بر این فرهاد کُش فریاد - حسن حسام
متن گفتار در یادمان کشتاردهه شصت در مونترال و تورنتوی کانادا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٨ شهريور ۱٣۹۲ -  ۹ سپتامبر ۲۰۱٣


سرمایه داری و نظام شکنجه و کشتار
با سلام به شما عزیزان و سپاس و تشکر از رفقای دست اندرکار این نشست که با همت خود این دیدار را فراهم آورده اند.
من این جا و در این مجال کوتاه می خواهم نگاهی بیاندازم به رابطه خشونت عریان، یعنی سرکوب و کشتار، با ویژگی های حکومت های مبتنی بر مناسبات استثمار انسان از انسان و مدافعان مالکیت مقدس، تا نشان دهم حکومت جمهوری اسلامی در این میان علاوه بر مشترک بودن با خصا ئل حکومت های به اصطلاح « نرمال » سرمایه داری و حکومت های استبدادی بطور عام و دیکتاتوری های نظامی سرمایه داری بطور خاص؛ ویژگی دیگری هم دارد که تنها با دولت های استثنایی نظیر فاشیسم قابل توضیح است. یعنی بقول پلانزاس دولت ها یی که در شرایط نا متعارف سرمایه داری بر سر کار می آیند و خشونت عریانی را که بر دگرا ند یشان و مخالفان سیاسی خود اعمال می کنند، نه لزوما از خشونت کارکردی ِ سرمایه، که علاوه برآن از اید ئولوژی شان هم ناشی می شود. اید ئولوژیی که شوربختا نه در ایران ِ ما سیاه ترین نوع آن، یعنی حکومتی دین سا لار بر پایه اصول شاخه ای از مسلمانان شیعه عثنی عشری مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه ، آن هم در چهار چوب تفسیر رسمی دولتی ؛ مستقر شده است
یکم :
نگا هی به کشورها ی متروپل سرمایه داری از این منظر، نشان می دهد در شرایط عادی ، حکومت های حافظ نظام سرمایه داری و سرمایه داران تا آنجا که امنیت ِ غارت سرمایه داران تامین شود و در سایه به اصطلاح «قانون » ، منافع بورژوازی بزرگ و کوچک مورد تعرض نیروی کار و زحمت قرار نگیرد؛ ظاهرا همه چیز و همه امور بر روال عادی،«حقوق بشری» و « دموکراتیک » جاری است ! مثلا کارگران و مزدبگیران و سایر جنبش های اجتماعی و فرهنگی و مدنی نه تنها آزادند مستقلا متشکل شوند و به ایجاد سندیکاها و اتحادیه ها وسا یر تشکل ها دست بزنند ؛ که « قانونا » برای چانه زنی برسر افزایش دستمزد و یا مطالبات عمومی دیگر در مقابل دولت و سرمایه دار می توانند عرض اندام کنند و حتی می توانند « تاحدی » دولت حافظ سرمایه و خود سرمایه داران را زیر فشار قرار دهند . آن ها از این حق« قانونی» برخوردارند که در چهار چوب «قانون» اعتصاب کنند ، تجمع داشته باشند وحتی می توانند برای مدتی بخشهایی از کارکرد سرمایه را مختل و چرخ بخشی از تولید را از کار بیاندازند و برای پیشبرد مطالبات خود و حقانیت اقدام خود از رسانه های عمومی استفاده کنند. هرچند در دوره نئو لیبرا لیسم بخش قابل توجهی از این حقوق زیر پا گذاشته شده است . اما با این همه چهارچوبه های آن نفی نگردیده است .
همه این « حقوق » مشروط است به رعایت قاعده بازی که نظام سرمایه داری و دولت و نهادهای حامی آن ، شرایطش را تعیین کرده اند! همینکه کارگران و مزد بگیران و حامیان آنان پایشان را از چهارچوب تعیین شده بیرون گذاشتند و خواستند فرا تر از چهارچوب تعیین شده توسط بورژوازی ، به ساختارها، بنیان ها و موجودیت نظام سرمایه داری تعرض کنند؛ همه دستگاه سرکوب نظامی و سیاسی و رسانه ای برای خفه کردن طغیان پا برهنه گان و جان به لب آمدگان ِ استثما رشده بسیج می شوند و نه تنها بگیر و به بند راه می اندازند و بازی « آزادی و دموکراسی » را در تمام عرصه ها تعطیل می کنند ، بلکه اگر لازم شود ،شکنجه خانه هایی چون « ا بوغُریَب » و « گوانتا نا مو» بر پا می دارند و از براه انداختن حمام خون ابایی ندارند !
