سوسیالیسم ضرورت و نیاز حیاتی جنبش کارگری
بیانیه‌ای در تبیین سوسیالیسم معاصر


مرتضی افشاری، امیر پیام، یداله خسروشاهی، بهمن شفیق و عباس فرد


• بیست سال پس‌از برچیدن دیوار برلین و اعلام پیروزی نهایی سرمایه‌داری و «پایان تاریخ»، جهانِ امروز بیش‌از هر دوره‌ای جهانی است ناامن و بشر امروز بیش‌از هر دوره‌ای از احساس خوشبختی دورتر. در این بیست سال تمرکز ثروت و فقر در دو قطبِ همه‌ی جوامع بشری از هر دوره‌ای در تاریخ بشر چشمگیرتر شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٣ شهريور ۱٣٨۵ -  ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۶


بیست سال پس‌از برچیدن دیوار برلین و اعلام پیروزی نهایی سرمایه‌داری و «پایان تاریخ»، جهانِ امروز بیش‌از هر دوره‌ای جهانی است ناامن و بشر امروز بیش‌از هر دوره‌ای از احساس خوشبختی دورتر. در این بیست سال تمرکز ثروت و فقر در دو قطبِ همه‌ی جوامع بشری از هر دوره‌ای در تاریخ بشر چشمگیرتر شده است. سرمایه‌داری پیروزمند صلح را وعده داد و به‌جای آن جنگ را برای بشریت به‌ارمغان آورد، رفاه را وعده داد و به‌جای آن فقر و فاقه‌ی بیشتر را ایجاد کرد، سعادت و امنیت و اطمینان به‌آینده را بانگ برآورد و به‌جای آن توده‌ی وسیع‌تری از مردم ـ‌درهمه گوشه‌های جهان‌ـ را در ورطه‌ی فلاکت و ناامنی و ترس از آینده‌ای نامعلوم انداخت. جامعه‌ بشری هیچ‌گاه به‌اندازه‌ی امروز ثروتمند نبوده و درعین‌حال در هیچ دوره‌ای از تاریخْ بشریت به‌اندازه‌ی امروز از برخورداری از مواهب پیشرفت‌های عظیم علمی و تکنولوژیک محروم نبوده است. فلاکت بشر امروز اساساً ناشی از قهر طبیعت نیست. بشر هیچ‌گاه به‌اندازه‌ی امروز بر طبیعت سلطه نداشته و آن را به‌خدمت خود درنیاورده بود. این بنای انسان‌ستیز جامعه‌ی سرمایه‌داری است که مهم‌ترین مانع برخورداری صدها میلیون انسان از مواهب این چیرگی برطبیعت است.
سرمایه‌داری برای اولین‌بار همه‌ی مرزها را پشتِ‌سر گذاشته و تمام کشورها را به‌عرصه‌ی انباشت سرمایه تبدیل نموده و وارد بازار جهانی کرده است. همراه با آن، پیشرفتِ جهش‌وار تکنولوژی‌های ارتباطی کره زمین را به‌دهکده‌ای جهانی بدل نموده است. فاصله‌ها ازبین رفته‌اند، اما جدائی بین انسان‌ها ـ‌امروز‌ـ بیش‌از هر دوره‌ای در تاریخ است. خدای پول و مذهبِ منفعت شخصی دیواری بلند در مقابل بشر امروزی برای پی‌بردن به‌وجود اجتماعی خویش قرار داده است. انسان هیچ‌گاه در طول تاریخ تا به‌این حد ازخودبیگانه نبوده است. سرمایه‌داری عشق و صمیمیت و دوستی بین انسان‌ها را با نفرت و کینه و دشمنی جایگزین و انسان اجتماعی را به‌موجودی تبدیل کرد که خوشبختی و سعادت خودرا بر ویرانه‌ی بدبختی انسان‌های دیگر جستجو می‌کند. بورژوازی با انقلاب فرانسه «آزادی، برابری، برادری» را به‌جهان وعده داد. دو قرن پس‌از این انقلاب و منشور حقوق بشر روشن شده است که آزادی بورژوازی چیزی بیش‌از آزادی استثمار نیروی‌کار نیست و برابری برای عده قلیلی برابری در اختصاص ثروت کلان در بازارهای مالی و برای توده کثیری از انسان‌ها برابری در گرسنگی و فلاکت است و برادری تنها اسم رمزی است برای قانونِ جنگل و برادری بین گروه‌بندی‌های حاکم برجوامع انسانی برای تحمیل منافع خود برتوده‌ی مردمِ کارکن و بر رقبا.   جهان امروز جهانی است به‌مراتب ناعادلانه‌تر از بیست سال قبل.
