جام زهر در انتظار اپوزیسیون خارج نشین


رضا فانی یزدی


• به نظر می رسد که بازنده اصلی این مذاکرات، اپوزیسیون ایرانی وابسته به غرب است که همه فعالیت و موجودیتش را به تنش موجود میان ایران و امریکا گره زده و ادامه حیاتش در ادامه تحریم های بیشتر برعلیه ایران، تنش بیشتر میان حکومت جمهوری اسلامی ایران با دنیای خارج و احتمال وقوع جنگ است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۴ آبان ۱٣۹۲ -  ۲۶ اکتبر ۲۰۱٣


توضیح:
این مطلب را پس از تقاضایی که از طرف رادیو فردا تقریبا سه هفته پیش برای صفحه ایران-امریکا آنها شده بود نوشتم، ولی پس از تقریبا یک هفته انتظار از طرف رادیو فردا اطلاع دادند که مطلب را چاپ نخواهند کرد. بنا برین تصمیم گرفتم که با همین توضیح آن را منتشر کنم. برای من بسیار تاسف آور است که رادیو فردا که خود را مدعی اشاعه دمکراسی در ایران می داند از چاپ تحلیلی از طرف یکی از افراد اپوزیسیون خارج از کشور که خود سالها در بدترین شرایط در زندانهای جمهوری اسلامی ایران به سر برده و تا پای مرگ پیش رفته است خودداری کرده و قربانی قیچی سانسور آنها می گردد.



انتخاب آقای روحانی نقطه عطفی در مناسبات خارجی جمهوری اسلامی ایران با دنیای غرب بویژه ایالات متحده آمریکاست. بعد از سی و چهار سال قطع مناسبات دیپلماتیک میان دو کشور شاهد سیاست جدیدی هستیم که هدفش را تنش زدایی و برقراری رابطه با آمریکا قرار داده و آشکارا این سیاست را تبلیغ می کند. گرچه معمار اصلی ایرانی این سیاست رهبری نظام اسلامی بوده و خود ایشان مدتهاست که صحبت از بر قراری مناسبات میان دو کشور می کنند اما قرعه این بار به نام آقای روحانی افتاده و وزیر خارجه ایشان آقای ظریف نقش اول را در این میانه ایفا می کنند و کبوتر بخت و اقبال بر شانه ایشان نشسته و آنچه را که بسیاری دیگر از سیاستمداران ایرانی در سالهای گذشته آرزویش را داشتند را نصیب ایشان کرده است. البته باید اذعان داشت که شخصیت ایشان و روش ها و ابتکارات شخصی آقای ظریف نیز موقعیت ویژه ای را برای پیشبرد بهتر این سیاست فراهم کرده است.

دیدار آقای ظریف با آقای جان کری وزیر خارجه امریکا در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل و پس از آن مکالمه تلفنی آقای روحانی با آقای اوباما رییس جمهور ایالات متحده نقطه اعتلای سیاستی است که از چند سال گذشته آغاز شده ولی به دلایل گوناگون به نتیجه نرسیده بود. البته باید اعتبار اصلی این بازگشایی در مناسبات دو کشور را به آقای اوباما داد. اول بار ایشان بود که پس از به قدرت رسیدن در سخنرانی مراسم تحلیف ریاست جمهوری خویش با پیام دوستی از رهبران ایرانی خواست که مشت های گره کرده خود را باز کرده و دست دوستی را که به سوی آنها دراز شده بفشارند و به سوی میز مذاکره روی آورند. ایشان سپس در پیام نوروزی خود به مناسبت فرا رسیدن سال جدید ایرانی در عید نوروز سال ۱۳۸۷ که دو ماه پس از آغاز ریاست جمهوری ایشان بود ضمن تبریک سال نو به رهبران و مردم ایران به اختلافات سه دهه گذشته در مناسبات دو کشور اشاره کرده و سیاست دولت خود را سیاست همکاری صادقانه بر اساس احترام متقابل به جای سیاست تهدید اعلام کرد و در پایان پیام خود با اشاره به شعر سعدی "بنی آدم اعضای یکدیگرند - که در آفرینش ز یک گوهرند" آرزو و امید خود را برای آغازی جدید در مناسبات دو کشور اعلام نموده و خط بطلان بر سیاست های دشمنانه سلف خود آقای بوش کشید و دست دوستی به سوی کشوری دراز کرد که رییس جمهور پیشین آن را در زمره کشورهای محور شرارت قلمداد کرده بود و همه مقدمات حمله نظامی به این کشور را فراهم کرده و برای حمله به ایران به دنبال فرصت می گشت. پس بدور از انصاف نیست که اعتبار گشایش در مذاکرات میان دو کشور را پس از سه دهه جدال نافرجام به آقای اوباما بدهیم.