راه دور نرویم همین سال گذشته برخوردی که دول امپریالیستی ِ به اصطلاح دموکراتیک آمریکا و به ویژه انگلیس درکشور های خودشان و با شهروندان خودشان کردند شا هد این مدعا است.
درجریان وال استریت خشونت پلیس آمریکا برای در هم شکستن اشغال مسالمت آمیز جوانانی که بنام نود و نه در صدی ها علیه بیداد سرمایه و غارتگران یک در صدی به میدان آمده بودند را شاهد بودیم. مهمتر ازآ ن دیدیم و شنیدیم که چگونه همه دستگاه سرکوب علیا حضرت ملکه انگلیس و دولت مدارانش با چه خشونتی در مقابل شورش جوانان بیکار و گرسنگان ِ به جان آمده ی انگلیسی ایستاد ند و با ضرب و شتم و بگیر و به بند به سبک احمدی نژاد، آنان را خس و خاشاک نا مید ند و رسما کنترل پلیسی را تشدید کردند و برای مهار جامعه ، شنود تلفنی را در سطح کشور راقیه گسترش دادند !
همین روال در کشورهای « نرمال » پیرامونی سرمایه داری هم جاری است. در مَثل آفریقای جنوبی را ببنید ! رسما و آشکارا کارگران اعتصابی را به رگبار بستند و از کشته های کارگران، پشته ساختند.
می خواهم بگویم که در کشور های سرمایه داری ـ چه متروپل و چه حتی بخش قابل توجهی از کشورهای پیرامونی سرمایه داری ـ سطح معینی از اعتراضات نیروی کار و زحمت توسط حکومت سرمایه « تحمل » میشود و حقوق شهروندی مجال بروز پیداکرده و به آن میدان داده می شود و برای تشکیل شوراها و اتحادیه ها و احزاب و سایر تجمعات اجتماعی وفرهنگی و شهروندی و عموما سکولار ، مانع قانونی و حقوقی وجود ندارد. در این کشور ها خشونت دولتی زما نی آ غاز می شودکه نظام سرمایه داری بطور جدی مورد تعرض نیروی کار و زحمت قرار
می گیرد. درچنین شرایطی است که این حکومت ها نقاب از چهره بر می دارند و با چنگ و دندان و سبُعیت تمام از موجودیت نظام مبتنی بر اسثمار انسان از انسان دفاع می کنند. درشرایط عادی اما با وجود سلطه نئو لیبرالیسم در این کشورها، برای تامین هرچه بیشتر انباشت سرمایه و سود بیشتر و در نتیجه استثمار بیشتر، سوپاپ های دموکراتیک در بسیاری از عرصه ها تعبیه شده است و زندگی شهروندی مجال نفس کشیدن تا حد لازم را دارد
دوم :
در بخشی از کشور های پیرامونی سرمایه داری ـ چه کشور های وا بسته و چه نیمه مستقل و بعضا مستقل ـ علاوه برمساله حیاتی حفظ نظام مبتنی بر مالکیت مقدس، مساله کلیدی دیگری هم اهمیت پیدا می کند و آن حفظ « قدرت سیاسی » توسط دولت مدارا نی است که یا از طریق کودتا های سیاسی ـ نظامی و یا با مداخله مستقیم امپریا لیستی و یا حتی در یک شرایط استثنایی ، مستقلا بر سر کار آمده اند. بر این نوع حکومت ها باید به ویژه دیکتاتوری های فردی و وا بسته و غیر وا بسته ـ چه سیاسی و چه نظامی ـ را هم افزود. مثل حکومت رضا خان پهلوی و پسرش محمد رضا خان.
