از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و یک نکته و حواشی آن
نوشتم که در فرهنگ کهن ایرانی هَزار نشانه ی فراوانی است. حال این سوال پیش می آید که: آیا این فراوانی حدودی دارد؟ آیا کمتر از ۱۰۰۰ است و یا بیشتر از آن می باشد؟
هَزار از خیلی کمتر از عدد ۱۰۰۰ شروع می شود و تا بی نهایت می رود.
مثال هَزار پا، فقط بیست و دو جفت پا یعنی ۴۴ عدد پا دارد.
هَزار بیشَه، جعبه ای بود دارای خانه های مختلف و در قدیم از آن برای سفر استفاده می کردند.
هَزار لا، قسمت سوم معده ی حیوانات نشخوار کننده است که لایه های مختلفی دارد.
و نغمه ی بلبل که هَزار دستان نامیده می شود.* و ...
ولی وقتی ایرانیان به آسمان پر ستاره می گویند «هَزار میخ»، دیگر تعداد از عدد ۱۰۰۰ نه فقط گذشته بلکه سر به میلیون ومیلیارد می زند. زیرا آسمان دارای کهکشان های فراوان است که بیشمار سیاره و ستاره دارد.
* و اما دستان یا دستون، که حالا ترانه جایش را گرفته، یعنی نغمه، آوا. ترانه عمری کمتر از رادیو ایران دارد. این واژه با استادی ساخته شده و مثل بعضی کار های خام من در آوردی نیست. اما این واژه ی نو ساخته در رادیو تهران ضربه ای جانکاه به دستان و یا دستون ایرانیان زد چنان که مپرس.
اصل این واژه در فرهنگ کهن ایرانی دَستُون = دسَ تون = دس + فتحه ی مضاف + تون است. دستان نیز درست می باشد. مثل تهرون و تهران، نون و نان، جون و جوان، گیلون و گیلان و ...
تالش ها هنوز به آواز خوانی دستون می گویند. **
راستی دستون و یا شکل دِگر شده اش دستان چیست؟ از کجا آمده؟
این واژه از دس یا دست + تُون، ایجاد شده.(تالش ها هنوز به دست، دَس می گویند)
تون کف هر چیزی است. کف دیگ، کف رود، کف دست و ... دَستُون های کهن ایرانی بر دو بخش اند، مقدمه و اصل آواز، اصل آواز وقتی شروع می شود مردم با آهنگ خاصی دست می زنند. این مردم جز گروه خوانندگان و نوازندگان نیستند، مردم عادی هستند که در آن عروسی و یا جشن شرکت دارند، که تون یعنی کف دست ها را به هم می کوبند و این عمل را دس تون = دَستُون، می گویند. هنوز به همین سبک کهن تالش ها، تات ها و کرد های کرمانج در خراسان شمالی و ... ترانه خوان را و رقصنده را همراهی می کنند. لطفن همراهی را با کف زدن برای تشویق اشتباهی مگیرید. صدای دستون با آهنگ ترانه و حالت رقصیدن هم آهنگ است. در واقع نوعی نوازندگی است برای همراهی خواننده و رقصنده، که با دست صورت می گیرد.
** و این زبان رازدار تاریخ که زاینده رود سخن را می مانَد، حالا به شکلی کاملن مصنوعی دارد از پای در می آید. مدت هاست که با این خیره سری تاریخی دارم می جنگم؛ از هر سو می زنند؛ و من ایستاده در میدانِ باز سخن، سنگ می خورم، از دستان تباهی و نیرنگ می خورم.
۵۷۵۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣۹۲
|