اکبر جنگی بهتر است یا اکبر گنجی؟
نگاهی به نقد ناصر کاخساز بر اکبر گنجی


تهمورث کیانی


• ناصر کاخساز در نقد رهیافت اکبر گنجی از تحولات اخیر مصر به نکات قابل تأملی درباره دموکراسی، سکولاریسم، موقعیت اجتماعی، و پایگاه اجتماعی پرداخته است. با اینهمه، آقای کاخساز بدون توضیح و روشن کردن نکات مورد اشاره، خواننده را با ابهامات تازه و پرسش های مختلف بی پاسخ رها می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ شهريور ۱٣۹۲ -  ۲۹ اوت ۲۰۱٣


ناصر کاخساز در نقد رهیافت اکبر گنجی از تحولات اخیر مصر به نکات قابل تأملی درباره دموکراسی، سکولاریسم، موقعیت اجتماعی، و پایگاه اجتماعی پرداخته است. با اینهمه، آقای کاخساز بدون توضیح و روشن کردن نکات مورد اشاره، خواننده را با ابهامات تازه و پرسش های مختلف بی پاسخ رها می کند. او حتی نتوانسته است ادعاهایی را که به اکبر گنجی نسبت می دهد به روشنی مستند کند.
کاخساز درست می گوید که گنجی از روشی که در آغاز مهاجرت، یا زمانی که در ایران دست به اعتصاب غذا زد، کمی فاصله گرفته است. به دیگر سخن، اکبر گنجی میانه روتر شده است. گنجی که به قول خودش برای تهییج و بسیج نیروهای آزادیخواه و روشنفکران بین المللی بر ضد نقض حقوق بشر در ایران مهاجرت به خارج را برگزید - کاری که متأسفانه در سالهای گذشته بخشی از موثرترین و برجسته ترین فعالین جامعه مدنی ایران، از جمله تنها برنده ایرانی صلح نوبل، را از بطن جامعه جدا ساخته و تقریبأ بی اثر کرده است- به زودی، گویی دریافت که دست به کار نالازمی زده، پس از مواجهه با تلاش برخی محافل نئوکان بر ای حمله به جمهوری اسلامی به بهانه حقوق بشر، با چرخشی نسبی به طور پیوسته بر ضد این تلاشها هشدار داده و، همچنین، بر مرزبندی بین مداخله قدرتهای خارجی به بهانه حقوق بشر و فرآیند دموکراتیزاسیون، تأکید کرده است. گنجی همچنین در رهیافت خود از تحولات در ایران تغییراتی داده است. در یک کلام، اکبر جنگی دوباره اکبر گنجی شده است.   
اکبر گنجی؛ اما، به رغم این تعدیل ها و تغییرات- که امری معمول برای هر فعال سیاسی تواند بود- همچنان گرفتار اغتشاش در رهیافت ها و، خاصه، در جایگاهی است که برای خود می پندارد. اکبر گنجی هنوز بین روشنفکر بودن- یا آنظور که ناصر کاخساز میگوید جوینده موقعیت اجتماعی- یا فعال سیاسی بودن مردد است. گاه در مقام فعال سیاسی بر خطر قربانی شدن فرآیند دموکراتیزاسیون در ایران و خاورمیانه به سبب مداخلات کشورهای غربی و رقابت های سیاسی منطقه ای تأکید می کند. از دیگر سو،از انجا که همواره، و به رغم هزینه هایی که به سبب انتقاد از رهبران جمهوری اسلامی داده است، در معرض اتهاماتی نظیر "پاسدار سابق جمهوری اسلامی" قرار دارد، مجبور می شود تا هنگام تحلیل مسائل ایران آن را با چاشنی های تند غیرلازم و طعن ها و توهین هایی درباره رهبر جمهوری اسلامی همراه سازد. اکبر گنجی، اما، از سوی دیگر، در برابر برخی انتقادها و طعنه های غیرمنصفانه برخی- که از سکولاریسم مذهب تازه ای برساخته و در تلاشند مهمترین مسئله ایران را اختلاف بین "سکولارها" و مذهبی ها ترسیم کنند- به رفرمیست ها یا اسلامگرایان پیشین، به دفاع از آنها برخاسته و وارد مجادلاتی بی پایان و بی فایده با آنها میگردد (1).
با اینهمه، اما، نقد ناصر کاخساز در برگیرنده نکاتی است که از نقد گنجی و مواضع او بسی فراتر میرود. اگر چه برخی نکات که ناصر کاخسار به آنها اشاره کرده به طور کلی می توانند در مواردی معین درست باشند، اما نه اکبر گنجی مصداق آن تواند بود، نه مصر و نه گروه "اخوان المسلمین" مصداق کامل آن است. از دیگر سو، ناصر کاخساز بنیان مستدل و شواهد جدی برای نکاتی که درباره سکولاریسم، دموکراسی، "دولت حقوقی"، و "دولت ایمانی" آورده است- و چنان می نماید که حقایقی بدیهی اند- ارائه نکرده است. بنابراین به جرأت می توان گفت آن نکات در حد ادعا یا تزهایی ثابت نشده باقی می مانند. مثلأ، این جمله کلی که نویسنده حتی یک سطر درباره آن سند نیاورده است: "کودتا در مقاله ی یاد شده [مقاله اکبر گنجی] نقش کلیدی را بازی می کند که دروازه های قدرت را به روی پایگاه اجتماعی نویسنده باز خواهد کرد". نگارنده با همه تلاش نتوانست معنی این جمله را دریابد. چگونه نام بردن از کودتا کلیدی است که دروازه قدرت را به روی پایگاه گنجی باز می کند؟ پس کودتا نامیدن این حرکت از سوی، مثلأ، سناتور جان مکین- که سالهاست خواهان حمله نظامی به "پایگاه اجتماعی" اکبر گنجی است- درب چه چیزی را به روی او خواهد گشود؟ و تکلیف هزاران نویسنده و خبرنگار دیگر که اقدام ارتش مصر را کودتا نامیده اند و ربطی هم به "پایگاه اجتماعی" گنجی ندارند چه می شود و "کلید" آنها درب قدرت را بر روی که باز می کند؟ آیا بهتر نبود که ناصر کاخساز چند سطری را به بررسی علل کودتا نبودن این اقدام ارتش اختصاص می داد و خیال خواننده و خود را راحت می کرد و دست به گمانه زنی و پیشگویی درباره رابطه کودتا نامیدن اقدام ارتش مصر و کلید قدرت برای اکبر گنجی یا کس دیگری نمی زد؟ ناصر کاخساز از کجا به این نتیجه می رسد که اکبر گنجی "حس نفرت به ارتش" دارد و تازه اگر چنین حسی دارد چگونه حس نفرت به ارتش با تعلق خاطر به جمهوری اسلامی یا "پایگاه سابق" اکبر گنجی ارتباط دارد. یعنی هوادارن جمهوری اسلامی حس نفرت به ارتش دارند؟ آیا اگر رئیس آلمانی کمیسیون خارجی پارلمان اروپا چیزی را درباره یک کشور خاورمیانه ای مطرح کرد حتمأ دریافت درستی است؟ و اگر دریافت آقای آلمانی عین حقیقت بود یعنی مجوز برای ارتش تا با توسل به زور حتی سه ماه تا انتخابات صبر نکند؟ آنهم ارتشی که همچنان دارای حق وتو و قدرت بی رقیب اقتصادی و سیاسی (22 میلیون امضاء) در مصر است.
