مشعر در شعر - بیژن باران

نظرات دیگران
  
    از : بیژن باران

عنوان : مشعر
در تهران تلفظ مَشعَر بمعنی آگاهی با مُشعِر آگاه کننده یکی است- بنا به حافظه دبیرستانی بنده. لذا صادقانه بگویم بنده در برابر کانشسنس انگلیسی و لاتین مُشعِر را در نظر داشتم. ولی اینرا هم میدانستم که شعر و اِشعار در فارسی با بیشعور و مشاعره از ۲ اصل شجره کلامی جدایند- شاعر، شعر، اشعار، شعور، مشاعر، مشاعره، شعار، باشعور، بیشعور. بسیاری واژه های تازی در تهران و کابل و شهرهای دیگر تلفظ متفاوت از اصل عربی دارند. نمونه: آخِر که آخَر تلفظ می شود. شاید برای همین عجب نیست که ما عجم ایم.
نتیجه: مشعر برای این واژه علمی همان مُشعِر خواهد بود نه مَشعَر که در گویش تهرانی مهجور است. شاید دیگران چون استاد آشوری و دکتر رضا باطنی واژه ای ضرب کنند. تاآن زمان همان مُشعِر برای توان عمده مغز بمثابه عالیتری کارکردش در دانش سده ۲۱م برای تجربه ذهنی، آگاهی، بیداری، هوشیاری، سیستم کنترل اجرایی ذهن است.
البته وجدان هم مقوله ایست که در جستاری دیگر آنرا در شعر بکار برده ام. وجدان دانش درونی به هنجارهای اخلاقی در ذهن برای انگیزه فرد است. وجدان استدلال عملی در موقعیت تصمیم اخلاقی می باشد که با تمرین مراقبه و اشراق محتمل می شود. وجدان احساس و نهیب درونی در فرد برای تمیز رفتار خوب از بد است. استعداد، توان، بصیرت، داوری برای تمیز ثواب/ ناثواب می باشد. جناب ثابت قدم- سپاس از پیگیری شما در باره مشعر.
Consciousness Conscience
۵۷۹۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : ثابت قدم

عنوان : سپاس از توضیحِ خوب و مفصل تان.
بی نهایت استفاده کردم و آموختم. من ابتداء اشتباه می خواندم. می خواندم «مُشعِر». چون واژه را نمی شناختم. تا نگو که «مَشعَر» است. به هر حال بی نهایت استفاده کردم و ممنونم.

درود و خسته نباشید بر شما.
۵۷۹۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۲       

    از : ثابت قدم

عنوان : به هر صورت متشکرم از توضیح تان.
ممنون از توضیح تان. برای من شخصاً مهم این بود که بفهمم منظور چیست، که متوجه شدم. مرسی.

ثابت قدم
۵۷٨۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۲       

    از : بیژن باران

عنوان : مشعر
سپاس از خواننده و جناب خسرو ثابت قدم در باره واژه مشعر. با جستجو در فرهنگ معین و گوگل نتایج زیر ارایه می شوند.
مَشعَر= آگاهی/ ادراک و مشُعِر= آگاه کننده .
دکتر محمد معین-فرهنگ فارسی- ص ۴۱۴۴: مَشعَر عربی بمعنی قوه ادراک، حاسه. جمع: مَشاعِر.
فرهنگ فارسی معین: شعور با شُ -عربی ۱ - مص م . دریافتن . ۲ - اِ مص . ادراک . ۳ - آگاهی .
در فارسی واژه های زیر در رابطه با این ۲ واژه عربی کاربرد دارند. شاعر، شعر، اشعار، شعور، مشاعر، مشاعره، شعار، باشعور، بیشعور.
روشن است که شجره لغوی و دانش قرون وسطا برای بیان یک واژه علمی مدرن آغاز کار اند. کاربرد یک واژه عتیق با مفاهیم مدرن توسط مردم انجام می شود. نمونه: قرص =گرد و درمعنای مدرن حب یا کپسول دارویی است. قطار بمعنی سلسله در مفهوم مدرن وسیله ترابری عمومی فلزی است. اکثر دانش قرون وسطا ارزش تاریخی و ادبی دارد نه علمی مدرن. گاهی هم یک واژه چند معنی دارد مانند آهو = گوزن و عیب. بادیه = ظرف مدور مسی، صحرا. شیر=مایع، درنده، وسیله قطع/ وصل آّب

