از : mohsen tajfar
عنوان : دو قطبی شدن
با تشکر از مقاله خوب شما اگر تعریف طبقه کارگر را منحصر به کار یدی ندانیم نظر دکتر مارکس در باره دوقطبی شدن جامعه در نظام سرمایه همچنان درست وصحیح است
۵٨۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : بحثی با اطبا راجع به این سرتیتر
شما که با مجله هفته آشنا هستید، در همانجا دیالک تیک جبر و اختیار بصورت مقاله ای منشتر شده است.
در تارنمای دایره المعارف روشنگری نیز به همین سان.
اتفاقا نظرات شما هم نقد شده اند.
محض اطلاع طبیب عزیز.
مفاهیم (واژه ها) سنگپایه احکام (جملات) اند.
بدون درک مفاهیم و یا واژه های جمله ای نمی توان منظور نویسنده آن جمله و یا آن اندیشه را درک کرد.
در فلسفه عصر جدید (کانت و هگل و فویرباخ) و یویژه در فلسفه مارکسیستی از مفاهیم معنی استاندارد ارائه داده شده است تا عکس با چیز عکس برداری شده منطبق باشد.
شما آزادی را بسان طبقه حاکمه معنی می کنید.
نتیجتا چیزی مترادف با آنارشی عرضه می شود.
این مغایر با روح مارکسیسم ـ لنینیسم است.
هر مارکسیستی باید معنی مفاهیمی را که بکار می برد بداند.
هر کس که هارت و پورت کند مارکسیست نمی شود.
پیش شرط تغییر هر چیز، به قول انگلس و مارکس، ساختن مدل فکری آن تغییر در کله خویش است:
فرق عمله و بنا با زنبور همین است.
هر کاری از کله کارگر می گذرد:
عمله مدل فکری خانه را نخست در کله می سازد و بعد با مصالح ساختمانی بدان مادیت می بخشد.
شما تئوری را تحقیر می کنید و هیچ می شمارید و مدعی مارکسیست بودن هستید.
چنین کسی اصولا باید قبلا الفبا را بیاموزد و گرنه نمی تواند از آن چیز دفاع کند.
خیلی از مخالفان خلیق بلحاظ جهان بینی فرق ماهوی با ایشان ندارند و بعضی ها حتی بمراتب عقب مانده تر از ایشان اند.
چه اصرای در پافشاری به نیاموختن داریم؟
آزادی یعنی درک جبر و یا ضرورت (هگل)
آزادی یعنی درک قوانین و قانونمندی های حاکم بر هستی طبیعی و اجتماعی و غیره
آزادی همیشه با شناخت و شعور مشروط می شود.
خر نمی تواند مختار (آزاد) باشد.
با پوزش از خر همراه خادم بنی بشر.
برداشت آزاد از هر چیز یعنی برداشت مبتنی بر شناخت و شعور از آن چیز و نه برداشت دلبخواهی (سوبژکتیف) و بسته به میل و هوس و منافع خصوصی و یا گروهی.
می بینید که تفاوت از چه قرار است؟
البرز اصلا حرف ما را نمی فهمد و با شما فرق دارد.
و گرنه می شد به ایشان هم گفت که نگاهی به تاریخ جنبش کارگری در جهان بی ضرر و ضرور است.
و گرنه هر ادعائی هم آسان است و هم بی ارزش.
با پوزش
۵۷۹۹۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣۹۲
|
از : مجید اصلانی
عنوان : توصیه به خواندن دو مقاله ارزشمند در رابطه با مقاله آقای خلیق
به همه دوستان و بخصوص آقای خلیق توصیه میکنم که بخشی از نوشته های فلسفی زنده یاد احسان طبری که بی ارتباط با موضوع نیست را مطالعه کنند. لینک زیر:
http://wp.sedayemardom.net/?p=۱۰۱۸۵
http://wp.sedayemardom.net/?p=۱۰۳۲۵
۵۷۹۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : نقد و پرسش از ضرورتهای تکامل اندیشه
کار ارزنده ای است و نقد چپ در ایران با اینکه دیرهنگام شروع شده البته بشکل فردی قریب بیک قرن کم و بیش بوده از خلیل ملکی ها تا فرخ نگهدارها ولی جای امیدواری است که این مهم بشکل همه جانبه ٫ موجب تکامل چپ و دستیابی به عدالت اجتماعی گردد.