سخنرانی آقای اوباما در ماه گذشته در نشست مجمع عمومی سازمان ملل نیز بار دیگر نشانه ای از تمایل ایشان به تنش زدایی در مناسبات میان دو کشور بود و ابتکار تماس تلفنی ایشان با آقای روحانی دقایقی پیش از خروج رییس جمهور ایران از خاک ایالات متحده باز نشانه ای از حسن نیت آقای اوباما در هموار کردن راه دشوار عادی سازی مناسبات دو کشور می باشد.

اگر به آینده مذاکرات خوش بین باشیم و آینده این مذاکرات را با چشم انداز حل بحران و یا تنش زدایی در مناسبات دو کشور در نظر بگیریم پس طبیعی است که پیامد آن به سوی عادی سازی مناسبات بین دو کشور منجر گردیده و یکی از پیامد های اولیه آن تغییر سیاست امریکا در رابطه با حکومت ایران و آینده آن خواهد بود. سیاستی که از آن در تمام سالهای گذشته تحت عنوان سیاست تغییر رژیم (regime change) صحبت می شد و ایالات متحده رسما آن را اعلام کرده بود تا جایی که ریاست جمهور این کشور آقای بوش در سخنرانی سالانه خود با قرار دادن ایران، کره شمالی و لیبی به عنوان کشورهای عضو محور شرارت (axis of evil) خواهان تغییر حکومت در این کشورها شده و از هیچ اقدامی در جهت سرنگونی این حکومت ها کوتاهی نمی کرد. یکی از مهمترین اشکال مقابله با این حکومت ها شکل دهی یک اپوزیسیون ضدحکومتی و کمک رسانی به آنها بود. اپوزیسیون ایرانی مقیم خارج از کشور در تمام سالهای گذشته بویژه پس از روی کار آمدن حکومت بوش و سیاست های مقابله جویانه ایشان یکی از دریافت کنندگان اصلی این کمک ها بوده و شاید بتوان گفت که حیات بخشی از این جریان به ادامه این کمک ها بستگی مستقیم داشته و هنوز هم دارد.

سخنرانی اخیر آقای اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل بیانگر سیاست جدید در مقایسه با سیاست قبلی این کشور است. ایشان در بخشی از صحبت خود به نقد سیاست گذشته امریکا در مداخله در امور داخلی ایران پرداخته و با اشاره به کودتای ۲۸ مرداد و نقش امریکا در آن به دغدغه های رهبران ایران در مداخله در امور داخلی ایران اشاره می کند واینبار با صراحت تمام اعلام می کند که دولت او بدنبال تغییر رژیم در ایران نیست. اعلام این سیاست از طرف آقای اوباما مسلما پیامد های جدی ای را برای بخشی از اپوزیسیون ایرانی بدنبال خواهد داشت.

با توجه به آنچه در بالا به آن اشاره شد باید دید که اگر مذاکرات کنونی به نتیجه مطلوب برای دو کشور برسد، پیامدهای آن بر اپوزیسیون ایرانی و یا بهتر است بگویم بر پروژه های تغییر رژیم از خارج کشور که اپوزیسیون خود را درآنها درگیر کرده است چه خواهد بود. چرا بعضی از این جریانات به اصطلاح مخالف و اپوزیسیون به شدت و با بهانه های گوناگون از برقراری رابطه میان جمهوری اسلامی ایران با امریکا ناخشنود بوده و نه فقط به اشکال مختلف مخالفت خود را با ادامه این مذاکرات اعلام می کنند که در جهت کارشکنی بر آمده و با ساز کردن نغمه های مخالفت مانع روند پیشرفت آن می شوند.

البته همینجا لازم به توضیح است که بگویم که این مخالفت و کارشکنی فقط منحصر به جریان اپوزیسیون نبوده و بسیاری از جریانات تندرو و افراطی در داخل حکومت نیز تمام تلاش خود را معطوف به تخریب روند موجود کرده و آنها نیز ادامه حیات خود را در تخریب روند مذاکرات دانسته و خوب می دانند که در صورت پیشرفت مذاکرات و عادی سازی مناسبات میان دو کشور موجودیت آنها دیگر موضوعی نخواهد داشت. اما از آنجا که تاکید این مطلب بر پیامدهای روند مذاکرات بر اپوزیسیون می باشد از بررسی در این زمینه پرهیز شده است.

