آنک اعتدال...


رحمان بوذری


• گفتار اعتدال که با حمایت همه‌جانبه رأس هرم قدرت در ایران، امروزه دست‌بالا را در گفتارهای موجود یافته است توهم تغییر می‌پراکند. فرمول آن اما، قدیمی‌تر از آن است که می‌نمایاند: «تغییر برای تغییر‌نکردن». آنچه در این گفتار دست نمی‌خورد، حفظ می‌شود، و کوچک‌ترین تغییری نمی‌کند، ساختار توزیع قدرت و ثروت در ایران امروز است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ آبان ۱٣۹۲ -  ۲۹ اکتبر ۲۰۱٣


حالا دیگر گفتار اعتدال رفته‌رفته به گفتار مسلط ایران در سال‌های پیش‌رو بدل می‌شود؛ نه فقط هیأت حاکمه بلکه جامعه (به‌اصطلاح) مدنی و سیاسی ایران نیز یگانه راه رهایی را، از پسِ دولت‌های خاتمی و احمدی‌نژاد، نه این و نه آن، هم این و هم آن، می‌داند. تجربه تلخ هشت‌سال دوران خاتمی برای هیأت حاکمه، و تلخ‌ترِ هشت‌سال دوران احمدی‌نژاد هم برای هیأت حاکمه و هم برای مردم، حاکمیت و بدنه سیاسی ایران را همراه با طبقه متوسطِ نگران و بیم‌ناک به این نتیجه رسانده این هر دو، مصداقی از تندروی و افراط‌اند و آنچه نیازمندیم بازگشت به دورانی مشابه «سازندگی» است با تمامی مولفه‌های آن، هرچند که شرایط امروز با شرایط دو دهه پیش متفاوت باشد. در این گفتار اعتراضات خیابانی 88 همان‌قدر مصداق افراطی‌گری به‌شمار می‌رود که اقدامات احمدی‌نژاد؛ 18 تیر 78 به‌همان اندازه رادیکال و در حکم «بالابردن سطح مطالبات و توقعات» محسوب می‌شود که قدرت‌نمایی نیروهای خودسر. گفتار مسلط می‌کوشد طیفی ترسیم کند از رادیکال راست تا رادیکال چپ. واضح است که اعتدال به‌معنای قرار‌گرفتن در میانه این طیف است. اما همچون گذشته در این طیف، بخشی که از پیش تکلیفش روشن است رادیکال چپ است. گفتار اعتدال در این میان رادیکال راست را حفظ می‌کند، خطر حضورش را نشان می‌دهد، هراس آن را برجسته می‌سازد، تا خود را با آن تعریف کند. بدون حضور رادیکال راست (داخلی و خارجی: پایداری و نتنیاهو) این گفتار از اعتبار می‌افتد. رادیکال راست کاملاً بازنمایی می‌شود چراکه حضور آن مستلزم حفظ چارچوب منطق اعتدال است. حال آنکه رادیکال چپ از منطق بازنمایی حذف می‌شود، چرا که اشاره بدان چارچوب ایدئولوژیکی اعتدال را از بین می‌برد. بدین‌سان حتی خطر وجود آن نیز انکار می‌شود.
اگر بخواهیم نگاهی شماتیک بر رفتارهای تاکتیکی دوره حاضر بیندازیم، می‌توان آن را به‌بهترین وجه ذیل گفتار و روش اعتدال تعریف کرد: نفی هرگونه خواهش تغییر ساختاری تحت‌عنوان افراط و افراطی‌گری و «بالابردن سطح توقعات»، و بلاموضوع‌کردن هرگونه اعتراض مردمی به‌واسطه درافتادن به رادیکالیسم. الگوی مسلط بر سیاست‌گذاری جمهوری اسلامی از این پس الگوی انتخابات 92 است: کانالیزه‌کردن نارضایتی‌ها در مجرایی مشخص، رونمایی از آن به‌مثابه یک پیروزی برای مخالفان، کنترل پیامدهای آن، و در نهایت القای حس عاملیت به شهروندان و خرسندی آنان از تعیین سرنوشت خویش به دست خویش (کمپین «نه به‌تحریم» نمونه‌ای از این نوع عاملیت توهمی است1). دو مورد از مصداق‌های این الگو که هنوز هم در مرحله تکوین است عبارتند از: آزادی زندانیان سیاسی و برقراری رابطه با آمریکا.