البته تنوع چپ در ایران هم مانند سایر نقاط جهان بوده هست و خواهد بود و پایگاهش بستگی به بستر جامعه دارد.
چپ ایران تا نسبت خود را با دموکراسی بطور شفاف تعیین نکند ٫ میتواند راه را به تفاسیر گوناگون از حکومت سوق دهد و شکننده تر سازد . در قرون گذشته نسبت به بستر جامعه اگر پارامترهائی از جمله : اعمال هژمونی از طریق قدرت سیاسی و یا مناسبات بین المللی میتوانست رل اساسی بازی کند امروز با کیفیت جامعه ای متفاوت نقش مردم در تعیین سرنوشت خویش اساسی است. چپ سوای از تعریف خود و ارائه برنامه ٫ راهکار کسب قدرت سیاسی و تحویل قدرت سیاسی را ضروری است که مشخص کند.
جنایات در زمان استالین یا در کامبوج ٫ ربطی به برداشت های متفاوت از نظرات مارکس ندارد بلکه اعمال هژمونی و تحمل ناپذیری غیرخودی و مقاومت در تحویل قدرت سیاسی جزو بدیهیات حکومتهای ایدئولژیکی است چه مارکسیستی باشد چه نازیسم چه اسلامیست باشد چه صهیونیست ٫ یعنی جایگاه مردم در حق تعیین سرنوشت خویش فدای باورهای ایدئولژیکی میشوند و مردم را با القاب خلق قهرمان یا توده مستضعف یا امت مسلمان یا ...مورد خطاب قرار میدهد و مردم را توده وارمیبیند و نسبت به آن تحلیل میکند.
دومین مشکل تشکلهای چپ در ایران به میزان روابط ارگانیک با جامعه برمیگردد. چون با تحولات سیاسی چه بشکل رفرم چه انقلاب با توجه به نبود روابط ارگانیک ٫ نقش تعیین کننده ای در سیاستگذاری و جهت دهی به دستاوردها نخواهد داشت تا زمانیکه بستر برایش فراهم شود.
۵۷۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : یک پرسش:
سوال این است که آیا آقای خلیق " تز" هایشان را برای بحث در جهت راهی که هنوز انتخاب نکرده و یا درتردید پیمودنش قراردارند، منتشرمی کنند و یا این که ایشان راه خود برگزیده اند و تزها در واقع"قرم"، "قرم" کردنشان است؟ اگر اولی است ، پس چرا همفکرانشان در این بحث شرکت نمی کنند و ندای ایشان را لبیک نمی گویند. ونیز چرا خود ایشان در پاسخ به انتقادات قلم رنجه نمی فرمایند؟ ولی اگر دومی درست است، محض رضای خدا هرچه زودتر به جای تزهای بیشتر،هدف غایی و"سورپرایز" جدید را اعلام نمایند. البته اگر بالاتر از سیاهی هم رنگی باشد.
به تعبیری گارباچف مبتکر بنای پلی بین عدالت خواهی و سرمایه داری شد که به جای حمایت مردم شوروی ، آن ورپلی ها با جایزه نوبل وفریادهای "گربی"،"گربی"، تشویقش می کردند. بعد هم تاریخ مصرفش سرآمد و نفرین ابدی مردم خود را به جان خرید.
۵۷۹۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣۹۲
|
از : مسعود
عنوان : طبقه و طبقه!