درست است که در تحلیل نهایی وظیفه این دولتها و این دیکتاتورها، پاسداری از شرایط عام بازتولید نظام سرمایه داری است. اما این دولت ها و افراد که دراشکال مختلف ، قدرت سیاسی را با دور زدن اراده اکثریت مردما نشان مصادره کرده اند و یا دست نشانده مستقیم دول استعماری یا نو استعماری هستند و مثل اختاپوس از بالای سر مردمان به کرسی قدرت پرتاب شده اند؛ هم به نوبه خود منافع ویژه ای در غارت عمومی دارند که برای حراست از آن، در سایه دستگاه ها ی امنیتی و پلیسی از حکومت سیاسی خود با چنگ و دندان دفاع میکنند و برای به ا نقیاد در آوردن اکثریت، از اعمال هیچ گونه خشونتی ا با ندارند و در این مسیر اگرلازم باشد ، بخش های بزرگی از بورژوازی خودی را هم زیر چکمه های استبدادی خود له خوا هند کرد . بر این مدعا در قرن گذشته و حال نمونه های فراوان وجود دارد. از یونان سرهنگ ها بگیرید تا دیکتاتوری های نظامی فردی و جمعی، درترکیه، امریکای لاتین، ا فریقا و آسیا. محمد رضا شاه پهلوی جلوی چشم ماست و صا بونش به تن چند نسل از جمله نسل من خورده است !
ما مزه شکنجه گاه ها و جوخه های اعدام ِ « عطوفت بار» ملوکانه را چشیده ایم و شلاق ساواکش را خورده ایم. هرچند« مقام امنیتی » ، ثا بتی ِ جلاد و رهبر شکنجه گران با وقاحت این حقیقت عریان را ا نکار کند، چیزی از حقیقت و اسناد موجود نمی کا هد. ما هنوز زنده ایم و جمهوری اسلامی به عنوان خلف بی وا سطه اعلیحضرت خوشبختا نه هنوز همه ما را نکشته است تا سند جنایت« پهلوی » ها را پاک کند. هنوز کف پا های من پس از چهل سال ترک می خورد و نرمه کف پای را ستم ، استخوا نی شده است!
من که خود در زندان پسر رضاخان میر پنج خشن ترین و بی رحمانه ترین شکنجه ها را در مورد زندا نیان شاهد بوده و شخصا هم زیر شکنجه ها دست و پا زده ام تا جایی که دو بار بخاطرعفونت پاهای آش و لاشم در کمیته « ضد خرا بکاری » شاه، توسط ساواک به معاونت همین ثابتی جلاد را هی بیمارستان شده ام ؛ من که گوشت کف پا هایم در اثر عفونت و زخم ناشی از شلاق شا هی ناسور شده و از بین رفته وتا نُدرهای کف پایم بیرون زده بوده است و برای پا نسما نش می با یست هر سه روز یکبار فیتله ی چپانده شده در کف پایم را عوض می کرد ند واز درد ، روزگارم را سیاه می کردند ؛ من که شا هدم آن جا تنها شلاق نبود که به قول رسولی ، « خلا ق » بود ؛ بلکه آپلو هم بود، آویزان کردن هم بود، سوزاندن و شمع آجین کردن هم بود، وارد کردن شوک الکتریکی هم بود، ایجاد خفگی مصنوعی در آب هم بود ،تهد ید به تجاوزکردن خود زندانی و یا خانواده اش هم بود و حتی صحنه سازی مصنوعی اعدام هم بود ووو....من اما این جا و در مقا بل شما اعتراف میکنم که زندان ساواک در مقام مقایسه با زندان های حکومت اسلامی ایران ، از شرایط بهتری بر خوردار بوده و زندانی حقوقی هر چند   ا ندک هم که باشد ، داشته است ! حالا تو خود حد یث مفصل بخوان ازاین مجمل !!!!
سخن به درازا کشید. می خواهم بگویم این درست هست که در حکومت های استبدادی متعارف سرمایه داری ِ مبتنی بر حکومت فردی در اشکال بر شمرده بالا ؛ حکومت گران علاوه بر پا سداری از کلیت نظام سرمایه داری، از حاکمیت سیاسی تیم شان و در راسش شخص دیکتا تور با مشت آهنین دفاع می کنند و البته هر صدای مخالفی را در نطفه خفه می کنند و زندان هایشان را از مخالفین پُر میکنند و بساط ترور و شکنجه و اعدام راه می اندازند ؛ اما به راحتی نمی توانند به قراردادهای بین المللی بی اعتنا بما نند و رودر روی سیاست های اربابان امپریالیست شان قرار بگیرند. آن ها عموما با زندگی عرفی مدنی شهروندان کاری ندارند و مثلادر زندگی خصوصی ایشان مداخله نمی کنند و تا رختخواب مردم سرک نمی کشند. از همین رو در اعمال شقاوت ـ از موارد استثنایی که بگذریم ـ میزانی دارند در چهارچوب منا فع خود و بیشتراز آن جلو نمی روند .
