صدایشان می کنم... - ابوالفضل محققی

نظرات دیگران
  
    از : کیومرث ش

عنوان : در نزد آگاهان مغلطه و هوچی گری دورانش گذشته
آقای کورش اعلمی، شما میتوانید برای آرام کردن وجدان خود کماکان با واقعیت ها در افتید و مرا با خمینی مقایسه کنید (بقول معروف وقتی که قاقیه تنگ آید......) ولی نه من که شما بر مبنای نوشته هایتان خمینی را امام و ضد امپریالیست میدانستید و خواهان از بین بردن نیروهای وابسته به آمریکا (انقلابیون مخالف جنایتکاران دوران بربریت و توحش) در نتیجه اگر منطق را قبول دارید، قاعدتا شما میباید ابتدا خودتان را با خمینی مقایسه کنید و همانند مسلمین ( از هر نوعش، خمینی پرست ها، وزارت اطلاعاتی ها، مجاهدین) هر وقت قدرت پاسخگویی نداشتید شروع به توهین و فخاشی نکنید.
شما میتوانید همانند مسلمین ناب محمدی بخاطر توشته ی آقای محققی منقلب شوید و گریه و شیون کنید که مسلمن هیچ دردی را درمان نخواهد کرد (ضمن اینکه کشتار لشگریان اسلام از سال ۶۷ شروع نشد که شما و همفکران مرتب در حال جا آنداختن آنید. کشتار این جنایتکاران از همان فردای بقدرت رسیدنشان شروه شد و اوجش نه سال ۶۷ که سال ۶۰ بود که شما از آن حمایت میکردید)
بجای منقلی شدن شاید بهتر باشد یک نوشته همه جانبه از ریز و درشت عملکرد شما و رفقایتان بیرون بدهید تا درشی باشد برای نسل های آیند که بسیار از منقلب شدن سالانه در چنین روزی مفید تر و با ارزش تر هست. تا سندی باشد برای آگاهی نسل بعد که بدانند که حرف و موعظه های نیروهای وابسته به ایدئولوژی اسلامی در مورد آزادی، انسانیت، برابری، پیشرفت و.... ابدا با واقعیت همخوان نیست و برای آنان بیضه اسلام عزیز همراه با کشتار مخالفین و غارت سرمایه ملی تنها مسئله مطرح هست.
آری آنانی که برداشت درستی از نیروهای اسلامی داشتند و مقاله کوتاه زنده یاد جرنی را خوانده بودند و به آگاهی دست یافته بودند از آنانی که اسیر تفکرات مذهبی بودند و یا منافع کشور مادر شورا ها را مهم تر میدانستند، ارج اند. این یک وافعیت هست حال میخواهد مورد پسند شما باشد یا خیر
جالب هست که مسئولین محترم اسن سایت اجازه دادند که نظر من چاپ شود ولی جناب کورش خان از این امر ناخشنود هست یعنی هنوز به سانسور اندیشه باور دارد و به مخالفین بجای پاسخگویی توهین میکند
۵۶۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از : سیاوش چشم آبی

عنوان : صدایشان می کنیم ولی پاسخی نمی آید
بادرود کامنت هایی که برای مقاله آقای محققی گذاشته شده بودرا می خواند ومتحیر از نتیجه گیری بعصی ها ، مقاله را چند بار خواندم وبا خودم گفتم شاید من درست نمی فهمم اما در هیچ قسمت از این مقاله نه با نام مبارک ! حزب توده ونه اکثریت برخورد نکردم با توجه بیشتر به این نتیجه رسیدم که بعضی از ضرب المثل های ایرانی چقدر می تواند بجا وبه موقع باشد می گویند چوب راکه برداری گربه دزده حساب کار خودش را خواهد کرد وقتی کسی درباره آنها حرفی نمی زند ومقاله درد ناکی مانند نوشته آقای محققی منتشر می شود ومقطعی ازتاریخ راکه فجیعترین جنایتها درآن دوره اتفاق افتاده را بازگو می نماید خود به خود اشخاصی خود را مقصر قلم داد می کنند وناچار به پاسخ گویی
۵۶۹٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از : مستعار بی نام

