چهگونه سرمایهداری فمینیسم را به مخلوق دستساز خود تبدیل کرد وچگونه بایدآن را پس گرفت؟
چرخش ظالمانهی جنبش زنان
نوشته:نانسی فیروز-ترجمه:فیروزه مهاجر
•
دووجهی بودن فمینیستی بهنفع فردگرایی (نو)لیبرالی تمام شده است. اما آن سناریوی دیگر، که متکی بر همبستگی است، شاید هنوز زنده باشد. بحران جاری این امکان را فراهم میآورد که دوباره سررشتهها را به دست گیریم و رویای آزادی زنان را با تصور از یک جامعهی همبسته پیوند دهیم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۷ مهر ۱٣۹۲ -
۱۹ اکتبر ۲۰۱٣
جنبشی که به صورت نقدی بر استثمار سرمایهداری آغاز شد کارش به آنجا انجامید که کمکهای فکری مهمی به آخرین مرحلهی نولیبرالیستی آن کرد.
در مقام فمینیست همواره تصورم این بودهاست که با جنگیدن برای رهاسازی زنان دارم جهان بهتری میسازم ـ جهانی برابرتر، دادگستر و آزاد. اما این اواخر شروع کردهام به نگران شدن دربارهی این مسئله که آرمانهایی که پیشروان فمینیسم طراحشان بودند یکسره در خدمت هدفهای دیگری قرار گرفتهاست. بهخصوص از این ناراحتم که نقد ما از تبعیض جنسی اینک وسیلهای شده برای توجیه شکلهای نوین نابرابری و استثمار.
جنبش آزادی زنان، در یک چرخش ظالمانهی سرنوشت، در دام پیوندی خطرناک با تلاشهای نولیبرالی برای بنای جامعهی بازار آزاد گیر افتاده است. همین روشن میکند که چهگونه وضع به اینجا کشید تا اندیشههای فمینیستی که زمانی بخشی از دیدگاهی رادیکال بود اینک مدام بیشتر در چارچوبهای فردگرایانه بیان شود. در حالی که فمینیستها زمانی منتقد جامعهای بودند که بلندپروازیهای شغلی را تشویق میکرد، حال به زنان توصیه میکنند که «راه خودت را باز کن»[۱]. جنبشی که زمانی به همبستگی اجتماعی اولویت میداد اینک کارآفرینان زن را ستایش میکند. چشماندازی که زمانی ویژگیاش ارزش نهادن بر «مراقبت» و وابستگی متقابل بودد، اینک مشوق پیشرفت و شایستهسالاری شدهاست.
چیزی که پشت این چرخش است دگرگونیای بنیادی در خصلت سرمایهداری است. سرمایهداری دولتیِ دوران پس از جنگ جای خود را به شکل جدیدی از سرمایهداری داده است – «غیرسازمان یافته»، در مسیر جهانیسازی، نولیبرال. موج دوم فمینیسم در هیئت نقدی بر سرمایهداری دولتی سر برآورد، اما تبدیل به مخلوق دستساز سرمایهداری نولیبرال شد.
اینک، به یمن امکان بازنگری، میتوان دید که جنبش آزادی زنان در آن واحد به دو آیندهِی متفاوتِ ممکن اشاره داشت. در سناریوی نخست، جهانی تصویر شده بود که در آن رهایی زنان دست در دست دموکراسی مشارکتی و همبستگی اجتماعی پیش میرفت؛ دومی، بهزنان و همچنین مردان وعدهی شکل جدیدی از لیبرالیسم میداد، لیبرالیسمی قادر به اعطای موهبت استقلال فردی، حق انتخاب بیشتر، و پیشرفت بر مبنای شایستهسالاری.موج دوم فمینیسم از این حیث دووجهی بود. با هردوی این تصویرهای متفاوت از جامعه سازگاری داشت، و پذیرای هر یک از این دو شرح و بسط متفاوت تاریخی بود.