شکنجه گر ساواک هنگام شکنجه برای اینکه بهتر و با وجدان آسوده تر شکنجه کند، یا مست می کرد و یا قرص اعصاب می خورد. کینه اش نسبت به زندانی ، کینه ایدئولوژیک نبود. این کینه ازعمق ایمان به اعتقادی فلسفی و مذهبی بر نمی خواست . نهایت ، کینه کارمند زیاده خواه و پستی بود که با جنایت و شکنجه کردن و اعتراف گرفتن به زور شلاق می کو شید چند متهم را که ربطی بهم نداشتند، بهم مربوط کند و از اعترا فاتِ زیر شلاق و شکنجه آن ها ، یک پرونده مشترک بسازد تا ارتقای مقام پیدا کند ، سربازجو شود. حقوقش بالا برود، از بانک وام کلانی بگیرد و ماشینی و خا نه ای دست و پا کند. البته این موجودات ، ریا کارا نه این جنا یات را با پرچم شاه پرستی و میهن دوستی انجام می دادند....
سوم :
اما همان طور که در مقدمه آورده ام، دولت های توتالیتر و ایدئو لوژیک به ویژه مذهبی آن از جنمی دیگر و از سنخی دیگر هستند. در این حکومت ها ا سا سا ا نسان به عنوان ا نسان ،معنی ندارد و بنا بر این حقوقی هم نداردو بی حقوقی دگر ا ندیشان و مخالفا ن امری نها دی شده است . در این سیستم ارزش انسان و حقوق شهروندی او با باور ها و اعتقادات او مورد سنجش قرار می گیرد. و حتی داوری در باره حق حیا ت آدمی توسط هیئت حا کمه ، متناسب است با میزان باور فرد ، به اید ئو لو ژی مسلط و رسمی ِ دولتی.
نمونه های بر جسته و تیپیک این نوع حکومت ها رامی توان در فا شیسم هیتلری، اسرائیل صهیونیستی و حکومت اسلامی ایران مشاهده کرد. اگر یهودی کشی، کولی کشی و حتی معلول کشی و جنگ افروزی ، ویژگی آپارتاید نژادی حکومت هیتلر است که طرفدار پاک سازی نژادی است و هایدگر فیلسوف آنرا با تز نژاد برتر یا انتخاب اصلح تئوریزه میکند ، حکومت اسرائیل هم برای رسیدن به « سرزمین موعود » متخصص طراحی اشکال و ابزار آلات شکنجه و مراکز آموزش و پرورش شکنجه گران است. اکثر ساواکی ها و شکنجه گران محمد رضای عاری از مهر در اسرائیل دوره می دیده اند و بخشی از ایشان امروزه آنجا زندگی می کنند و به همین شغل «شریف » ! مشغولند باید تاکید کرد که نه تنها حکومت شاه ازتجربیات اسرائیل برای شکنجه مخالفان سود برده، که بسیاری از حکومت های ریز و درشت، از دیکتاتوری های نظامی گرفته تا خود آمریکا از تجربیات استادان شکنجه گر حکومت اسرائیل استفاده کرده و می کنند. شکنجه گران اسرائیلی با اعمال شکنجه های بی رحمانه و حرفه ای بر فلسطینیان مظلوم توانسته اند به مقام استادی در شکنجه گری و اعتراف گیری دست پیداکنند ! چرا که زائران« دیوار نُد به » ، فلسطینیان را قاصبین سرزمین موعود خود می دانند.
حکومت سرمایه داری و مذهبی ایران اما در این میان از ویژ گی استثنایی برخوردار است.این ویژگی در دهه اول انقلاب ِ به غارت رفته توسط رژیم فقها ، برجسته تر از هر زمان دیگر است.
