تبعات آشتی ایران و آمریکا
سامان


• اگربتوانیم این دوره را یک دوره ثبات شکننده ارزیابی کنیم، در آنصورت باید باور کرد که ما به پایان یک دوره و اغاز دوره ای کیفیتا" متفاوت با گذشته نزدیک می شویم. ویژه گی برجسته دوران جدید همانا پایان گرفتن هرگونه جنبشهای اجتماعی پوپولیستی و توهمات عموم خلقی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ مهر ۱٣۹۲ -  ۲۰ اکتبر ۲۰۱٣


چنانچه بپذیریم که روابط ایران و آمریکا از بدو انقلاب موضوعی مهم هم ازنظرنزدیکی و هم از نظر دوری هردوکشور بالاخص از نظر سیاسی بوده است، باید این سوال را بدرستی مطرح نمود که این افت و خیز ٣۴ ساله امروز بجز قهر و آشتی سیاسی چه اهداف دیگری را دنبال می کند؟ نقشی که جمهوری اسلامی در بدوانقلاب از طریق حفظ ساختار ارتش، تداوم مناسبات سرمایه داری در ایران، و سرکوب هرگونه جنبش آزادیخواهی و دگر اندیشی بعنوان رسالت خود در وفاداری به روابط بین المللی پیشه کرد، همچنین مسئله حمله وبمباران کردستان در اوان انقلاب، نمایش و اعمال زور علیه گروههای سیاسی توسط اوباش حزب الله با تکیه برچیره گی ایدئولوزیک خود بر اکثریت معتقدین مذهبی جامعه و ترویج خرافات، شروع تعقیب ها و اعدام مخالفین، آغازجنگ ایران و عراق با بهره گیری از "نعمات" آن و سرکوب هرگونه صدای مخالف تحت عنوان " ستون پنجم دشمن"، عدم قبول صلح پس از فتح خرمشهر در سال ۶٣ و تداوم آن تحت شعارهای " جنگ جنگ تا پیروزی" یا " راه قدس از کربلا می گذرد"، قبول قطعنامه متارکه جنگ از موضع ضعف در سال ۶۷ وحمله مجاهدین به ایران بنام " عملیات فروغ جاویدان" و اجرای نقشه مند قتل عام زندانیان سیاسی به این بهانه پس ازآن، همه گواه یک چیز است، و آن این است که جمهوری اسلامی بعنوان رژیمی بر آمده از انقلاب دقیقا" با همراهی، حمایت و دسائس غرب و در رآس آن آمریکا از بدو تولد با کشتار آغاز کرد و هماره انحصارا" می توانست در بحران زیسته و ادامه حیات دهد، و این دو خصیصه ویژه گی های برجسته این حکومت بحران در ایران بوده است. اما چرا و به چه هدفی این رژیم هرگز نخواسته و یا نتوانسته در منطقه پرآشوب و استراتژیک خاورمیانه به ثبات برسد و یا حتی بدان بیاندیشد؟ آیا ناتوانی اش و یا رسالت اش علت این امر بوده است؟ آیا درجدول و لگوی سیاسی خاورمیانه می بایستی تنها همین نقش را بازی می کرده ؟ یا واقعا" انقلابی بوده و دچار تعارضاتی با غرب و آمریکا میشده است؟ در اینصورت موضوع هایزر، کنفرانس گوادلوپ، انتقال خمینی از عراق و بست نشینی در نوفل لوشاتو و بالاخره سفرمخفیانه مک فارلین به ایران وملاقات با مسئولین مملکتی از جمله خامنه ای از چه دیدگاهی قابل توضیح و توجیه هستند؟ ما تاکنون با دو کلیددار روبرو بوده ایم، یکی آنکه کلید شهر تهران را به مک فارلین هدیه داد و متقابلا" یک عدد کلت یادگاری و سخنگو ( ایران کنترا) دریافت داشت! و دیگری آقای حسن روحانی که کلید " تدبیر و امید" را بعنوان سمبل برای مذاکره و مشی سیاسی خود نشان میدهد. دیپلماسی " پینگ پنگ" به دیپلماسی " کلید" تبدیل شده است، بگذریم از آنکه " کلید بازی" در فرهنگ آمریکائی به ظن ما ایرانیان معنای بدی دارد؟!!