شِعر سخن دارای وزن و قافیه، سرودن، شعر گفتن، خیال پردازی، جمع آن شعراء. شاعر- سراینده، شعرگو
طبرسی گوید: شعور اول علم است از راه مشاعر و حواس. شعور ادراک دقیق است و مأخوذ از شَعر به

معنی موی که دقیق و نازک است. از آن است شاعر که به اقامه وزن و نظم متفطن است طوری که دیگران نیستند.

شاعر به علت فطنت و دقّت معرفت شاعر نامیده شده است. شعر در اصل به معنی دانستن و توجّه خاص و علم ‏دقیق

است . در اصطلاح به کلام موزون و قافیه دار گفته شده است که در آن دقت و ذوق مخصوص به کار رفته است. معمولا

شعر بیشتر توأم با تخیّلات است که در خارج مصداق حقیقی ندارند. شاعر به قدرت خیال خویش آنها را در قالب الفاظ

ریخته است.

دانش مدرن در باره مشعر: مشعر اسم یکی از توانهای عالی ۱۰۰گانه مغز مانند تخیل، حافظه، خلاقیت، ادراک، زبان است که در غشائ پیشانی قرار دارد.
مشعر Consciousness
تجربه ذهنی، آگاهی، بیداری، هوشیاری، سیستم کنترل اجرایی ذهن است. این واژه بمثابه چتر
در برگیرنده بسیاری پدیده های ذهنی و طبی می باشد. مشعر در طب بیهوشی
Anesthesiology،
روانشناسی، فلسفه- معنی های متفاوت حس محیط، شناخت از خود و گروه، وجدان اجتماعی و غریزه صیانت نفس معنی دارد.

مشعر در حیطه امور ذهنی مانند اراده، برنامه ریزی، محاوره، تمیز محیط، برنامه حرکت از نقطه ا به ب، گزینش الفاظ بنا به جمع مخاطبان، با پیوند به حافظه کاری و خزینه های خاطرات و اطلاعات فرماندار است. گاهی مشعر مترادف عمد یا آگاه معنی میدهد. مشعر با ۲ غایت یا این هوشیاری یا آن بیهوشی، نیز درجه های بینابینی هم دارد که برخی از قوای ذهنی فعالند. جایگاه. مقر مشعر در کورتکس، لایه بیرونی مغز است که در جانوران انسانما هم وجود دارد.

دانش قرون وسطا در باره مشعر: فارابی برای قوه حاسه، رئیسی تعیین کرده است که حواس پنج‌ ‌گانه خدمتگزاران آن هستند. به نظر او ادراکات حواس پنج‌

‌گانه به این مرکز فرستاده می‌شوند .
قوه حاسه را حس مشترک می‌نامند. رک داودی، ص ۵۸ـ۵۹. ادراک محسوسات مشترک، همواره مقارن با

محسوسات مختص مانند بینایی و شنوایی است، سبب کامل شدن معرفت به یک شئی می شود ...
اگر چیزی توسط قوای حاسه ادراک شود، ادراک به نحو تام و کامل صورت می

گیرد . از این رو ، قبول انطباق بر چیز دیگر نمی کند .
گروهی، مشعر را از شعور دانسته اند. آن را اسم مکان لقب گفته اند و محل شعور ، اما نه محل شناخت این و آن، که

معرفتی دقیق و باریک در آن نهفته است . شعر در کلام عرب ، به فتح فاء و سکون عین ، به معنی "مو"ست و مشعر

شعوری از مو باریک تر و دقیق تر.
مشُعِر عربی از اشعار/ آگاه کننده. مُشاعِره بمعنی مسابقه شعرخوانی.
کلمه مشعر از حیث لغوی اسم مکان مراسم حج است . از ماده «شعور» یعنی علم یا ماده شعار یعنی علامت مشتق .شده.اگر از شعار مشتق شده باشد، به معنای مکانی است که دارای علامت است . اگر از شعور مشتق شده باشد ،به معنای محل شعور است .
ریشه کلمه : شعر. فعل : شِعر. معنی : «شعور» دانستن، توجه به ریزکاری ها، زیرکی، درک، دقّت «اشعار» اعلام ، فهماندن «شعائر» جمع شعیره: علامت، نشانه «شعائر اللّه» محلهای معلوم و نشاندار، محل عبادت، محل معین برای عبادت، علامت، نشانه، آیین، رسم. مشعر بیابان معروف ما بین منی و عرفات، مزدلفه
۵۷٨۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۲       

