ظرفیت های دین اسلام و سرمایه داری (۱)
تعاملی در دین سیاسی - ایدئولوژیک


ناصر پسانیده


• ایده ی اولیه و فکرِ تنیده شده در قالب «دین» و همچنین فعلیت آن، در حقیقت آمیزه و مجموعه ای متحد و پیوسته از رنگ ها و صداها و بوها در فرم های متجلی شده ی گفتاری و نوشتاری، و از زوایه ی دریافت و نگاهی و زبانی هست که «همه گان» را «یگانه» می بیند و می فهمد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۴ مهر ۱٣۹۲ -  ۱۶ اکتبر ۲۰۱٣


دین اسلام با ۱،۲ تا ۱،۵ ملیارد هوادار (مسلم) بعد از مسیحیت بعنوان دومین دین یا در حقیقت قالب و ظرفی است که توانسته حجمی بزرگ در گسترده گی و پرآکنده گی جعرافیایی از گونه های انسانی را در خود جای داده و یا پوشش دهد.
این توان یا دارنده گی و ظرفیتِ «بالفعل» از سالیان پیش مورد توجه محافل ویژه ای بوده.

پیش تر دژ سوسیالیسم یا به اصطلاح کشورهای متحده ی بلوک شرق و سپس آنسوی دیوارهای چین (مائوئیسم)، حدودی متفاوت و با ویژه گی های اقلیمی و متناسب با آن فرهنگ و ایدئولوژی و ساختارهای گوناگونی بودند که «روح سرمایه داری» گاه با گرنش یا نرمش و دربسیاری مواقع نیز لزومن با شبیخون و... با بسترسازی و در غیر آن یا اینصورت با توسل به زور و خزیدن بر بستر، و به اصطلاح تجاوز و تعدی، چهره ی «دلربا» وهزاررنگ و بو و توی خود را وارد کارزار و صحنه ی پرزرق و برق کرده بود.
آزموده های «روح سرمایه داری» بواسطه ی ارگان ها و ارگانیزاسیونهای ساخته و پرورده و متناسب با بسترها و اقلیم ها و با توجه به «عقلانیت» حسابگر و سوداندیش مادی و مکانیکی آن متغیر، و امروزه بیشتر متوجه اجزاء و عوامل انسانی است، یعنی به عبارتی آمورف Amorph بوده و برخودار و مقید به شکل و فرم ویژه ای نیست. چنانچه «روح» مذکور با کمترین هزینه و از میان دیوارهای پهن و طولانیِ چین مائوئیستی تا قلب پکن و حزب کمونیست چین با دلربایی بی نظیر رسوخ می کند.
«روح سرمایه داری» پیش تردر بلوک شرق سوسیالیستی نیزچهره ای متفاوت از آنچه در چین می بینیم از خود به نمایش گذاشته بود!
چین با برخورداری از ۷۲۴ .۱.٣٣۹ دارایی انسانی از ظرفیتهای مهم و درجه ی اول ودارای حجم عظیمی از توانمندیهای گوناگون محسوب می شود.
شاید تا دهه های پیشین بودن یا نبودن اتیکت یا نامی ویژه برای محافل سود اندیشِ سرمایه داری امری مهم می بود، آنگونه و بطوری که نامها و نشانهای «کمونیسم» و «سوسیالیسم» بشکل قهرآمیز در آنسوی«دیوارهای آهنین» بلوک می بایست با هزینه های گزاف در هم فرو می ریخت. ولی امروزه، بنظر میرسد نامها و اتیکت ها نه تنها برای «روح سرمایه داری» آزار دهنده نیستند بلکه همواره امکان بالقوه ، بالفعل و پروفیتابل برای تسیهل امورات فکرتوسعه مدارو سود جو، محسوب می شوند.

ازآنجا که «روح سرمایه داری» و سرمایه و مادیت وجودی آن با بهره و سود هویت می یابد، لذا در مکانیزم خویش از بدو پیدایش تا به امروز، به بیشترین بهره و سود و با کمترین هزینه به خود معنی داده و شکل و شمایل یافته یا می یابد.