عنوان : قافله دیر زمانی است که بگذشته
آقای ابوالفضل محققی، ما هم فریاد برآوردیم، هم خون گریستیم، هم خشم فرو خورده خود را هنگامی که رفقایمان را از ما می ربودند و بدرقه میکردیم به اندوه تبدیل کرده و منفجر میشدیم و می شنیدیم که چگونه شما و شماها زبونانه بر مرگ رقصندگان بر چوبه دار زخم ضدانقلاب می کوبید، امروزه دچار عواطف رقیق اخلاق پرستی شده اید، بسیار خوب، اما هربار که میخواهید این چنین به تلطیف عاطفه روی آورید، لحظه ای سطوری را شرمسارانه بر روی سفیدی کاغذ باز بگذارید که ما این رمز را خواهیم شناخت که روزگاران شادی صفحات سفید تاریخند، روزگارانی که جلادان جمهوری اسلامی به روی گل های پرپر، قهقه ی پیروزی سر می دادند، پاسداران مرگ برای ستاندن جان شیفتگان زندگی از هم سبقت می گرفتند.
شما اکنون رضا غبرایی را صدا میزنید، اما خیلی وقت است که وی از راهی برگذشته که در وقت خود صدایش نزدید، هنگامی که فرخ نگهدار وی را راهی کشتارگاه میکرد، هیچ کدامتان صدایش نکردید. مشغول مغازله با جلاد بودید، بر ما نهیب میزدید که آرام بگیریم، ما "تربچه های پوک"، ما ضدانقلابیون و ... اکنون دیرزمانی است که قافله رهروان بگذشته است و شما و شماها (همچون بهزاد کریمی و ...) فقط صدای خود را خواهید شنید.
۵۶۹٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از : کوروش اعلم

عنوان : جوابی کوتاه به کیومرث
آقای کیومرث عزیز !نظر شما مرا بیشتر از این نوشته زیبا وپر احساس ودرد منقلب کرد!!!حتی در چنین لحظاتی که معمولاپس از خواندن اینگونه مطالب به آدم دست می دهد شما در پی صف بندی هستید.دوست عزیز خمینی بر دوش حزب توده و سازمان اکثریت به حکومت نرسید!وقتی در چنین نوشته هایی از سوم شخص استفاده میشود منظور نه حزب وسازما ن ویا گروه خاص میباشد بلکه کلیت یک ملت است که در این سوم شخص جای میگیرد وجای گرفته است.شما از این مطلب واقعا برداشتتان همین بود که خود را در بازی کی بود کی بود من نبودم! احساس نموده و بگوید که شما نبودید!!! احسنت وصد آفرین بر شما.مجبورم شما را با خمینی که هنگام ورود به ایران گفته بود هیچ احساسی ندارم واتفاقا در این مطلب هم به آن اشاره شده مقایسه کنم!مطلبی که احساسات را به غلیان در می اورد واشک را در چشم حلقه میکند و ما را به یاد و خاطره آن عزیزانمان گره میزند گویا در شما فقط همین قدر اثر کرده که شما را فورا به یاد صف بندی انداخته.با تشکر از دوست عزیزم آقای محققی وسایت اخبار روز...
۵۶۹۰۷ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : کیومرث ش