اپوزیسیون خارج کشور نیز از چند گروه عمده تشکیل شده است که گرچه همگی خود را اپوزیسیون نظام اسلامی می دانند ولی اختلافات بسیار جدی میان آنها وجود دارد. عمده ترین اختلاف که در حقیقت ادامه همان اختلاف اپوزیسیون داخلی و خارجی است، بحث سرنگونی طلبی است که بعضی از گروه های اپوزیسیون خارج از کشور را از دیگر جریان ها جدا کرده است. پس از شکل گیری جنبش اصلاحات و باز شدن فضای سیاسی در کشور، بخش قابل توجهی از جریان های چپ و ملی از بحث توسعه سیاسی در کشور در دوران آقای خاتمی استقبال کرده و از خارج کشور به حمایت از جریان های اصلاحات در داخل کشور پرداخته و به عنوان حامیان اصلاح طلبان در اپوزیسیون معروف شدند.

اما وقتی صحبت از اپوزیسیون خارج می کنیم، بخش عمده آن متشکل از جریان های سلطنت طلب، مجاهدین خلق، چپ های رادیکال، جریان های جدایی طلب قومی در مرزهای کشور است. البته شخصیت هایی از جریان های داخلی واصلاح طلب گذشته نیز در سالهای اخیر به این جمع افزوده شده که گاه برخی از آنها در رقابت با جریان های سلطنت طلب و مجاهد حتی گوی سبقت را از آنها نیز ربوده و در زد و بندهای مستقیم و غیرمستقیم با دولت های خارجی نیز بسیار فعال عمل می کنند. در کنار همه اینها یک جریان تروریستی و شبه القاعده ای هم وجود دارد که با عنوان جندالله در منطقه شرق و یا با پوشش های دیگر در مناطق جنوبی و شمال کشور نیز فعال هستند. این جریانات که بطور عمده بند ناف شان به سازمان های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای همسایه ایران متصل است، گرچه شاید در طبقه بندی اپوزیسیون ایران نتوان از آنها نام برد ولی در ترور و تخریب نقش اصلی را داشته و در صورت حاد شدن مناسبات سیاسی و احتمال یک درگیری نظامی در منطقه می توانند به بازیگران اصلی و جدی در صحنه سیاسی کشور مبدل شوند. همان پدیده ای که در لیبی رخ داد و در سوریه این روزها شاهد آن (فوران خشونت و تروریسم گسترده) هستیم.

مورد نظر ما در اینجا بطور آشکار و روشن آلترناتیو سازی های قلابی است. پروژه هایی چون جریان استکهلم، بروکسل-پراگ و سازمان هایی چون سازمان مجاهدین خلق ایران، که کارگردان های اصلی آن سمت و سوی حرکت خود را با عقربه قطب نمای تصمیم گیرندگان در وزارت خارجه و وزارت دفاع امریکا تنظیم کرده و می کنند، منابع مالی آنها به طور عمده از کشورهای خارجی تامین شده و نقش تصمیم گیری در انتخاب و تصمیم گیری در آنها نیز با مشورت مستقیم خارجی می باشد و درست به همین دلیل طی چند ساله گذشته همواره از تنش بیشتر در مناسبات جمهوری اسلامی ایران با امریکا آشکارا خشنودی خود را اعلام کرده و از همه اقداماتی که به این تنش دامن زده و می زند، حمایت می کنند. افراد شاخص این جریان هرگاه فضای مناسبی یافته اند و یا احتمال حمله نظامی به ایران افزایش یافته، به نوعی از حمله نظامی و پروژه های لیبی-سازی کردن و سوریه-سازی کردن ایران حمایت کرده و با صراحت از تحریم های کمرشکن اقتصادی که در جهت تدارک حمله نظامی بکار می روند، دفاع می کنند. این گروه از هر بهانه ای - از مساله اتمی گرفته تا دخالت ایران در مسائل منطقه ای و نقش ایران در تروریسم – در تنش و تقابل میان ایران و امریکا-اسرائیل و حتی کشورهای مرتجع منطقه خود را تماما در بلوک مقابل ایران قرار داده و بدون توجه به پیامدهای کوتاه مدت و دراز مدت، تشدید تشنج و تنش در منطقه برعلیه ایران را هدف اصلی خود قرار داده و در این راستا سیاست کاهش قدرت سیاسی حکومت ایران و قدرت منطقه ای آن را دنبال می کنند، سیاستی که طبیعتا باید سیاست رقبای منطقه ای ایران باشد و نه سیاست خود ایرانی ها، چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون.

