آش غوره


مجید نفیسی


• به جمع آنها می پیوندم
نشسته دور سفره ی رنگین
میان مهمانخانه
با کاسه های چینی در پیش
و چشم های دوخته به قدح آش ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۲ شهريور ۱٣۹۲ -  ۱٣ سپتامبر ۲۰۱٣


 
... و مادر میگوید:
"انگار مویت را آتش زده اند".
من هستم، سیمرغ
که از دهانه ی تنگ تلفن
به جمع آنها می پیوندم
نشسته دور سفره ی رنگین
میان مهمانخانه
با کاسه های چینی در پیش
و چشم های دوخته به قدح آش
و مادر که ظرف هر کس را می گیرد
و با ملاقه آن را پر می کند
و روی تکه ای نان، کباب می گذارد
با دسته ای ریحان
و می گوید:
" این آش
و این هم پاش!"
و نوبت که به من می رسد
ملاقه را از دست او می گیرم
و چون رستم دستان
توی قدح آش فرو می برم
و بی آنکه بخواهم
تمام گولی* های آن را
یکجا بیرون می کشم
و مادر می خندد و می گوید:
"مثل همیشه خدا با توست"
و من می گویم:
"نان و کباب نمی خواهم
آشم دهید، آش!"
و کاسه ی چهارم را که تمام می کنم
از پشت، کنار سفره می افتم
و غلت زنان خود را به ایوان می کشانم
و زیر آفتاب نرم بهاری
کنار برادران و خواهرانم
خود را به دست خلسه ی آش غوره می سپارم
و به عارفان حق می دهم
که دل به یجوز و لایجوز نمی دهند
و آنگاه که همه در خوابند
با خمپاره های گاه و بی گاه خود
اکوان دیو را از فراز خانه میرانم
و بار دیگر سفره ی مادر را
در زادگاهم می گسترانم.

۵ آوریل ۲۰۰۴

*- "گوشت قلقلی" به اصفهانی.