آزادی غیرسیاسی زندانیان سیاسی
الگوی آزادی تنی چند از زندانیان سیاسی «حوادث پس از 88» در هفته‌های گذشته کاملاً تابع الگوی انتخابات 92 است: آزادی قطره‌چکانی و غیر‌سیاسی، بدون ابلاغ حکم کتبی، به‌منظور کنترل پیامدهای آن با نیم‌نگاهی به حضور رئیس‌جمهور در سازمان ملل و مذاکرات با کشورهای غربی. این‌بار زندانیان نه به‌دست مردم و در نتیجه مبارزات آنان که از بالا به‌صورت دستوری آزاد می‌شوند. البته نفس آزادی زندانیان از بالا ایرادی ندارد، آنچه آن را بحث‌انگیز می‌کند اولاً محدود‌بودن این آزادی به زندانیان «حوادث پس از 88» است و ثانیاً باقی‌ماندن شرایطی که این زندانیان به‌بهانه آن چهار سال را در تپه‌های اوین و دشت‌های رجایی‌شهر گذراندند. در آینده نزدیک احتمالاً شاهد آزادی‌های بیشتری خواهیم بود، اما این سوال بی‌پاسخ خواهد ماند که آزادشدگان به کدام جرم و به چه دلیل مدتی را در حبس گذراندند. آیا علت حبس و حصر آنان نیز رفع شده یا آنکه صرفاً هدیه بیرون‌بودن از چاردیواری اوین در قالب صدقه‌ای به ایشان اعطا شده؟ بماند که همین صدقه شامل زندانیان سیاسی دیگری نیز نمی‌شود که قریب دو دهه است بدون یک‌روز مرخصی در سلول‌های خود روزگار می‌گذرانند. (این قضیه حتی شامل پوشش رسانه‌ای اخبار زندانیان نیز می‌شود، کمترین برخورد با زندانیان «خاص»، آخرین احوالات آنها، ساده‌ترین تبعیض‌های اِعمال‌شده بر ایشان با ریزترین جزئیات پوشش می‌یابد ــ و البته به‌حق ــ حال آن‌که از کنار اعدام متداول زندانیان سیاسی به‌سادگی گذر می‌شود.)
تحولات خرداد 92 امکان بروز هر‌گونه اعتراض مردمی را بست، این‌بار نه از طریق سرکوب (با حضور گارد ویژه در خیابان‌ها) که از طریق جاکردن گفتار اعتدال و طرد «سیاست خیابانی» به‌نام افراط، به‌مدد عبور از میرحسین موسوی با خاتمی. از این‌پس (حتی) رفع حصر رهبران جنبش اعتراضی اتفاق خارق‌العاده‌ای نیست. رهبرانی بدون نیروی اجتماعی، بی‌پشتوانه جنبش مردمی که علی‌القاعده چاره‌ای جز «سکوت» نخواهند داشت، آن‌هم سکوتی که از جانب به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان به همراهی با دولت تعبیر خواهد شد. رفع حصری این‌چنین در تاریخ جمهوری اسلامی (بدون نادیده‌گرفتن تفاوت‌های آن) مسبوق به سابقه است: آیت‌الله شیخ حسینعلی منتظری. گفتار مسلط حاکمیت که از این پس گفتار اعتدال خواهد بود، پروژه منتظری‌سازی رهبران جنبش مردمی را در دستور کار دارد: تبدیل‌کردن نزاع سیاسی به دعوایی شخصی در رأس هرم قدرت و سترون کردن امکان اعتراضی بالقوه آن. «سکوت» تنها راه پیش‌روی رهبران جنبش پس از رفع حصر احتمالی خواهد بود. انتخابات 92 الگوی مناسبی برای مهندسی و مدیریت اجتماعی به‌دست هیأت حاکمه داده است. موفقیت یا عدم موفقیت این الگو در میان‌مدت، مسأله دیگری است.