عنوان : یک سوال از آقای محققی
جناب آقای محققی اگر بواقع میخواهید کلیت تفکر اعدان ، کشتار، زندان و شکنجه را ار نهان بردارید میباید ابتدا در تفکر خود تجدید نظر کنیم. هم با خو و هم با دیگران صادق و رو راست باشیم. واقعیت ها را قبول کنیم و برای فرار از خطاهایی که کرده ایم، گناه را به تمامی مردم بسط ندهیم به این امید خطا های ما قابل صرفنظر هست چرا که ادعا داریم همه و همه چنین کردند در حالی که به نیکی میدانید که ابدا چنین چیزی نبوده و هزاران مردک در اتباتش موجود هست.
شما در تمامی نوشته تان نه از اول شخص مفرد که از سوم شخص جمع استفاده کردید تا چنین نشان دهید که همه ی ما یک جنابتکار بالفطره را قبول داشتیم و برای "شکوفایی" حکومت او هر کاری کردیم. ولی شما به نیکی میدانید بغییر از چماقداران و شکنجه گران داخل رژیم (حال با هر بر چسبی) تنها و تنها حزب توده و سازمان اکثریت چنین سیاستی را دنیال کردند و فاجعه ها آفریدند. لطفن به هوش و عقل خواننده گان تان احترام بگذارید و آنها را همانند پا منبر نشینان امام حساب نکنید. شما موظف هستید که کماکان بگوئید مرغ یک پا دارد ولی نمیتوانید تمامی مردم را همانند خود بدانید. احترام به هوش، خرد، و آگاهی مردم اولین شرط برقراری یک جامعه انسانی هست. لطفن به این قسمت نوشته خود نگاه کنید تا متوجه توهین به خواننده گانتان را دریابید
"""چرا که میخواستیم از کوتوله های تاریخ دمکرات های انقلابی بسازیم. در چنین ساختن و پرداختن یکطرفه ای بود که بسیاری از اصول را زیر پا نهادیم. سیمای یک اپوزسیون مستقل و متکی به خود و نیروهای اجتماعیش را از دست دادیم و به جای تلاش برای وحدت تمام نیروهای اپوزیسیون؛ سیاست اتحاد یک جانبه را زیر عنوان شکوفائی جمهوری اسلامی پیش بردیم و امکان سرکوب تک تک نیروها را به او دادیم و نهایت خود نیز قربانی شدیم."""" اگر علاقع به استفاده فاعل سوم شخص جمع دارید لااقل در داخل پرانتز این "ما" را تعریف کنید که چه کسانی شمامش میشودند
با تشکر
۵۶٨۹۱ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : آن شظ خون همچنان جاری است!
ابوالفضل عزیزم، دیرینه یار و رفیقم، عاطفه همیشه جوشانم!
دست مریزاد. هیچ نوشته‌ات تا به امروز این چنین نمادی نافذ از ترکیب خرد پیرانه سرانه با عاطفه و احساس جوانی از آب درنیامده بود، یا دستکم برای من یکی. اولی در فقدان دومی، محافظه کاری است که دستکم در میدان اخلاق از شرافت انسانی دور می افتد و به توجیهات سراپا عفن فرامی روید؛ و دومی بی تکمیل با اولی، تنها شور را ماند و بس که با شعور اگر درنیامیزد، ازفاجعه سر در میاورد.
برای آنکه آن تروریسم دولتی بزرگ ابعاد - آن جنایت سهمگین علیه انسان و ایران- که برای اهداف سیاسی و زیر پوشش ایدئولوژی صورت گرفت، دیگر نه در ایران ما و نه در هیچ جای دیگر تکرار نگردد و بتوان که در برابر آن و ماننده های آن برای همیشه واکسینه شد، نه فقط نباید که فراموش اذهان شود که آمران و عاملان آن هم نباید بخشوده شوند. و فراتر از آنها، کسانی که نیز در برابر آن روزهای خون و جنون روزه سکوت گرفتند و هنوز هم که هنوز است حاضر نیستند تا به آن تایید خموش ربع قرن پیش خود نقطه پایان نهند! و درست برای آنکه نگذاریم که فاجعه ملی رخ داده فراموش شود و بگفته برشت دایماً "خبر آن به گوش ها برسد"، نمی بایست که از بخشش سخن گفت. نه برای انتقام و یا که "چشم در برابر چشم"؛ درست به عکس، دقیقاً برای به زیر کشیدن علم انتقام و برچیدن بساط قصاص.
بخشش، تنها در فردای تاریخ می تواند زمینه بروز بیابد و آنهم مشروط به اینکه جنایت بر صندلی عدالت نشسته باشد. موضوع فردا را باید به خود آن وانهاد،کار ما امروزیان در امروز معنی دارد. برای رسیدن به آن فردا، در امروزه روز می باید که به تمامی در اندیشه و کارزار دادخواهی بود و بس.
ابول پر احساس من!دل نوشته ماندگاری آفریدی. می دانم و بارها از نزدیک دیده‌ام که وقتی خشماگین از دردی می نویسی، چه سان چشمانت تر می شوند و غم چهره‌ات را به تمامی می پوشاند. آن چشمان تر را می بوسم و آن چهره غرق اندوه را.
۵۶٨٨۴ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : محمد اعظمی

عنوان : خسته نباشید
با سلام دست محققی عزیز و مسئولان پر تلاش اخبار روز درد نکند. مطلب کوتاه، عاطفی، پربار و انسانی بود. با مهر فراوان اعظمی
۵۶٨٨٣ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹۲