از : رضا پرچی زاده
عنوان : نغزبازیِ روزگار
آقای فرخجسته با شعر تمام کردند، بنده را هم بر سر ذوق آوردند تا با شعر تمام کنم. این هم برای حسن ختامِ این پدیده «نوظهور»:
چو گویی که وام خرد توختم / همه هرچه بایست آموختم
یکی نغزبازی کند روزگار / که بنشاندت پیش آموزگار....
اردت فراوان
رضا
۵٨۱۷۲ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۲
|
از : هوشنگ فرخجسته
عنوان : چرا چپ ستیزی؟
بنظر میرسد که آقای پرچی زاده برای "روده درازی" ـ "توهین " ـ " چماق" ـ " تخریب " و "دیالکتیک " هم "تعاریف " و "فرهنگ" خاص خود را دارد. بر ایشان "مبارک" باد . ولی حاضر نشدند در باره نوشته ء چپ ستیز خود که عینا و مشخص در کامنت قبلی آوردم پاسخگو باشد.
بشهادت تمام بحث هائی که تابحال داشته ام و بخشی در طی سالیان با نویسندگان اخبار روز صورت گرفته ، اذعان می دارم که آقای پرچی زاده "نوظهور " است. ولی نگارنده هرگز از این فرهنگ و ادبیات او تعجب نمی کنم و اصراری هم ندارم که واقع بین و دموکرات باشد. زمان "شاید " روشنگر او خواهد شد .
زمانه پندی آزاد وار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند است .
۵٨۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : سپاس از همه دوستان
عصبانی نشوید دوستان. بحث خوب بوده. اتفاقا بنده هم کامنتی برای آقای صبوری نوشته بودم که در آن ایشان را فاشیست خوانده بودم، و اخبار روز منتشر نکرد. شاید بهتر شد. قصد بنده اساعه ادب به جناحی نبوده، و دشمنی هم با شخصی یا جناحی ندارم. منتهی موضوع باید داغ می شد برای بحث و دیالکتیک. جمهوری اسلامی جنایتکار است، و ایرانی ها بیش از همه از جمهوری اسلامی ضرر می بینند. حکومت اسرائیل اگر با فلسطینی ها دشمن است، برای اسرائیلی ها خوب است. منتهی جمهوری اسلامی اول از همه برای ایرانی ها بد است! ما باید این تناقض را برای خودمان حل کنیم، که در جایی که در خانه خود هیولایی خطرناک داریم، اینکه دائم به خانه این و آن سرک بکشیم و برای شان نسخه بپیچیم، نه تنها مسخره است و به معنای هدر کردن انرژی برای مبارزه با هیولای خانگی است، که برای آن دیگران هم هیچ سودی ندارد. بیایید برای مبارزه با جمهوری اسلامی انرژی بیشتری بگذاریم، بعد که تکلیف خودمان معلوم شد، می توانیم به دیگران هم از راه درستش کمک کنیم. سپاس از همه دوستان که در این گفتگو شرکت کردند.
۵٨۱۵۶ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : طباب کافی برای خود کشی
گر چه تا این کامنت منتشر شود - اگر بشود - موضوع از صفحه اول خارج شده است ولی گفتن آن لازم است.
برای آنها که به اخبار روز توصیه میکنند که تراوشات مغزی جناب پرچی زاده و یا کامنت های مرا حذف کند در انگلیسی مثلی است که Give him enough rope to hang himself.
۵٨۱۴۹ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲
|
از : احمد صبوری
عنوان : چپ مدرن
جناب پرچی سعی کردم با استقراء ثابت کنم که مواضع شما راست- راسیستی است و آنچه شما آرزویش را دارید ناسیونال فاشیسم کلاسیک است . رفقای اسبق چاپش نفرمودند .آخر برخورد لنینی زمانش گذشته امروز بر خورد تجاری کاراتر است و تازه دموکراتیک تر هم هست!!
از اینکه از گمراهی خارجم فرمودید سپاسگذارم .
یاد گرفتم چپ درست و حسابی و مطرح چپی است که ضد سرمایه داری نیست و هرچه شیا هتش با سلطنت طلب ها , جند الله و جبهه عدل و مجاهدین رجوی بیشتر اصولیتر و بهتر و نازتر است.
اساسأ چپ خوب و غیر سنتی و مدرن و متکی بر استقرا ( از مبانی فلسفه پست مدرن است که تازگی ها باستان شناسان در حفاری ها ی سوئد یافته اند) چپی است که برای جریان راست نقش بسیجی بی مخ را بازی کند باید برود خودش را به آب و آتش بزند تا نخبه گان و فرهیختگانی تبعیدی بر گردند به ایران و تجارت کنند. این یعنی چپ ایده آل احسنت. اگر نا صحیح فهمیده ام !!!.
آیا می دانید که در دهه ۶۰ حد اقل ۴۰۰۰ کمونیست ضد سرمایه داری ضد امپریالیست ایرانی اعدام شدند؟ برای چپ ضد سرمایه داری رژیم اسلامی تجلی تام و تمام و لجام گسیخته سرمایه داری نئولیبرالی است ارتجاع مذهبی را هم ما رو بنائی متناسب با شکل سرمایه داری تجاری ایران می دانیم.
۵٨۱۴۵ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : وای به حال روس
جناب پرچی زاده که " چپی ها " را دعوت به مبارزه مسلحانه در فلسطین میفرمایند ظاهرا چون از نتایج " مبارزه قلمی " خود راضی نیستند خیال دارند از این ببعد " این را... چکشی و ضربتی بیان [کنند] تا به اصطلاح «روی اعصابِ» این عده برود، تا میزان و ماندگاری تاثیرش بیشتر باشد.". یاد دون کیشوت بخیر.
۵٨۱۴٣ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : اعتراف به خطا
با همه این حرفها، بنده هرگز از اعتراف به خطا هراسی نداشته ام. برای نشان دادن صداقت و خلوص نیت، لازم است که آدم در آن جایی که خطا کرده، صادقانه اعتراف کند. اما این دلیل نمی شود که از ترس نکوهش، چشمش را بر حقیقت ببندد. این بیانیه را بلافاصله بعد از انتصابات رژیم منتشر کردم. ببینید چقدرش درست درآمده و چقدرش غلط:
تبریک و یادآوری به هموطنانم
به همهِ هموطنانم که به قصدِ تغییرِ وضعیتِ موجود در انتخابات شرکت کردند تبریک می گویم. آقا با به کارگیریِ راهبردی تازه – که بسیاری از جمله مرا نسبت به قصدِ نهایی اش به اشتباه انداخته بود – همه را شگفتزده کرد. او با «مهندسیِ نرمِ» انتخابات به طوری که برای تغییرخواهان انتخابی به جز حسن روحانی باقی نگذاشته بود، جمعِ کثیری را به پای صندوقهای رای آورد، و با خارج کردنِ همو از صندوقِ رای، در نزدِ مردم و به احتمالِ زیاد جامعهِ جهانی اعتمادسازی کرده عمرِ نظامِ ولایت-محور را برای مدتی بیمه نمود. به عبارتی، او برای حفظِ نظام حاضر شد جامِ زهر را سربکشد و بر خلافِ عادتِ چندین-ساله اش عدمِ موافقت را حداقل در ظاهر به رسمیت بشناسد. همین که دیکتاتور در آخرِ عمر – بر خلافِ آنچه عادتِ مالوفِ دیکتاتورهاست – عقل کرد و در حرکتی حساب-شده گامی به عقب نهاد کارِ مثبتی است؛ و اگر او به همین شیوه ادامه دهد و افکارِ عمومی را به رسمیت بشناسد، می تواند به گشایشهای عمده در وضعیتِ ایران بیانجامد؛ کمااینکه فشارِ منتقدان و افکارِ عمومی – در کنارِ فشارهای بین المللی – بی-شک بر تصمیمِ فعلیِ او تاثیرِ مهمی نهاده است.
با اتفاقی که افتاد، آقا ساختارِ بنیادیِ جمهوری اسلامی را شکست. از ابتدای انقلاب، جمهوری اسلامی همیشه در قالبِ یک ساختارِ دوگانهِ قدرت به حیاتِ خود ادامه داده است. جریانهای راست و چپِ این نظام در دوره های متفاوت تحتِ نامهای متفاوت نمودِ همین ساختارِ دوگانهِ قدرت بوده اند. اینها همیشه با هم در جنگِ واقعی/غیرِواقعی بوده اند. گهی این یکی طناب را می کشید و گهی آن یکی. منتهی آقا این بار هر دو جریان را به آن صورتِ مرزبندی-شده که قبلا بودند از موضوعیت انداخت. او ابتدا چپی ها و میانه-روهای نزدیک به چپ را حذف کرد، سپس راستی ها را از حدِ نساب انداخت، و در خاتمه شخصیتی دوگانه به نامِ حسن روحانی را به روی کار آورد که به احتمالِ زیاد به فرمانِ آقا دستورِ ایجادِ دولتی «فراجناحی» را دارد. بدین ترتیب، مدلِ دوگانهِ قدرت در جمهوری اسلامی تا حدودِ زیادی تلطیف می شود – اگر از بین نرود؛ و در غیابِ ساختارهای دست-و-پا-گیر و رقابتهای زحمت-انگیز، نظام، تحتِ سلطهِ آقا، گونه ای از تک-صداییِ تعدیل-شده را تجربه خواهد کرد که در آن دقیقا به دلیلِ عدمِ رقابت گشایشهایی هم صورت می گیرد. به همین دلیل بود که دیگر برای آقا چندان تفاوتی نمی کرد که اصولگرایانِ نزدیک به او به عقب رانده شوند، و بلکه اصلا برنامه اش همین بود. اصولگرایان – چنانکه در هشت سالِ اخیر بودند – حالا دیگر تنها بازیگرِ میدانِ نظام نیستند، بلکه در سایهِ آقا در کنارِ باقیِ نیروها به فعالیت در چارچوبِ قدرت خواهد پرداخت.
این موضوع موردِ علاقهِ مردمی خواهد بود که در دو دههِ اخیر در فراز و نشیبهای سیاسی چیزی نصیب شان نشده مگر خُسران و حسرت، و از لحاظِ روانی خسته و فرسوده اند. بدین ترتیب، امروز جامعهِ ایران آماده است برای اینکه با رضایتی نسبی و بدونِ تاکیدِ فراوان بر مطالباتِ دموکراتیک در سایهِ تک-صداییِ تعدیل-شدهِ آقا قرار بگیرد. از طرفِ دیگر، نظام برای برخی از کسانی که رای داده اند این توهم را ایجاد کرده که با «رای دادن» در تعیینِ شرنوشتشان نقش داشته اند؛ در حالی که لزوما چنین نیست. فشارِ افکارِ عمومی در طولِ چند سالِ اخیر که عمدتا خارج از حیطهِ صندوقِ رای قرار می گیرد عاملِ اصلیِ تغییرِ استراتژیِ نظام بوده است، و نه لزوما رایی که به صندوق انداخته شده (که می توانست خوانده نشود یا جورِ دیگری خوانده شود؛ چنانکه در سالِ ۸۸ اتفاق افتاد). عاملیت در اینجاست؛ و تفاوتِ این دو را باید درک کرد؛ و تاکید بر این اصل نه به جهتِ بی-اجر کردنِ زحماتِ هموطنان، که به جهتِ یادآوریِ این حقیقت است که جمهوری اسلامی می تواند باز هم مهندسی را به شکل دیگری تکرار کند. لذا نباید به هوای نتیجه ای که حاصل آمده، فشارِ افکار عمومی از روی جمهوری اسلامی برداشته شود. با این وجود، برخی از رای-دهندگان، به دلیلِ همان اعتمادِ کاذب به «صحتِ صندوقِ رای»، حداقل برای مدتی هم که شده مشروعیتِ نظام را – به طورِ مستقیم یا غیرِ مستقیم – به رسمیت خواهند شناخت، که به احتمالِ زیاد به کاهشِ فشار بر روی نظام بیانجامد، که امری نامطلوب است.
به همین علت هم تحلیلِ کارکردهای نظام در چارچوبِ مدلهای قدیمی امروز دیگر چندان جواب نخواهد داد. امروز باید ساختارهای تازه و روابطِ قدرتِ نوین در جمهوری اسلامی را کشف کرد و به تحلیلِ آنها پرداخت؛ و البته نباید از نقشِ مهمِ افکارِ عمومی و کارکردهای آن به جهتِ دموکراسی غافل شد. همهِ اینها باید تعهد و فعالیتِ ما برای تغییر به سوی دموکراسی را دوچندان کند؛ چرا که در عمل چیزِ زیادی در نظامِ جمهوری اسلامی عوض نشده است. هنوز خونهایی که در راهِ آزادی ریخته شده و جانهایی که برای آزادی در زندان و در تبعید هدر شده بر وجدانِ ما سنگینی می کند؛ و هنوز سیستمِ جمهوری اسلامی سیستمی متصلب است؛ و هنوز رئیسِ جمهور «تدارکاتچیِ» آقاست. و نبرد برای دموکراسی همچنان ادامه دارد.
برای ثبتِ در تاریخ
رضا پرچی زاده
بیست و پنجمِ خردادماهِ یکهزار و سیصد و نود و دوی خورشیدی
http://www.iranglobal.info/node/۲۰۳۴۸
۵٨۱۴۱ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : دیالکتیک یا تخریب؟
جناب فرخجسته، همه این روده درازی هایی که فرمودید، هیچ ربطی به بحث ما ندارد. شما با قصه سرایی و بعضا توهین به بنده تلاش می کنید اصل ماجرا را تخطئه کنید. خیلی ساده، اگر شما در میان این دسته ای که هم خود را «چپ» می داند و هم به جمهوری اسلامی التزام اعتقادی و عملی دارد قرار نمی گیرید، دیگر دلیلی ندارد که الان برای کوبیدن بنده چماق بردارید و چنین آسمان و ریسمان به هم ببافید. پس این نشان می دهد که ریگی به کفش شماست. درباره به قول شما «تحلیل آبکی» بنده در مورد جلیلی هم، این تحلیل به هیچ وجه آبکی نبود، و کاملا بر اساس شواهد و مستندات بود؛ منتهی، چنانکه آقای فواد تابان هم بارها اظهار کرده، در رژیمی که همه ساز و کارهایش در پشت پرده و در شرایط محدودیت اطلاعاتی صورت می گیرد - یعنی عین همین کاری که الان هم دارد در قبال مذاکرات هسته ای می کند - همان قدری هم که ما تحلیل می کنیم و درست از آب درمی آید شاهکار کرده ایم. با همه این حرفها، جلیلی تنها موردی بود که درست درنیامد، و شما نمی توانید با استناد به این یک مورد بنده را بکوبید. هزار مورد دیگر گفته ام که درست درآمده. اصولا روش علمی همین است. بر اساس شواهد، کار را بررسی می کنید و نظر می دهید، که البته احتمال خطا یا کمبود اطلاعات در آن هست. ما ادعای پیغمبری نکردیم که اگر حرفمان درست درنیامد قدوسیت مان را از دست بدهیم. اتفاقا تمام صحبت ما این بوده که امور را باید بر اساس شواهد و مدارک بررسی کرد، که در حقیقت نفی شیوه پیغمبرانه است. این خیلی با حرف زدن از روی باد معده فرق دارد؛ و اینکه هل دادن مردم به سوی صندوق بدون اینکه هیچ تحلیل درستی از وقایع داشته باشند و بروند رای بدهند که آیا دربیاید یا درنیاید را بعدا به عنوان «بصیرت» بر سر ما بکوبید. به هر ترتیب، قصد شما فقط تخریب است و نه دیالکتیک. خوش باشید و ادامه دهید.
۵٨۱۴۰ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲
|
از : هوشنگ فرخجسته
عنوان : پرچی زاده و "چپی های ایرانی"
آقای پرجی زاده ، خواهشمند است موضوع را به بیراهه نبریم. جنابعالی مطلبی نوشته اید، فکر می کنم بهتر است در مقام پاسخگوئی به اعتراضات و بشکل مستدل در باره ء این نوشته بحث کنیم. نگارنده نسبت به مضمون نوشته شما بطور مشخص specific اعتراض دارم . نیازی هم نیست که در باره جنابعالی و سایر نوشته های شما تحقیق کنم. با این وجود در کامنت قبلی عرض کردم که مطالب شما در آرشیو "اخبار روز " موجود است و اینجانب همیشه مطالعه کردم ولی نیازی ندیدم وارد بحث با شما شوم.