نخستین نکته که کاخساز روشن نمی کند این است که آیا خطای اکبر گنجی فعال سیاسی بودن یا فعال سیاسی مطلوب نبودن اوست. اگر خطای او فعال سیاسی بودن است، یک فعال سیاسی که حتمأ به گروه یا حزب یا فلسفه سیاسی خاصی، و یا دست کم به جبهه سیاسی معینی، همدلی دارد، چگونه خواهد توانست نزد همه - مثلأ جبهه مقابل- موقعیت اجتماعی کسب کند؟ کافکا و سقراط، که آقای کاخساز مثال آورده، هیچکدام مصداق درستی نیستند. اگر گنجی به عنوان یک فعال سیاسی مورد نقد کاخساز است و مثلأ از نظام یا حزبی دفاع می کند که با عدالت و آزادی فاصله دارند، دیگر سخن گفتن از پایگاه اجتماعی بی مورد است. در آن صورت آقای کاخساز می تواند مواضع سیاسی گنجی درباره موارد مشخصی را نقد و بررسی کند. در چنین حالتی، البته، آقای کاخساز می باید پرسشهای زیادی را پاسخ داده و کلی گویی را کنار گذارد. مثلأ، چرا اقدام نظامیان مصر کودتا نیست و چگونه اگر کسی آن را کودتا نامید، به معنی تأیید برنامه سیاسی،یا اهداف اثبات نشده، اخوان مسلمین است؟ یا چگونه اخوان را با جمهوری اسلامی و مرسی را آیت الله خمینی کاملأ یکی دانسته و دو جامعه در دو دوره تاریخی کاملأ متفاوت را یکی پنداشته و به صدور احکام کلی میپردازد؟ چرا ارتش مصر با پشتوانه "22 میلیون امضاء" نخواست تا منتظر انتخابات نوامبر آینده شود؟ (2) اگر اخوان نیز توانست 22 میلیون امضاء جمع کند - که در جامعه دو دسته شده بعید نیست از آنهم بیشتر جمع کند- تکلیف چه میشود؟ آیا درست است تا دولت منتخبی را که بر آن است "شریعت را اجرا کند" با کودتا برکنار کرد؟ آیا جمهوری اسلامی به همین سبب که انتخابات کاملأ آزاد ممکن است، مثلأ، سکولارها را به قدرت برساند، نیز، حق داشته تا آن را ممنوع کند؟ آیا تعداد امضاء مجوز اعمال زور برای اقدام بر ضد دولت منتخب می باشد؟ اگر دموکراسی و "دولت حقوقی" را منوط به ارقام مبتنی بر گمانه سازیم آیا سنگی از دموکراسی و قانون مندی بر سنگ می ماند؟ آیا همه کودتاها، یا هر عملیات غیر قانونی برای سرنگون کردن یک دولت، هماره منتظر بروز نارضایتی عمومی نیستند تا دست به کار شوند، مانند آنچه در شیلی یا در ایران دوران مصدق انجام شد؟ اگر اخوان المسلمین قصد تبدیل مصر به جمهوری اسلامی را داشته و ارتش بر آنست از دموکراسی (سکولاریسم) دفاع کند، سلفی های متحد ارتش چه برنامه ای دارند و کسانی چون محمد البرادعی یا سخنگوی سکولار جبهه نجات ملی چرا دست به استعفا می زنند؟ حمایت دولت سعودی و امارات متحده عربی چه معنی می دهد؟ دفاع از سکولاریسم؟ یا آنان دولت های "ایمانی" نبوده و به دولت های "حقوقی" تبدیل شده اند؟ سرانجام، آیا ناصر کاخساز، نیز، با نادیده گرفتن کشتارهای اخیر بدست ارتش مصر به "پایگاه اجتماعی" خویش خدمت می کند و یا در صدد است "کلید" قدرت را به آن دهد؟(3) مصر و "بهار عربی" و انقلاب انتحاری سوریه، اما، موضوع این نوشته نیستند. پس به نکات دیگر مقاله ناصر کاخساز بازگردیم.
نکته مهم دیگر مقاله ناصر کاخساز، اما، سکولاریسم است. کاخساز مینویسد: "دولت حقوقی دولت غیر اعتقادی و غیر ایمانی است. معنای سکولاریسم هم همین است. استالین... امام خلق بود، او به هیچ وجه سکولار نبود". (4) این نکته،نیز، پرسش های زیادی را بی پاسخ رها می کند؛ آیا سوسیالیست ها و کاپیتالیست های اروپای غربی به سوسیالیسم و کاپیتالیسم بی ایمانند یا آنکه فرآیند دموکراتیزاسیون و جامعه مدنی متفاوتی داشته اند که توانسته است به دولت سکولار (دولت حقوقی) اجازه رشد و استقرار دهد؟ چگونه جنبشهای ملی و استقلال طلبانه ای مانند آمریکا، هند، و صهیونیستها به استقرار دموکراسی و "دولت حقوقی" منجر شد اما سیاهان هائیتی در قرن نوزده نتواسنتند چنین دولتی را تأسیس کنند یا غنایی ها و یا ویتنامی ها که حتی اعلامیه استقلال آمریکا را برای اعلام استقلال خود کپی کردند؟ و یا حتی کشوری چون کره جنوبی تا ده سال پیش؟ آیا رهبران جنبش صهیونیست یا بنیان گذاران آمریکا به چیزی ایمان نداشتند؟ آیا تفاوت سطح و نوع دموکراسی یا "دولت های حقوقی" در جوامعی مانند هند، برزیل، شیلی، کره جنوبی، فیلیپین، با کشورهای غربی به سطح و درجه ایمان رهبران آنها به چیزی بستگی دارد یا به عوامل اجتماعی و تاریخی که نام برده شدند؟
به نظر میرسد، نارضایتی از "پایگاه اجتماعی" گنجی و مواضع اخیر او موجب شده است آقای کاخساز به شتابزدگی در تحلیل دست زند.