فلاکت بشر امروز بیش‌از هرچیز گواهی برآن است که دوره‌های کوتاه رفاه نسبی و بهبود و ترقی اجتماعی در قرن بیستم   نیز نه محصول سرمایه‌داری، بلکه دست‌آورد مبارزات و جانفشانی‌های طبقه‌کارگرِ سوسیالیست بود که در انقلاب اکتبر به‌اوج خود رسید. امواج این انقلاب و خطر وقوع آن بود که در همه‌جای جهانْ سرمایه‌داری را به‌انجام اصلاحات و تأمین حداقلی از رفاه برای توده مردم کارکن واداشت. با نابودی آخرین سمبل‌های باقی‌مانده از این انقلابْ روشن شد که چهره‌ی واقعی سرمایه‌داری همان است که در آغازِ تکوینِ آن بود. فقر و فلاکت و گرسنگی و جنگ از یک‌سو و تمرکز ثروت و رفاه بی‌کران درسوی دیگر، ذاتی این نظام است. اگر انباشت سرمایه در دوره‌های اولیه تکوین نظام سرمایه‌داری به‌بهای نابودی میلیون‌ها مهاجر فقیر خلع‌ید شده زیر چرخ‌های تولید و نابودی نسل‌های کاملی از بومیان آمریکا شکل گرفت، در دوران تکنولوژی دیجیتال و بارآوری حیرت‌آورِ تولید و انبوهی از مازادِ تولید ـ‌نیز‌ـ دراین قانونْ کوچک‌ترین تغییری وارد نشده است. در جهانِ امروز ـ‌نیز‌ـ انباشت سرمایه با تباهی زندگی بخش‌های عظیمی از انسان‌ها همراه است. چه آن‌ها که زیر فشار استثمار از پا می‌افتند و چه آن‌ها که برای همیشه از چرخه‌ی تولید و کار خارج شده و محکوم به‌مرگی تدریجی می‌شوند. جهانِ قرن بیست و یک ‌ـ‌نیز‌ـ جهانی است که بر محور حاکمیت سرمایه بر کار استوار است و سرنوشت امروز بشریت نیز در گرو همان مبارزه‌ای است که از آغاز پیدایش سرمایه‌داری جوهر و جانمایه حیات آن را تشکیل می‌داده است: مبارزه‌ی کار برعلیه سرمایه.
اعلامِ «پایان تاریخ» از جانب پیروزمندان جنگ سرد به‌معنای پایان واقعی مبارزه طبقاتی نبود و نمی‌توانست باشد. این خودْ تداومِ یورشی بود که بورژوازی از دهه‌ی هشتاد قرن بیستم به‌طور گسترده‌ای به‌آن دست زده و اکنون می‌بایست یک‌بار برای همیشهْ ابدی بودنِ نظام سرمایه‌داری را اعلام کند. این پیروزی قبل از هرچیز به‌معنای تغییرِ پایه‌ای توازن قوا به‌نفع سرمایه و به‌زیان کار، به‌نفع نیروهای مدافع نظام مبتنی بر کارِ‌مزدی، مالکیت خصوصی و بازار و به‌زیان نیروهای عدالت‌خواه به‌طورکلی و سوسیالیستی به‌طور ویژه بود. علی‌رغم همه‌ی تمهیدات ایدئولوژیک و سیاسی، تهاجم همه‌جانبه‌ی سرمایه‌داری به‌زندگی و معیشت کارگران و زحمتکشان، اما نمی‌توانست واکنش متقابل کارگران را به‌دنبال نداشته باشد.   بیست سال پس‌از پایان «اردوگاه سوسیالیسم» صفِ کارگران امروز در همه‌جای جهان به‌مقاومت برخاسته است. اوج‌گیری این مقاومت و گسترش مبارزه طبقاتی در‌عین‌حال فرصتی است تاریخی برای جنبش سوسیالیستی طبقه‌کارگر تا با عبور از سنگینی تجربه تاریخی‌ای که شکست انقلاب اکتبر در بنای جامعه سوسیالیستی انسان‌های آزاد آغازگر آن و فروپاشی نظام دوقطبی تنها اعلام پایان رسمی آن بود، پا به‌دوران جدید بگذارد. برای جنبش سوسیالیستی طبقه‌کارگر فروپاشی انواع سوسیالیسم‌های غیرکارگری درعین‌حال شانسی تاریخی برای قرار گرفتن بر پایه‌های طبقاتی خویش است.