ریشه و جانمایه سبعیت مهار ناشدنی حکومت رانتی ـ ایدئولوژیک ِ اسلامی ایران در اعمال شکنجه و کشتار را نمی توان تنها از الزامات نظامی مبتنی بر استثمار انسان از انسان نتیجه گرفت و حتی این خشونت گری ، ناشی از الزامات اجتناب ناپذیر حفظ قدرت سیاسی حکومتگران هم نیست .البته هردو یِ این عوامل ِ مهم و تعیین کننده ، در اعمال سرکوب و حذف و کشتار دگر اندیشان و مخالفان ، مدخلیت دارند ؛ اما حکومت اسلامی ایران فراتر از این ها، ریشه در دوران پیش از قانون دارد و منطقش تنها با منطق دوران جاهلیت قابل تبیین و توضیح است.
این حکومت، نظام ارزشی ویژه ای را نمایندگی می کند که مربوط است به دوران مناسبات قبیله ای و مبتنی است بر فرامین خداوند در قرآن و احادیث معصومین . منتها درهمان چهارچوب آیات قرآنی هم ، ملاک قضاوت این حکومت و فقهایش ، آیا تی نیست که سیمای نسبتا نرم و قابل ا نعطا فی از اسلام نمایش می دهد . .به ویژه آیاتی که در دوره شکل گیری و گسترش دین در ابتدای کار پیغمبر اسلام ا علام شده است . چنا نکه در بسیاری از متون آمده ،زمانی که اسلام هنوز در مدینه ، قدرت فائقه نبوده و دوران تبلیغ و ترویج و گسترش دین را طی می کرده است متکی بوده به الرحمان الرحیم. اما همین که کار مسلمانان بالا گرفت وموقعیت خود را تثبیت کردند ؛ خصوصا پس از فتح مکه و بازگشت پیروز مندا نه به مدینه به دلایل مختلف که جای بحثش این جا نیست ، الرحمان الرحیم تبدیل شد به قاصم الجّبارین ! و آیه ها یی آمدکه همه بر کشتار ، خشونت و حذف و سرکوب دلالت دارند. اَشدائ عَلی الکُفار پرچم آنان و اسیر کشی، تصاحب اموال و زن و فرزندِ اسیر، حق شرعی ایشان شد و بدار آویختن و با شمشیر گردن زدن، زخمی را تمام کُش کردن و اجرای حد و تعزیر و شلاق تا حد ضّربّ حَتی المُوت شیوه حکومتی شان گردید . بیهوده نیست که آیت الله خونخوار محمدی گیلانی میگوید شلاق باید پوست را بدرد ، گوشت را بدرد و به استخوان بنشیند ! این شیوه رعب انگیز شکنجه و کشتار را آدمکشان و جلادان حکومت اسلامی جاری شدن احکام مقدس خداوند ، و اجرای آن را فریضه و وظیفه دینی و شرعی خود می دانند !دقت کنید شکنجه گر در سال های آغازین دهه خونبار شصت به حکم حا کم شرع ، قبل از اجرای حکم شلاق یعنی « حد شرعی تازیا نه » ، وضو می گیرد و یا برای آنکه شانس زدن تیر خلاص بر شقیقه کافر، منافق و مرتد نصیبش شود،روزه نذر میکند!
آخر طبق فتاوی ولایت مطلقه فقیه ، آیات عظام و قاضیان دین مبین اسلام؛ کا فر ، منافق و مرتد به حکم آیات قرآنی مفسدین فی الارض ومهدور الّدم هستند و شکنجه و قتلشان واجب شرعی و وظیفه هر مسلمان است .
حتی جنازه مرتد و کا فر یعنی امثال کمونیست ها و بهایی ها نیاز به کفن و دفن ندارد و این جنازه ها را می شود مثل لاشه جا نوران به بیا بان ها ا نداخت و طعمه درندگان کرد. وجود گور های دسته جمعی و خاوران ها تصا دفی نیست ، بلکه از این اصول ناشی می شود !