    صرف نظرازاشارات فوق باید پرسید که مذاکره با آمریکا و توافق هر دو طرف با توجه به اینکه دستورکاراز قبل روشن وتدارک دیده شده بود (رجوع گردد به مراودات و همآهنگیها با مقامات آمریکائی در کشور عمان)، چه اهدافی را بجزروابط حسنه سیاسی دنبال می کند؟ اگر اینموضوع سیاسی است باید بدانیم که در قفای هررابطه سیاسی و هر سیاستی منافع معین اقتصادی پنهان است و آنرا هدایت می کند. آغاز مذاکرات ایران و آمریکا و گشایش شادمانانه این روابط دو جانبه با شتابی که ایران برای جلب اعتماد از خود نشان می دهد و اشتهای سیری ناپذیر استقبال آمریکا در جدی گرفتن قضایا و توجیه آن برای افکارعمومی آمریکا و جهان چه اهمیتی برای هر دوطرف دارد؟ با ملاحظه بحران جهانی سرمایه و وضعیت استرتژیک خاورمیانه، وبا لاخص جایگاه ایران در مرکز آن جنبه های حیاتی منافع اقتصادی طرفین کدامند؟ کلید آقای روحانی می خواهد چه قفلی را بازکند و در صورت باز شدن، عوارض و تبعات اقتصادی –سیاسی آن چه خواهند بود؟
در ایران پس ازپایان جنگ با عراق حداقل دوبار موضوع مذاکره با آمریکا بطور علنی دردستور بحث و مجادله قرارگرفت که لازم است بدلیل اهمیت بحث و اقدامات جدید و عملی امروزاشاره ای به سابقه این امرداشت. دراولین دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی یکی ازوزرای پیشنهادی اوکه در وهله اول ازمجلس رآی اعتماد نگرفت آقای عطا اله مهاجرانی برای وزارت ارشاد بود، علت عدم رآی اعتماد و انتقاد درج مقاله ای از طرف ایشان در روزنامه اطلاعات و تآئید بی رودربایستی طرح مسئله مذاکره با آمریکا بود، ایشان پس از اظهارزیرکانه اینکه فقط صحبت از مذاکره کرده اند و نه چیز دیگر- حال آنکه مسئولین مملکتی بارها موضوع رابطه با آمریکا را مد نظر داشته و مطرح کرده اند- در مرحله بعدی رآی اعتماد گرفت؟! سابقه مهم دیگر مربوط به سخنان و تآکیدات مکرر خامنه ای است مبنی براینکه " هرگاه مذاکره و رابطه با امریکا لازم باشد خودم می گویم" و این مسئله را بویژه پس از جریان جنبش سبزکه آنرا تحریک آمریکائی ها و " فتنه" می نامید دائم تکرار می کرد، گویا خودرا رقیب جنبش سبز می دید مبادا که مردم با فشار از پائین یا بصورت امری ملی این موضوع را مطرح و دنبال کنند. در واقع تمام وجهه و تلاش خامنه ای در این زمینه آن بود که خود از بالا ابتکار عمل را در دست داشته و ضمن تداوم رهبری اش برحکومت، سهم بری از منافع رابطه را تماما" و انحصارا" در اختیار داشته تا همین رژیم بدون هیچگونه کم و کاستی پا برجا بماند. این وضعیت که امروزه با خواست عمومی مردم پیرامون ایجاد رابطه با آمریکا - چه بدلیل توهم و یا استیصال- همراه شده است، آمریکا را از لبه تیز حمله و عامل همه مصائب از زیر ضرب خارج کرده و با فراموش نمودن تدریجی همه مواضع و گفته های تند گذشته ضمن دوری از تنش ها، ظاهرا" بسمت آرامش و ثبات حرکت خواهد کرد. در واقع آن اقلیتی که همواره بعنوان ضمیمه حکومت و دستجات خیابانی با فریاد توخالی و ساختگی "مرگ بر آمریکا" از رانت های بیت رهبری منتفع می گردیدند و امروز کفش پرتاب می کنند، این کفش را باید به جایگاه ویژه آقای خامنه ای پرتاب کنند.
علیرغم همه بهانه ها و نازوکرشمه های سیاسی ایران و آمریکا باید پذیرفت که کوتاه آمدن طرفین نسبت یکدیگر بنابه تنگناها و ضرورتها و ضعف های اقتصادی- سیاسی هریک از آنها صورت می گیرد و هدف آن ضمن تعدیل هائی در ساختارهای موجود حفظ ثبات اقتصادی –سیاسی این کشورها و پیشگیری از فروپاشی ایدئولوژیک و هژمونی این رژیمهاست که یکی خودرا قدرت منطقه ای مینامد ودیگری قدرت سرکرده نظام سرمایه داری جهانی و رقیب بلامنازع.