وقتی جنابعالی بصورت کلی و گزینشی selective نوشته اید :" بسیاری از اسلامگرایان و چپی های ایرانی نیز، در تب و تاب «امپریالیسم-ستیزی» سالهای جنگ سرد، به عرفات و ساف علاقه ای مضاعف پیدا نموده از وی حمایت می کردند....."
شما که خود را اهل "تحقیق" معرفی می کنید انتظار دارید نیروهای چپ این شلختگی و ادبیات "مدرن" جنابعالی را چگونه تعبیر کنند؟
کدام محقق و با چه میزان بی طرفی مانند جنابعالی می نویسد: "چپی های ایرانی " ؟ منظور واقعی شما چیست؟ چپی های ایرانی کدامند؟ همه یا بعضی ؟
در کامنت قبلی عرض کردم فاجعه فلسطین قدیمی تر از آنست که شما نوشته اید و نیروهای بسیاری در سراسر جهان از راست ، میانه و چپ از آن حمایت کردند و می کنند. نیازی نیست که شما آنرا با "اسلامگرایان و چپی های ایرانی "..... و دوران "جنگ سرد" محدود کنید. وارد این بحث نمی شوم.
در مورد جنبش رهائی بخش مردم فلسطین که سرزمینشان یا در اشغال عثمانی ها بوده یا انگلیسی ها و امروز اسرائیل نیز بهتر است تحقیق کنید.
اما در مورد "چپی های ایرانی " و جنبش رهائی بخش فلسطین فقط اظهار فضلی کرده اید که وقتی با اعتراض "من نوعی" روبرو شدید. با تلاشی مذبوحانه میخواهید آنرا با "چپ سنتی " یکسان سازید. چنین نیست که شما خیال می کنید. بهتر است با موضوع واقع بینانه وصادقانه برخورد کنید.
تا آنجا که حافظه یاری می کند. به اطلاع جنابعالی میرساند که بعداز سرکوب وسیع جنبش دانشجوئی در سال ۴۶ در سراسر ایران که صدها فعال سیاسی از طیف های مختلف سیاسی بدون حضور احزاب سیاسی در جامعه و عمدتا چپ جدید( مستقل) بازداشت و به سربازی فرستاده شدند. تشدید اختناق و تعقیب و مراقبت فعالان تشدید شد.
گروهی از فعالان تلاش کردند که از مرز جنوبی کشور خارج و به پایگاه های فلسطینی
ملحق شوند که با دام گذاری ساواک دستگیر ، شکنجه و به حبس ابد و طویل المدت "محکوم" شدند که به گروه فلسطین معروف شدند. دفاعیه زنده یاد شکرالله پاک نژاد و شکنجه های وحشتناک ناصر کاخ ساز ـ معرف حضور تان می باشد ـ که بینائی و تکلم خود را ازد ست داده بود و هنوز از آن شکنجه ها رنج می برد جنبش دانشجوئی را تکان داد. جو حاکم بر بیدادگاه "دادرسی ارتش " در حمایت از دفاعیات پاک نژاد فراموش نشدنی است. شعار "ما هم به پاک نژاد افتخار می کنیم " در جنبش دانشجوئی سراسری شد.
نه تنها ناصر کاخساز و پاک نژاد بلکه بسیاری از کسانی که در این جریان دستگیر شدند چپ جدیدی را نمایندگی میکردند که بعدا ها نیز در گروههای مختلف سیاسی به فعالیت خود ادامه دادند. شکرالله پاک نژاد در جبهه دموکراتیک ایران بلافاصله بعداز انقلاب علیه مواضع حکومت جمهوری اسلامی فعالیت نمود و جان در این راه گذاشت و قبل از همه ء سرکوب ها پرپر شد.
شاید عزم خروج از کشور توسط گروه فلسطین در سال ۴۸، بدنبال دستگیری گروه بیژن جزنی و یارانش در سال ۴۶ شکل گرفت. بهر صورت بعضی از دوستان بیژن جزنی که در دام ساواک نیفتادند مانند زنده یادان صفائی فراهانی و صفاری آشتینانی از ایران خارج شدند تا با تماس در پایگاهای فلسطین برای تدارکات مبارزاتی و بازسازی تشکیلات اقدام نمایند.( لطفا جنبش فدائیان را مطالعه کنید) بسیاری دیگری نیز از داخل و خارج از کشور مانند مبارزان چپ و دموکرات سراسر جهان که روزگاری به اسپانیا رفتند که از جنبش آزادیخواهانه مردم اسپانیا حمایت کنند به فلسطینی ها کمک میکردند.
اما بد نیست که اشاره شود که در میان مردم فلسطین نیز طیف مختلفی از نیروهای سیاسی چپ و دموکرات حضور داشت که مانند ایران و سایر کشورها همه با "سوسیالیزم واقعا موجود" همذات پنداری نداشتند. چپ فلسطین نیز یکدست نبود.
حرف آخر :
حمایت از جنبش آزادیبخش مردم فلسطین به " اسلامگرایان و چپ های ایرانی " محدود نمیشود بلکه نیروهای دموکرات ایرانی و سراسر جهان نیز از آن حمایت کرده اند.
با توجه به طیف گوناگون چپ در قبل و بعداز انقلاب در ایران و سراسر جهان هر گونه کلی گوئی نامشخص بدون ذکر شخصیت یا گروه مورد نظر ، ساده انگاری، سوء استفاده گروهی و چپ ستیزی تلقی میشود.
گروههای مختلف چپ در ایران با هویت و تاریخچه مشخص در دسترس همه می باشد
کلی گوئی فقط از جانب نیروهای غیر دمکرات سنتی صورت میگرد.
استناد آقای پرچی زاده با کلی گوئی دیگری که فاقد مشخصات "تعریف " می باشد فقط برای فرار از پاسخگوئی به منقدین باشد: "هر تفکر چپی که هنوز که هنوز است مشکل ایران را فقط آمریکا و اسرائیل و «سرمایه داری» و «امپریالیسم» می داند و به بهانه ضدیت جمهوری اسلامی با اینها، بر جنایات جمهوری اسلامی - که بعضا از جنایات اینها در حق ملت ایران و مردم منطقه شدیدتر و خطرناکتر است - چشم می بندد، از نظر من در رسته چپ سنتی قرار می گیرد."
یک "محقق" و "نویسنده" ایرانی که میداند ده ها گروه و هزاران ایرانی بنام چپ هنوز علیه مناسبات سرمایه داری در جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور مبارزه می کنند. هرگز به این قبیل "تعریف " های عیر متدلوژیکی متوسل نمیشود. جوهر این حرفها در هر صورت ضد چپ می باشد. مگر با هر شخصیت و گروه چپ بطور مشخص و دقیق برخورد شود.
آقای پرچی زاده دوست دارد چپ فقط با حکومت اسلامی و مثل ایشان مبارزه کند. ازاینکه برخلاف "تحلیل" بی ارزش و آبکی ایشان در قبل از انتخابات دائر به پیروزی جلیلی، انتخابات به شکل دیگری رقم خورد، قادر نیست با توهم های خود برخورد نقادانه کند و آنها را دور بریزد. تلاش می کند "ذهن " خود را بجای واقعیت ها بنشاند.
کسانی که "آرزو" داشتند جلیلی پیروزشود برای قدمهای بعد نیز " آرزو "های دیگری ذخیره کرده اند که "فاجعه بار" است. این قبیل تحلیل های مشعشعانه ریشه در کجا دارد؟ مشکل معرفتی یا شیطنت سیاسی یا بد تر از اینها ؟
۵٨۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : کمی مطالعه بفرمایید
جناب فرخجسته، «چپ سنتی» برای من تعریف خیلی ساده ای دارد: هر تفکر چپی که هنوز که هنوز است مشکل ایران را فقط آمریکا و اسرائیل و «سرمایه داری» و «امپریالیسم» می داند و به بهانه ضدیت جمهوری اسلامی با اینها، بر جنایات جمهوری اسلامی - که بعضا از جنایات اینها در حق ملت ایران و مردم منطقه شدیدتر و خطرناکتر است - چشم می بندد، از نظر من در رسته چپ سنتی قرار می گیرد. اگر ضدیت با جمهوری اسلامی و جنایاتش و به همچنین روشنگری درباره آنهایی که با این سیستم سازگاری دارند ضدیت با پلورالیسم است، البته بنده پلورالیست نیستم. اتفاقا چپ سنتی هم، بر خلاف فرمایش شما، کمتر مورد نوازش حقیر واقع شده. شما اگر جدا اهل تحقیق بودید، می دیدید که این جمهوری اسلامی و سلطنت طلبان بوده اند که عمدتا آماج حملات حقیر واقع شده اند. لذا شما بهتر است ابتدا کمی تحقیق کنید بعد با این استحکام اظهار نظر بفرمایید.
۵٨۱۲۴ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : هوشنگ فرخجسته
عنوان : ضدیت با پلورالیسم پرچی زاده
روزگاری آخرین شاه ایران در هر فرصتی معترضین و منقدین را به "ارتجاع سرخ و سیاه" نسبت میداد و زندانهایش مملو از طیفی از دگر اندیشان بود و تا توانست نیروهای راستین را دم تیغ گذاشت. چهار نعل بسمت دروازه های "تمدن بزرگ " تاخت تا در بحران سقوط کرد. "عروج" خمینی و نبود آلترناتیو دیگر اثبات کرد که یاوه های شاه و تمام بگیر و به بندهای آن ب به بهانه ء "ارتجاع سرخ و سیاه" در نهایت به نفع خمینی و مشروعه خواهان تمام شد. جکومت شاه جرات نمی کرد در هیچ موضوع اجتماعی بحث و گفتگو صورت گیرد. با سانسور سیستماتیک تلاش کردند که به موجودیت هیچ فرد یا گروه رسمیت ندهند. در حالیکه ده ها شخصیت مبارز و گروههای مختلف راست ، میانه و چپ در سخت ترین شرائط مخفی علیه دیکتاتوری پیکار کردند.
خمینی نیز تمام قلم ها را شکست و مخالفان و منقدان را با دروغهای آخوندی مثل "طاغوتی" ، "ضد انقلاب " ، "منافق " . "مرتد" هزار هزار اعدام کرد و راهیان او نیز هنوز جان میگیرند. این حکومت حتی به نایب رهبر و اعوان وانصار خود هم رحم نکرد و نمی کند.
ولی اصلا قابل درک نیست که چرا کسی بنام رضا پرچی زاده در خارج از کشور مدتها ست به بهانه های مختلف در این سایت ( به آرشیو اخبار روز مراجعه فرمائید ) و سایت های دیگری با همان متد های زنگ زده شاهانه و آخوندی با کلی بافی ، غیر سیاسی ، غیر مشخص و زشت با مُهر "چپ" و "چپ سنتی" نیش و کنایه میزند.
پرچی زاده میداند که اشخاص و گروهای مختلفی در طیف نیروهای چپ شناخته میشوند. همه نیز بزغم ایشان "چپ سنتی " نیستند. اگر او مشکلی با عملکرد و مواضع یک یا چند شخصیت یا گروههای منسوب به چپ دارد. وظیفه اش می باشد که با آن افراد و گروهها بطور دقیق و مشخص specific برخورد نماید. تا "الطاف" ایشان شامل تمام نیروهای چپ ایرانی نگردد. بنظر من پرچی زاده عمدا به این کلی بافی ها می پردازد که ادامه ء سیاستی زشت و ضد انسانی می باشد که بوی بدی میدهد. کسانی که به نوشته های او اعتراض می کنند را با حربهء "چپ سنتی " نمی توان ساکت کرد مگر زهر ضد چپ ادبیات پرچی زاده گرفته شود.
حرف آخر:
اتفاقا پرجی زاده خودش با همان روش سنتی شاه و خمینی با دگر اندیشان کلی و نامشخص برخورد می کند که ماهیت ضد دموکراتیک دارد وگرنه انتقاد و اعتراض به عملکرد و مواضع رقبای فکری و دگراندیشان بطور مشخص specific امری طبیعی می باشد . پرچی زاده ضد پلورالیست می باشد.
۵٨۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : قصد من از نگارش این مقاله
تمام دغدغه من در نگارش این مقاله، نشان دادن این حقیقت بود که جمهوری اسلامی گروه های فلسطینی مختلف را مورد سوء استفاده قرار می دهد تا مقاصد خودش را پیش ببرد، و در این راه به ایران ضرر فراوان می زند؛ و اینکه بعضی «ایرانی»ها هم که از این قضیه حمایت می کنند، کار غلطی می کنند، به تک تکِ دلایلی که در مقاله ذکر کردم. منتهی این را باید چکشی و ضربتی بیان می کردم تا به اصطلاح «روی اعصابِ» این عده برود، تا میزان و ماندگاری تاثیرش بیشتر باشد. برای شنیدن فحاشی و حمله شخصی و بد و بیراه هم آماده بودم. اصلا این قسمتی از پروژه بود. گفتار مخالفان باید شنیده می شد تا معلوم شود پایه و اساس مواضعشان چیست و چقدر منطقی است. این گفتگو کمی مشخص کرد که حقیقت قضیه چیست؛ گرچه ترجیحم بر این بود تا حداقل یکی دو تا از «نظریه پردازان» چپ سنتی جوابگو می شدند تا قابل استناد و ارجاع باشد. این که عرض می کنم با نام خودتان بنویسید برای همین است. سپاس از همه.
۵٨۱۰٨ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : «انگور» و «عنب»
می گویند، یکی رفته بوده حاجی بشه، هوس انگور میکنه، در ارض ریاض.
از جایی که بیاد نداشته انگور به لفظ ریاض چی میشه، به بقال سر کوچه سبد انگور را نشان داده و می گوید «انگور»، بقال سری تکان داده و می گوید «عنب».
الغرض در اثر تفاوت صوت در بیان «انگور» و «عنب» مشاجره لفظی (و نه بحث منطقی) بین فروشنده و خریدار درمیگیره،
موقع مشاجره هم، از قدیم گفته اند سه عضو، یعنی عقل و چشم و گوش به مرخصی می روند، اما در عوض دهان و دست و پا حسابی به کار گرفته میشوند.
۵٨۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : نام من پیروز پشت کوهی! ست
جناب پرچی زاده،
لطفا این جمله باسمه ای را که " لااقل تحت نام خودتان این کار را می کردی"و بارها به آن جواب داده ام دور بیاندازید. نام من پیروز پشت کوهی! ست و در سجل احوال قوچان! ثبت شده است. اگر فرقی به حال شما میکند میتوانید تحقیق بفرمائید.
دیگر آنکه بنده به شما حمله شخصی نکرده ام. فرمودید چرا " اینها " نمیروند در فلسطین تفنگ بکشند و شما تفنگ کش نیستید. از کجا میدانید که اینها تفنگ کشند و مانند شما " مبارزه قلمی " نمیکنند؟ برای بقیه " حملات شخصی " هم که توضیحی نفرمودید!
امید که در " مبارزات قلمی " خود پیروز باشید.
۵٨۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : مسعود راد
عنوان : صریح بگویید
جالب است که وقتی آقای پرچی زاده از چپ فسیل شده سخن میگویند عده ای به خود میگیرند. و البته طبق معمول، روش برخوردشان حذفی است، نه بحثی.
آقای پرچی زاده معتقد است سازمان حماس تا حالا جمهوری اسلامی را از کیسه مردم ایران دوشیده. حالا وقتی به ایشان می پرید و خواستار حذف ایشان و مطلبشان هستید (طوری که انگار در نشریه گیاهخواران از گوشتخواری نوشته) اینطور برداشت میشود که شما با کمک به این سازمان از جیب ملت ایران موافقید.