«سرمایه داری» موجود عجیب و غریب با شاخ ودم و... نیست که بشود آن را در بیرون از خود پیدا کرد و دید. «روح» ـ ی که ماکس وبر و برخی از فلاسفه از آن تحت عنوان «روح سرمایه داری» نام می برند، تصویر و حکایتِ ورود به عصر و دوره ای است که با تسلط و سیطره ی «نفس مادی» و حجم طلب، در هر سو و از هرجهت آغاز می شود.

شخصیت عمومی، خصوصی و هویت سرمایه داری فقط در حجم و مادیت آن معنی می یابد. ماده در واقع از جوهر یا «روح»، جان و جهان می گیرد. فرم یا جهانِ منعکس شده در واقع راوی نوع و چگونگی و چه سانی جوهر و اصل است. مادیت بخودی خود و بنا به ذات خویش در حجم خود از تعادل گریزان است، یعنی ذاتِ زیاده خواه و حجم جوی آن متناسب با نفس مادی در طبیعت و انسان و هستی، گرایش و کنش به سمت و سوهای متفاوت می کند. ذاتِ شعورمند هستی و جبرنهفته در آن کنش ها و نیروهای گرانشی را تنظیم و متعادل می کند، در نوع انسانی امرتعادل سازی متناسب با سطح آگاهی و خودآگاهی او گره خورده. انسان میان کنش مادی و معنوی یا تنطیم کننده و به اصطلاح مدیرِمتعادل کننده هست و اراده به سرسپرده گی در یکی از کنش ها را داراست.


«روح سرمایه داری»

از آنجا که «روح سرمایه داری» آمورف بوده یعنی خویش را مقید به فرم و شکل ویژه ای نمی کند، لذا هر شرایط و بستری برای آن امکان وفرصتی محسوب می شود. شرایط مادی و انسانی برای «روح سرمایه داری» تحت عناوین گوناگون چون: امکان، فرصت، عامل و وسیله مورد بهره برداری قرار می گیرد.


اگر دین یا ادیان را مجموعه ای از فکرها و ایده های سامان یافته در قالب و ظروفهای متعدد و گوناگون و با نام ها و واژه های متفاوت و متناسب با مناطق و اقلیم های جعرافیایی و نژادی تصویر و قلمداد کنیم، در آن و اینصورتِ موجود و فعلِ مفعوله و حالت یافته و کارآکتریزه شده، درشکل و با نام این یا آن دین، به عوامل و عناصر معینی برخورد می کنیم که ضمن ارائه و پرداخت و پردازش به چگونه گی شکل گیری ظرف ها یا قالب های دینی، به ظرفیت های دیگرگون آنها نیز می پردازند.

ظرف یا قالب دین را می توان با قابلیت های اوبژه ای آن مورد بررسی و پژوهش قرار داد. بحث «قابلیت» یا «ظرفیت» دینی نیز در حقیقت امکان/ادعا و ادله ای هست که بواسطه ی تعالیم کتابتی ـ ادیان کتابدارـ هم بعنوان سندِ ادیان و هم بواسطه ی مدعیان و متولیان دین برای اثبات هویت خویش و مجموعه خود ارائه می شود.

«دین» حوزه ای است سحرانگیز، بغرنج و دشوار. تصویر دین در جوامع گوناگون آمیخته ای از مفاهیم و معانیِ: قبیله ای، قومی، اقلیمی/ جغرافیایی توام با اسطوره ها یا عرفانهای گوناگونی است که درصدد تعریف خود بوده و یا بدآن واسطه و وسیله و در یک ظرف و با یک نام و واژه خود را تعریف کرده و بدآن سبب هویت می یابد:

کلاف موقعی سرش گم می شود که ابتدا:

۱ـ بافتده و یا آفریننده و طراح و به اصطلاح «دریافت کننده/ الهام شونده/ پیامبرِ» این مجموعه ی پرگونه و از همه رنگ؛ شروع به بافتن و تافتن در یک رنگ و نوعِ بر/خودگزیده و خود ـ پسند می کند و بدآن سبب ظرافتهای بافتن و تنیدن و زیبایی های آمیزش و گوناگونی رنگها را؛

ـ یا بواسطه ی ظرفیت های «زمانی» و «مکانی» و حدود محدود رشد فکری و معنوی نادیده/ یا ندیده و بر نمی تابد.