سوال اصلی اینجاست که پیامدهای مذاکره و احتمالا عادی شدن مناسبات ایران و امریکا برای این گروه از اپوزیسیون چه خواهد بود؟

پیامد عادی سازی مناسبات بر اپوزیسیون خارج نشین

منطقی است که وقتی دو کشور وارد مذاکره برای عادی سازی روابط می شوند، نخستین گام آنها نشان دادن حسن نیت برای گفتگو از راه پایان دادن به تبلیغات دشمنانه و توقف عملیات خصمانه علیه یکدیگر است. این اقدامات چه هستند و اولویت های ایران و امریکا در این زمینه ها چیست؟

به نظر می رسد که اولویت با بحث هسته ای است. چرا بحث هسته ای در صدر لیست مذاکرات است؟ چرا ایران به دنبال دستیابی به سلاح هسته ای است؟ به نظر من بحث هسته ای و دستیابی ایران به سلاح هسته ای هم اصل قضیه بوده و هم می تواند کاملا از دستور خارج گردد، چگونه؟

اصل قضیه این است که طرف ایرانی پس از مشاهده ی حمله به عراق و افغانستان و لیبی و اوضاع کنونی در سوریه از یک طرف، و احتیاط غرب در رفتار با کره شمالی از طرف دیگر، متوجه شده است که برای حفاظت از اقتدار سیاسی حکومت یا باید از حمله نظامی خارجی و دخالت برای تغییر رژیم پیشگیری نماید، یا خود را به سلاحی مجهز نماید که مساله حمله نظامی از خارج را منتفی نماید. پس برای رهبری جمهوری اسلامی ایران گزینه دستیابی به سلاح هسته ای به معنای بیمه کردن نظام و قدرت حکومتی آنها در مقابله با تهدید حمله نظامی خارجی است. پس اگر قرار باشد گزینه دستیابی به سلاح هسته ای کنار گذاشته شود و رهبری جمهوری اسلامی ایران در این زمینه با امریکا و غرب به توافق برسد، تضمین امنیتی برای طرف ایرانی یکی از شرایط اصلی این مذاکرات است. تضمین امنیتی در این زمینه به معنی این است که امریکا و متحدین او در رابطه با مساله تغییر حکومت و بحث regime change تغییر سیاست داده و بحث براندازی را از دستور کار خود خارج نمایند.

حالا باید دید وقتی آقای اوباما با صراحت تمام بیان می کنند که ما تغییر رژیم در ایران را دنبال نمی کنیم معنایش چیست؟

انصراف از سیاست تغییر حکومت وقتی جدی باشد و به عنوان یکی از موارد مذاکره روی میز قرار گیرد، یعنی توقف همه اشکال دخالت سیاسی و غیرسیاسی در امور ایران. یعنی ایالات متحده همان رفتاری را با حکومت و مردم ایران درپی خواهد گرفت که مثلا در رابطه با حکومت و مردم عربستان سعودی و قطر و کویت و پاکستان و ترکیه در پیش گرفته اند. یعنی همان کاری را خواهند کرد که با همه کشورهای دیگری می کنند که مناسبات شان با امریکا عادی است.

یعنی اینکه رهبری ایران در ازای توقف فعالیت هسته ای خود، خواهان پایان دادن به همه فعالیت های براندازانه بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران از سوی طرف مقابل باشد.

این فعالیت ها چیست که جمهوری اسلامی ایران نگران آن است و خواهان توقف آنهاست؟

نخست و مهمتر از همه: مهار زدن به سیاست تهاجمی اسرائیل و پایان دادن به تهدیدات و حمله نظامی از طرف این حکومت و اینکه امریکا صراحتا و بطور رسمی مخالفت خود را با هرگونه حمله نظامی به ایران اعلام نماید.

دوم: توقف تحریم ها و برداشتن موانع قانونی در راه داد و ستد ایران با دیگر کشورها و امکان دوباره ی فروش نفت ایران در بازارهای جهانی.