خب چرا این را صریح نمی گویید و دلائلتان را مطرح نمی کنید که ما هم یاد بگیریم؟
۵٨۰۹۷ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : قیاس مع الفارق
جناب پیروز، از من پرسیده بودید که «چرا شما "به جای صدور بیانیه های آتشین" خود شخصا به ایران نرفته و اسلحه بدست نمی گیرید و با جمهوری اسلامی مبارزه نمی فرمائید؟»
خیلی ساده عزیزم: به این علت که بنده به مبارزه مسلحانه معتقد نیستم. جمهوری اسلامی را باید با روشنگری برای عموم، فشار سیاسی، و در نهایت خیزش مردمی مقهور کرد، نه با نبرد مسلحانه. در ضمن، این دو موردی که شما با هم مقایسه کردید هیچ ربطی به هم ندارند. فلسطین/اسرائیل یک کشور خارجی است، و آنچه که در آنجا می گذرد ربطی به بنده ندارد؛ یا حداکثر اینقدری ربط دارد که با ایران و وضعیت ایران مرتبط باشد. اما ایران میهن من است، آنجا به دنیا آمده ام و یک عمر آنجا زندگی کرده ام و با خوب و بدش مانوس شده ام و از آن تاثیر پذیرفته ام. طبیعی است که دغدغه اول من ایران باشد. در ضمن، مگر بنده تا به حال بیانیه ای برای محو یک «کشور» از صفحه روزگار داده ام که شما حالا انتظار دارید خودم بروم محوش کنم؟ هر چه که گفته ام در نفی رژیمی استبدادی بوده که کشورم را اشغال نموده، و خواهان اخراج آن هستم. با این وجود هرگز به کسی نگفته ام که برود در این راه خودش را منفجر کند یا موشک به جایی بیندازد یا خودش را جلوی گلوله بدهد. روش من در مبارزه با جمهوری اسلامی، همان روش «سیاسی»ای است که درباره امثال ابومازن هم آن را می پسندم، گرچه جایگاه ما نسبت به ج ا با جایگاه ابومازن نسبت به اسرائیل اصلا قابل مقایسه نیست. لذا اینها که شما فرمودید خیلی با هم فرق دارند.
اما از همه اینها گذشته، کاش یکی از شما دانشمندانی که با اسم مستعار و با آی دی کاربری به بنده حمله شخصی می کنید انقدر «اعتقاد» و «تعهد»تان برای تان ارزش داشت که لااقل تحت نام خودتان این کار را می کردید تا هم من و هم دیگران بدانیم که کدام دانشمندی دارد افاضات می فرماید. این جدا مایه خجالت است که بعضی ها حتی نمی خواهند پای ادعاهای خودشان هم بیاستند. اینطوری «متعهد» هستید؟ هیهات!
۵٨۰۹۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : به در و تخته زدن
جناب پرچی زاده،
بنده قصد ندارم که به مبحث فلسطینی ها وارد شوم ولی مایلم چند نکته را متذکر شوم.
فرمودید " در این مقاله قصد دارم به تاریخچه و کیفیت روابط جمهوری اسلامی با حماس بپردازم و نشان بدهم که چگونه نه تنها پول که حقوق و منافع ملی بی صاحب ملت ایران به دست رژیم ضدملی جمهوری اسلامی،........و در این میان عده ای «بی-منفعتِ» «ایدئولوژی-زده» نیز آشکارا با جمهوری اسلامی همصدا شده از پایمال شدن حقوق و منافع ملی ایرانیان دفاع کنند.".
سپس در قسمت کامنت ها میفرمائید " مازوخیسم امیر انتظام به محمدی گیلانی - درس آزادگی یا تشویق جنایت؟. - این مقاله را هم عزیزی به تازگی نوشته، که به بحث ما مربوط است.".
مبحث ما " رابطه جمهوری اسلامی با حماس " بود و اینکه امیرانتظام پس از سی و پنج سال زندان بر اساس باورهای خود - که حق قانونی هر شخصی ست - جرم و جنایت کسی را بخشیده است و یا تعمیم داده است - چه ربطی به مطلب دارد؟
سپس سخنرانی جناب کاخساز درباره استقراء را وارد گفتگو میفرمائید.
استقراء بنا به تعریف ویکیپدیا " استقرا ....... روشی است که در آن ذهن از قضایای جزئی به نتیجهٔ کلّی میرسد. درصورتیکه مقدمه ها درست باشند، نتیجهٔ به دست آمده از استقرای ریاضی قطعا درست است، اما نتیجهٔ بهدست آمده از استقرای فلسفی یا تجربی ممکن است درست نباشد.". بحث جناب کاخساز یک بحث فلسفی ست که مطابق تعریف ممکن است درست باشد و یا نباشد و باز ربطی به مطلب ندارد.
دیگر آنکه فرمودید " برخی به ظاهر «مخالفان» جمهوری اسلامی – که بیشتر باید آنها را در میان اسلامگرایان فسیل شده و چپی های سنتی سراغ گرفت – کاسه داغتر از آش شده اند و همصدا با جمهوری اسلامی، به بهانه «دفاع از فلسطینیان»،..... برای گروه های تروریستی فلسطینی صیحه می زنند و گریبان چاک می کنند. اینها شایسته است که به جای صدور بیانیه های آتشین بر ضد اسرائیل (عمدتا از اروپا و آمریکا)، خود شخصا به فلسطین تشریف برده و تحت فرمان این گروه های تروریستی – که در حقیقت تحت فرمان جمهوری اسلامی است – اسلحه به دست بگیرند و با دشمن خونی شان اسرائیل به مبارزه بپردازند".
اگر قرار است چنین باشد چرا شما " به جای صدور بیانیه های آتشین " خود شخصا به ایران نرفته و اسلحه بدست نمیگیرید و با جمهوری اسلامی مبارزه نمی فرمائید؟
از طول کامنت به علت نقل قول ها عذر میخواهم.
۵٨۰٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : افولِ «گفتمانِ چپ» در ایران
این مقاله را پارسال در پاسخ به فراخوان اخبار روز نوشتم. محتوای آن هنوز هم صدق می کند. مخالفانِ فاشیست و غیرِفاشیست بخوانند. من با شما سر جنگ ندارم، ولی تا وقتی که زور بگویید، بنده هم مقاومت می کنم. هر وقت به قول کاخساز با «استقراء» با کار برخورد کردید، بنده مخلص شما هم هستم. اگر نه، شرمنده شما می شوم.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=۲۳۸۸۴
۵٨۰٨٣ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : پایگاه اجتماعی من
این نوشته اخیر ناصر کاخساز هم در راستای بحث «ایدئولوژی-زدگیِ» ما بسیار روشنگرانه است:
بدون یک نظریهی شناختشناسانه و متد استقرائی و بدون برخورد متعادل با همهی نیروهای سیاسی نمیتوان از نظریهی حد وسط سخن گفت. هر نظریهی اعتدالی یک نظریهی حد وسط نیست. نظریهی اعتدال میتواند مضمون میانجیگرانه و وساطتآمیز میان دو جناح یا دو طرف یک مرافعه باشد. طرفداری کامل از اصلاحطلبی دینی به مثابه یک نیروی سیاسی چیزی جز طرفداری خطی نیست. مخالفت با سلطنتگرایان بطور کلی و دربست، یا نفرت به مجاهد یا چپ یا برعکس، طرفداری و حمایت از هرکدام از آنها - به صورتی کلی - در جهت نفی فرهنگ سیاسی استقرایی عمل میکند. حمایت سیاسی بصورتی که در چند دههی گذشته اِعمال شده است، اِعمال سیاست به شیوهی قیاسی، یعنی از کل به جزء است و به همین سبب سیاستی سنتی است و به احزاب سیاسی سنتی گذشته تعلق دارد. سنت حمایت از این یا آن نیرو به صورتی کلی در جهان مدرن فاقد کارایی است، چون غیراستقرایی است. مدرنیته بدون متد استقرایی، یعنی حرکت از جزء به کل، یعنی از محسوس به معقول، مدرنیتهای متناقض و مغشوش خواهد بود.
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/۴۸۰۷۱/#.UmpNUF۱۵bJg.facebook
۵٨۰۷۶ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : صبوری
عنوان : کسی خواستار حذف صدای شما نیست
جناب پرچی زاده
من مقاله ای نوشتم و آنرا برای یک ژورنال تحقیقاتی فرستادم بدلیل عدم توازن مطلب با اهداف آن مجله چاپ نشد اسمش چیست؟ سانسور؟ یعنی هر ژورنالی و مجله ای و سایتی باید هر چه برایش می فرستند را چاپ کند؟ مثلأ سایتی که گیاه خواری تبلیغ می کند باید مقالات در تبلیغ گوشت خواری چاپ کند!!!و یا سایت های برابری طلب باید مقالات متنوع در تبلیغ نابرابری چاپ کنند و .... یا یهودی ها باید مطالب ضد یهودی چاپ کنند . اساسأ اسم این می شود دموکراسی و نفی آن چپ سنتی ..
سایت اخبار روز ادعا می کند که جور هائی چپی است . یعنی حداقلی را رعایت می کند. من و امثال من می گوییم مطالب شما هیچ جورهائی نه تنها محتوای چپ پست مدرن را ندارد که لیبرالی هم نیست . شما یک جورهائی تبلیغ می کنید گور پدر بقیه و البته استدلال می آورید وقتی خودم در احتیاجم گور پدر بقیه بیشتر. ما می گوئیم این استدلال پاپو لیستی است و ضد چپی. شما هم زیاد صاحب نظر نیستید سریع کفش در نیاورید و چپ سنتی ... چپ سنتی نفرمائید.