ـ و یا خواسته تن به بازی قدرت و سلطه گری و تسلط اگویسم (فاناتیسم قدرت/سرمایه ...) با تعاریف و تعابیر خودویژه اش («عین کلام»، «عین حقیقت» «...ناب» و...) می دهد:.


و سپس

۲ـ مُجری/ باورمند در نقش ارائه کننده ی فکر، بواسطه ی دریافت های سوبژه ای و فکر آبستراک خود، موضوعیت ابژه ای را به گفتمانِ دینی؛ـ توام با رنگها و رنگ آمیزی ها، و با پسوندها و پیشوندها و صفت های گوناگون توصیفی و تضعینی ـ خود تبدیل می کند.

شکل و صورتِ متاخر/ دوم، در صورتی که خویش را با مفاهیم در اشکال و انواعِ علوم تعریف شده و معاصر (الهیات، فلسفه، اسطوره شناسی، باستان شناسی، عرفان، کیهان شناسی، فیزیک و... ) پیوند ندهد، به فاناتیسم در حوزه های محدود دینی که مدعی محوریت معنوی و دینی خویش بر جهان را دارد/ هست، تبدیل خواهد شد .

ایده ی اولیه و فکرِ تنیده شده در قالب «دین» و همچنین فعلیت آن، در حقیقت آمیزه و مجموعه ای متحد و پیوسته از رنگها و صداها و بوها در فرمهای متجلی شده ی گفتاری و نوشتاری، و از زوایه ی دریافت و نگاهی و زبانی هست که «همه گان» را «یگانه» می بیند و می فهمد.

تاکید به «یگانه»ـ گی (همه در یکی/ «همه برای یکی و یکی برای همه») در اصل تایید همه گان و همه ی اجزائی هست که تنِ واحد را برپا، برجا و استوار می کنند. پلورالیسم در اشکال کلی و عمومی، بواقع با تاکید بر حضور همه گان، به نوعی از یگانگی اعضا و اجزاء با تایید و تاکید به استقلال اندیشه و حضور عینی متجلی شده در فکر و ارگانی که روح اعضا را نماینده گی می کند، دفاع می کنند.

مفهومِ «خدای واحد» در حقیقت ناظر بر وجود اجزاء و انواع گوناگون در شکل «واحد» و «یگانه» هست. وجود انواع و اجزاء یعنی کثرتِ به وحدت رسیده در شکل و مفهوم «خدای واحد» در حقیقت تایید و تاکید به «پلورالیسمِ» سر و سامان یافته در شکل و شمایل دینی است.


پایداری و صلابتِ اعضا و اجزاء و به اصطلاح؛ «کثرتِ به وحدت رسیده» و متجلی در ارگانهای گوناگون دینی، سیاسی و غیره، نه تنها بستگی به چگونه گی ـ نوع ـ جوهر و گوهراندیشه و فکری دارد که بعنوان نهاد و دانه ی اصلی کاشته و پرورده می شود، بلکه نوع شرایط و به اصطلاح بسترهای گوناگون ـوعوامل طبیعی چون: محیطی، انسانی و غیره نقش غیرقابل انکاری را در دگرگونی یا دگردیسی و همچنین در اضمحلال «ایده» و اندیشه ای را ایفا می کنند.

اگر دین در نقش قالب متحد کننده ی اجزاء و اعضا در مجموعه های گوناگون، نتواند انعطاف لازم و کافی جهت تغییر و امکان رشد برای اجزاء و مجموعه های متفاوت و گوناگون را درخود تولید و ایجاد کند، چون چرخ لاستیکی که از درون و بیرون زیر فشارحجم دم افزون و بار محیطی که به تعامل و رشد و افزایش ظرفیت و توانایی ها، اراده به گردش و چرخش می کند، خواهد تَرَکید.      

ادامه دارد