گفتههای مارکس آیه نیست٬ اما "نمیتواند" هم اشتباه باشد. مذهب برای اثبات حقانیتاش خود را به "آسمان" وصل میکنند ما به "زمین". مارکس اولین کسی بود که به جهان و مسائل اقتصادی-اجتماعی از دیدگاه طبقهی کارگر نگاه کرد. طبقهی کارگر تنها طبقهای است که منافعاش نه تنها با علم و واقعیت امور هیچ تناقضی ندارد بلکه تنها جویندهی حقیقت است. طبقات حاکم همیشه به دنبال "حفظ" جایگاه و سیادت طبقاتی خودشان هستند لذا بههیچوجه واقعیت "آنطور که هست" برای آنها مطرح نیست بلکه آنچیزی برایشان اهمیت دارد که در خدمت "حفظ" منافع و سیادت طبقاتیشان عمل کند.
اگرچه خارج از مارکسیسم حقیقتی وجود ندارد اما بهاینمعنا نیست که دیگر "ایدئولوژی"ها "اشتباه" هستند. لیبرالیسم "اشتباه" نیست٬ بلکه تنها تئوریهایی است که در خدمت منافع طبقهی سرمایهدار. چیزی که کوچکترین تضاد و تناقضی با منافع بورژوازی داشته باشد را در لیبرالیسم راهی نیست. همینطور آنچه کلیسا و ایدئولوگهای فئودالیسم هم در قرون وسطی مطرح میکردند بههیچوجه "اشتباه" نبود٬ بلکه بازتابدهندهی آن چیزهایی بود که در راستای منافع طبقهی حاکم قرار داشت.
مارکسیسم و لیبرالیسم نمایندهی دو طبقهی رویاروی هماند که مبارزهی این دو تاریخ را رقم خواهد زد. آنچه نه مارکسیسم است و نه لیبرالیسم (سوسیال دموکراسی و...) بازتابدهندهی منافع لایههای مختلف طبقهی میانی است در جریان کلان حرکت تاریخ تاثیری نخواهند داشت.
۵۷۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : حضرت کیا
از حضرت کیا چه پنهان که بعضی ها مرض مخالفت با بعضی های دیگر را ندارند.
مخالفت اصولا عصب سوزتر و دشوارتر از موافقت و تأیید و هلهله و هورا ست.
مخالفت گاهی حتی شرم انگیز است.
چون بر زبان راندن معایب بینشی، نظری و اسلوبی همنوعی نه شادی بخش، بلکه تأثر انگیز و شرم انگیز است.
خود برداشت کیا ـ بی اعتنا به نیت و عمد و سهو و غیره ایشان ـ بحث انگیز است:
۱
اولا اینجا صحبت از گفته های مارکس نیست که آیه باشند و یا حدیث و یا روایت و یا یاوه.
۲
اینجا صحبت از علمی فلسفی و یا فلسفه ای علمی است به نام مارکسیسم ـ لنینیسم.
۳
مثال برای تنویر ذهن بعضی ها:
لیبیگ از بنیانگذاران شیمی مدرن است و تصادفا از دوستان مارکس.
بحث بعضی ها بر سر این است که میان گفته های لیبیگ با علمی به نام شیمی مدرن تفاوت از زمین تا کهکشان است.
چون ایندو، دو چیز کاملا متفاوت اند.
۴
ثانیا توسعه «اندیشه های مارکس» (خلیق) و گفته های مارکس (کیا) و یا اندیشه ها و گفته های لیبیگ اصلا نه مطرح است و نه امکان پذیر.
۵
اگر کسی لیاقت نظری و اسلوبی توسعه ای را داشته باشد، توسعه علم مارکسیسم ـ لنینیسم و یا علم شیمی مدرن است.
۶
ثالثا توسعه همیشه سطح نایله مربوطه (مثلا سطح توسعه شیمی مدرن) را پیش شرط قرار می دهد.
۷
به عبارت دقیقتر کهنه را نفی دیالک تیکی می کند:
یعنی جنبه ها و جوانب مرده و بی اعتبار آن را کنار می نهد و بر ملاط جنبه ها و جوانب عام، اساسی، حیاتمند و زنده آن، عمارت علمی مربوطه را برپا می دارد. کاری که لنین کرده است.