رابطه با آمریکا
برقراری رابطه با آمریکا نیز از الگوی انتخابات 92 پیروی می‌کند: تماس تلفنی در لحظات پایانی سفر رئیس‌جمهور به آمریکا و نمایش آن همچون درِ باغ سبز به جهانیان و همزمان کنترل و پیش‌بینی تبعات داخلی و خارجی آن. مخالفان مذاکره ایران و آمریکا نیز همه افراطی تلقی می‌شوند: از افراطیون خارجی همچون نتنیاهوگرفته تا افراطیون داخلی همچون دانشجویان بسیجی. بار دیگر، همچون انتخابات 92، همه موانع بر سر راه این ارتباط ناشی از سوء‌تدبیر، «ترجمه بد»، و ادبیات غیرمحترمانه دولتمردان قبل بوده و نه سیاست‌های کلان نظام. پس زبان دیپلماتیک و سخن‌گفتنِ منطقی تنها راه عبور از بحران است. به‌عبارت دیگر، ما شاهد تبدیل دیپلماسی به نوعی «آکروباسی رسانه‌ای» خواهیم بود که در آن «تصاویر» مهم‌تر از روند وقایع جلوه می‌کنند: تصویر وزیر امور خارجه روی ویلچر، روی تخت، داخل هواپیما، در حال به‌روز‌کردن صفحه فیس‌بوک و نظایر آن. بدین‌سان، «نمایش مذاکره» مهم‌تر از خود مذاکره است، مهم‌تر از آنچه گفته‌شده، امتیازاتی که داده شده، و محتوایی که پنهان شده، نه از مقامات دولت‌های ایران و غرب که از مردم ایران و جهان.
به‌رغم همه لفاظی‌های سیاسی و توهم عوض‌شدن مناسبات و تعامل و گفت‌وگو و مذاکره و معامله و غیره، واضح است همان‌قدر که سه‌دهه «مرگ بر آمریکا» گفتن توخالی بود، «شکستن تابوی رابطه» پوشالی و باد هوا است. این بدان‌معنا نیست که عادی‌سازی روابط صورت نمی‌گیرد، بلکه قرار است به الگوی انتخابات همه‌چیز به مدیریت تنش‌های خارجی، «دین رحمانی»، «زبان دیپلماتیک» و تعامل با دنیا موکول شود. و این یعنی می‌توان بدون تعلیق غنی‌سازی هسته‌ای و بدون عقب‌نشینی از دخالت در سوریه صرفاً با تغییر زبان و لهجه فشار کنونی را پس راند. بدین‌ترتیب آمریکا همچنان دشمن است ولی دشمنی که می‌توان با او مذاکره کرد و احتمالاً در آینده نزدیک بازگشایی سفارت آن را به یک «گام بزرگ» تعبیر کرد. با این‌همه موضوع مذاکره در حال بدل‌شدن به بحث اصلی گفتار هژمونیک دوران حاضر است. از این‌رو پرداختن به آن محتاج بحث جامع‌تری است. آنچه واضح است، بدل‌کردن مذاکره در دوران اعتدال به «بت‌واره»ای است که پیامد اصلی‌اش نه تغییر ساختاری سیاست‌های کلان، بلکه «تغییر موازنه» خارجی به‌واسطه فشار تحریم‌ها، و چرخش از نزدیکی کامل به روسیه-چین-هند به‌سوی اروپا و آمریکاست. موازنه‌ای که در آن نیز اعتدال باید رعایت شود: قرار‌گرفتن در حد وسط متحدان سابق و متحدان لاحق، پیداکردن نقطه ثقلی میان چین- روسیه و آمریکا- اروپا.