چپ مبلغ گفته سعدی است که بنی آدم اعضاء یک پیکرند
نوع سنتی و مدرن و پست مدرنش مشترکأ در این هم نظرند.
در مورد اینکه افکار حضرت عالی خیلی هم پاپولر هستند شکی نیست . اساسأ فرهنگ و گفتمان غالب همیشه فرهنگ حکومت و نافی مکانیکی اش بوده است و خواهد بود اما این افکار بادکنکی است متصل به وضع موجود با اپسیلنی تغییر در وضع موجود بسرعت باد تغییر خواهند کرد.
اگر بر اساس تعداد خواننده می بود احمد شاملو نباید شعری می نوشت و بجز فیلم آبگوشتی فردینی نباید چیز دیگری ساخته می شد.فقط هایده و گوگوش و آغاسی باید می خواندند و ......
به نظر من نظرات دست راستی و فاشیستی (لطف کنید تعریف این ترم را بخوانید - انتساب خصلتی فرا گیر به یگ گروه انسانی مثل نوشتن سیاه تنبل و یا تازیان بی فرهنگ و یا سرمایه داران وحشی و چیز های شبیه به این فاشیستی است) شما بین بخش فوقانی طبقه متوسط نفوذ زیادی دارد. برای فارس نگاه داشتن خلیج فارس حاضرید ملیون ها حاشیه نشین بی پناه غیر فارس اطراف آنرا بجان هم بیاندازید ولی اگر بی پناهی گفت باید از انسان بی پناه در هر جائی حمایت کرد آنن تاریخ دان می شویم و حوادث ۳ هزار سال پیش بدقت یادمان می آید.
به نظر من جای مطالب شما در این سایت نیست و در بیشمار سایت های راست موجود بسیار پر خواننده است. آنچه شما تبلیغ می کنید نه تنها با اهداف چپ مغایرت کامل دارد , چاپ و ترویج آن برای یک چپی حقیقی مصداق تمام عیار یکی بر سر شاخ بن می برید است .
۵٨۰۷۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : هومن دبیری
عنوان : کم گوی و گزیده گوی چون دُر
وقتی کارگردان آلمانی با میلیونها یورو فیلم بادر ماینهف The Baader Meinhof Complex را ساخت. درسناریو، گریزی هم به فلسطین زده شده بود و صحنه هائی از حمام آفتاب چریکهای دختر آلمانی در زیر آفتاب سوزان فلسطین گنجانده شده بود که پستانهای خود را برنزه میکردند. البته چپ ستیزی انواع و اقسام دارد و مالیات هم ندارد.
ولی دشمنی با فلسطینی ها برای چه ؟
در سالهای بعداز شهریور ۱۳۲۰ یهودیان ایران به عنوان زائر به فلسطین سفر میکردند و کسی فکر نمیکرد که چه خوابهائی برای مردم فلسطین دیده اند. حتی بعداز کودتای ۲۸ مرداد با وجود تبلیغات زیادی که برای مهاجرت یهودیان ایرانی به کشور جدید التاسیس اسرائیل میشد. بعضی از همسایگان ودوستان یهودی ما با تردید به قضیه نگاه میکردند. حتی عده ای به اسرائیل سفر کردند و با بازگشت مجدد ، شرائط زندگی در ایران را ترجیح دادند و اصلا به اسرائیل مهاجرت نکردند. در سالهای قبل از دهه ۴۰ این هموطنان یهودی هنوز بر حسب عادت از سفر خود به "فلسطین" تعریف میکردند و نام اسرائیل هنوز در محاوره جا نیفتاده بود.
راستی بر فلسطین چه چه گذشت ؟
ـ در سال ۱۹۲۱ بعداز پایان جنگ جهانی اول با پیمان ورسا، امپراتوری عثمانی بین انگلیس و فرانسه تقسیم شد به : ترکیه جمهوری شد . عراق ، اردن ، سوریه ، لبنان ، فلسطین و...و.... تحت الحمایه انگلیس و فرانسه قرار گرفتند.
ـ عراق در سال ۱۹۴۷ از اشغال نظامی انگلستان رها شد و بعدا استقلال یافت.
ـ سوریه در سال ۱۹۴۱ استقلال سوریه را برسمیت شناخت.
ـ اردن انتقالی در سال ۱۹۴۶ استقلال یافت و سال ۱۹۵۰ اردن نامیده شده.
ـ لبنان در سال ۱۹۴۳ مستقل شد.
ـ در دوره ای که فلسطین تحت الحمایه انگلستان قرار داشت در سال ۱۹۲۲ در یک سرشماری ۷۵۷۰۰۰ جمعیت داشت که بخاطر وقوع جنگ اول نسبت به زمان عثمانی کاهش یافته بود ( ۵۹۰۸۹۰ ـ عرب ۸۷ ـ ۸۳۷۰۰ یهودی ـ ۱۱ ـ بقیه مسیحی )
در سرشماری ۱۹۴۶ بعداز جنگ دوم جهانی بعداز جنایات هیتلر و مهاجرات و اسکان یهودیها در فلسطین ، جمعیت فلسطین به ۱۸۶۰۰۰۰ نفر افزایش یافت ( عرب ۵۸ ـ ۳۳ یهودی ـ مسیحی ۹ )
تقسیم و اشغال فلسطین :
ـ تاسیس کشور اسرائیل که در سال ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل رسمیت یافت که از تمام حقوق بین المللی برخوردار گردید تا هر چه میخواهد در منطقه انجام دهد.
ـ سرزمینهای فلسطین و اشغال شده که معلوم نیست چرا بعداز تقسیم امپراتوری عثمانی تا کنون در نهایت بی عدالتی در بین تمام کشورهائی که تا حدودی به حقوق خود رسیدند در شدید ترین شرائط غیر انسانی مورد تجاوز و تحقیر قرار گرفته اند و بسیاری مجبور به ترک سرزمین های ابا اجدادی خود شدند و در کمپ های پناهندگی دهه ها روز را بشب میرسانند.
قطعنامه های متعددی در این زمینه توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد صادر شده که تائید بر قانون جنگل در جهان کنونی می باشد.
با این زمینه ء تاریخی و تقریبا مورد قبول جامعه جهانی آقای پرچی زاده جای هنجار ها و ناهنجار ها عوض می کند.
یک لحظه جمهوری اسلامی و حماس را فراموش کن و شجاعانه بنویس آنچه بر فلسطینی ها رفته است عادلانه است ؟
چرا جامعه جهانی از سال ۴۸ نسبت به این ظلم انسانی سکوت و مماشات می کند؟
با این مقدمه قسمت هائی نویسنده را عینا کپی می کنم : تاکید در {.....} از من می باشد
ـ از آغاز جنگهای اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، رهبری جنبشهای فلسطینی بر {ضد اسرائیل}.....
« ـ سازمان آزادی-بخش فلسطین» (ساف)، ..........یاسر عرفات (۱۹۲۹-۲۰۰۴) ..... از همین دست جنبشهای ناسیونالیستی عربی بود که در گذر زمان به مهمترین جنبش {ضداسرائیلی} در میان فلسطینیان تبدیل شد.
ـ بسیاری از اسلامگرایان و {چپی های ایرانی} نیز، در تب و تاب «امپریالیسم-ستیزی» سالهای جنگ سرد، به عرفات و ساف علاقه ای مضاعف پیدا نموده از وی حمایت می کردند.
نتیجه : آقای پرجی زاده در بارهء یک یا همه ء باند های جمهوری اسلامی و حماس و هرگروه دیگر فلسطینی آزاد است هرچه میخواهد بنویسد . اصلا گور پدر جمهوری اسلامی ولی ، هرکس فاجعه تاریخی مردم فلسطین را بشناسد و آنرا انکار کند مشکل اساسی دارد.
در بارهء حامیان جهانی مردم فلسطین نیز بی نزاکتی های آقای پرچی زاده را به تمام کنشگران جهانی از چپ تا راست ارجاع میدهم.