امروزه هرچند چیزهایی عوض شده است و شکنجه گران ، باز جویان و قاضیان از برکت اعمال شکنجه و قتلعام جوانان و نو جوانان ،جگر گوشه های هزاران هزار مردمان داغدیده ؛ به نان و نوایی رسیده اند و حراست ازامکانات و موقعیت مالی و اجتماعی و طبقاتی امروزی اشان بر انگیزه دینی چر بش بیشتری پیدا کرده است . و سرکوب ِ مخالفان با اجرای احکام دینی ، آن نقش اولیه را کمتر دارد و بعضا ندارد . زیرا نیروی اصلی سر کوب یعنی سپاه پاسداران امروزه مراکز کلیدی اقتصاد و سرمایه را در کنترل داردو خود سپاهیان ، حسابی چا ق و چله شده اند .امادر سال های اولیه دهه شصت در آن دوره جهنمی و خونبار، اکثر کسانی که به سپاه و بسج می پیوستند علاوه بر لمپن پرولتاریای شهری و بچه بازاری ها ، از نوجوان های اعماق بودند . از نیروهای حاشیه تولید ؛ آن ها که از روستا ها کنده شده و در حاشیه شهر ها آواره و بی کاربودند . این نیروی عظیم که پایه اجرایی حکومت اسلامی را تشکیل می داد ، باور های عمیق مذهبی داشت وخودش را سرباز امام زمان می دانست و با جان و دل ، در خدمت اجرای احکام مقدس الهی ، طبق فتاوی حضرت امام خمینی و آیت الله ها و رهبران و قاضیان دین مبین قرار داشت . بخش بزرگی از اینان ، همان قمه زنان و سینه زنان و اَ من یُجیب خوانان ِ روستا ها و حاشیه شهر ها بودند. بیهوده نیست که هنگام شلاق زدن ، مرثیه می خوا ند ند و با ضربآ هنگ سینه زنی کابل را با شدت تمام بر کف پای قربانی ِ دست و پا بسته فرود می آورد ند . آن ددان طبق فتوای « آقایان » بود که علاوه بر اعمال خشونت ها ی فوق تصور آدمی ؛ برای آنکه مال خدا هدر نرود و کفران نعمت نشود ، به دختران محکوم به اعدام ما تجاوز شرعی می کردند !! چرا که طبق نص صریح ، زنان کشتزار مردان هستند !
می بینیم که حکومت سرمایه داری اسلامی ایران در پایانه قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم برای اداره کشور ِ چند ملیتی و دارای ادیان مختلف ، عقاید مختلف ، از با خدا تا بی خدا ؛ در چهار چوب دفاع از مالکیت مقدس و حفظ قدرت چپاول گرا نه خود ، بر چنین نظا م ار زشی ِ جهنمی تکیه دارد واز آن پاسداری می کند و خواهان گسترش و جها نی شدن آن است. از دید ولایت مطلقه فقیه و دست اندر کاران فکری و اجرا ئی نظام ، حقوق بشر یعنی اجرای همین احکام و پاسداری از همین نظام ارزشی ددمنشا نه !
چهارم :
باچنین نگاه درنده خویا نه ایست که رژیم از همان آغاز حکومت خود ؛ از روزی که خمینی اسیر کش بر گُرده انقلابی متناقض نشست ، سر کوب مخالفان را آغازکرد . اپوزیسیون قانونی رژیم در هیئت اصلاح طلبان ِ جفت و تاق که عموما منکر جنایات دهه شصت هستند وا مثا ل میر حسین موسوی ، آن دوران سیاه را ، دوران نو ر امام خمینی می دانند ! همدستان چپ نمایشان هم با برجسته کردن کشتار هولناک شصت و هفت و تبدیل کردنش به نقطه آغا ز سرکوب ، می کوشند با سکوت و عبور از سال های اولیه دهه خونبار و سیاه شصت ؛ دست های آلوده شان را پنهان کنند ! اما این حقیقت عریان دیگر بسان آ فتاب چنان آشکار است که با هیچ ترفندی نمی توان آن را در سایه قرار داد . حقیقتی که اثبات می کند حکومت اسلامی از فردای انقلاب شکست خورده ؛ ازهمان اسفند پنجاه و هفت ،شمشیر خون چکا نش را از رو بسته بوده است . آتش زدن کتابخانه محمدی در اسفند پنجاه و هفت در جلوی دا نشگاه تهران و سر به نیست کردن خود زنده یاد محمدی ناشر آثار انقلا بی و دگر اندیشان توسط محا فلی که بعد ها سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را بنیان نهادند و جزئی از پایه ریزان سپاه پاسدان انقلاب اسلامی شد ند ؛ سرکوب مخا لفان و دگر ا ند یشان آغاز گردید . البته اگربگیر و ببند های اولیه و اعدام های بی حساب و کتاب سران و عوامل سلطنتی را مبنا قرار ند هیم . اعدام هایی که متا سفا نه و با شرمندگی ما چپ ها از آن دفاع کردیم!