اینطور که من میبینم، در این سالهای اخیر این دووجهی بودن فمینیسم بهنفع دومی، سناریوی لیبرالی- فردگرا خاتمه یافته است – اما نه به این دلیل که ما قربانیان منفعل اغواگریهای نولیبرال بودهایم. برعکس، ما هم با سه ایدهی مهم کمک خود را به آن کردهایم.
یکی از این ایدهها نقدمان از «دستمزد خانواده» بود: ایدهی مرد نانآور خانواده – زن کدبانوی خانه که برای سرمایهداری دولتی محوری بود. نقد فمینیستی از این ایده اکنون برای مشروعیت بخشیدن به «سرمایهداری انعطافپذیر» بهکار میرود. هرچه باشد، این نوع سرمایهداری بهشدت بر کار دستمزدی زنان تکیه دارد، بهویژه کار با حداقل دستمزد در خدمات و تولید، که نهتنها زنان مجرد جوان که همچنین متاهلها و بچهدارها هم انجام میدهند؛ نهتنها زنان رادیکال، که زنان از هر قوم و قبیلهای. در حالی که زنان دسته دسته به بازارهای کار سرازیر میشدند، کمال مطلوب سرمایهداری دولتی که عبارت بود از دستمزد خانواده جای خود را بهیک هنجار نوتر و امروزیتر سپرد ـ که از قرار فمینیسم هم تأییدش میکرد ـ و آن همانا خانوادهی با دو حقوقبگیر(two-earner family) بود
مهم نیست که واقعیتی که مبنای این آرمان جدید است عبارت است از پایههای دستمزدِ دچار رکود، امنیت شغلی کاهش یافته، سطحهای زندگی رو بهکاهش، افزایش تعداد ساعتهای کار برای دریافت دستمزد خانواده، تشدید کار دوشیفتی – که اینک اغلب سه یا چهار شیفتی شدهاست – و افزایش فقر، که روز به روز بیشتر روی خانوادههای تحت سرپرستی زنان متمرکز میشود. نولیبرالیسم باساختن و پرداختن روایتی از توانمندسازی زنان به خرمهرههایش رنگ و جلای دُرّ و گوهر میدهد. با رفتن سراغ نقد فمینیستی از دستمزد خانواده برای توجیه استثمار، رویای رهایی زنان را بهموتور انباشت سرمایه میبندد.
فمینیسم همچنین کمک دومی هم به خصایل نولیبرال کرده است. در عصر سرمایهداری دولتی، ما بهدرستی یک بینش سیاسی بسته را نقد کردیم که چنان روی نابرابری طبقاتی متمرکز بود که نمی توانست بیعدالتیهای «غیراقتصادی» مانند خشونت خانگی، تعرض جنسی، و سرکوب حق زنان در تولید مثل را ببیند. فمینیستها با رد «اقتصادگرایی» و سیاسی کردن «امر شخصی» برنامهی کار سیاسی را تا چالش با سلسلهمراتبهای موجود و متکی بر ساختارهای فرهنگی تفاوت جنسیتی گسترش دادند. نتیجه میبایست وسعت بخشیدن به دامنهی مبارزه برای عدالت و در برگرفتن هم فرهنگ و هم اقتصاد میشد. اما نتیجهی عملی تمرکزی یک جانبه روی «هویت جنسیتی» به هزینهی امور معیشتی بود. بدتر از آن، چرخش فمینیستی در جهت سیاست هویت از هر لحاظ قشنگ با نولیبرالیسمی در حال گسترش جفت و جور شد، که هیج چیز بیش از پس راندن کامل هرگونه خاطرهای از برابری اجتماعی نمیخواست. در واقع، ما درست در آن لحظه که شرایط ایجاب میکرد توجهمان را به نقد اقتصاد سیاسی دو برابر کنیم، نقد تبعیض جنسی را مطلق کردیم.