    از : بیژن باران

عنوان : مشعر
از متن جستار واژه مشعر با مترادفات و برابر انگلیسی در زیر آمده. مترادفات آمده برای منظور نویسنده رسا نیستند و معانی مشخص دیگری دارند.
مشعر Consciousness تجربه ذهنی، آگاهی، بیداری، هوشیاری، سیستم کنترل اجرایی ذهن است. این واژه بمثابه چتر در برگیرنده بسیاری پدیده های ذهنی و طبی می باشد. مشعر در طب بیهوشی Anesthesiology، روانشناسی، فلسفه- معنی های متفاوت حس محیط، شناخت از خود و گروه، وجدان اجتماعی و غریزه صیانت نفس معنی دارد.

مشعر در حیطه امور ذهنی مانند اراده، برنامه ریزی، محاوره، تمیز محیط، برنامه حرکت از نقطه ا به ب، گزینش الفاظ بنا به جمع مخاطبان، با پیوند به حافظه کاری و خزینه های خاطرات و اطلاعات فرماندار است. گاهی مشعر مترادف عمد یا آگاه معنی میدهد. مشعر با ۲ غایت یا این هوشیاری یا آن بیهوشی، نیز درجه های بینابینی هم دارد که برخی از قوای ذهنی فعالند.

جایگاه. مقر مشعر در کورتکس، لایه بیرونی مغز است که در جانوران انسانما هم وجود دارد. مغز انسان از ۴ حجم راست، چپ، زبرین، زیرین تشکیل شده. بین مغز چپ و راست و حجم زبرین و زیرین ۲ کلاف رشته عصب وصلی/ ربطی وجود دارند.
۵۷٨۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۲       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : شاید می توانست بهتر و ساده تر نوشته شود!
والله بنده هم باید به مراجع و به استاد های زبانِ عربی دانشگاه مراجعه می کردم تا بفهمم که منظورِ نویسنده از واژه «مُشعِر» چست. بخصوص که ایشان «فتحه و کسره و ضمه» هم نگذاشته اند و کار را بر ما خوانندگان ۲ چندان دشوار فرموده اند.

متنِ (به اعتقادِ من) به فارسیِ «عجیبی» نوشته شده است.

تا جائی که من سر درآوردم، نویسنده محترم این واژه را معادلِ (Consciousness) بکار برده است.
برای این واژه در فارسی معادل های آشنا تر و رایج تری موجود است: آگاهی؛ خودآگاهی؛ هوشیاری؛ ذهن؛ هوش؛ و شاید دیگرِ معادل ها.

در تماس با بخشِ عربیِ دانشگاه، اظهارِ تعجب شد و ذکر شد که واژه «مُشعِر» به معنای «انسانی ست که موی زیادی دارد». تازه در تأملِ دوم و تفکر بیشتر یک عرب زبان به معادلِ «هوش و ادراک» می رسد.

انتخابِ معادل ها، باید ترجیحاً، تا سر حدِ امکان، چنان باشد که به سوتفاهم منجر نشود.

درود بر شما
۵۷٨٨٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۲       

    از : بیژن باران

عنوان : معنی کلمات
لطفا در گوگول یا دهخدا واژه هایی که مفهوم نیست جستجو کنید. واژه مشعر در این جستار حدود یک پاراگراف تعریف شده؛ تمام جستار هم در باره مشعر است. لطفا تا ته بخوانید.
۵۷٨۷۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۲       

    از : خواننده

عنوان : ببخشید؛ مُشعِر یعنی چه؟
ممکن است لطف کنید و معنیِ «مُشعِر» را ذکر بفرمائید؟ معادلِ روشنتر یا فارسی ندارد؟

با احترام
۵۷٨۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۲