   در طرف ایران آنچه که موجب این چرخش ناگهانی وپرشتاب می شود همانا خطر سرنگونی نظام اسلامی و ترس از شورشهای توده ای بواسطه کاهش درآمدهای نفتی و خالی بودن خزانه دولتی است که هر دوعلت بجز تآثیر گرفتن از مدیریت های سیاسی غلط و یا توطئه گرانه دولت احمدی نژاد، شدیدا" ناشی از تحریم های اقتصادی آمریکا و جهان غرب بالاخص در قلمرو عدم فروش نفت و تبادلات بانکی بین المللی بوده که مانع هرنوع دور زدن وتقلب درکسب درآمدهای اقتصادی برای جبران تحریمهاست.
    در جانب امریکا نیز مسئله تا حدی بهمین روالی است که گفته شد. با شکست سیاستهای منطقه ای و اهداف استرتژیک آمریکا در افغانستان، عراق، لیبی و نابودسازی شالوده های اقتصادی این کشورها تحت لوای اهداء دموکراسی، و امروزه بی اعتباری و شکست هرچه بیشتر در تبلیغات سهمگین و دروغین خود ومتحدینش درعرصه داخلی و بین المللی جهت آماده سازی و فریب افکارعمومی برای حمله به سوریه این کشور را در وضع ویژه ای قرار داده است.
تعطیلی دولت آمریکا و دعواهای جمهوریخواهان و سنا با برنامه اوباما جهت استقراض از دولت فدرال برای جلوگیری از سقوط اقتصادی و پیشبرد برنامه های دولت که می توانست خطربرای اقتصاد جهانی نیز دربرداشته باشد و همه نظام سرمایه داری را با خود به ته باتلاق فروپاشی بکشاند، خود نشانه ای از وضع نابسامان و اضطراری آمریکا در جهت حل مناقشات خاورمیانه و از جمله ایران بزبانی دیگر است. رئیس اتحادیه اروپا نیز در اینمورد خواهان حل مشکل مالی دولت اوباما و تآمین استقراض لازم از طرف دولت فدرال بود. در این میان باید توجه داشت که ایجاد رابطه با ایران و سرمایه گذاری در بخشهای بزرگ صنعتی آن مانند صنایع نفت می تواند بغیراز تنش زدائی سیاسی درسطح منطقه و جهان بعضا" از نظر اقتصادی هم برای ایران و هم برای آمریکا مفید و ضروری باشد. متعاقب اینچنین گشایشی با تزریق سرمایه و پول توسط شرکتهای چند ملیتی بر مبنای اقتصادهای نوظهور جهانی (سرمایه داری و تجارت دولتی هدایت شده مثل چین) که در آن آقازاده ها و صاحب منصبان حکومتی به ستارگان کهکشان قدرت اقتصادی تبدیل می شوند وبا ایجاد شرکتهای کارآفرین جدید از طریق تطبیق، تشویق و پشتیبانی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در گسترش "اقتصاد بازارآزاد" (که قبلا" آزمایش خودرا پس داده و دراغلب کشورها طبق ارزیابی های خود صندوق بین المللی پول شکست خورده است) بار دیگر تحت نام راه اندازی اقتصاد تولیدی و ایجاد اشتغال به غارت مضاعف منابع ملی ایران و استثمار چندلایه نیروی کار بپردازند و دوره نوینی را در این مسیر آغاز نمایند، کلید دولت "امید و تدبیر" آقای روحانی و سیاستهای اخیر دولت ایران فی الواقع در این راستا حرکت می کند. مخفی نگهداشتن جزئیات کنفرانس ژنو از افکار عمومی ایرانیان، قول و قرارها و وعده های داده شده از زمره همین سیاستهاست. در صورت پیشبرد چنین برنامه ای با مد نظرداشتن همه عوامل داخلی، موانع و تضادهای مزمن موجود، خستگی و فرسودگی روحی- روانی مردم ایران از شرایط جهنمی ٣۴ ساله، ما شاهد یک دوره کوتاه مدت رکود سیاسی - اجتماعی و پولاریزاسیون طبقاتی جدید تا برآمد جنبش های رادیکال نوین خواهیم بود. طی ایندوره منافع بخش عظیمی از اقشار میانی و خرده بورژوازی مرفه و نیمه مرفه به همراه بورژوازی لییرال غیرحکومتی مثل ملی- مذهبی ها، سبزها و بخش لائیک آن با منافع حاکمیت همصف شده یا گره خواهد خورد. این آرایش جدید و سنگر گیری