kianit@uw.edu

پانوشت ها:
1) مانند همین ارتباط دادن کودتای نظامیان مصر با سکولاریسم و سکولار نامید ارتش مصر و طعنه زدن به سکولارها که بیش از آنکه به فرآیند دموکراسی و تعاملات بین فعالین مدد رساند از افتادن اکبر گنجی به دام چنین بحث های بی فایده حکایت دارد .
2) فراموش نشود که ارتش مصر در سایه تغییراتی که بر قانون اساسی تازه مصر تحمیل کرد دارای حق وتو درباره همه مسائل مهم کشور بود،آنهم ارتشی که پیشاپیش امپراطوری عظیم اقتصادی و سیاسی مستقلی دارد.
3) لازم به گفتن است به نظر من حفظ نهاد ارتش و حتی بوروکراسی گذشته مصر دست کم تا تثبیت فرآیند دموکراسی از نکات مثبت جنبش اجتماعی اخیر مصر بود تا بتواند به موازنه قدرت کمک کند. اما نه به شکلی که انجام شد یعنی کودتا.
4) ناصر کاخساز،"بازگشت یک خبرنگار آزاد به پایگاه اجتماعی اش"،گویا نیوز4 شهریور،1392.

تهمورث کیانی،سیاتل (ایالات متحده)،ششم شهریور ماه 1392 شمسی.