فاز زدودن رهبران تندروِ مذاهب اسلامی - بهنام چنگائی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۰ شهريور ۱٣۹۲ -
۱ سپتامبر ۲۰۱٣
چنین که در خاورمیانه (بزرگ) مشهود است استعداد همکاری تاریخی و همبستگی سران دین و سرمایه با سیاق تاکنونی اش شکست خورده و رسما عمر این دیپلماسی سپری شده است. لاجرم بردباری بیش از این برای سرمایه بحرانزده ی گلوبال و آشفته حال و کنار آمدن سیاستمداران هار لیبرال آن در برابر رهبران نا فرمان بنیادگرای مذاهب و مستبدان مخالف آمریکا در منطقه که دامن به بحران سرکردگی آمریکا زده و می زنند، دیگر میسر نیست. این دو قطب متحد و خشونتگرا (اسلامیسم و امپریالیسم) پس از موفقیت و پیروزی در جنگ سرد و فرو ریزی بلوک چپ، دیگر حرکت مکمل و به سود هم چندان نداشته، بلکه امروز علیه هم منفی و زیانبار عمل می کنند. پس شرایط به مقطع دفع مزاحم ها، رودر روئی اجتناب ناپذیر و تسویه حساب اصولی و نهائی با این موی دماغ های مزاحم که محرک جنگ های مذهبی هستند فرا رسیده است.
زیرا اینک، در قالب ظریف و شکننده بحران جهانی سرمایه، ادیان و مذاهب تنها با تبعیت از فرمان سرمایه و به تبع آن حفظ آرامش اجتماعی و نتیجتا سود تولیدی و تجاری و بانکی ست که دین و سرمایه در کنار هم خوب و مفید انجام وظایف محول را موثر و میسر کرده و می توانند بقای سرکردگی هم را در ساختارهای متنوع کشورها و در بین جوامع مختلف آنها با ادیان و مذاهب گوناگون تأمین و تضمین کنند و نه با آنارشی رهبری، جنگ های داخلی مذاهب اسلامی با فرقه های غیر وابسته و تشدید مبارزات ایدئولوژیک آنها با تحریکات ویژه ای که بین نزاع رهبران مذاهب شیعه و سنی، آنهم در مرکز جهانی انرژی رو به فزون است!
(بنابرین، عملا آمریکا و دول غرب امپریالیست بی نیاز از سبک کار و ترور اسلامی گذشته و حال که کاملا در خدمت کمونیسم ستیزی بود شده اند و همکاری و همسوئی آنها به شکل پیشین دیگر به سر رسیده است. همینک نیز قوا و پایگاه توده ای هیچکدام از جریان های تند رو در کشورهای مسلمان از القاعده ها، طالبان ها و حزب الله ها همچون گذشته نیست و کمتر قادر به حکومت مستقل در کشورهای شان هستند؛ زیرا آگاهی اجتماعی نسبت به دوره ی قدیم متحول شده و بیداری عمومی استعداد پذیرش جنگ و خونریزی آنان را ندارد؛ و همزمان هزینه ی امروزی آن برای غرب، که خود در بحران سرمایه است بیش از این ممکن و مقبول نیست.)
با این تفاسیرِ کوتاه، ظاهرا و علنا برای ساختار شکننده ی نئولیبرال و سرکرده ی آن آمپریالیست آمریکا، ضروری که امنیت منطقه و بطبع روابط مغشوش سرمایه را مخصوصا در خاورمیانه بزرگتر و به ویژه در قلب منطقه ی نفت خیز برای تغذیه ی سرکردگی حیات خود تثبیت کند و برای این مهم، قطعا ناچار به آغاز فاز دوباره ی زدودن جدی رهبران تندروی مذاهب اسلامی ست که این امر ضروری می تواند با تصمیم قبول و یا حتی رد گنگره ی آمریکا به زودی به شکلی از اشکال آغاز و پیگیری شود. شرایط خاص (اسد ـ روحانی) بهترین فرصت را به دست قلدران امپریالست دست داده تا دو قطب مستقل و مزاحم خود(خامنه ای و بنیادگرائی) را به سادگی کنار نهد. در این راستا دو پایگاه قدرتمند و آسیب پذیرفته ی اصلی در منطقه: آمریکا و فرانسه تصور دارند که بیشترین سود را با شیوه قهرآمیز برای خود منظور داشته و خواهند برد و مصمم هستند که بحران ساختار سیاسی و افتصادی خود را به سوی خاورمیانه و کشورهای مسلمان نا آرام و شرور جاری کنند. و ریشه ی علوی اسد می تواند با همکاری و حمایت دولت روحانی شراش کنده شود و به دنبال آن کار حزب اللهِ لبنان چندان سخت نیست!
رشد و شدت رقابت قطب های سرمایه جهانی از یکسو و ادعای سرکردگی آمریکا و اروپا در قاموس تداوم حیات نئولیبرالیسم سیاسی و اقتصادی که می خواهند بدون سازش همچنان سروری خود را بر جهان حفظ کنند از سوی دیگر، رقبای نوپائی دارد، که این محوریت و قدرت را از غرب گرفته و تا حدودی به آسیا برده و یا در حال بردن آن هستند.