سوم: محدود کردن و نهایتا پایان دادن به همه اشکال مداخله امریکا در امور داخلی ایران که در سرلوحه آن محدود کردن فعالیت اپوزیسیون قرار دارد. مسلما بحث دخالت در امور داخلی بحث پیچیده ایست. یعنی هیچ کشوری به هیچ عنوان نمی تواند مدعی شود که مثلا از عملیات جاسوسی خود در کشوری دیگر دست برخواهد داشت. اسرائیل و امریکا که نزدیک ترین متحدین سیاسی در جهان امروز هستند، برعلیه همدیگر به فعالیت های جاسوسی می پردازند. پس بحث بر سر توقف مثلا عملیات سیا در جمع آوری اطلاعات و فعالیت های جاسوسی مطرح نیست. اینجا بحث برسر دخالت های آشکار در امور داخلی کشور دیگر است. مثل راه اندازی رسانه های ویژه ای که از صبح تا شب در اختیار گروه های مخالف رژیم قرار گرفته و یا اختصاص بودجه های رسمی برای حمایت از اپوزیسیون یک کشور دیگر. مسلما ایرانی ها در مذاکرات خواهان تعطیل شدن همه پروژه های حمایتی از اپوزیسیون ایران و همه شیوه های دخالت در امور کشور می شوند، همانطور که امریکا هیچ پروژه رسمی برای مداخله سیاسی در امور داخلی عربستان و ترکیه و آرژانتین ندارد.

در عوض، امریکا نیز از ایران خواهد خواست که از دخالت در دیگر کشورها و حوزه های نفوذ منطقه ای دست برداشته و به عملیات خرابکارانه مستقیم و غیرمستقیم برعلیه نیروهای امریکا و متحدین آنها مثلا در عراق، افغانستان و یا دیگر مناطق پایان دهند. و یا از پشتیبانی نیروها و عملیات تروریستی در دیگر کشورها خودداری نمایند.

پس در نتیجه اگر قرار باشد مذاکره به نتیجه ای منتهی شود به قول آقای کیسینجر در مقاله سال گذشته ایشان در واشنگتن پست هرچه زودتر "به نقطه تصمیم برسد" معنی اش این است که "ما می خواهیم که مساله حل شود و اگر ایران در مورد حل مساله جدی باشد ما اجازه نخواهیم داد ظرایف یا پروتکل های دیپلماتیک ما را محدود کند." این سخن کیسینجر به معنای آن است که در صورتی که دو طرف به طور واقع بینانه نگرانی های یکدیگر را متوجه شده و در نظر گیرند. بقیه مسائل که ایشان از آن تحت عنوان ظرایف یا پروتکل های دیپلماتیک یاد کرده، همه قابل حل خواهند بود.

یعنی اگر رهبری جمهوری اسلامی ایران به دغدغه ها و نگرانی های امریکا و همکاران منطقه ای امریکا پاسخ قابل قبول بدهد، امریکا هم بحث براندازی را کنار خواهد گذاشت. کنار گذاشتن سیاست تغییر رژیم از طرف امریکا یعنی مرگ اپوزیسیون برانداز وابسته به این کشور. یعنی پایان زندگی پروژه هایی چون کنفرانس های لندن و استکهلم، بروکسل و پراگ، یعنی پایان و یا کاهش بودجه رسانه هایی که شبانه روز نقش اپوزیسیون ایرانی را بر عهده گرفته و در حقیقت به رسانه اپوزیسیون ایران تبدیل شده اند.

بسیاری از این رسانه ها تحت پوشش های موسسات امریکایی به اصلاح مستقل از دولت هستند اما با تغییر سیاست وزارت خارجه کار بسیاری از آنها از رونق افتاده و امکان ادامه کاری خود را از دست خواهند داد و یا مجبور خواهند شد که در سیاست های خود تجدید نظر نمایند به این معنی که دیگر نقش سخنگویان اپوزیسیون ایرانی را بازی نخواهند کرد.

این یعنی پایان کار بسیاری از آقایان و خانم هایی که به پول موسسات امریکایی برعلیه رژیم جمهوری اسلامی ایران قلم زده و مشغول برنامه سازی هستند. یعنی یک خانه تکانی اساسی در وضعیت اپوزیسیون ایرانی وابسته به غرب.
وقتی صحبت از پایان دادن به کار رسانه ها می کنیم نه به این معناست که آنها تعطیل خواهند شد. منظور این است که دیگر کمتر در برنامه های سیاسی شاهد حضور چهره های فعال و سرشناس اپوزیسیون برانداز خواهیم بود و احتمالا کم کم سمت و سوی برنامه ها به طرف بحث هایی در رابطه با چگونگی توسعه اقصادی ایران، سرمایه گذاری شرکت های امریکایی و منافع حاصل از آن برای مردم ایران و یا تبلیغ کالاهای امریکایی خواهد رفت و جای نقد های سیاسی را کم کم نقد های ادبی پر خواهند کرد. همان تغییری که مثلا در دهه ۵۰ در برنامه های رادیو مسکو در دوران شاه شاهد بودیم که صحبت برسر میزان تولید گندم و پنبه در قزاقستان و ترکمنستان بود و اندازه هندوانه های آن مناطق در مقایسه با محصولات کشورهای غربی.