برخلاف سوسیالیسم‌های مسلط در قرن بیستم، جنبش سوسیالیستی کارگران فراخوانی برای تحقق مدل‌های از‌پیش تعیین شده نیست. سوسیالیسمْ جنبشی است از درون طبقه‌کارگر برای نفی نظام سرمایه‌داری و امحاءِ استثمار انسان از انسان. تکامل سوسیالیسم به‌طور بلاواسطه‌ای به‌عملِ مستقیمِ طبقه‌کارگر گره خورده است. به‌هرمیزانْ این عملِ مستقیمْ انکشاف یافته و در آگاهی تاریخی‌ـ‌طبقاتی کارگران متبلور شده باشد، سوسیالیسم نیز به‌همان میزان به‌عنوان جنبشی اجتماعی متعین می‌شود. به‌این اعتبار سیاست سوسیالیستی نه اعلام کلیات انتزاعی، بلکه در اساس در پاسخ‌گویی به‌گره‌گاه‌های جنبش کارگری در مسیر رشد و تکامل گام به‌گام آن است. معنای واقعی این حقیقتِ بدیهی مانیفست کمونیست که «کمونیست‌ها حزبی در مقابل سایر احزاب کارگری نیستند» در این است که سیاست سوسیالیستی تنها بر تبیین تمایزات جنبش سوسیالیستی کارگران و سایر گرایشات درون جنبش کارگری استوار نیست؛ تعهد به‌پیشروی عمومی جنبش کارگری در هرگام معین یک شاخص اصلی و تعیین‌کننده‌ی سیاست سوسیالیستی درونِ جنبشِ کارگری است. این اصلی است که بر تمام فعالیت‌های سوسیالیستی و بر مناسبات بین فعالینِ سوسیالیستِ جنبشِ کارگری و همه‌ی فعالینِ گرایشاتِ دیگرِ درون طبقه‌کارگر حاکم است. در یک کلام انتقادِ سوسیالیستی ادعا نامه‌ای علیه کلیت نظام سرمایه‌داری است. ‌سوسیالیسم‌ برای جنبش کارگری ـ‌سرانجام‌ـ تقدمِ اتحاد طبقاتی بر انتقاد درون طبقه است. مضمون انتقاد سوسیالیستی و جهت آن را تأمینِ اتحادِ طبقاتی کارگران تعیین می‌کند.
سرمایه‌داری از آغاز پیدایش خود نبردی نابرابر و همه روزه را بر طبقه‌کارگر تحمیل کرده است. این نبردی است که در همه‌ی زمینه‌های حیات اجتماعی، از تولید و توزیع تا فرهنگ و سیاست در جریان است. همه‌ی این عرصه‌ها میدان‌های نبرد جنبش سوسیالیستی طبقه‌کارگراند. از مبارزه برای کوچک‌ترین بهبود در زندگی روزمره تا مبارزه با فرهنگ تحمیق و جهالت و سرانجام تا مبارزه برای کسب آزادی‌های سیاسی. در این مبارزه اما این طبقه سرمایه‌دار است که از همه‌ی امکانات اجتماعی، از دادگاه‌ها و زندان‌ها و رسانه‌ها تا مدارس و مساجد و کلیساها برخوردار است. در مرکز این آرایش اجتماعی دولت سرمایه‌داری قرار دارد که مستقل از هرشکلی (‌خواه پارلمانی، خواه دیکتاتوری نظامی ـ خواه مذهبی و خواه لائیک‌) ارگان حفظ و تداوم سیادت سرمایه بر کار است. هیچ درجه‌ای از جهانی شدنِ سرمایه تغییری در این کارکرد دولت نداده است. این دولت است که در همه‌ی جوامع سرمایه‌داری چهارچوب‌های اجتماعی انباشت سرمایه را ترسیم نموده و به‌مثابه سدی در مقابل همه تلاش‌های آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه قرار می‌گیرد. مادام که تغییری اساسی در این توازن قوا صورت نگرفته باشد، طبقه کارگر از جنگِ فرسایشی و روزمره سرمایه‌داران خلاصی نخواهد داشت. در حالی که ایجاد کوچک‌ترین بهبود در زندگی روزمره کارگران و مردم زحمت‌کش در گرو مبارزات و جانفشانی‌های سنگین توده‌ی کارگران است؛ سرمایه‌داران و دولت‌شان به‌راحتی تمام با تصویب یک قانون، با تغییراتی در سیاست‌های پولی و مالی و سرانجام با شیوه‌هایی از قبیل انتقال سرمایه به‌مناطق مقرون به‌صرفه‌تر و بیکارسازی کارگران در پرتو پیشرفت‌های تکنولوژیک، همه‌ی دست‌آوردهای تاکنونی کارگران را نقش برآب می‌کنند. باور داشتن به‌امکان بهبود مداوم وضعیت کار و معیشت کارگران در درون جامعه سرمایه‌داری توهمی بیش نیست. طبقه‌کارگر چاره‌ای جز آن ندارد که در مقابل دولت سرمایه ارگان مبارزاتی خود را ایجاد نموده و قلب آرایش سرمایه‌داری را هدف قرار دهد. این ارگان حزب سوسیالیستی طبقه کارگر است.