۵٨۰۶۹ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : مازوخیسم امیر انتظام به محمدی گیلانی - درس آزادگی یا تشویق جنایت؟
این مقاله را هم عزیزی به تازگی نوشته، که به بحث ما مربوط است. اینکه چرا طیفی از منتقدان و مخالفان رژیم جمهوری اسلامی اینقدر در برابر جنایاتش انعطاف به خرج می دهند به طوری که تلویحا جنایت را تایید می کنند خود معضل بزرگی برای ایران است.
در خبرها آمده است که عباس امیر انتظام به ملاقات محمد محمدی گیلانی شخصی که در ماههای نخست انقلاب او را محکوم به زندان ابد کرده، رفته است. در میان آن همه به به و چه چه زدن ها و سکوت ها که درواقع یادآوری همان ضرب المثل مغلطه آمیز است که «خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو»، نگارنده تصمیم گرفتم حرفم را بزنم.
محمدی گیلانی یک آخوند جنایتکار است. او در مقام ریاست دادگاه های انقلاب افراد زیادی را در یک محاکمه چند دقیقه ای به جوخه های اعدام سپرده است. او حتا حکم اعدام دوفرزند خود را بدلیل دگر اندیش بودن امضا کرده است. این آخوند اکنون نیز در مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام عضو ماشین جنایت رژیم است. هر زندانی که شکنجه می شود، هر کسی که بی گناه کشته می شود، ثروت های ملی ما که به باد می رود، آخوند محمدی گیلانی نیز در آن شریک است.
عیادت امیر انتظام از محمدی گیلانی در صورتی انسان دوستانه بود که دستکم این آخوند از کارهای خود پشیمان شده باشد یا در قدرت نباشد. گویا برخی هم میهنان تصور کرده اند این عیادت مانند عیادت یک فرد سیاسی حزب دست راستی، از رقیب حزب دست چپی اش در اروپاست. تصور کنید کسی برادر شما را کشته باشد و خانه شما را غارت کرده باشد و شما بدلیل نفوذ و قدرت آن شخص نتوانید او را به پای میز محاکمه بکشانید و ناگهان خبر دار شوید آن فرد بیمار شده و برای نشان دادن انسان دوستی به ملاقاتش بروید و از او دلجویی کنید. این کار در واقع تشویق آن جنایتکار، از میان بردن قبح جنایت و خیانت به خون ریخته شده برادرتان و حرمت خانه غارت شده تان است. آیا عیادت یک یهودی در کمپ هولوکاست از یک نازی مسوول کوره های آدم سوزی تشویق به جنایت بیشتر نیست؟
آقایان و خانم های ملی-مذهبی خیانت و اشتباه بس است دیگر. واقعن دلیل مازوخیسم شما به این رژیم چیست؟ از امیر انتظام تا در گذشتگان تان مانند حاج سید جوادی و پدر و پسر های سحابی این اندازه از این رژیم جنایت دیده اید باز تا از زندان بیرون می آیید مانند معتادان به هرویین با شوق و ذوق به سوی همان افیونی می دوید که هستی و دار و ندار ما را سوزانده است. برای دو روز وجیه المله شدن پا روی تمام معیار های اخلاقی و انسانی نگذارید. محمدی گیلانی و دیگر آخوند های بر خاسته از گورهای تاریخ، کشور ما را به پرتگاه سقوط برده اند. شما با این گامهای ساده لوحانه بیش از پیش ایران را در منجلاب فساد نگه می دارید.
http://roshangarnasl.blogspot.co.uk/۲۰۱۳/۱۰/blog-post_۲۳.html
۵٨۰۵۹ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : بوی ناخوش فاشیسم
دوستانی که از مقاله بنده ناراضی هستید و این نارضایتی را ابراز می کنید (و مخاطبتان هم البته خوانندگان وبسایت هستند و نه بنده که نویسنده مقاله هستم)، این حق شماست که نوشته مرا بپسندید یا نپسندید. بر همان اساس، این حق شماست که در صورتی که یکی از پیکانهای حمله این مقاله را متوجه خود دیده اید، مقابله به مثل کنید و به بنده حمله کنید، افکارم را ارتجاعی بخوانید، یا هر چیز دیگر. برای این حمله متقابل، به دلیل و سند هم احتیاج ندارید. شما حمله خودتان را بکنید، و خوانندگان هم قضاوت خواهند کرد که کدام حمله به جا و کدام نابجا بوده است. این هیچ اشکالی ندارد.
منتهی متاسفانه در رفتار شما یک جنبه خطرناک می بینم، که «حذفگرایی» باشد. شما دوستانی که تا به حال نظر داده اید، همه به طریقی خواهان حذف صدای من هستید. این خیلی خطرناک است. اینکه چپ سنتی ایران امروز انقدر از مرحله پرت شده که هیچکس برایش تره هم خورد نمی کند، یک دلیلش همین است که به جای اینکه با انتقادات برخوردِ علمی کند و در پی ایجاد دیالکتیک با نظرات دیگر باشد، خود را درون گفتمان عهد اصغرشاهیِ خود محصور کرده، و در آسایشِ ایزوله بودن از دنیای خارج، تصور می کند که مواضعش صد درصد درست است. نتیجه همین می شود که وقتی یکی مثل بنده خواب شما را به هم می زند، شما به جای اینکه بیایید منطقی و مستند پاسخ دهید و خطای بنده و صحت مواضع خودتان را با استدلال و استناد اثبات کنید، از بیخ و بین خواهان حذف بنده می شوید. این امتداد فاشیسم است، و عملا هیچ فرقی ندارد با آن کاری که جمهوری اسلامی سی و خورده ای سال است کرده و می کند. پس وقتی می گویم چپ سنتی در جنبه هایی با جمهوری اسلامی قرابت دارد، چندان بیراه نیست. شما خودتان با عملتان این را اثبات کردید.
۵٨۰۵۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : سیامند
عنوان : آیا مشکل واقعا فلسطین است ؟
آنچنان که از فحوای کلام آقای پرچی زاده برمی آید، ایشان پیش از دغدغه ی حکومت جمهوری اسلامی و فلسطین، قصد میدان دادن به علائق و اندیشه های عمیقا ضد چپ خود دارند. شگفتی من در آنجاست که آقای پرچی زاده در هر وب سایت دیگری، می توانستند به اندیشه ها و علائق ضد چپ خود بپردازند و هر چه دل تنگشان خواست به چپ های ایران بگویند، اما چرا در وب سایتی که خودش اتفاقا چپ است ؟ آیا واقعا هیچ کدام از وب سایت های سلطنت طلب و یا همفکر ایشان جایی برای مقاله ی (که به عنوان مقاله ای که اطلاعات خوبی به خواننده می دهد، مقاله ی خوبی است) ایشان نداشت ؟
من بالشخصه مشکلی با نوع اندیشه ی ایشان ندارم، با آن مخالفم و به گمانم ارتجاعی است، اما سر در نمی آورم، چرا باید مقاله ی ایشان با محتوا و مضمون ضد چپ در یک پایگاه خبری چپ منتشر شود ؟ آیا روزنامه ها و پایگاه های خبری راست از درج این مقاله خودداری کرده اند ؟ چرا ؟ یا اگر خودداری نکرده اند و آقای پرچی زاده آن را مستقیما برای این پایگاه ارسال کرده، آیا ایشان می خواسته اند به چپ ها بگویند که چیزی نمی فهمند (همانطور که در تیتر مطلب ایشان هم تلویحا آمده است) یا خدای ناکرده، قصد رو کم کنی از چپ ها را داشته اند ؟
۵٨۰۵۰ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣۹۲
|
از : آبان
عنوان : مخاطب
مخاطب من خود این شخص نبود. خوانندگان سایت بودند که می توانند یک بار دیگر متن نظر مرا بخوانند و ببینند که مخاطب من این شخص نبود.
۵٨۰۴۵ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : حکومت ایران با سفر رئیس دفتر سیاسی حماس به تهران مخالفت کرد
این خبر هم امروز در آر اف آی منتشر شد. اینها شامه تیزی دارند. بوی رفع تحریم و دریافت مجدد پول شنیده اند، لذا می خواهند باز با آخوندها جوش بخورند. بدا به حال مردم ایران که چه جمهوری اسلامی تحریم باشد چه نباشد، پول بی زبانشان خوراک این قوم یاجوج و ماجوج می شود!
حکومت ایران با سفر رئیس دفتر سیاسی حماس به تهران مخالفت کرد
به گزارش منابع خبری لندن، دولت تهران به خالد مشعل، رهبر شاخه سیاسی حماس اطلاع داده است که در مقطع کنونی سفر به تهران مناسب نیست. لازم به یاد آوری است که ایران در دهه گذشته یکی از حامیان اصلی حماس و جهاد اسلامی فلسطین در منطقه بوده است.