آخر این که، فمینیسم کمک سومی هم به نولیبرالیسم کرد: نقد مشی پدرمآبانهی دولت رفاه. آن نقد که بیهیچتردیدی در عصر سرمایهداری دولتی پیشرو بود، از آن هنگام تا کنون به نبرد نولیبرالیسم با «دولت ﻠﻠﻪ»و ستایش کلبیمسلکانهی اخیرش از سازمانهای مردمنهاد (ان جی اوها) پیوسته است. نمونهای گویا [صندوق] اعتبارات خرد (microcredit) است، برنامهی وامهای بانکی کوچک برای زنان تنگدست در جنوب جهانی. اعتبارات خرد، بدیلی توانمندساز و قالبریزی شده از پایین به بالا و نه از بالا به پایین، که خط قرمز بوروکراتیک پروژههای دولتی است، همچون پادزهری فمینیستی برای فقر و انقیاد زنان بازارگرمی داشته است. اما، چیزی که در این میان نادیده مانده تقارنی آزاردهندهاست: جوانههای اعتبارات خرد درست وقتی رویید که دولتها تلاشهای کلان ساختاری (macro-structural) برای مبارزه با فقر را رها کرده بودند، یعنی تلاشهایی که وام دادن مقیاس کوچک احتمالاً نمیتواند خلاء ناشی از نبود آنها را پر کند. پس در این صورت هم باز یک ایدهی فمینیستی است که نولیبرالیسم آن را بازیابی کردهاست. چشم اندازی با هدف آغازین دمکراتیزه کردن قدرت دولت به منظور توانمندسازی شهروندان اینک برای مشروعیت بخشیدن به بازاری کردن و صرفهجویی در هزینههای دولت مورد استفاده قرار میگیرد.
در تمامی این موردها، دووجهی بودن فمینیستی بهنفع فردگرایی (نو)لیبرالی تمام شده است. اما آن سناریوی دیگر، که متکی بر همبستگی است، شاید هنوز زنده باشد. بحران جاری این امکان را فراهم میآورد که دوباره سررشتهها را به دست گیریم و رویای آزادی زنان را با تصور از یک جامعهی همبسته پیوند دهیم. به این منظور ما فمینیستها باید پیوند خطرناکمان را با نولیبرالیسم قطع کنیم و آن سه کمک را برای اهداف خودمان بازپس گیریم.
نخست، باید با مبارزهی بیامان برای شکلی از زندگی که کار دستمزدی را از مرکزیت خارج کند و به فعالیتهای بیدستمزد و از جمله – اما نه فقط – کار مراقبت از دیگران ارزش نهد، پیوند بیاساس بین نقدمان از دستمزد خانواده وسرمایهداری انعطافپذیر را قطع کنیم. دوم، باید با ایجاد پیوند بین مبارزه برای دگرگونکردن نظمی مستقر که بر مبنای ارزشهای فرهنگی مردمحور قرار دارد و مبارزه برای عدالت اقتصادی، مسیر عبور از نقدمان از اکونومیسم به سیاست هویت را قطع کنیم. سرانجام، باید از طریق بازپس گرفتن ردای دموکراسی مشارکتی همچون وسیلهای در خدمت تقویت قدرتهای عموم مردم و مورد نیاز برای محدود کردن سرمایه به نفع عدالت، پیوند میان نقدمان از بوروکراسی و بنیادگراییِ بازار آزاد را قطع کنیم.
نانسی فریزر، استاد نیو اسکول و متخصص فلسفه سیاسی و فلسفه فمینیستی است
مقالهی بالا ترجمهای است از:
«How feminism became capitalism’s handmaiden – and how to reclaim it,» by Nancy Fraser, Guardian ۱۴ October ۲۰۱٣.
(۱)Lean In: Women. Work, and the Will to Lead نام کتاب اخیر Sheryl Sandberg مدیر عامل پیشین فیسبوک است که در آن به شرح داستانهای موفقیت خود و زنان دیگر میپردازد، تا راه و چاه رسیدن به آن بالابالاها را بهزنان جوان آمریکایی بیاموزد.شریل سندبرگ یک صفحه هم بههمین نام در فیسبوک دارد.
منبع: نقد اقتصاد سیاسی
|