حزب سوسیالیستی طبقه‌کارگر حزبی از منجیان طبقه نیست، حزب کارگران سوسیالیست است. این حزب تنها می‌تواند محصول رشد مبارزه‌ی طبقاتی و تکوین خودآگاهی طبقاتی درمیان پیشروان جنبش کارگری باشد. طبقه‌کارگر در جریان مبارزه‌ی خود تنها با سد کارفرما در محیط کار روبرو نیست؛ به‌هر میزان که طبقه‌کارگر در حیات سیاسی‌ـ‌اجتماعی خود در ابعادی فراتر از واحدهای تولیدی و خدماتی ناچار به‌مقابله با سرمایه و نهادهای سیاسی آن می‌شود، به‌همان میزان تحزب سوسیالیستی طبقه‌کارگر به‌ضرورتی حیاتی تبدیل می‌شود. نه تنها آینده طبقه و سرنوشت جامعه، بلکه حتی تثبیت دست‌آوردهای کارگران و دفاع موثر از سایر اشکال سازمان‌یابی جنبش کارگران به‌این گام تاریخی گره خورده است.
جنبش سوسیالیستی کارگران همواره خواهان بیش‌ترین وحدت طبقاتی و سازمانی در میان کارگران است. اما مبارزه طبقاتی کارگران مبارزه‌ای است همه‌جانبه و براین اساسْ آرایش تشکیلاتی طبقه نیز به‌همان اندازه متنوع. تنوع در سطوح تشکل‌یابی برای کارگران امری جانبی نیست. این تنوعْ شکلِ ابرازِ وجودِ اجتماعی کارگران است. طبقه‌ی کارگری که در سطوح مختلف (از انجمن‌ها تا تشکل‌های توده‌ای، از کمیته‌های کارخانه تا سندیکاها و شوراها و انواع ابتکارات توده‌ای دیگر) متشکل نباشد، قادر به‌هیچ‌گونه ابرازِ وجودِ اجتماعی پایدار نیست. چنین طبقه کارگری نه به‌سوسیالیسم خواهد اندیشید و نه به‌حزبی سوسیالیستی دست خواهد یافت. به‌ویژه این تشکل‌های توده‌ای کارگران‌اند که با به‌میدان آوردن میلیون‌ها کارگر مزدی قدرت عظیم طبقاتی را در مقابل جامعه بورژوایی قرار داده و خودِ کارگران را به‌این قدرت واقف می‌کنند. مبارزه برای اتحاد این تشکل‌های توده‌ای و ایجاد تشکل سرتاسری کارگران یک امر همیشگی همه کارگران سوسیالیست است.
براین اساس حزب کارگران سوسیالیست، تنها سازمان درون طبقه نیست. وجود تشکل‌های توده‌ای کارگران برای حزب سوسیالیستی دریایی است که به‌حزب امکان شنا می‌دهد. هرگام پیشروی و هردرجه از تشکل‌یابی مستقل کارگران درعین‌حال سکویی است برای پیشروی بیشتر سوسیالیسم. حزب به‌مثابه اراده سیاسی طبقه‌کارگرِ سوسیالیست باید بتواند به‌قلب طپنده‌ی طبقه‌کارگر و به‌مرجع معنوی و سیاسی آن تبدیل شود. بر متن آرایش متنوع گردان‌های متشکل جنبش‌کارگری، حزب نهاد هم‌آهنگ کننده و اهرم تمرکز قوای طبقه‌کارگر برای درهم شکستن دولت سرمایه‌داری و تسخیر قدرت سیاسی   است. نقطه اوج این روند و عالی‌ترین سطح تشکل کارگران، تشکیل دولت سوسیالیستی به‌مثابه طبقه‌ی متشکل در دولت و بنای جامعه سوسیالیستی انسان‌های آزاد است. حزب ابزاری است در خدمت تحقق این هدف تاریخی در راه زوال دولت و محو طبقات.
جنبش کارگری ایران به‌یمن مبارزه‌ای دشوار و طولانی در سخت‌ترین شرایط، امروز به‌نقطه‌ای رسیده است که می‌تواند و ضروری است‌که به‌افق‌هایی فراتر از جامعه سرمایه‌داری اندیشیده و آرام و سنجیده گام‌های تحقق اهداف تاریخی خود را تدارک ببیند. این در گرو تلاش گسترده همه‌ی سوسیالیست‌های وفادار به‌آرمان‌های دیرینه‌ی جنبش کارگری است. راه تحزب سوسیالیستی از اعجاز خردمندان نمی‌گذرد، خرد جمعی همه‌ی فعالین متشکل در انجمن‌ها و محافل سوسیالیستی کارگران است که این راه را هموار می‌کند. ما نیز به‌سهم خود در این راه تلاش خواهیم کرد.
 
۱٣ سپتامبر ۲۰۰۶ ـ ۲۲ شهریور ۱٣٨۵