۸
اگر کیا رونویسی های بعضی ها را خوانده باشند، متوجه شده اند که بعضی ها عامیت بعضی چیزهارا پیشاپیش رد کرده اند و همه دستاوردهای نظری و اسلوبی مربوطه را تا در کپسول تنگ پارادیم ها چپانده اند.
۹
رابعا از کیا چه پنهان که مدعیان ملی و بین المللی مورد نظر حتی قادر به تحلیل بیتی از شعری نیستند، چه برسد به تحلیل علمی، جامعه ای و یا جهانی.
یعنی الفبای مارکسیسم ـ لنینیسم را حتی بلد نیستند.
۱۰
هسته مثبت و قابل تأیید در نظرات بعضی ها، این است که برداشت مثله و مخدوش و سطحی و عوامانه خود از بعضی چیزها را نقد می کنند:
«ما از کنار این سوالات اما می گذشتیم.» (خلیق)
این اعتراف صادقانه ای است.
یکی از دلایل توده گریزی و زدن به کوه و خانه تیمی هم خلأ کله و چنته بوده است.
۱۱
اگر کیا و هر کس دیگر دلیل می خواهند به تحلیل نظرات خلیق و خلایق دیگر که صورت می گیرند، مراجعه کنند.
بعضی ها بعضی چیزها را رونویسی می کنند و اصلا نمی دانند که رونوشته های مربوطه به چه معنی اند.
پایان
۵۷۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣۹۲
|
از : کیا
عنوان : گفتههای مارکس آیه آسمانی نیستند.
من خلاصه این مطلب را اینجورمیبینم.
مارکس یک دانشمند با نظریه علمی است ، و هر نظریه یی در طول زمان تکامل مییابد و تصحیح میشود و مارکسیسم مذهب نیست ،و گفتههای مارکس آیه آسمانی نیستند.
کاملا صحیح و درست ،ولی تعجب در این است که بعضیها میخواهند مخالف باشند.
در یک چنین فضایی نوشتن واقعاً جرات میخواهد.
۵۷۹٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹۲
|
از : الف رستمی
عنوان : سوسیال دمکراسی
به نظر می رسد که تزهای ارائه شده توسط دوست عزیزمان خلیق عصاره تزهای سوسیال دمکرات ها باشد که البته خودشان فرمولبندی های معتبرتری از آن را سال هاست ارائه داده و می دهند.
پذیرش قطعی اندیشه های سوسیال دمکراسی توسط سازمان فدائیان اکثریت امر شناخته نشده ای هم البته نیست.
باید متوجه بود که با حذف احزاب کمونیستی، تجربه اردوگاه سوسیالیستی، لنین، انگلس، و ... و تقلیل اندیشه کمونیستی به مارکس و سپس نقد آن و در نهایت پذیرش مارکس بعنوان یک روشنفکر که برخی از حرف هایش در برخی مسائل هنوز دارای جذابیت هایی است، چیزی از مارکسیسم باقی نمی ماند.
آنچه را خلیق در مورد مارکس می پذیرد و در واقع مجبور به پذیرش آن است، چیزی است که روشنفکران لیبرال دمکرات نیز نفی نمی کنند و در بحث هایشان عینا بازتاب دارد.
می توان به جای اینکه در صدد باشیم چه چیزی را می توان بدور ریخت، به این اندیشید که ما با مطالعه و تجربه خود چه چیز به این دانش و پراتیک مبارزه برای رهایی بشریت از سرمایه داری افزوده ایم و باید بیفزاییم. هواداران واقعی سوسیالیسم علمی چنین راهی را خواهند پیمود. چنین راهی همسو با راه خلیق ها نیست و نمی تواند باشد.
۵۷۹٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹۲
|
از : پویان ارس
عنوان : برداشتی آزاد از پیرامون حاشیه گوشه های کنار اصل ماجرا
این خیلی خوب است آقای خلیق بعنوان یکی از صاحب منصبان یک سازمانی که هنوز نام چپ دارد محتویات فکری خودشان را با قبول زحمت قلمی کرده اند. قبلا هم گفته ام منبع مستندی برای محققین چپ ایران فراهم کرده اند.