به گزارش القدس العربی، چاپ لندن یک مقام مسئول در حماس به این روزنامه گفته است: ایران با سفر خالد مشعل به تهران مخالفت کرده و خواستار انجام این سفر در زمان دیگری شده است.
این مقام فلسطینی که نخواسته نامش فاش شود گفته است: مقامات ایران می گویند که به دلیل داشتن مشغله کاری خواستار تعویق در سفر خالد مشعل به تهران شده اند.
از زمان آغاز بحران داخلی در سوریه به دلیل حمایت حماس از اپوزیسیون رژیم بشار اسد، روابط میان تهران وحماس به سردی گرائیده است. خالد مشعل از دو سال و نیم پیش به تهران سفر نکرده است.
در هفته های اخیر برخی مقامات حماس از سفر قریب الوقوع مسئول دفتر سیاسی حماس به تهران خبر داده بودند.
تا قبل از آغاز سرکوب های خونین سوریه، دفتر مرکزی حماس در دمشق قرار داشت و این سازمان همزمان از حمایت تهران و دمشق برخوردار بود، ولی با حمایت حماس از مخالفین رژیم بشاراسد، دفتر سیاسی حماس از دمشق به قطر نقل مکان کرد، و روابط حماس با قطر و ترکیه رو به گرمی نهاد.
احمد یوسف از رهبران حماس در منطقه غزه گفته است به تازگی هیئتی از حماس طی سفر محرمانه ای به تهران رفت تا ضمن گفت وگو با مقامات ایرانی برای نزدیکتر شدن روابط دو کشور و رفع اختلافات مقدمات سفر خالد مشعل به تهران را فراهم کند، ولی مقامات ایرانی با انجام سفر مشعل در مقطع کنونی مخالفت کرده اند.
این مقام فلسطین گفته است که تهران در حال حل و فصل برخی پرونده های ویژه میان ایران، آمریکاست و اروپاست و خالد مشعل باید منتظربماند.
۵٨۰٣٨ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : نوازشِ ایدئولوژی-زدگان
جناب آبان، هدف بنده خیلی روشن است: حقیر با جهلی که ایران را به این خاک سیاه نشانده مبارزه می کنم؛ و در این میان «ایدئولوژی-زدگان» را هم می نوازم!
۵٨۰٣۵ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣۹۲
|
از : احسان
عنوان : ؟
چیزی که عیان است, چه حاجت به بیان است آبان جان؟
۵٨۰۲۹ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣۹۲
|
از : آبان
عنوان : تصحیح
تصحیح: طول و عرض نوار باریکی که غزه نام دارد، تقریباً ۳۵ کیلومتر در ۱۰ کیلومتر است که می شود تقریباً ۳۵۰ کیلومتر مربع با احتساب مناطق غیر قابل سکونت. برای تقریباً یک میلیون و نیم انسان.
اگر کسی احیاناً بگوید که تحریم مواد دارویی در کار نیست، و چون شاید مثلاً آسپرین را اسراییل اجازه بدهد تا بعد از بازرسی های زیاد وارد غزه شود، پس محاصره کامل غزه توسط اسراییل طی این همه سال تا همین حالا چندان هم غیر عادلانه نبوده است، مشکل خودش است. کافی است که خوانندگان سایت به مطالعات خودشان و اطلاعات خودشان و شعور خودشان مراجعه کنند
پیشاپیش نوشتم تا بهانه ای در کار نباشد.
۵٨۰۲۴ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣۹۲
|
از : آبان
عنوان : ایشان در این سایت چه هدفی را دنبال می کنند؟
قسمت هایی از این نوشته:
«بسیاری از اسلامگرایان و چپی های ایرانی نیز، در تب و تاب «امپریالیسم-ستیزی» سالهای جنگ سرد، به عرفات و ساف علاقه ای مضاعف پیدا نموده از وی حمایت می کردند. پس از انقلاب ۵۷ در ایران هم عرفات بلافاصله به تهران به دستبوس خمینی آمد»
«پس از حدود نیم قرن درگیری نظامی و تروریستی با اسرائیل که به باختهای متوالی برای اعراب به طور عام و فلسطینیان به طور خاص منتهی شده بود، ساف و عرفات در نهایت به این نتیجه رسیدند که در برابر نیروی نظامی قاهر اسرائیل، با جنگ و عملیات چریکی و تروریسم راه به جایی نمی برند»
«پس از به دست آوردن اکثریت کرسی های پارلمان فلسطین حین انتخاباتی در ژانویه ۲۰۰۶ توسط حماس، از آنجا که حماس حاضر نشد خشونت و تروریسم را نفی کند و اسرائیل را به رسمیت بشناسد، نیروهای چهارگانه متنفذ در روند صلح خاورمیانه (آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل) زیر بار تعهدات مالی خود در قبال کمک به حماس نرفتند.»
(منظورش تحریم فلسطینی ها و دولت قانونی منتخب آن هاست که اکثریت در آن نه باحماس بلکه با جنبش فتح و ابومازن بود، و تحت هژمونی فتح قرار داشت. یعنی همان بایکوت شدید و بلوکه کردن اموال دولت فلسطین در آمریکا و اروپا، محاصره اقتصادی فلسطین توسط آن ها و اسراییل، و بعد هم محاصره کامل غذایی و دارویی بخش غزه توسط اسراییل که منجر به مرگ و بیماری های علاج ناپذیر ده ها هزار فلسطینی و مخصوصاً کودکان و زنان و سالمندان شده است و هنوز ادامه دارد.)
«در سال ۲۰۰۸، در پی آدم ربایی حماس از اسرائیلی ها، ارتش اسرائیل به نوار غزه حمله ای محدود کرد؛ که متقابلا به موشکباران شهرهای اسرائیل توسط حماس انجامید؛ که در نتیجه به حمله بلندمدت اسرائیل به نوار غزه ختم شد که تا سال ۲۰۰۹ ادامه داشت.»
(منظورش این است که اسراییل، از پیش برنامه ریزی نکرده بود که در زمان انتقال قدرت از بوش به اوباما، اواخر دسامبر ۲۰۰۸ تا اواسط ژانویه ۲۰۰۹ به غزه حمله کند، و این فلسطینی ها بودند که به اسراییل حمله کردند.)
«در این مدت، حماس به طور مداوم از مساجد، بیمارستانها، و دیگر مراکز اجتماعی برای انبار اسلحه، پنهان کردن خود، و حمله به اسرائیلی ها استفاده کرد. به همچنین، حماس در این جنگ به استفاده از «سپر انسانی» و به کار گرفتن زنان و کودکان برای پنهان کردن خود از یورشهای اسرائیل متهم است»
(منظورش این است که اگر اسراییل در آن حمله، آن همه زن و بچه و شهروند عادی را کشت، تقصیر فلسطینی ها بود که در نوار کوچکی با وسعت کمتر از ۱۴۰ کیلومتر مربع با احتساب مراکز غیر قابل سکونت، که بزرگترین تراکم جمعیت در جهان را دارد، از خودشان دفاع می کردند و خانه و زندگی و محل کار و محل مبارزه آن ها آن قدر تنگ بود که همه چیز در کنار هم قرار داشت.)
«خود شخصا به فلسطین تشریف برده و تحت فرمان این گروه های تروریستی – که در حقیقت تحت فرمان جمهوری اسلامی است – اسلحه به دست بگیرند و با دشمن خونی شان اسرائیل به مبارزه بپردازند تا بلکه یا اسرائیل را از صفحه روزگار محو کرده قدس عزیز را آزاد کنند و یا در راه رسیدن به مقصود، شربت شهادت بنوشند؛ نه اینکه با شعارهای پوچ و بیهوده شان از یک طرف آتش به خاکسترِ ناکام کردنِ جریان صلح فلسطینیان و اسرائیل بریزند و از طرف دیگر همچون اسب تروای رژیم در میان آپوزیسیون جمهوری اسلامی عمل کنند.»
تمام مقاله از سر تا پا از همین حرف ها پر شده است.
با توجه به این نوشته و نوشته های دیگر او باید از خود پرسید که آقای پرچی زاده چه هدفی را دنبال می کند؟
۵٨۰۱۹ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣۹۲
|