هدایت، نفس این نبرد و سرانجام چگونگی آن بستگی مستقیم به این دارد که تمامی کشورهای خاورمیانه و یا احتمالا خاورمیانه بزرگ، همچون گذشته زیر رهبری و مرکزیت اراده آمریکا و یاران اش در ناتو همچنان باقی بماند. آرزو و هدفی که پشتیبانی مطلق دوستان و وفادارانی همچون عربستان سعودی، قطر، کویت، بحرین، اردن و تا حدودی عراق امروز را دارد و همزمان در برابر آن دشمنانی از قبیل ایران: خامنه ای، سوریه: اسد و حزب الله لبنان: حسن تصرالله و شعیان عراق: حکیم و مالکی نیز وجود دارند که تند روی این رهبران مذهبی بزرگترین مانع آرامش منطقه به نفع آمریکا و دول غرب بوده و مناسبات بحران برافکن سیاسی ـ ایدئولوژیک آنها به مذاق آمریکا و غربی ها نبوده و هنوز بخشی از آنها نیست، که باید بروند.
بی نظیر بوتو و صدام حسین هر کدام به نوعی اولین و دومین قربانیان سمبولیک این دیپلماسی تشنجزدا مذهبی پس از فروپاشی دول شرق برای این دگرگونی ضروری و نسبتا خام بوده اند، معمر قذافی اما بر عکس، شکار چرب و چله ای بود که بخشی از هزینه ی مداخلات نظامی ناتو را تعدیل و عملا سرنگونی اش تأمین کرد. فضای سیاست جدید برای انعطاف مرُسی بیش از یکسال فرصت نداشت، تا او را به زیر بکشد. و حالا: می تواند نوبت بشار اسد، سید حسن نصرالله و توامان سید علی خامنه ای باشد که در دست انجام است. اینجا کاملا اساسی ست که روشن شود: برای آمریکا و همه ی دول غرب همکاری و هم پیمانی همراهی با دول مطیع در کشورهای مسلمان امری نه ضروری و متقابل که برای همگی شان مطلقا حیاتی ست. و البته تنها، مشروط به اینکه عناصر مستبد از رأس حکومت و دولت های خودکامه و ایدئولوژیک زدوده گشته و به جایشان طیفی از افراد آرام و کثرتگرا و وابسته به غرب جایگزین شوند.
حسن نصرالله، بشار اسد و خامنه ای در پیوند با هم و زیر حمایت مستقیم چین و روسیه با دادن باج های کلان از جیب مردم گرسنه ی ایران توانسته اند جبهه ای تدافعی ایجاد نموده و تاکنون از مهلکه در روند و یا با جان سختی تمام از مواضع مشترک هم دفاع کرده و هنوز ناچار می کنند. ظاهرا اگر آمریکا و غرب با شیوه های آرام و از بالا، آنچه که مرسوم تاکنونی آنان بوده است، یقینا توانسته بودند آنان را کنار نهند؛ و می بایست هم تاکنون مواضع و اهداف غرب در منطقه به صورتی مطلوب به سرانجام رسیده باشد؛ در حالیکه چنین نیست.
نصرالله با یاری حکومت ایران قدرتی در دل دولت لبنان است و سال هاست که ساز شیعه ی خود را می زند. اسد نیز با حمایت روسیه و ایران با وجود ۲ سال جنگ داخلی و قتلعام بیش از صدهزار شهروند خود همچنان استعداد سرکوب و پا برجائی دارد. و چشم انداز تغییر و یا نرمش در ساختار حکومتی ایران با وجود دعاوی مکارانه ی روحانی تا بقای توان و اراده ی خامنه ای غیر ممکن و چندان ساده و میسر نیست و به همین خاطر باید آمریکا و هم پیمانانش بهانه ی بمباران شیمیائی حکومت اسد را تا تنور داغ است از دست ندهند و از شواهد موجود چنین استنباد می شود که برنامه هائی دقیقی طرح ریزی شده و باید هر چه سریعتر، اما پایه ای تر و جانبدارانه تر در میان اپوزیسیون دولت ها بکار روند و خواهند رفت و بهانه ی یکهفته ای تصمیمگیری گنگره آمریکا جهت صدور جواز دخالت نظامی به اوباما، تنها یک فرصت تمرکز بهتر و دقیق تر بر اهداف از پیش تعیین شده آنهاست تا با بررسی عوارض احتمالی و جانبی این دخالت نظامی به چگونگی بازتاب عمق آن که در این جنایات برنامه ریزی شده است و واکنش های متعاقب توده ای پاشخ داده بشود روی احنمالاتش بیشتر کار کنند.
شاید دلیل عجله و سرعت عمل آمریکا و فرانسه محوری کاملا متفاوت از بررسی فوق داشته باشد که اهمیت اش آنانرا ناگزیر به پریدن از روی رد مداخله نظامی توسط بان کی مون و شورای امنیت سازمان ملل می کرد که به مرور آن نیز پیدا و علنی خواهد شد. و شاید هم ناشی از خوشبینی آمریکا و فرانسه به این آش خوشمزه باشد که قطعا بدان سادگی که آنها تصورش را کرده اند نباشد، و نه لذیذ بلکه سوزان و بد مزه هم باشد و آنها داخل دیگ بزرگتر و سوزانتری از گذشته ها بیافتند که در آمدن از آن کم هزینه تر از آن همه تجربه ی شکست خورده در این مناطق نباشد و قطعا نجات از این ماجراجوئی آمپریالیستی نیز ای بسا نچندان ساده آخر بخیر شود. زیرا، مطامع و منافع چین و روسیه منتظر این فرصت اند!؟
|