- نه محتویات این نوشته و نوشته های قبلی ( که تکرار همان اسطوره های ذهنی دو دهه اخیر بوده)و نه "پارادایم غالب" سازمان مورد زعامت ( در خصوص این کلمه من اصراری ندارم اگر اشتباه میکنم آگاهان تصحیحم کنند)ایشان موضوع و موضع تازه ای نبوده
- "برداشت آزاد"، "تزهایی پیرامون" و کلماتی نظیر این، سوتیتر همه محتویات نوشتاری اخیر ایشان در تعیین تکلیف با نظام اندیشه مارکسی است. همینطور هم هست هیچ استنادی به اصل نوشته مارکس یا انگلس نکرده اند یکی دو نقل قول آن هم از حاشیه و پیشگفتار ذکر کرده و طومار ماجرا را پیچیده اند.
- حالا که به این سادگی انگلس متهم به جزمیت شد چرا نسخه مارکس را هم نمیپیچید؟ کمی( فقط کمی) جلوتر بروم و سوال گستاخانه ای بکنم. شما که حالا به اذعان خودتان عمری درگیر جزمیات بوده اید با توجه به جایگاه طبقاتی، موقعیت اجتماعی، فرهنگ جدید و زندگی در جوار پیشرفتگی چه اصراری دارید کماکان از مارکس به نیکی یاد کنید( با توجه به اینکه به سهولت هر چه تمام میتوانید او را هم متهم به جزمیت کنید؟) مرگ یک بار شیون هم یکبار او را هم بفرستید نزد انگلس و تمام.
....
۵۷۹٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹۲
|
از : میم حجری
عنوان : تأملی روی نظرات بهروز خلیق
علوم اجتماعی به چه می گویند و چه سیر و سرگذشتی داشته اند؟
علوم اجتماعی به مجموعه علومی اطلاق می شود که مربوط به پیوندها و روندهای توسعه در جامعه باشند.
علوم اجتماعی به مجموعه علومی اطلاق می شود که به روند زندگی اجتماعی انسان ها و به بررسی روابط انسان ها با طبیعت مربوط باشند.
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۳/۱۰/۶۲_۱۸.html
۵۷۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : اندیشه یا علم؟
«اندیشههای کارل مارکس تنها در حوزه فکری نماند، پا به عرصه سیاسی و چالش نیروهای سیاسی و اجتماعی گذاشت و در قرن بیستم به بزرگترین جریان سیاسی تبدیل گردید و بیشترین تاثیر را بر تحولات سیاسی در سطح اروپا و جهان گذاشت.
اندیشههای مارکس بر بستر جنبش کارگری در نیمه دوم قرن نوزدهم و قرن بیستم به شکلگیری جنبش سوسیالیستی انجامید.»
اندیشههای مارکس و یا جهان بینی علمی موسوم به مارکسیسم ـ لنینیسم؟
اندیشه به حکمی اطلاق می شود.
مارکسیسم ـ لنینیسم اما علم است که علاوه بر احکام، مفاهیم و مقولات و تئوری ها و قوانین نظری و اسلوبی خاص خود را دارد.
اندیشههای مارکس یا علم تحول جامعه بشری برای پا نهادن در فراتر از حد و حدود نظام سرمایه داری؟
ضمنا مارکسیسم ـ لنینیسم بر بنیان رشد مادی و فکری جامعه بشری تکوین می یابد:
مارکسیسم ـ لنینیسم در پیوند تنگاتنگ با جنبش خروشان کارگری تدوین می یابد و در کوره مبارزات کارگری به محک زده و اثبات، تصحیح و تدقیق می شود.
مارکسیسم ـ لنینیسم بر نقد دیالک تیکی فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان، اقتصاد سیاسی بورژوائی انگلیس و سوسیالیسم اوتوپیکی فوریه، اون و سن سیمون و غیره تشکیل می یابد.
ضمنا مارکس هرگز تنها نبوده است و همفکری بزرگوار و فروتن به نام انگلس و بعدها لنین و صد ها مبارز متفکر دیگر داشته است.
۵۷۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹۲
|