امروزه گرایش هایی از درون این حکومت و بخشی از روشنفکران دینی ، تما یل به تعدیل حکومتی که تا حد مرگ در بحران دست و پا می زند ، دارند و می کوشند اسلام عزیز را با الزامات سرمایه داری معاصر نزدیک و یا منطبق کنندو به این وسیله برای حکومت اسلامی فرجه بقا بخرند. این لایه های جدیدا منتقد ِ روشنفکران دینی ، امثال سروش و اصلاح طلبان حکومتی و ملی ـ مذهبی ها برای توجیه نظریه خود به آیا ت عموما اولیه با مضمون گذشت و بخشش و تعاون ا تکا می کنند و آیا تی با مضمون ارعاب و سرکوب و ا نتقام را از ذات اسلام نمی دانند و آنر را مربوط به شرایط ویژه آن دوران ارزیا بی می کنند .از این روی اجرای آن را در شرایط کنونی مضر بحال اسلام و حکومت اسلامی می دانند . در حالیکه اکثر قریب به اتفاق همین طرفداران تعامل و مدارا ؛ در دهه خونبار شصت در کنار رهبر کاریزماتیک و جلاد خود ، خمینی اسیر کش ؛ قرار داشتند و به قلع و قمع دگر اندیشان و مخالفین حکومت با همد یگر رقا بت می کردند ! از سروش ها و مخملباف ها ،خاتمی ها و موسوی ها ،کروبی ها ، خوئینی ها ، گنجی ها ، سازگارا ها ، صا نعی ها و بهزاد نبوی ها بگیرید تا به اصلاح طلبان ریز و درشت دیگر برسید . آدمکشا نی چون روح الاه خمینی ، سید علی خامنه ای ، هاشمی رفسنجانی ، موسوی اردبیلی ، حسن روحانی ، محمدی گیلانی ، موسوی تبریزی ووو که جای خود دارند ! شما می دانید که جا نیا نی چون هادی غفاری و صادق خلخالی هم اصلاح طلب شده بودند ؟؟؟!!! بنا بر این می بینیم که اصلاح طلبی چیزی نیست جز بزک کردن و قابل تحمل کردن هیئت حا کمه و نجات نظام سرمایه داری حکو مت اسلامی ایران ؛ امری که ا بدا ربطی به منا فع مردمان ایران ندارد . بگذریم که این رشته سر دراز دارد و جایش این جا و در این مبحث نیست .
با همه این ها ، با قاطعیت می توان ادعا کردکه کشتا ردگر اندیشان و زندانیان دهه شصت ،و در تداوم و تکمیل آن ، اسیر کشی سال شصت و هفت در زندان های رژیم اسلامی برای همه ایرا نیان و اکثریت مردمان جهان امری آشنا و اثبات شده است .این خشونت و سبعیت عریا ن و بیداد فاشیستی چنان مستند است که حتی خود دولت مداران حکومت اسلامی و آیت الله های جنایتکار ش هم با هیچ ترفند و توجیهی نمی توانند ا بعاد هول انگیز و تکان دهنده این جنایات را پنهان دارند و شقاوتی را که بر هزاران زن و مرد، از نوجوانان تا پیرسالان روا شده است، انکار کنند.
این همه از برکت تلاش پیگیر و دائمی و ستایش انگیز زندانیان بازمانده ایست که از کشتارگاه رژیم رهایی یافته اند. این زندانیان شریف شکنجه شده و تا پای چوبه دار و جوخه آتش دژخیمان رفته ، همین که پایشان به بیرون رسید، از پای ننشستند و بیدادی که بر هزاران زن و مرد در زندان های رژیم انسان ستیز در سرتاسر ایران ِ در بند جاری شده است را ثبت کردند. در این تلاش شریف و ستایش انگیز ، زنان قهرمان ما حتی از برادران و رفقای مردشان هم پیشی گرفته ا ند . با پشتکارمسئولانه این عزیزان است که ما ؛ و نسلها و نسل های بعد از ما هزارا ن صفحه سند و ساعتها و ساعتها روایت تصویری و صوتی در اختیار داریم . حجم و ابعاد این اسناد و شهادت ها بحدی اثبات کننده ، متنوع و همه جانبه است که با هیچ شکلی نمی توان حقیقت عریان را انکار کرد و کارنامه خونین و سیاه رژیم اسلامی و آیت الله های خون خوار و عوامل جنایت کارش را که امروزه بعضی ها شان داعیه اصلاح طلبی هم دارند ؛ پنهان نمود.