پس اگر مذاکرات کنونی ادامه پیدا کند و چشم اندازعادی سازی مناسبات در افق آینده پدیدار گردد و چنانکه کیسینجر نتیجه می گیرد "ما می خواهیم که مساله حل شود." حل مساله در اینجا شاید به این معنا باشد که بسیاری از پروژه هایی که موجبات تنش در روابط دو کشور در سه دهه گذشته بوده اند و پس از رفع بحران دیگر نیازی به ادامه کاری آنها نیست، باید منتفی گردند. اگر قرار باشد طرف ایرانی پروژه هسته ای اش را متوقف کند پس شاید خیلی دور از انتظار نباشد که طرف امریکایی پروژه ی آلترناتیو سازی و همه فعالیت های پیرامونی را در آن زمینه متوقف کند. در نتیجه دکان اپوزیسیون وابسته ایرانی و یا آن بخشی که درتمام سالهای اخیر به انتظار معجزه ی امریکا نشسته بودند که رژیم را تغییر دهد و آنها را بر مسند قدرت بنشاند، رو به کسادی گذاشته و به تدریج با پیشرفت مذاکرات تعطیل شود. به نظر می رسد که با آنکه به ظاهر هیاهو بر سر نوشیدن جام زهر توسط رهبری نظام اسلامی است، گویا اینبار جام زهر نصیب اپوزیسیون ایرانی شده است.

به نظر می رسد که بازنده اصلی این مذاکرات، اپوزیسیون ایرانی وابسته به غرب است که همه فعالیت و موجودیتش را به تنش موجود میان ایران و امریکا گره زده و ادامه حیاتش در ادامه تحریم های بیشتر برعلیه ایران، تنش بیشتر میان حکومت جمهوری اسلامی ایران با دنیای خارج و احتمال وقوع جنگ است. به همین دلیل هم بسیاری از چهره های شاخص آنها در مصاحبه ها، میزگردها و نامه های دسته جمعی خود، از همه اقدامات تهاجمی برای منزوی کردن ایران در محافل بین المللی و از جمله تحریم های کمر شکن و فلج کننده برعلیه جمهوری اسلامی حمایت می کنند. تحریم هایی که به منظور تضعیف بنیه اقتصادی و زیر بنایی کشور و با هدف متلاشی کردن قدرت دفاعی کشور و جامعه اعمال شده و در حقیقت بخشی از تدارکات لازم برای حمله نظامی است. همان روندی که در ده ساله آخر حکومت صدام شاهد آن بودیم.

اما با همه اینها اگر مذاکرات کنونی ادامه یابد و چشم اندازی برای عادی سازی مناسبات در آینده بوجود آید. گرچه بخشی از اپوزیسیون دکانش تخته خواهد شد، اما نتیجه نهایی آن به نفع بخش مستقل و دمکرات اپوزیسیون ایرانی است. آزادی خواهان و مدافعین دمکراسی در ایران نیز چون نیروهای مترقی دیگر کشورها ناچارند راه همکاری با همه نیروهای داخل کشور را با هدف سازماندهی یک جنبش وسیع دمکراسی خواهانه فراگیر در پیش گیرند. این امیدواری وجود دارد که با پیشرفت مذاکرات و محدود شدن فعالیت های پر سر و صدا در خارج ، توجه اصلی به مبارزه در داخل معطوف شده و شاهد شکل گیری احزاب و جبهه های جدیدی در داخل کشور باشیم که توجه اصلی آنها بر قدرت مردم در داخل بوده و هدفش را سازماندهی احزاب، سازمان های صنفی و مدنی قرار داده و مبارزه را در چارچوب امکانات موجود در جامعه سازماندهی نماید . مسلما جریان اپوزیسیون اصلاح طلب داخلی در این میانه نقش کلیدی پیدا خواهد کرد.

با احترام،

رضا فانی یزدی
۲۰ اکتبر ۲۰۱۳

President Barack Obama's Inaugural Address
21 Jan 2009
We will extend a hand if you are willing to unclench your fist
www.whitehouse.gov


The President’s Message to Iranian People
20 March 2009
www.whitehouse.gov