مذاکره اما کارکرد مهم دیگری نیز دارد: فرافکنی تنش‌های داخلی به تنش‌های خارجی. گفتار اعتدال می‌کوشد تمامی تعارضات موجود را به تعارض خارجی با غرب و آمریکا نسبت دهد، و آن را نیز در حال حل‌و‌رفع بازنمایاند. نمایاندن تعارضات بیرونی در مقام یگانه آنتاگونیسم وضعیت موجود با هدف سرپوش‌نهادن بر شکاف‌های داخلی، که اکنون به‌مدد انتخابات 92 تاحدی به محاق رفته، دستور کار کوتاه‌مدت بدنه سیاسی ایران است. تو گویی با دست‌دادن و مذاکره و در نهایت باز‌شدن سفارت آمریکا در ایران همه مشکلات و تخاصمات حل می‌شود و جمهوری اسلامی پوست می‌اندازد. سوالی که پیش‌روی همه تحول‌خواهان است عبارت است از این‌که: دستاورد عادی‌سازی روابط ایران و آمریکا برای جنبش دموکراتیک مردمی چیست؟ «هیچ». دستاورد خصومت ایران و آمریکا برای جنبش دموکراتیک مردمی چیست؟ بار دیگر «هیچ». قضیه تنها از این قرار است که اگر تاکنون و در سه دهه گذشته سیاست حذف و طرد مخالفان داخلی با توجیه «آمریکا‌ستیزی» صورت می‌گرفت، امروز تحت‌نام اعتدال و با توجیه عادی‌سازی روابط انجام می‌گیرد. چراکه توجیه و دستاویز قدیمی دیگر کارکرد خود را از دست داده و نمی‌توان انتظار داشت اکنون نیز همچون سراسر سی‌سال گذشته عمل کند. مع‌الوصف، عادی‌سازی روابط و مذاکره با آمریکا برای تحول‌خواهان دستاوردی نخواهد داشت جز امتداد سیاست‌های گذشته. عربستان سعودی در همسایگی ایران نمونه‌ای دم‌دست از کشوری است که به‌رغم روابط «عاشقانه» با آمریکا از پایین‌ترین سطح آزادی و عدالت برخوردار است و متقابلاً آمریکا نیز به اوضاع حقوق‌بشرش «بند» نمی‌کند. به‌نظر می‌رسد افق پیش‌روی مذاکرات ایران و آمریکا پیدا‌کردن نقطه‌ای اعتدالی در منافع مشترک هر دوطرف، خاموش‌شدن صدای محو اسرائیل از سوی ایران، و نادیده‌گرفتن اوضاع حقوق‌بشر از سوی آمریکا باشد. هرچند حتی همین افق حداقلی نیز با واقعیات سیاست ایران همخوانی ندارد.
گفتار اعتدال که با حمایت همه‌جانبه رأس هرم قدرت در ایران، امروزه دست‌بالا را در گفتارهای موجود یافته است توهم تغییر می‌پراکند. فرمول آن اما، قدیمی‌تر از آن است که می‌نمایاند: «تغییر برای تغییر‌نکردن». آنچه در این گفتار دست نمی‌خورد، حفظ می‌شود، و کوچک‌ترین تغییری نمی‌کند، ساختار توزیع قدرت و ثروت در ایران امروز است. یعنی همان‌جا که اقلیتِ تحول‌خواهان ایران درصدد تغییر و دگرگونی مناسبات و روابط آنند. هر گفتاری که پس از وقایع 88 به تقویت جایگاه کانونی سیاست کنونی ایران بینجامد بی‌تردید نسبتی با جنبش ازدست‌رفته مردمی و امیدهای بربادرفته آن و به‌طریق اولی با تحول‌خواهی و عدالت‌طلبی نخواهد داشت.

پی‌نوشت:
1. نگاه کنید به:
در نقد نامه فعالان سیاسی علیه تحریم و جنبش ضدتحریم، www.akhbar-rooz.com