این جنایات، شکنجه ها، وکشتار ها ، حلق آویز کردن ها و تیرباران ها که سی وچند سال است همچنان توسط رژیم جمهوری سرمایه داری و مذهبی ایران ادامه دارد ،امری نیست که قابل پنهان کردن باشد . اکثر جنایات ثبت شده . خانواده های داغدار ؛ مادران پارک لاله و خاوران های با نام و بی نا م و نشان ِدیگر ، در سراسرایران ِدربند ما هرسال ؛ نه، هر لحظه آن را فریاد می زنند و دادخواه خون به خاک ریخته جگر گوشه گا نشان هستند. در این جا به تعبیر ناصر خسروشاعر، در این کژدُم گزنده تبعید ، ما و شما هم در سرتاسر کره خاکی برای بیدادی که بر عزیزان ما رفته است،داد می طلبیم و بشریت مسئول را به یاری فرا می خوانیم.
پس این ، یعنی اینکه نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم
دراین مورد بیش از این وارد نمی شوم و سخنم را با شعر « مقتول لعنت آباد » تمام می کنم چرا که این جا در کنار ما یکی از شاهدان رزمنده و عزیز ما ، همشهری نازنینم رفیق احمد موسوی نشسته است که با دقتی ستایش ا نگیزدر کتا بش «شب بخیر رفیق » ، زندان ها به ویژه زندان های شمال ایران را برای اولین بار ترسیم کرده و بیدادی را که بر خودش و زندا نیان جا ن باخته و جان بدر برده رفته است ، ا ما نتدارا نه و مسئولانه منتقل کرده است و قرار است امشب برای ما نگا هش و روایتش را باز گوید.
و اینک شعر« مقتول لعنت آباد » که در هما ن هفته ها ی اولی که خبر کشتار زندا نیان شصت و هفت به ما رسید ، ساخته شد و طی این سال ها بکرات چاپ شد ه ا ست .آن زمان ما از چند و چون اتفاقات ، اطلاع دقیقی نداشتیم و نمی دانستیم مزار این عزیزان دقیقا کجاست
من در زیر نویس شعر لعنت آباد آورده بودم : بیا با نیست دهن گشاده در حاشیه کویر که حزب الله به کینه لعنت آبادش می خواند ؛ مردم اما ب ازبان عشق می گویند « گلستان خاوران »
مقتول « لعنت آبا د »
هنگام که غبار خا کستری سحر
بر چهره خیس بنفشه زا ر می نشیند
وعطربی دریغ آفتاب پگا ه
کوچه های یخ زده را گرم می کند
زیر نگاه آنکه در چا رقد سیا ه خود شکسته
وشوق دیدارت را بر آستانه در نشسته است ،
                                                    می آیی
هنگام که خیابا ن های خا موش ِ این شب ِ خوف
در شعله ی فریادی گُر می گیرد
و شطی از عشق و بهار نارنج
خواب خوش ِ سنجا قک ها رامی شکند ،
                                              می آیی
هنگام که بر می آشوبد خاک
                                  بی باک
در گام ها ی معترض بردگان ِ کار،
و کارخا نه ها و مزرعه های میهن ِ در بند
در سرود ِ دلکش ِ آزادی
                            نفس می کشد ،
                                        می آیی !
می آیی ،
در هلهله هزاران مُشت
در رودخانه ای از آژیرکا رخا نه ها
در هجوم ِ رویش مزارع آزاد شده
در سفره های پُر از نان
و بر تلی از حلبی آباد های ویران
آهای !
       مقتول « لعنت آباد »
که دشنه ای در پشت
وزخمی درشت بر سینه داری !
می آیی
       می آیی
                می آیی
می آیی
       با اولین جوا نه آن طوفان ِ بزرگ
وعاشقانه می رقصی
در رقص شادما نه جنگل!
آهای!
مقتول ِ لعنت آباد !
با اولین وزش
با اولین جوا نه
با اولین سرود
               می آیی !
می آیی
وتن پوش ِ مشبکت
                        تا همیشه
پرچم ِ ما خوا هد بود
از شکیبایی شما ممنونم.

حسن حسام
3/9/2013