بورژوازی در مقابل اکثریت شکننده اقشار و طبقات فرودست کشور، ایران را بعنوان بزرگترین، قدرتمندترین، آماده ترین و پر استعدادترین کشور خاورمیانه که مردمش هم تاریخا" و هم عجالتآ از روی استیصال با سیاستهای غرب همسوئی دارند یار و همنوای بورژوازی جهانی نموده و وارد مدار تبادلات جهانی خواهد کرد، که از این نظر یک قدم به پیش در شفاف کردن و تعمیق مبارزه طبقاتی، تجزیه اجتماعی و تعیین تکلیف با اقشارمرفه جدید خرده بورژوازی رفرمیست است. یعنی رژیمی که از پس یک انقلاب مردمی بر پایه بازار و خرده بورژوازی سنتی قدرت را بدست گرفت و بواسطه بنیادگرائی ذاتی اش با ایجاد نهادهای اقتصادی همچون بنیاد مستضعفان، صندوقهای قرض الحسنه، بنیاد شهید، بنیاد جانبازان، اقتصاد مضاربه ای و... شکل گرفت می رود تا پس ازدوره ای طولانی از حکومت بحران که مشخصه اش هوارهای ضدآمریکائی و ضدیت با فرهنگ غربی بود، به رژیمی تغییر شکل دهد که این بار از طریق رابطه مشروع، وظیفه مند وعلنی نقش یک بورژوازی کمپرادور تئوکراتیک را نه برمبنای آزادی احزاب بلکه با تکیه بربازوان اقتصادی- نظامی سپاه از طریق فرم دیگری از تمرکز دولتی شبه "رستاخیزی" و مقبول غرب سازمان دهد. بدیهی است که در این میان رژیم ممکن است با انجام یکسری مانورها و رفرم های فرمایشی مثل آزادسازی فعالیت برخی احزاب و کانونهای سیاسی - فرهنگی بی خطر یا نمایشات "دموکراتیک" بدهد یا در خوشبینانه ترین وضع به آزادی فعالیتهای سندیکائی و ایجاد جمعیت های زنان تن در دهد. اگربتوانیم این دوره را یک دوره ثبات شکننده ارزیابی کنیم، در آنصورت باید باور کرد که ما به پایان یک دوره و اغاز دوره ای کیفیتا" متفاوت با گذشته نزدیک می شویم. ویژه گی برجسته دوران جدید همانا پایان گرفتن هرگونه جنبشهای اجتماعی پوپولیستی و توهمات عموم خلقی است. ما ازاین پس شاهد جنبش های اجتماعی اقشار فقیرتر جامعه چون معلمان، کارمندان، پرستاران، زحمتکشان شهری و روستایی و تهیدستان خواهیم بود. همچنین باید به دو جنبش بزرگ حامل دموکراتیزم انقلابی مانند جنبش زنان و جنبش نوین دانشجویی با گرایش چپ اشاره کرد که باضافه گرایشات مدرن و تحرکات دموکراتیک همچون مبارزه برای حقوق بشر، محیط زیست، صلح خواهی، لغو اعدام و حمایت از خانواده و حقوق مدنی صحنه جدیدی را خواهند آراست. همه این حرکات بسادگی رادیکال شده و بعنوان لشکری به قدرتمندترین و وسیع ترین طبقه اجتماعی ایران یعنی طبقه کارگر اتکاء خواهند کرد تا وزنه گرایش سوسیالیستی در ایران را تقویت و سنگین تر نمایند. منبعد کیفیت و شیوه مبارزه در ایران با تمام اشکال خاورمیانه ای آن متفاوت خواهد بود. چشم انداز مبارزه در این مسیر بیشتر شباهت به مبارزات مردم برزیل و کشورهای آمریکای لاتین خواهد داشت.
توضیح: آنکه سرمایه داری دولتی هدایت شده در جهان گلوبال الگوی موفق چین و چالش تئوری شکست خورده "اقتصاد بازار آزاد" صندوق بین المللی پول و بانک جهانی مبتنی بر تئوری نظریه پردازان "مکتب شیکاگو" و شخص میلتون فریدمن است. این مقوله با سایر اشکال و نظریات سرمایه داری دولتی همانند راه رشد غیر سرمایه داری و اقتصاد کینزی تفاوت داشته و در واقع نقش دولت در هدایت سرمایه های تجاری را امر مهمی می پندارد که جریان راست سرمایه جهانی هنوز آنرا عادات دولتی محافظه کارانه و مانعی بر سر راه انکشاف سرمایه ها گذاریهای نوظهور و کارآفرین متکی بر همکاری مشترک شرکتهای چند ملیتی است بشمار می آورد .

سامان
پائیز۲۰۱٣- هلند