان عاقل باش و به جای دمیدن در شیپور بیداری، لالائی بخوان. روی تمام گنداب ها را سرپوش بگذار! شهر شهر فرنگ است و بهترین کاری که می شود در این شهر کرد تماشاست! بیکاری پنجه در پنجه ی ستم می اندازی؟ وقتی آدم می تواند بار خودش را ببندد، خیلی باید ابله باشد که به فکر واماندگان از کاروان باشد.
معلق وارو بزن ممد جان. به جای اینکه زمینه تحولات فرهنگی را سرعت بخشی، تا جائی که مقدورت باشد، موش بدوان. بعوض اینکه رسواگر ریاکاری ها و دراننده ی پرده ی زشتی ها باشی، به ماست مالی کردن قضیه اکتفا کن. مفاهیمی از قبیل عدالت و دفاع از آزادی، چیزهای پیش پا افتاده ای هستند.
قوی ترین خصیصه آدمیزاد فرار از خطر است ممد جان. باید کار آدم حساب و کتاب داشته باشد! چرا نشود شتر دیده را ندیده گرفت؟ مگر به تو چند بار می تواند اقبال رو کند. این حرف ها که برای سفره خالی تو و شکم خالی تر زن و بچه هایت نان و آب نمی شود. ول کن این و آن را! بگذار هر چقدر می خواهند توی سر و کله ی هم بزنند. بگذار از حالا تا رستاخیز مسیح، هر وقت که خواستند روی سر و کول هم بپرند. آدمی که خروس جنگی نیست!
مسئله، مسئله ی مرگ و زندگی ست ممد. وقتی قرار باشد سر هر چه نفس کش است به طاق بکوبند، دیگر ماجرا خیلی هیولائی تر می شود و تو با این قصه ها کاری از پیش نمی بری! اگر شل بجنبی سرت کلاه می رود.
بله ممد جان شرکای مظلمه درسشان را فوت آب شده اند. این مفتخورهای تاریخی همه جور کلکی را دوره کرده اند و همه جور وسیله ی لازم را فراهم، کانال های تبلیغاتی، فرمول های سیاسی ـ اقتصادی، سازمان های حمایتی، نیروهای سرکوب، پول های یامفت، و... خدا بیشتر بدهد! پس بی جهت نیست که همکاری و یا حتی خفقان گرفتن، برای بسیاری، ایجاد حق سرقفلی کرده است! تو "ممدها" چرا خودتان را به آب و آتش می زنید؟ از ما گقتن و از شما هم نشنیدن!
...

افتاب چه رنگ غریبی دارد اینجا ممد. و من مردمی را می شناسم که هنوز هم می گویند، سحر از پیشانی بلند خاوران خواهد دمید و یال بالا خواهد کشید!
و پایان سخن اینکه: جهان بی ممد ها، بسیار زشت تر از این می شود که هست!
م ـ بهمنی